فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازسازی آرامگاه شهید #رئیسعلی_دلواری در وادیالسلام نجف
امیدوارم مزار رئیسعلی یکی از منزلگاههای عشاق اربعین باشد. پای اجنبیها باید از ممالک اسلامی بریده شود. چه انگلیس باشد در ایران، چه آمریکا در عراق و چه هر اجنبی دیگری در هر کجای سرزمینهای اسلامی...
#اربعین
#مصعب_یحیایی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m
با بــاده همنشینم، مــن از ازل همینم
پیمانهای به دستم، بیچتر زیر باران...
#کمی_کافر
#مصعب_یحیایی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔵@yahyaei_m
آسمان را هیچگاه گم نکن. من البته تنها برایت آسمان آبی را آرزو نمیکنم.
باران هم به وقتش بینظیر است...
(برشی از مقدمه مجموعه غزل کمی کافر)
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
#روز_دختر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
چندیست که دلتنگم و آه -از تو چه پنهان-
بــر شـــانهی خــود نیــز گــرانم... نگــرانم!
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
یک صبح کمی کافر و یک صبح مسلمان
یک مرتبه زندیقم و یک مرتبه درویش...
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
از آینـــههـــا هم گــله داریم... نداریم؟!
ما با خودمان فاصله داریم... نداریم؟!
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔵@yahyaei_m
رسایی یا حداد؛ «عادل» کیست؟!
مصعب یحیایی: فارغ از احتمالاتی مثل برنامهریزی قبلی، شیطنت عکاس در زاویهی تصویر، خباثت زنجیریهای زنجیرهای، اخلاقمداری حضرت حداد و ... با این نقد جناب رسایی در کلیت موافقم؛ چه آنکه «مومن کیّس است...» و بر مبنای منطق دینی میبایست از «مَواضِعَ التُّهم» پرهیز کرد. خوش و بش جناب حداد را چه بر مبنای اخلاق دینی ایشان تفسیر کنیم و چه خطای سیاسی، باید پذیرفت که آبشار این توپ را اصحاب فتنه توی زمین اهالی انقلاب خواباندهاند. شاهد مثالش هم همین تیتر و ذوق رسانههای اصلاحات.
لکن فیالحال -که وقع ما وقع- مساله اینجاست که پرداخت بیش از حد و ضریب دادن نادرست به این موضوع توسط خودیها کدام گره را باز کرده یا میکند؟! آیا کیاست در سیاست تنها وظیفهی حداد است، یا رسایی و امثالهم هم این کلام حضرت امیر (علیهالسلام) که «از خطای امروز دوستت برای فردای رویارویی با دشمن چشمپوشی کن...» را مصداقی از کیاست مومنین قلمداد میکنند؟! واقعیت این است که اگر بنا بر نقد مشفقانه باشد که یک تذکر -آن هم ضمن یادآوری نقش حداد عادل در معرفی فتنه و مواضع اصیل وی در هشتاد و هشت و پسافتنه- کفایت میکرد و افراط در پرداخت به این مساله اگر از اصل این اتفاق بدتر نباشد، بهتر هم نیست! بماند که وزن کلمات استخدام شده و طعنه و کنایههای موجود در جملات، مشفقانه بودن این نقدها را با تردید روبرو میکند و مخاطب بیش از آنکه شفقت و مهر انقلابی را در متون بیابد، خصومت را از نقد آقای رسایی و سایر به اصطلاح پایداریها ادراک میکند. گویی دوستان اصرار دارند که جناب حداد به خاطر یک اتفاق، الساعه باید از قطار انقلاب پیاده شود و هیچ نگرانیای بابت جای خالیاش حس نمیکنند. میپرسم اگر قرار بر تکفیر افراد با چنین دستمایههایی باشد که باید پیش از اینها از آقای رسایی پرسید پس از کنایهی حضرتشان به #حاجقاسم_سلیمانی و دستپاچه خطاب کردن وی، با چه توجیهی هنوز خود را از هادیان نهضت و علمداران جبهه انقلاب میدانند؟ پر واضح است که نقد حقیر از بابت طعن و لعن آقای رسایی نیست و صرفاً یک قیاس کوتاه برای توجه به لزوم خوشبینی و عدم تحدید دایرهی خودیهاست.
