eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🌸 💠 ✅ پاکباخته 💎 . . ولادت: ۲۱ مهر ۱۳۷۱ ، اصالت: از توابع مجرد، هیئتی، بوکسور، دانشجوی ارشد حقوق و عضو محل : ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره ، آبان ۹۶ مزار: ، 💠 . . یک روز مانده به یکی از پیروزی های بزرگ و شکسته شدن آخرین سنگر داعش در منطقه ، فضای مجازی پر شد از تصاویری متفاوت از یک جوان دهه هفتادی؛ جوانی با ظاهری شبیه مدل های سینمایی. قصه از همین جا سر زبان ها افتاد ... وقتی عکس هایش در کانال های تلگرامی و صفحات اینستگرام منتشر و روی قضاوت خیلی ها خط کشیده شد _قضاوتی که معیار و اندازش  چشم آدم ها بود_ خط کشی که نمی توانست عکس آخرین سلفی بابک در را کنار عکس های قبل از اعزامش بگذارد...💌 . ...اما حالا شده یک نماینده برای دهه هفتادی ها... برای همه آنهایی که گهگاهی به غفلت و با  فاصله گرفتن از معنویات، متهم می شوند... قصه ما هم «ارشد دانشگاه شهید بهشتی» داشت و هم پذیرش ادامه تحصیل در آلمان؛ اما بجای آلمان از سوریه و صف سر درآورد... بابک وقتی از این همه دل مشغولی های دنیایی برید، خدا هم خیلی زود مهر قبولی پای کارنامه اش زد و آبان سال ۱۳۹۶  راه دفاع از مرز های اسلام و حرم «حضرت زینب سلام الله علیها» شد... جوانی که حالا خیلی ها به او لقب می دهند.💌💎 . * پدرش می‌گفت: «واقعیتش را بگویم، ما اصلا بابک را نشناختیم. در حال حاضر که بابک شده می‌بینم که پسرم چقدر در انجمن‌های خیریه فعال بوده، می‌بینم همه جا او را می‌شناختند٬ اما انگار فقط ما هنوز او را نشناخته بودیم ...💓 . شاید قصه شهید با آخرین سلفی اش در سوریه شروع شده باشد، ولی بعد از شهادتش همه با سیرت زیبایی که داشت، آشنا شدند؛ حتی خانواده خودش هم از خیلی فعالیت ها و کارهای خیری که کرد، مطلع نشدند. او همه تصاویری را که بعد از شهادتش منتشر شدند برای دل خودش گرفت.💌💠 . مادرش می گفت: «عروسی دوستش بود. بهش گفتم: چرا عروسیه دوستته رفتی مزار عکس گرفتی؟ گفت: مامان درسته عروسیه دوستمه ولی آدم توی خوشی ها هم نباید مردن رو فراموش کنه. هر وقت در خانه ورزش می کرد، نوحه «زینب زینب» را می گذاشت.» مادر ادامه می‌دهد: «به من گفت که با اعزامم موافقت شده، من هم از روی احساسات مادرانه‌ای که داشتم خیلی‌گریه کردم، شاید منصرف شود. اما بابک تصمیم خود را گرفته بود، گفت: «من حضرت زینب‌(س) را در خواب دیده‌ام و دیگر نمی‌توانم اینجا بمانم باید به سوریه بروم. این قضیه رفتنم هم مال امروز و دیروز نیست مادر، من چند ماه است که تصمیمم را گرفته ام.» حتی شنیدم که به او گفته‌اند که چطور می‌خواهی مادرت را تنها بگذاری و بروی، پسرم بابک هم گفته مادر همه ما آنجا در سوریه است.» . 📄 بخشی از : خواهران خوب‌تر از جانم!!! من نمی‌دانم وقتی حسین(ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی می‌کشید، ولی می‌دانم حس او به زینب‌ (س) چه بوده! عزیزان من!!! حالا دست‌هایی بلند شده و زینب‌هایی غریب و تنها مانده‌اند و حسینی در میدان نیست. امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ادامه دهیم و از زینب‌های زمانه و حرم او دفاع کنیم... ☑ صفحۀ اینستاگرامی : Instagram.com/be_yade_shahid_babak_nouri - لطفاً حمایت و پیگیری کنید. