eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
277 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 سادگی سنگر فرماندهی چقدر ساده از آن سادگی ها دور شدیم ... #شهید_حسین_همدانی در حال توضیح از روی نقشه هستند @yousof_e_moghavemat
💔 رفت لباس تازه اش را از داخل کمد بیرون آورد و پوشید. خیلی خوشم آمد، بهش می آمد و با ابهتش می کرد. وقتی حظ را توی چشم هایم دید یک پیراهن سفید و گشاد روی همان لباس سبز پوشید و گفت: "خب اینم از این، حالا دیگه راننده اومده و باید برم سرکار" پرسیدم: این ریختی؟! گفت: "مگه چشه؟ سر کار که رسیدم، پیراهن سفید رو درمیارم. اصلا چه اهمیتی داره؟ از این لباسا فقط دو تا تیکه پارچه سفید کفن میمونه و یه لباس سیاه عزاداری که اگه از روی اخلاص پوشیده باشیم، اون دنیا اسباب نجاتمون میشه" راوی یکی از بستگان شهید @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
💠 *نماز پشت به قبله*!! به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست. گردان را ببر جلو آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند….. حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر بعد دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد. ترکشی به سینه اش اصابت کرده بود و جای زخم را با دست فشار می داد. سوار شد تا حرکت کردم *صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد.* تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم. گفتم برادر اسمت چیه؟ جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت، زیر لب چیزهای می گوید. فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم. مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد . گفتم چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟ گفت نماز می خواندم . نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون… گفتم ما که رو به قبله نیستیم، تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که خونیه، نجسه. گفت حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد. گفتم نماز عصر را هم خوندی ؟گفت بله گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض می کردی آنوقت نماز می خوندی. گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم ، فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا. گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش رفیقات ، با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست و الّا بابدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه!!! دم اورژانس پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل! گفت: تا خدا چی بخواد. با برانکارد آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید… بیست دقیقه ای آن جا بودم، بعد خواستم برگردم رفتم اورژانس پرسیدم حال مجروح نوجوان چطوره؟ گفتند شهید شد... با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت ورفت….. تمام وجودم لرزید. بعدها درنواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده: *آهای بسیجی* *خوب گوش کن چه می گویم! * *من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود!* *من دستغیب* *حاضرم یکجا ثواب هفتاد سال* *نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو،* *و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای را از تو بگیرم...* آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی...؟! 📚خاطرات سردار شهید حاج حسین همدانی @yousof_e_moghavemat
🌷تمیز کردن فریزر شهید حسین همدانی فردای عید غدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت به کارهای اداری و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد. مدتی در اتاق مشغول بودم. جانمازش مانند همیشه رو به قبله باز بود.  بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از تعجب گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن. گفتم : مگه شما بیرون نبودید؟کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت می کشید؟ نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کند گفتم قبل از رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی... راوی همسر شهید @yousof_e_moghavemat
🍃 از آقا حلالیت می‌طلبم که نتوانستم سرباز خوبی باشم، عشق به و تبعیت از ایشان، سعادتمندی را به همراه دارد، مثل گذشته بدهکار انقلابیم نه طلبکار .. فرازی از وصیتنامه @yousof_e_moghavemat
🔰 هرگاه به همدان می‌آمد، بارها پشت ماشین بسته‌هایی مواد غذایی و پول نقد آماده می کرد و با رفقا در جای جای شهر که خودش خبر داشت، به کمک می‌کرد.🌹 🔸 یک ماه قبل از شهادتش مرا صدا کرد، دیدم پشت ماشین حدود یکصد تهیه کرده. گفت: « اینها را بین رفقای پاسدار توزیع کنید و ماهانه جمع کنید و از این پول به بسیجیان به صورت محترمانه کمک شود ».👌 🔹 از کارهای خیر شهید همدانی، ایجاد مرکز با حضور خود ایشان بود، که هنوز هم به نیازمندان خدمات می دهد 🌹 @yousof_e_moghavemat
اگر برای خدا جنگ میکنید... (مشخص شده اند)در کنار ایشان سمت راست شهید خرازی هستند نفر نشسته از سمت چپ _همت کنار ایشان هستند @yousof_e_moghavemat
