#خاطره_شماره_۱۷۸
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
سلام امشب بعد از چند وقت ترک این امر مهم یه امر به معروف موفق داشتم.😁😁
امشب رفتیم هیئت سید رضا نریمانی.
جاتون خالی خیلی در خلوت خودم با امام حسین در دودل کردم 😭😭و
یادم اومد به دوستم گفتم این محرمیه باید با امام حسین یه عهدایی ببندیم حیفه همینطوری تموم بشه🤝🤝
و ما تغییری نکنیم😔😔 و
ایشونم گفتن که من خودم دوست دارم عهد ببندم توی زمینه *امر به معروف توفیق پیدا کنم. *🤲
توی در دو دلام گفتن حسین جان منم بتونن دوباره امر به معروف کنم.😢😢
داشتم از هیئت میومدم بیرون یه دفعه دیدم یه خانومی وایساده و روسریش از سرش افتاد اصلا برق از سرم رفت آخه اون طرفتر آقایون بودن 😱😱
گفتم باید برم به خدا توکل کردم رفتم جلو
گفتم عزیرم به خاطر امام حسین گره روسریتو صفت کن تا گریه زندگیت باز بشه .
شما که صفت کردین انشاالله که گریه زندگیتون باز بشه.
گفتم حتما همینطوره.😊😊
بنده خدا گفت آدم میاد اینجا اگه هم بخواد متحول بشه شما نمیزارین و میدونی یکی از وجوب امر به معروف احتمال تاثیره؟؟!!😳😳
گفتم پس شمام اینکاره ای.😉😉
گفتم میدونی توی قرآن آیه حجاب داریم و امام حسین برای احیا امربه معروف شهید شدن؟
گفت بله.
یکی همراهش بود گفت:
کارت خیلی اشتباهه من ایشونو آوردم که تغییر کنید ولی با اینکاراتون نمیزارید !!!😏😏
منم تعجب کردمو گفتم :
از شما بعیده این حرفو بزنید می خواست بحث کنه.
گفتم من می خوام با این خانو دوستش دارم دلم می خواد باهاش گپ بزنم 😉😉
گفت:باشه
بهش گفتم عزیزم خیلی خدا دوست داشته اومدی هیئت حتما شهدا و امام حسین دعوتت کردن خیلی خانوما به راههایی کشیده می شن که دیگه راه برگشت ندارن .❤️❤️
من امشب خیلی دلم می خواست به یکی تذکر بدم دلم شما را گرفت وقتی روسریت افتاد برق از سرم رفت نمیدونم چرا اینقدر دوست داشتم .❤️❤️
شروع کرد گریه کنه 😭😭
منم ادامه دادم گفتم امشب سرتو که گذاشتی روی بالش حتما از شهدا و امام حسین به خاطر امشب تشکر کن .
چندباریم بغلش کردم و بوسیدمش😘😘 گفتم برای منم خیلی این شبا دعا کنید و ببخشید اشکتونو در اوردم اگه چیزی گفتن ناراحت شدین ببخشید گلم.
#این_شبا_به_راحتی_ردنشین
#حرکت_ازما_نتیجه_ازامام_حسین(ع)
🍄@vajebefaraamooshshodeh🍄
#خاطره_شماره_۱۷۹
#ارسالی_اعضای_گروه_واجب_فراموش_شده
یه تذکر دیگه که داشتم
گفتم خانومم حواست نیست موهات اومده بیرون .
گفت میدونم.😳😳
گفتم آقایون بیرونن خوب نیست موهاتو ببینن .