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🙂 ❤ ❤ ✔ 🌸 ↩ ↪ 🔍 📷 🌄 بزرگتری کوچکتری حالیش بود. هرچه پافشاری کردم جلو بنشیند، زیر بار نرفت. از ب بسم اللهِ حرکت، صدقه جمع کرد که به سلامت برسیم. انداختیم از جاده سمنان رفتیم؛ جاده تا . گِلی از دستش نمی افتاد. مدام می گفت. در آسایشگاه، توی یک اتاق افتادیم، تخت ها هم بغل هم. بعد از کلاس و نماز ظهر دیگر آقامحسن را نمی دیدم. می گفتم: "تو حرم چیکار می کنی؟ نه ناهاری، نه شامی. بیا یه چیزی با هم بخوریم." می گفت: "حالا یک چیزی پیدا میشه برای خوردن." هر بار از خواب بلند می شدم، می دیدم روی تخت خالی است. پرسیدم: "کسی رو تو داری؟" گفت: "آره اینقدر از این رفقا پیدا میشن که نگو." یکی دو شب با همین فرمان رفت جلو. دلم تاب نیاورد. قسمش دادم: "خداوکیلی بگو، این همه وقت چیکار می کنی تو حرم؟" بغض راه گلویش را گرفت: "میاد روزی که حسرت این لحظه ها رو بخوریم." توی خلوتیِ سحر، گوشه ای می خواند؛ با گردن کج. مثل ابر بهار در نماز شبش اشک می ریخت. می خواستم توی کارش سر در بیاورم: "خسته نمیشی؟" چشمانش برق زد: "اینقدر برام شیرین و لذت بخشه که نگو." از بازار رد می شدیم. خانم بی حجابی را دید. سرش را پایین انداخت و گفت: خواهرم! جلوی حجابت رو رعایت کن." با آرنج زدم به پهلویش: "ما رو می‌گیرن تا حد مرگ می زنن!" کوتاه بیا نبود: "آدم باید ش سرجاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خونه نیست!" پایش را کرد توی یک کفش. سر حرفش ایستاد که موج های آبی!!! بیا نیست. - من اومدم مشهد فقط برای خودم تازه شاکی هم بود که با این کارها، چهره مذهبی را خراب کرده اند و مردم را از غافل می کنند. خودمانی تر که شدیم، گفت: "از خدا و یک خواسته دارم، می خوام تو راه بشم. مکثی کرد و سرش رو انداخت پایین... 📚 از کتاب بسیار زیبا و خواندنی ؛ روایت هایی از زندگی راوی: غلامرضا عرب، همکار شهید. 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 هیچ عهدی به این محکمی نبوده!🤝 ثابت کنم؟!! این بالگردهای آپاچی رژیم تروریستی آمریکا که خدا به حق حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ریشه شون رو به زودی زود از این کره خاکی انشاءالله مضمحل و نابود کنه، اینا آخه میدونید چه جوریه؟!!!❓ میگن پشت سر مُرده حرف نزنید! من میگم آقا تاریخ یعنی پشت سر مُردگان حرف زدن!➡️ یه بنده خدایی اومد. حرف پیرمردی را خوب یادمان باشد قرن آینده قرن گفتمان باشد 🧙‍♂️ یکی اومد گفت: قرن آینده، قرن مذاکره است؛ قرن موشک نیست! در صورتی که سردار ما رو با موشک زدن!!! با موشک آدم نمی زنند آقای روحانی!!! 👊 وقتی موشک به خودروی اینها اصابت کرد، این ذرات ارباً اربای بدن مطهر قابل تفکیک نبود. باور کنید نصف قبر ابومهدی المهندس، پیکر مطهر . نصف قبر پیکر ابومهدیه!! اینها تو قبرشون هم باهم خوابیدن و به این میگن وحدت ناگسستنی...!🤝🚩💥 @yousof_e_moghavemat