دلشورهی امثال جناب رسایی از باب پر رنگ کردن خطوط فاصل اصالت دارد، لکن این دلشوره باید «مانع اغیار» باشد نه «دافع احباب». شکی نیست که نرمخویی و تخلق حداد عادل باب دل برخی از -مثلاً- اصحاب پایداری نیست ولی اینگونه تفاوتها ناشی از تعارض در اصول نیست بلکه تفاوت دیدگاهی مرسوم است که باید ضمن نقل و نقد، با عنصر «مهر و مدارا» عجین شود نه تحقیر و تکفیر.
الغرض سوابق حداد عادل چه در علم و فرهنگ و چه سیاست و ... روشن است و اقل کلام این است که حفظ شأن و حرمت ایشان در نقد به عدالت نزدیکتر است. نمیدانم؛ شاید این مخلص کلام گویا باشد که «هر فریاد رسایی الزاماً عادلانه نیست».
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔵@yahyaei_m
منم آن رند قدحنوش که از کهنه و نو
باشدم خرقهای، آنهم به خرابات گرو!
#هاتف_اصفهانی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔵@yahyaei_m
روسریات را بردار...
گیسویت را
از دوش و دیشب
پریشانتر کن.
بگذار تا موهایت
در باد برقصند
بوی ادکلن فرانسویات را پخش کن توی شهر
-حاشیهی خلیجفارس بوی نفت میدهد-
بزن بیرون
و از همیشه بلندتر
فریاد بزن:
«زن، زندگی، آزادی...»
تو تنها نیستی دختر!
«همسایه» نه...
ولی انبوه «سایهها»
حتماً
دنبال تو راه میافتند!
«کیف» کن
که لشکر «فیک»ها
لایکت میکنند.
تو در صدر خبرهای اینترنشنال و بیبیسی هستی.
البته فعلاً!
-فعلاً تیتر باید این باشد-
«علی دایی»
دایهی مهربانتر از مادر توست!
از مادر «اسرا» هم مهربانتر...
نمیبینی؟!
«آقای گل»
بخاطر تو
پاس گل داد به ضدانقلاب.
و جادوگر مستطیل سبز
چراغ سبز نشان داد به بوقچیهای رسانهای غرب!
«بوق بزن»
تکتک...
ممـــتد...
خیابانها را شلوغ کن
و هیچ فکر نکن
که شاید پشت هیجان تو
آمبولانس توی ترافیک مانده است.
فریاد بکش
بلندتر از همیشه...
تو حق داری
که هاتداگت را
از شعبههای «مک دونالد» در خیابان «ولیعصر» بخری
با یک بطری پپسی اصل اسرائیلی!
آروغت را که -روشنفکرانه- زدی
سرت را از شیشهی ماشین بیرون کن
جیغ بکش
بنفشِ بنفش...
و بلندتر از پیش بخوان:
«نون و پنیر و خاویار
ظریف الکسیس رو بیار!»
و بعد
یکراست برو تا شمال شهر
تااا «دربند»
آنجا هنوز انقلاب نشده بِیبی!
اصلاً برو دور دور
سرِ راه
-درست جلوی ویلا-
از «جادوگر» هم امضا بگیر...
-اگر از فرنگ برگشته باشد
و صدایت را از پشت برج و بارو
و نُهتوی ویلایش بشنود-
«حیا» را بیخیال
«حیاط» ویلاهای استخردار را عشق است!
حوض صحن امامزاده داوود آنقدر عمیق نیست
که بشود شیرجه زد داخلش
و زیرآبی رفت
شاهچراغ هم همینطور!
اصلاً حوض
سهم بچهها...
ارزانی کبوترها...
ولی از خودت بپرس:
کرکس از کبوتر چه کم دارد؟!
پس چرا «در قفس هیچکسی
کرکس نیست؟!»
سهم تو از زندگی بیشتر از اینهاست.
«زن، زندگی، آزادی...»