گفت غذا دستمه یه نگاهی به من کرد دید منم غذا دستمه و موهاشو پوشوند.😉😉
گفتم حکم خداست و از خودم چیزی نگفتم ببخشید اگه ناراحت شدین.🌹🌹
#بی_تفاوت_نباشیم☺️
🍁🍁@vajebefaraamooshshodeh🍁🍁
#خاطره_شماره_۱۸۰
#ارسالی_اعضای_کانال_واجب_فراموش_شده
سلام
الحمدلله امشب به دوتا دختر خانم تذکر دادم، به اولی گفتم خانمی شما که به عشق امام حسین مشکی پوشیدی بهتر نیست موهاتم بپوشونی بعد دست زد به پشت موهاش گفت بیرون نیست گفتم از جلو که بیرونه گفتم آخه همه که لیاقت ندارن قشنگیهاتو ببینن، الحمدلله موهاشو پوشوند فقط یادم رفت شلوارشم تذکر بدم، به یه دختر خانم هم گفتم حواست نبوده شالت افتاده و سر کرد
بنظرم الان در محرم خیلی دلها آماده تره برای نهی از منکر
فقط یه سوال به اینایی که دسته جمعی بدحجابن و توی خیابون از کنارمون رد میشن و ما تنها چطور باید تذکر بدیم؟
راستی صبح بعد از مراسم شیرخوارگان رفتم داخل فروشگاه بهارک ، اولش به خودم گفتم تو تازه با حال معنوی از مراسم اومدی نرو واسه خرید، بعد یه لحظه گفتم شاید قراره من اینجا امر به معروف کنم ،اتفاقا اصلا اجناسش به چشمم نیومد ولی یهو خانمی که شالش افتاده بود رویت شد، بهشون تذکر دادم والبته شالش رو سر کرد
🌺😊🌺
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۸۱
#خاطره
سلام
به خانمه گفتم عزیزم ظهر عاشوراست ...
رعایت کنید
روسری شو آورد روی شونه اش 😐
چند قدم رفت و دوباره سرش کرد
دیگه از عقب بودم ندیدم چقدر پوشوند .
چند شب پیش ی خانم شل حجابی بهم گفت چقدر زیاد شده تذکر ها ☺️👌
#فاظهر_اللهم_لنا_ولیک
🌺🌺🌺🌺
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۸۲
خیلی ناراحت شدم😔
جوری که گفتم حتما حکم شرعی امر به معروف داخل روضه رو می پرسم...
پرسیدم گفتن اگر با زبان لین باشه اشکال نداره ...
البته الحمدلله زده نشد از روضه
شب بعدش دیدمش آخر جلسه...
با کل خانواده شون اومده بودن و زیاد بودن ...
موهاش هم پوشونده بود
#مامور_به_وظیفه_ایم_نه_نتیجه
#بی_تفاوت_نباشیم
#خاطره_شماره_۱۸۳
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
نایب الزیاره تون مشهد مقدس هستیم.تو حرم و توی راه ها به اکثر بدحجابها با لحن بسیار مهربان،کارت حجاب میدم و اگه از غیر عمد موهاشون یا ساق پاشون بیرون باشه،میگم عزیزم موهاتون یا ساق پاتون بیرونه.اکثرا میپوشونن
#حسینی_بودن_یعنی:
#من_بی_تفاوت_نیستم😉
👇😍👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۸۴
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
امروز تو بازار چندمورد امربه معروف داشتم امیدوارم خدا قبول کنه
اولی دختری که نسبتا چاق بود با مانتو جلوباز از روبرو داشت میومد منم با رفیقم مشغول صحبت از کنارم که رد شد گفتم این چه وضع یقه آخه...طوری بود که نمیشد باهاش گرم گرفت و تذکر داد...رفت جلوتر خیلی خفیف گفت تو چیکار داری رفت...
فروشنده یه مغازه خانمی محجبه بود که نشسته بود دیدم روسری گیره زده لباس گشاد ولی جوراب شیشه ای پاشه که از زانو مشخص...به رفیقم گفتم ببین درست دیدم.گفت آره بدجوره!!بهش بگو شاید نمیدونه..خودشون جرات نداشتن رفتن جلوتر وایسادن منم رفتم با سلام و علیک گفتم ببخشید فکر کنم حواستون نیست دامنتون رفته بالا☺یهو دامنشو حرکتی داد و گفت حالا خوبه😐 یکم جاخوردم دیدم داره ازم تشکر میکنه و گفت خدا پدر و مادرتو بیامرزه☺️منم تشکر کردم و رفتم...خدارو شکر داره جراتم زیاد میشه رفیقم که فهمید دعا شد در حقم گفت منم دارم باخودم کار میکنم جراتم بره بالا
#سخت_نیست👌😉
#با_خاطرات_امر_به_معروف_در_پیام_رسان_ایتا_همراه_باشید😌
👇👇👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۸۵
پاچه شو بگم 😭
موهاشو بگم 🧐
آرایششو بگم 👀
لاکشو بگم 🤦♀
تنگی شلوارشو بگم 😱
ببخشید از این ادبیات استفاده می کنم
داره با گوشی حرف می زنه
من اما تپش قلب گرفتم ...😞
ببخشید عزیزم می تونم خواهش کنم ازتون ...
