زمان:
حجم:
407.3K
#مجتبی_خرسندی
#واحد_تند
#حضرت_علیاکبر_علیهالسلام
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
@Yaqoote_sorkh
@Mojtaba_khorsandi
#غزل #مدح
#حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد
درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد
همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش
فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد
به اقلیم دلم اولاد زهرا پادشاهانند
دو سلطان پس غلط باشد به یک کشور نمیگنجد
دل هر کس به گیسوهای معشوقی گره خوردهاست
مرا در دل به جز عشق علی اکبر نمیگنجد
به روی سر در هر خانه نامش میخورد از شوق
درون چارچوب خویش دیگر در نمیگنجد
برای بوسه بر یاقوت لبهای علی اکبر
ستون هم تاک شد طوری که در باور نمیگنجد!
درون کوزه شاید جا شود دریا ولی قطعا
علی نور است و جز در جسم پیغمبر نمیگنجد
اذان بوی خوشی دارد که از عطر دهان اوست
که غیر از عطر خوش در نافه و عنبر نمیگنجد
حرم رفتی ادب کن محضرش پایین پا بنشین
که نوکر در سرش رفتن به بالاسر نمیگنجد
#
برایش سر شکستم؛ خون کنار اشک جاری شد؛
چه باید کرد این غم در دو چشم تر نمیگنجد!
#میثم_کاوسی
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
@yaqoote_sorkh
@mkavoosi110
هدایت شده از فوتبالیون
🔻کانال اشعار و نوشتههای
✔️#مجتبی_خرسندی
🔹#شعر #سرود #داستان
🔸#افتخارات #مرور_خاطرات
🔹#معرفی_کتابها #مصاحبهها
🔸#نقدها_تحلیلها #وقایع_روزمرّه
🔹#توییتها #درد_دل #هنر_گفتوگو
🔻آدرس در ایتا؛
https://eitaa.com/Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از سجاد روان مرد
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_نهم
بر شانه گرفتیم از اول علم ات را
بر سینه نشاندیم سپس داغ غمات را
در روضه و در سینه زنی های محرم
خواندیم فقط شعر تر محتشمات را
((ای اهل حرم میر و علمدار)) که گفتیم
هی باد نشان داد به عالم علمات را
ما فاصله داریم که احساس نکردیم
آغوش پر از لطف و لطیف حرمات را
هرگز نفروشیم به جنات پر از شور
شیرینی این عشق پر از پیچ و خمات را
شاعر بِنِشین گریه کن از درد فراقاش
بگذار زمین دفتر شعر و قلمات را
#سجاد_روانمرد
گروه ادبی یاقوت سرخ
@Yaqoote_sorkh
@sajad_ravanmard
بسم الله الرحمن الرحیم
می چکد آبروش از مشک و
می چکد آب مشک آهسته
مرد گریه نمی کند حالا
مرد می ریزد اشک آهسته
روی شن های خیس ساحل بود
لب خشکیده و ترک دارش
زیر چشمی به مشک زل می زد
آب کم می شود ز مقدارش
قبل ازین ماجرا طلا مي شد
دست میزد اگر به هرچيزي
لیک حالا شد آب آوردن
باعث شرم و آبرو ريزي
پیش ازین اعتبار دریا بود
نبض دریا میان مشتش بود
سر راحت رقیه می خوابید
چون عمو مثل کوه پشتش بود
با چه بغضی به مشک می گوید
اينقدر بی وفا نبودی که
قبل ازین با مرام تر بودي
اهل جور و جفا نبودی که
خاطرت هست که دم خیمه
ما دوتایی چه صحبتي کردیم
عهد بستیم هر چه پیش آمد
دست پر سمت خیمه برگرديم
خاطرت هست اینکه می گفتم
به حرم باید آب برگردد
یک نفر ازمیان ما دو نفر
پیش طفل رباب برگردد
خاطرت هست آب پرکردم
به تو بسیار گوشزد کردم
تو خودت را به خیمه ها برسان
من اگر چه نشد که برگردم
آنطرف تر حسین برمی گشت
ناله از سوز سینه سر می داد
قدّ خم ، دست بر کمر بودن
از چه مرگ بدی خبر مي داد
گفت اطراف علقمه دیدم
چقدر از حسود پر شده بود
گفت حجم سر عمو عباس
از فرود عمود پر شده بود
استخوان ها شکسته شد یعنی
شیر کارش به گرگ افتاده است
بين ابروي خوشگلش دیدم
چه شکافی بزرگ افتاده است
دست ها را یکی یکی ... بعدش
دست ها روی آب افتادند
تیرها مثل گرگ به جان
آرزوی رباب افتادند