هوا
رفته رو به سردی
«پاییز اومده، پیِ نامردی...»
چکمهات را بپوش دختر
و بزن بیرون
تنور تجمع را داغ کن
از «دروازه دولت» عبور کن
به «دروازههای آزادی» خوش آمدی!
آغوش رایگان...
بوسههای رایگان...
عشقهای رایگان...
آدمهای رایگان...
مهد همهی چیزهای دوزاری...
«داعش
-سخنگوی عملگرای کاخ سفید-
ورود شما را به دروازهی تمدن غرب خوشآمد میگوید...»
«اهلاً و سهلاً
چطوری ایرانی...؟!»
در خبرها دیدم
-مشروح خبر بیست و نیم-
داعشیها
همین دیروز
«از خون جوانان وطن»
از خون کودک و مرد و زن
به یُمن ورودت به دهکدهی جهانی
توی شاهچراغ
«فرش قرمز» پهن کردهاند...
راستی
نگران تروریست مسلح شیراز نباش
«جناب جادوگر»
به پرستارها سپرده است
که اسم هیچ کسی را ثبت نکنند!
-حتی درمان هم رایگان-
میبینی؟!
آغوش آمریکاییها برای همه باز است.
«کور» که نیستیم؛
امضای «کری» هنوز هم تضمین است!
به باغ مرکبات «برجام» خوش آمدید
بفرمایید انگور فرانسوی مادام!
موهایت را
شرابی رنگ بزن؛
به کشورت هم انگ پشت انگ...
به شیشهی خانهها
به پنجرههای رو به صبح
به ماشینها
و به من هم در خیابان
سنگ بزن.
بعد بچرخ و رو به دوربین اجنبیها
(سه... دو... یک...)
-لبخند یادت نرود زیبا-
بگو «سیییب»
-سیب اعلای باغ برجام-
خندهات را قشنگتر میکند!
حالا دست تکان بده.
و همراه با «صدای آمریکا» تکرار کن:
«زن؛
زندگی؛
آزادی...!»
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m
«کمــی کــافــر...»
روسریات را بردار... گیسویت را از دوش و دیشب پریشانتر کن. بگذار تا موهایت در باد برقصند بوی ادکلن
این شعر یا متن یا هرچه که اسمش را بگذارید را توی هیاهوی «زن، زندگی، آزادی» و وسط گرد و غبار فتنه نوشتم. هوادارهای این به اصطلاح جنبش نخواستند دیده شود و خیلی از خودیها هم شاید ترجیح دادند که اینقدر صریح نباشند در دفاع از حقیقت.
بگذریم... شنیدم در یادبود «کیان پیرفلک» یکی از بستگان مادرش ماموری را زیر گرفته و به شهادت رسانده. علیالقاعده هم دوباره لشکر سایبری منافقین و زنجیرهایها و اصلاحاتیها و... رسانههایشان را برای تحریف واقعه فعال میکنند.
فکر کردم بازنشر این پست بد نباشد. اقل اثرش این است حالا که گرد و خاکها فرونشسته و بهتر میشود دید تلنگر این کلمات ممکن است بعضیهو را به خودشان بیاورد. گریزیست هم به سیاست، هم فرهنگ،هم اغتشاش و هم به همهی زمینههای فتنه پارسال.
نهایتاً اینکه اگر صلاح دیدید منتشر کنید...
زین زاهد دلمُرده بعید است، مخواهید
از حــال منِ مست خبــر داشته باشد...
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔵@yahyaei_m
فاصلهی بین حق و باطل قدیمها چهار انگشت بود؛ در عصر مجازی یک نیمفاصله هم «حق» را به «ناحق» بدل میکند رفیق!
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m
«حق و ناحـــق...»