⚘ #جمعه_انقلابی 🚩 📸 گوشه ای از تصاویر #یوم_الله_۲۷_دی_ماه_۱۳۹۸ در #مصلی_تهران من #رهبرم را دیدم... من #حاج_قاسم را دیدم... من #شهدای_مدافع_حرم را دیدم... من آزادی #حلب و #موصل را دیدم... من پرواز #حاج_قاسم_سلیمانی را دیدم... من #تشییع_میلیونی_حاج_قاسم را دیدم... من درهم کوبیده شدن پایگاه #عین_الاسد را دیدم... من #حمله_به_آمریکا پس از ۷۶ سال را دیدم... من #بصیرت ، #آگاهی و #اقتدار مردم کشورم را دیدم... من سخنان بُرّنده و دشمن شکن #رهبرم در خطبه های ۲۷ دی ۱۳۹۸ #نماز_جمعه_تهران را دیدم... 👈 💎 به دیدن همه شما می بالم... 💎 👉 #رهبری #ولایت #ولایت_فقیه #راه_خوشبختی_و_عاقبت_به_خیر_شدن_اطاعت_از_رهبری_است ✌️ @yousof_e_moghavemat ✌️
🌹 🚩 ۹ اسفند ۱۳۹۴ سالروز شهادت رزمنده مخلص و باصفای مدافع حرم اهل بیت علیهم السلام 💖 ♥●•٠·˙کلامی از : ◥[خـدا، بـہ صاحب‌الزمـان صبـر دهـد. زیـــرا او منتـظـر مـاسـت نہ این ڪہ مـا منتـظـر او بـاشیم. هـنگـامی می‌شـود گفت منتظـریـم ڪہ خـود را اصـلاح ڪـنیم.]◣ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🐔 ❤ رزمنده‌‌ی قبل از شهادتش تعریف می‌کرد: «کارم دیده‌بانی و هدایت آتش بود. دیدگاه جایی قرار داشت که اگر سرم را دوبار از یک نقطه بالا می‌آوردم تک‌تیراندازهای تکفیری با قناصه می‌زدند توی سرم. وقتی به خط سرکشی می‌کرد، کنارمان می‌نشست. با آمدنش، بچه‌ها روحیه می‌گرفتند. ترس را نمی‌شناخت. شجاع بود و خاکی. با ما غذا می‌خورد. توی همان خط مقدم که بیشتر، ساختمان‌های مسکونی بود. یک روز دیدم که ناهارش را تا نصف خورد و بقیه‌ی غذایش را که برنج ساده بود، توی پلاستیک ریخت و با من خداحافظی کرد. کنجکاو شدم و با دوربینِ دیده‌بانی از بالای ساختمان تا جایی که رفت، نگاهش کردم. باید از جایی عبور می‌کرد که زیر دید و تیرِ قناصه‌زن‌ها بود. از آنجا هم رد شد و به جایی رسید که مرغی پاشکسته، نشسته بود. برنج را ریخت جلوی مرغ و از همان مسیر برگشت.» ✅ منبع نوشته: کتاب : خاطرات پروانه چراغ‌نوروزی همسر سرلشکر پاسدار «شهید حسین همدانی» نوشته‌ی حمید حسام، صفحات ۳۶۰ و ۳۶۱. @yousof_e_moghavemat
☝ همسرش می‌گفت: «...از عدالت خدا دور بود که حسین پس از این همه سختی و رنج از رفقای شهیدش جا بماند. ما او را برای خودمان می‌خواستیم، و او خودش را برای خدا.» 📚 منبع نوشته: کتاب درخشان و ارزشمند ؛ خاطرات همسر ، صفحه ۳۸۸. @yousof_e_moghavemat
💯 9️⃣ «در عرصه‌ی سیاست هم، هم شجاع بود، هم با تدبیر بود؛ سخنش اثرگذار بود، قانع‌کننده بود، تاثیرگذار بود. از همه‌ی اینها بالاتر، اخلاص او بود؛ این ابزار شجاعت و ابزار تدبیر را برای خدا خرج می‌کرد؛ اهل تظاهر و ریا و مانند اینها نبود. خیلی مهم است. ماها تمرین کنیم در خودمان اخلاص را.» (از بیانات ) 📷 1397. در حال سخنرانی در جمع خانواده‌های @yousof_e_moghavemat
⭐☘ ۲۰ - کجاست مخزن‌الاسرارِ همه‌ی سینه‌های سوخته و نورِ چشمِ مادرانِ منتظرِ چشم به در دوخته و نوازشگرِ کودکانِ آسمانی، !!؟؟؟ ☆☆☆ ...بابایت زنده است. می‌بیند ما را. حضور دارد. @yousof_e_moghavemat
🌹 🚩 ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ سالروز شهادت رزمنده مخلص و باصفای مدافع حرم اهل بیت علیهم السلام 💖 ♥●•٠·˙کلامی از : ◥[خـدا، بـہ صاحب‌الزمـان صبـر دهـد. زیـــرا او منتـظـر مـاسـت نہ این ڪہ مـا منتـظـر او بـاشیم. هـنگـامی می‌شـود گفت منتظـریـم ڪہ خـود را اصـلاح ڪـنیم.]◣ @yousof_e_moghavemat