به فرد پشت گوشی میگه میشه چند دقیقه دیگه زنگ بزنی؟
گوشی رو قطع کرد و گفت می دونم چی می خوای بگی ☺️
گفتم وای عزیزم خیلی خوشگل و خانومی
اما خیلییییی شلوارت کوتاهه 😰😨😳🤭
دورت بگردم عزیزم ...
ی نگاه کرد بلوزش رو آورد پایین مانتوی جلو بازش رو آورد سمت هم ...
گفت چیزی پیدا نیست که 🤨
گفتم عشقم متاهلی ؟
گفت تازه عقد کردم
گفتم ببر این خوشگلی هاتو برای شوهرت...
به خدا دست شون به ما نمی رسه
به دختر بچه ۷ ساله می رسه ها ...
چند بار تاکید کردم دیگه این شلوار رو نپوش ...
آ انقده قربون صدقه اش رفتم که بنده خدا فقط می گفت چشم و خودش رو جمع و جور می کرد ...
گفت ما خودمون دو سه تا بچه داریم و همیشه مواظب هستیم ...
گفتم دلیل نمیشه که ...
ما هم وظایفی داریم ...
گفت باشه عزیزم نمی پوشم 😊
گفتم قربونت برم منم دعا کن
گفت چشم
و خداحافظی کردیم ...
#مامور_به_وظیفه_ایم_نه_نتیجه
#بی_تفاوت_نباشیم
😍👇😍
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۸۶
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
جاتون خالی تو حرم امام رضا نشسته بودم تو صف نماز منتظر شروع نماز یه خانم کنارم بود که روسریش بدون گره و گیره بلوز کوتاه و شلوارشم که ....یه چادر نماز سرش بود و یه تکون که میخورد کلا همش میرفت کنار همینجور تو فکر بودم که خدایا چی بگم چه کار کنم یه بچه کوچیک داشت که خیلی داشت بدی میکرد خلاصه یه شکلات از تو کیفم دراوردم گفتم بهش بدید گفت دستتون درد نکنه خوابش میاد داره اذیت میکنه میگه بریم منم یه ساعت تو صف بودم برا وضو دلم نمیاد نماز نخونده برم
یه دفعه تو همین حرفا یه دختر ۸الی۹سال اومد کنارش نشست دختره مقنعه وزیرش حجاب و ساق دست و چادر لبنانی و خلاصه ماه شده بود در اومد به خانمه گفت مامان
من😃
گفتم وایی دختر شماست ؟؟؟گفت بله
کلی قربون صدقه دختره رفتم و بوسیدمش و بعدم به خانمه گفتم من یه دختر ۴ساله دارم تورو خدا بگین چکار کردین دخترتون اینقدر عفیف شده منم دخترمو همینجور تربیت کنم
گفت والا خودش دوست داشت از وقتی به تکلیف رسیده بیرون همیشه همین تیپه
منم دوباره کلی قربون صدقه رفتم و اخرش گفتم نه این بخاطر اینه که مامانش خیلی با حیا وعفیف هست دختر از مادر الگو میگیره
یه متشکرمی گفت و تا اخری که پیش هم بودیم حتی یه تار موش هم بیرون نیومد دودستی چسبیده بود به چادرش که یه وقت کنار نره😍😍😍😍
#با_اقتدار_باشید ☺️💪
#نا_امید_نشیم😍
#حتما_حتما_اثر_داره
#با_ما_همراه_باشید👌👇👇👇
@vajebefaraamooshshodeh