این هم از مصائب مجازیست که زیادی آدمیزاد را متورم و بلکه متوهم میکند. «دمدمیمزاج» شنیده بودیم، لکن فیالواقع وقت آن است که فرهنگستان زبان و ادب واژهی «دمدمی مَجاز» را هم جعل کند برای بعضی اهالی فجازی. وقتی ملاکِ حُسن و قبح اعمال ما، میزان لایک و بازنشرهای «اینستاغُلام» باشد چه انتظاری میشود داشت غیر از این؟ اینستا عملاً با الگوریتمهایش اعضایش را مجنون و مفتون کرده. وقتی یکی مثل «حسین قدیانی» که روزی روزگاری یک تنه، یک لشکر بود برای مقابله با فتنه، میشود هیزمکش دوقطبیهای خودساختهای مثل «جمهور و جمهوری» و بین «روح خدا» با «مصباح انقلاب» جدالی به وسعت دو اسلام متصور میشود و راه به راه یادداشت مینویسد در مدح و منقبت فلان عنصر فریبخورده یا آشوبگر، چه میشود گفت الا اینکه «اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا»؟!
درست که دور، دورِ پلنگهاست؛ لکن توهم پلنگانهی چنگ کشیدن به چهرهی حضرت ماه جز سقوط به درهی هلاکت عایدی ندارد برادر. میپرسم از اهانت به «مصباح» جز هجران و هبوط چه نصیبی بردهای که هنوز هم به تاخت در همان مسیر میروی؟! دلسوزانه مینویسم: گرد و خاک راه مغرورت نکند یا حق! اینها نه از تیزی و تندی مرکب تو، که نشانی از چپ کردن و افتادن توی شانهی خاکی جاده است.
به قول شاعر: تندی مکن برادر همسرنوشت من...
خدایمان شاهد است که حرف من و ما حدیث غیظ و غضب نیست. سودی نمیبریم از لج و لجبازی. مگر تا دیروز که نَقل حسین قدیانی، نُقل محفلمان بود سودی میبردیم از دست به دست کردن متنهایش؟! یا مثلاً چون توپش همیشه برای جناح مقابل پر بود دوستش داشتیم؟! نه والله... از قضا وقتی «حق» در نقد خودیها ترمز میبرید و فیالمثل -به قول ما دشتستانیها- «شیر غَچی» را باز میکرد روی رئیس فلان قوه و مجمع که برای درمان رفته بود به فرنگ، دلخور که نمیشدیم هیچ؛ کلی هم کیفور میشدیم و باد به غبغب میانداختیم که ببینید ایهاالناس قلمدارهای ما هم آزادند و هم آزاده! یا اصلاً الیوم که بین مصطفای چمران با مصطفای میرسلیم یک خط قرمز پررنگ میکشد به کداممان برخورده؟!
اینور و آنور نداریم. «نقل» انقلاب اسلامیست و «نقد» در این انقلاب گناه نیست، بلکه وجهی از فریضهی امر به معروف و نهی از منکر است. لکن نیک پیداست آنی که این روزها از قلم «حق» تراوش میکند آن «حق» همیشگی نیست. ماندهایم انقلاب اسلامی تقاص کدام گناه نکرده را باید به قلم حسین قدیانی بدهد؟! اینی که یک عده سوار بر موج مرگ یک دختر شدهاند و مملکت را به آشوب کشیدهاند تقصیر احمد خاتمیست یا علمالهدی؟! یا فوت پسربچهای به اسم کیان خواست کدام نیرو یا عامل انقلاب بوده که حسین قدیانیِ دوستدارِ «حضرت ماه» را مجیزگوی زنک فتانهای به اسم «ماهمنیر» کرده است؟! فأین تذهبون؟!
سلمنا! وسط دعوا حلوا خیرات نمیکنند. یک جایی یک ماموری ممکن است ناخواسته خطایی کرده باشد اما قیاس شهادت «روحالله» و «آرمان» با اعدام اشرار و خونخواهی محاربین نهایتاً به ژست روشنفکری مثل «محسن برهانی» میآید نه آدمی به صبغه و سابقه «حسین قدیانی».
یک جوری آسمان و ریسمان میکنی کأنه آوینی را خدا بخاطر سیبیل نیچهای و به عشق غزاله کشانده به آسمان! خیر برادر... آوینی اگر توی همان مسیری میماند که شما تصویر میکنید الان یکی بود مثل مخملباف و نوریزاد؛ غیر از این است؟!