قصه ی علقمه بدش اینجاست
حرمله نیزه ای سه پر آورد
آنچنان زد که با دوتا زانو
تیر او را به زور درآورد
بعد از آن اتفاق ها هر روز
چه غمی با رقیه دمساز است
آب از جمع ما عمو را برد
چقدر آب دردسر ساز است
#علی_کاوند
#شب_تاسوعا
#حضرت_اباالفضل_علیهالسلام
@Yaqoote_sorkh
@Alikavand333
حس آبی ِموج دریایی
پیش دریا لبت ترک برداشت
اعتبار تمام دریا ها
لحظه های غروب لک برداشت
قول پایان تشنگی دادی
حرف تو معتبر ترین حرف است
آخرین مشک خیمه را امروز
دست بی جان دخترک برداشت
کمرم را شکست پایانت
پیکرت با نسیم می پاشد
با همین وضعیت چگونه تو را
می توانم که بی کمک برداشت
پیکرت را تبرکی بردند
دست تو سهم ساحل دریاست
گرچه چشمت نصیب پیکان شد
گیسوان تو را ملک برداشت
قسمت ماسه های دریا شد
قطره هایی که بین مشکت بود
ولی آن شه پر کلاهت را
پر بی جان شاپرک برداشت
دشت تاریک و چند تا خیمه
آتش و ازدحام بی غیرت
ردّ دستی میان آن شعله
زیور از گوش قاصدک برداشت
لحظه های غروب سردار است
دارد از غصه آب می گردد
چه عروج پر از غمی دارد
عزم رفتن که نم نمک برداشت
#علی_کاوند
#تاسوعا
#حضرت_اباالفضل_علیهالسلام
@Yaqoote_sorkh
@Alikavand333
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_عباس_علیهالسلام
#سبک #شور
عقیق یمانیِ چشاش ، نگین ركابِ عليه
رجزای میدونِ عمو ، لالایی خوابِ عليه
پیش حسین ادبشو ببین
برگرد عقب نسبشو ببین
توو خیمه مهربونی شو دیدی
توو معركه غضبشو ببین
غضبشو ببین
غضبشو ببین
میگن پیرمردا حیدر برگشته
حیدر باز به فتح خیبر برگشته
هرکی جنگیده روبروی اباالفضل
با سر رفته ولی بی سر برگشته
بند دوم
سکینهرو وقتی میبینه، خنده میشه مهمونِ عمو
رقیه تا میزنه صداش، میگه عمو جون جونِ عمو
بعد علی قمرشو ببین
جنگیدنِ پسرشو ببین
لشگر میپاشه با یه غضبش
توو معرکه هنرشو ببین
هنرشو ببین
هنرشو ببین
اون که روز دشمنو شب می کرده
زینب حق داشته براش تب می کرده
روایته دست ابوفاضل خیلی
معجر زینبو مرتب میکرده
بند سوم
توو معرکه میزنه قدم ، میریزه یه میدونو به هم
میره و توی دل سپاه، با یا علی میکوبه علم
توو معرکه چه یلی اومده
با رزم بی بدلی اومده
اونا که خیبر و دیده بودن
گفتن به هم باز علی اومده
باز علی اومده
باز علی اومده
دستار رو دور سرش میگردونه
شمشیر رو مثل حسن می چرخونه
مثل علی که مونده بود با پیغمبر
پای امامش تا قیامت میمونه
شعر و سبک از؛
✏️#گروه_یاقوت_سرخ
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
@yaqoote_sorkh
بند اول.mp3
زمان:
حجم:
1.48M
عقیق یمانی چشاش...
🔹بند اول
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
@yaqoote_sorkh
بند دوم.mp3
زمان:
حجم:
1.36M
عقیق یمانی چشاش...
🔹بند دوم
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
@yaqoote_sorkh
بند سوم.mp3
زمان:
حجم:
1.36M
عقیق یمانی چشاش...
🔹بند سوم
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
@yaqoote_sorkh
هدایت شده از سجاد روان مرد
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_نهم
تا که بر روی زمین صورت ماهش افتاد
آسمان حرم انگار پناهش افتاد
عرق شرم به پیشانی عباس نشست
تا که سمت حرم تشنه نگاهش افتاد
علم از دست علمدار که بر خاک نشست
زیر لب زمزمه شد پشت و پناهش افتاد
با کمان سمت تنش گرم هدف گیری بود
ناگهان قرعه به چشمان سیاهش افتاد
یک نفر آمد و با آنچه که در دستش بود
آنقدر زد،به سرش تا که کلاهش افتاد
آمد از علقمه مردی که قدش تا شده بود
همه گفتند علمدار سپاهش افتاد
مادرش خواست بیایید بغلش اما حیف
دو قدم راه که آمد سر راهش افتاد
#سجاد_روانمرد
#حضرت_اباالفضل_علیهالسلام
@sajad_ravanmard