جمهوری اسلامی شهید را چماق توی سر کسی نکرده؛ لکن انگار بناست ما تا همیشه به اسم «شهید اکبر قدیانی» از پسرش فحش بخوریم!
بیخیال برادر...
من از سکوت شب سردتان خبر دارم/ شهید دادهام از دردتان خبر دارم
والله ما هم مثل تو شهید دادهایم. ولی قبول کن داری جای «جلاد» و «شهید» را عوض میکنی رفیق!
مساله اینجاست که «حق» باید بپذیرد با اهانت به «علامه مصباح» توی سراشیبی افتاد و بر مثال همان آدمی که وقتی زمین خورد تا در خانه را سینهخیز رفت، همچنان دارد به همان مسیر ادامه میدهد. ما خوشحال از این اتفاق نیستیم ولی کاش «حسین قدیانی» هم زودتر به این نتیجه برسد که شاید «قلمدار» باشد؛ ولی الزاماً «علمدار» نه!
فاصله حق و باطل قدیمها چهار انگشت بود حاج حسین؛ در عصر مجازی یک نیمفاصله هم «حـق» را به «نـاحق» بدل میکند!
یــا حـــق...
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همهی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی...
#هاتف_اصفهانی
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
کنار تختهسنگی مینشینم، چای مینوشم
و قسمت میکنم با برکهای دلتنگ نانم را...
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
به مرگ دلخوشم این اشتیاق بدی نیست
به چشم اهل نظر مرگ اتفاق بدی نیست...
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
گوش شیطان کر...
راستش که مدتهاست وعدهی روزی را دادهام به دلم که اگر آخرالامر راهآهن رسید به «بوشهر» و آبادی ما را با خطهای موازیِ ریل وصل کرد به ناکجاآبادِ دنیا، چمدان دلتنگیهایم را ببندم و با شاعرانهترین حال ممکنم -بیآنکه مقصدی انتخاب کرده باشم- سوار قطار بشوم.
بیاعتنا به هر که و هر چه که در قطار است صاف بروم و بنشینم و پاهایم را دراز کنم توی کوپهای که دربست گرفتهام برای خودم و هیچکس. بعد چشم بدوزم به منظرههای آن سوی پنجره که یکی پشت دیگری میآیند و میروند...
و چای بنوشم
و غزل بخوانم
و شعر بگویم
و شور بگیرم...
و زندگی همینطووور مثل همین قطاری که ایستگاه به ایستگاه به نهایتش نزدیکتر میشود در جریان باشد.
مدتهاست وعده و وعید روزی را دادهام به دلم که منتظرم یک روزی بیهوا سر برسد. و البته هیچ نمیدانم کی...
آن روز شاید خروسخوان صبحی باشد که آفتاب تازه سر برآورده از پشت قلهی کوه افسانهای «قلعه»؛ شاید هم غروبی تنگ که خورشید در آن دوردستها گیسوی طلاییاش را فرو میبرد توی دریا.
و شاید اصلاً نیمه شبی باشد که چشم خلایق در خواب ناز است و هیچ مهم نیست برایشان عبور سایهای را که زیر نور تیرهای برقِ توی کوچه، گاهی از صاحبش عقب میماند؛ گاهی لگدمال میشود و گاهی هم مثل پسرکی سرمست و سربههوا جلو میزند...
یک روز عاقبت مردانه دلم را به دریا میزنم و با چمدان غربتم راهی سفری میشوم به ناکجا...
شاید سمت کویر؛
شاید جنگل؛
شاید هم...
چه فرقی میکند اصلاً؟! وقتی که قرار است نه در اینسو پایی دواندوان رفتنم را دنبال کند، و نه در ایستگاه بعدی نگاه نگران کسی چشم انتظار آمدنم بایستد؟!
عاقبت روزی با یک چمدان پر از غریبی و دلتنگی از کوچههای قهر و آشتی این شهر کوچ میکنم و سوار قطار ناکجا میشوم.
و هیچ یادم نمیرود که انسانم و گرفتار «تن» و «تنهایی...»
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
مقدمه:
فیالحال چه و چگونهاش بماند؛ لکن چند سال پیش طرحی را درباره زیباسازی شهری دادم به عوامل شهرداری. از قضا خیلی هم استقبال کردند و در همان جلسه نیمساعته دستور خورد و ارجاع شد به کارشناس برای تدبیر و اجرا. به قول شاعر «خندانلب و مست» رفتم توی اتاق کارشناس. نگاهی انداخت و «ملوکانه» تایید و تمجید کرد. فقط اینکه یک «فقط» گذاشت آخر حرفهایش و محتاج گفتن نیست که همین یعنی اساس بهانهگیریها و سنگاندازیها توی کار!
هر چه گفت چشم بستم و همراهی کردم تا شاید کوتاه بیاید و با اندکی تحدید و تحریف و بلکه تحقیر، آخرالامر قدمی بردارد برای اجرا. -یادم رفت بگویم- آن روزها شروع کار روگذر برج بود و تازه دور «میدان آزادی» را دیوار بتنی چیده بودند. القصه؛ کارشناس یک مشت ایدهی نسنجیده برای اجرا داد و آخر سر هم کأنه الهام از غیب گرفته باشد گفت: «اسم طرح را هم میگذاریم قطعه هنرمندان...!».
فاتحهای خواندم و زدم بیرون. توی دلم گفتم: «لامصّب اصلاً همهی انقلتهایت بهجا. این آخری چه بود دیگر؟! قطعه هنرمندان؟! دور از جان، آدم یاد بهشت زهرا میافتد که!»
موخره:
۱. زمان زیادی تا «ماه محرم» نمانده. زبانم مو درآورد از بس این چندساله گفتم و کسی خودش را صاحب نکرد. الیماشاالله شاعر خوب و درجه یک داریم توی این استان. حضرات مادحین و اهل هیأت باید این را یک فرض بگیرند بر خودشان که تا حد ممکن از اشعار شاعران بومی در مراسمات استفاده کنند. شخصاً با تعداد زیادی از جامعه مداحان حرف زدهام و پیشنهاد دادهام که از یک «کانال معتبر» اشعار موضوعی شاعران استان را دریافت کنند و متناسب با شرایط به اجرای این ابیات «اهتمام» داشته باشند. الزامی نیست که الا و لابد همه و در هر شرایطی از این اشعار استفاده کنند، لکن این حد از بیتوجهی هم ناپسند است. امید دارم که امسال اتفاق بهتری بیفتد.
۲. از لابلای همین اشعاری که ذکر کردم میشود بندها، مصارع و یا ابیات منتخبی را بیرون کشید و در فضاسازیهای محیطی برای محرم و البته سایر مناسبتها استفاده کرد. الساعه دارم به کتیبهای از شعر #محمدحسین_انصارینژاد فکر میکنم که ابتدایش «در خون نشسته نیمهای از ماه در فرات/ این جلوه دیدنیست شبانگاه در فرات» است و انتهایش «ثاراللهیست خون تو؛ کی میشود بلند/ بانگ ظهور مهدی خونخواه در فرات». نگویید تنها محتشم و شعرش نظر کردهی آقا بودند؛ مگر بیاذن و رخصت حضرت ارباب میشود گفت و نوشت و دم زد؟!
یک وجه از وجوه «جامعه ایمانیِ» ما شیعهها همین همگرایی و همپوشانی در اعمال است. شاعر میسراید؛ طراح شعر را به تصویر میکشد؛ مداح میخواند؛ رسانه طرح و اجرا را منتشر میکند و ... اینجور میتوان «ید واحده» شد برای حرکت به سمت جامعه ایمانی عصر ظهور.
۳. کاش رسانهها هم پای کار باشند. هم در تبدیل این ایده به یک خواست عمومی و فراگیر در استان علیالخصوص در محرم پیش رو؛ و هم در انتشار آثار تولید شده در این مجرا. نقل قیاس و تقابل نیست، لکن نه مدح مادحین ما در توان، از برجستگان کشوری کمتر است و نه شعر شاعران از مابقی ضعیفتر. البته نقش سازمانها و ارگانهای دولتی هم کم نیست. بودجههای فرهنگی را میشود هدفمندتر هزینه کرد.
#مصعب_یحیایی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m
انسانِ معاصر چیست؟! مُشتی گِلِ وامانده!
از حــق بــه مــراتب دور، بــر بــاطلِ وامانده!
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟡@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرآن چراغ روشن هدایت...
⚫️@yahyaei_m
برای روضه همین جمله بس؛ خدا نکند
که پیش پای پدر یک پسر زمین بخورد...
#مصعب_یحیایی
⚫️@yahyaei_m
خدا به داد شب سرد آسمان برسد
ستون خیمهی خورشید اگر زمین بخورد
#مصعب_یحیایی
⚫️@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا قمر بنی هاشم(ع)
هر چه گشتم تعریفی دقیقتر از این آیه برای این سطح از جهل نیافتم که «فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ »
نفرینشدگانی که به واسطه نقض میثاق، بدل به آدمهایی قسیالقلب شدهاند تا آنجا که کلام حق را از مواضعش منحرف میکنند و اندرزها را فراموش میکنند.
مساله فقط یک اظهارنظر سیاسی نیست که فلانی نظر متفاوتی از ما در فلان اتفاق دارد. قصه این است که بعضیها حتی دفاعشان از حسینبن علی(ع) هم نهایتاً به واسطه مظلومیت حضرت است، نه حقانیت مکتب حسین(ع).
این بابا هم که کلاً -نعوذ بالله- کیان را بدل امام معصوم میداند! منطقش هم این است که کیان مظلوم بود و حسین(ع) هم مظلوم. پس میشود بجای «حسین» نوشت «کیان»...
همینقدر سطحی و مبتذل!
البته فارغ از این باید پذیرفت که فیالحال بخش عمدهای از جامعه ناخواسته به قرائتی معتقدند که در آن محبت به اباعبدالله(ع) مبتنی بر «مظلومیت» حضرت است، نه بر اساس «مودت» به امام واجبالاطاعه!
این همان نقطه افتراقیست که این روزها در مناقشهی «لاک سیاه زنان» بروز کرده است. عدهای معتقدند که این خوانش از دین نقطه ورود عامه به دایرهی مغناطیس حسینیست و برخی بالعکس این اتفاق را انحراف از معیار و قرائتی ناصواب میدانند که سر از گمراهی درخواهد آورد.
به شخصه با نگاه دوم به قضیه همراهم لکن این هم نکتهایست که گمان میکنم حداقل فرصت تبلیغی «محرم» برای حاکمیت تقریباً انحصاریست. چرا باید این قرائتهای سطحی این قدر غلیظ باشد؟!
#مصعب_یحیایی
⚫️@yahyaei_m
تا فتح بلندیها تنها قدمی مونده
یک ذره تحمل کن تا قله کمی مونده
#مصعب_یحیایی
🔴@yahyaei_m
خستگی ممنوع.mp3
9.7M
بیش از یک سال است که این شعر را با دغدغهی امیدآفرینی و نگاه به جلو نوشتهام و شکر خدا که آخرالامر به همت دوستان به سرود تبدیل شد. مانده بودم اسمش را چه بگذارم که با نگاه به فرمایشات امروز رهبری به «خستگی ممنوع» رسیدم.
کم و کاستیاش را ببخشید و دعا کنید به جان دوستانم علی صفری، هادی صفرپور، اکبر ابراهیمی و گروه سرود منهاج بوشهر که زحمت این سرود را به دوش کشیدند.
ممنون میشوم اگر صلاح دیدید منتشر کنید.
🔴
عنوان سرود: خستگی ممنوع
شعر: مصعب یحیایی
ملودی و تنظیم: اکبر ابراهیمی
پیگیری و اجرا: گروه سرود منهاج کانون نخبگان آفتابگردان
با تشکر از صدا و سیمای مرکز بوشهر و بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس استان بوشهر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
سرگشته بین کفر و یقینیم ما فقط
بــاری به روی دوش زمینــیم ما فقط
#مصعب_یحیایی
#کمی_کافر
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m