📞 💠 در ساعت ۱۸ روز پنج‌شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، ضمن تماس با که در مواضع پدافندی حضور داشت، از او آخرین وضعیت خط را جویا می‌شود: متوسلیان: همدانی، همدانی، احمد! همدانی: به گوشم! متوسلیان: وضعیت؟! همدانی: خوب است، خوب است. متوسلیان: بله. ببینم آن - سنگرهایی - را که از دست رفته بود گرفتی؟ همدانی: بله. متوسلیان: [از دشمن] کسی را هم - اسیر - گرفته‌اید؟ همدانی: بله. چندتا سنگر را گرفتیم، الآن هم خودم در این سنگرها هستم. فقط ترتیب توپخانه را بدهید که [در این‌جا] آتش روی [دشمن] باشد. آتش اصلاً نیست. متوسلیان: بله. این چندتا سنگر مال آن‌ها [عراقی‌ها] بود که گرفتید؟ همدانی: نه همان چندتا سنگر که جلوتر از آن خاکریز گرمدشت بود و قبلاً دست خودمان بود، آن‌ها را دوباره گرفتیم. یک دانه اسیر هم گرفتیم، بقیّه‌شان را هم کشتیم. الآن آن اسیر هم زخمی بود که او را به عقب فرستادیم. متوسلیان: ببین همدانی؛ آن "عدو" را که گرفته‌اید، سریع‌تر خلع‌ لباس، خلع لباس کنید و برای تخلیه [اطلاعاتی] بفرستید پیش من. مفهوم شد برادر جان؟ همدانی: من که گفتم؛ او را به عقب فرستادیم احمد جان! متوسلیان: بسیار خوب، خسته نباشید، تمام! 📗 منبع نوشته: کتاب ارزشمند و خواندنی : کارنامه‌ی عملیاتی در دفاع مقدس - جلد اول ، صفحه ۲۸۵ و ۲۸۶. @yousof_e_moghavemat
: آخرین لحظه‌ای که من شهید همدانی را دیدم، تقریباً چند ساعت قبل از شهادتش بود، آنجا با خنده به من گفت «بیا باهم یک عکسی بگیریم، شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. 🌷 @yousof_e_moghavemat
📸بنده حقیر ، حسین همدانی ، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم ... 📝فرازی از سردار @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 سخنرانی کمتر شنیده شده سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی شکست دشمن از استقامت ما؛ تاریخ سند صوتی: عملیات کربلای۲ ,۱۳۶۵/۶/۸ محل سند: ارتفاع کرو در اردوگاه تیپ ۱۰۵ قدس ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🔹شانزدهم مهرماه، ششمین حبیب حرم ، سردار را گرامی میداریم. @yousof_e_moghavemat
از شهید همدانی پرسیدندبعد از بازگشت از سوریه برنامه تان چیست؟ گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از چهل سال مجاهدت بالاتره، برم یه گوشه از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه های نوجوان و جوان کارفرهنگی انجام بدهم؛ برای امام زمان(عج) آدم تربیت کنم. سرباز تربیت کنم. کاری که تا حدودی کوتاهی کردیم وآن دنیا باید جواب بدهیم. 🌷 @yousof_e_moghavemat
فردای عید غدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت، به کارهای اداری و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد. مدتی در اتاق مشغول بودم.  بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از تعجب گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن. گفتم: مگه شما بیرون نبودید؟ کی اومدین من متوجه نشدم؟ چرا زحمت می کشید؟ نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کنه گفتم قبل از رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی. راوی همسر شهید @yousof_e_moghavemat
: سردار جوان و عرب خوزستانی شهید علی هاشمی نماد حرکت متحد و هماهنگ اقوام در دوران دفاع از اسلام و انقلاب است 🌹 درتصویر و و و در تصویر حضور دارند @yousof_e_moghavemat
✳ دنبال اسم و رسم باشیم باختیم! 🔻 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» 📚 برگرفته از کتاب | خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار ) 📖 ص ۲۶۰ @yousof_e_moghavemat
🌹‏از سردار پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه؟ گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره، بروم یک گوشه‌ای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه‌های نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم، برای ‌امام زمان(عج) آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که ‏تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب پس بدهیم. @yousof_e_moghavemat
20.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت جالب شهید سپهبد حاج‌ قاسم سلیمانی از آخرین دیدار با شهید سردار حسین همدانی لحظاتی پیش از شهادت @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙صوت کمتر شنیده شده از سردار پر افتخار سپاه اسلام شهید همدانی: 🔹ای خدای شهیدان ما آمده بودیم برای آرزوی این که ما هم که این خونمان را در راه تو در مسیری که حسین تو شهید شده بریزیم. @yousof_e_moghavemat
راوی گل علی بابایی: 🔹بعد از گذشت ۳ سال فرماندهی میدانی نبردهای ضد تکفیری در سوریه، به کشور برگشت، چند روز بعد با او در خانه حسین بهزاد دیدار تازه کردیم، عجیب سرخوش بود، پرسیدم: حاج آقا قضیه چیه خیلی سر کیفی هستید. گفت: امروز همراه حاج قاسم برای تقدیم گزارش آخرین وضعیت سوریه به بیت رهبری رفتیم بعد از تشریف فرمایی آقا، حاج قاسم شروع به صحبت کرد و اسمی هم از بنده برد. 🔹ناگهان حضرت آقا رو کرد به من و فرمود: آقای همدانی! عرض کردم: بفرمایید. آقا فرمودند: طی این سه سال از جنگ سوریه گذشته من در غالب قنوت نمازهایم شما را به اسم دعا کرده‌ام! حاجی با چشمانی اشکبار از شوق گفت: به خدا قسم با شنیدن همین فرمایش آقا، کل خستگی آن ۳ سال سرتاسر مصیبت و رنج، یک‌جا از تن و جانم بیرون رفت. نفر اول از سمت راست @yousof_e_moghavemat
‍ 🍃پاییز با حسرت دستِ مهر، بر سر آذر می‌کشد و برگ‌های درختان را فدای بیست و چهارمین روز می‌کند؛ چون تو چشم به این دنیا گشودی. 🍃خوش به حالِ سال‌هایی که بزرگ شدن، مجاهد، مدافع و شهید شدنت را دیدند. اصلاً تو برای ماندن، خلق نشده بودی. فقط، مدتی قلم سرنوشت ماندن را بر دفتر زندگی‌ات ثبت کرد؛ تا راه و رسم عاشقی را یاد بدهی. ماندی تا راوی تاریخ آغشته به خون شهدا باشی. 🍃این محاسن سفید شده در آسیابِ جهاد، هر کدام قصه شهیدی را می‌گویند که دست رد به سینه‌ی دنیا و زیبایی‌هایش زد تا امروز آهِ حسرت بر دل‌هایمان بنشیند. 🍃فرمانده، سرلشکر و هزاران اسم دیگر در مقابل بودنت قد خم کرده‌اند.‌‌ تا خواستیم، قدر بودنت را بدانیم جمله گاهی چه زود دیر می‌شود باورمان شد و افسوس‌ها نامه عبرت دلمان... 🍃حبیب حرم شدی و پس از سال‌ها دعا، آرزوی شهادت، جامه‌ی حقیقت بر تن کردی و به کاروان رسیدی. 🍃فرمانده قلب‌ها، در سیم خاردار نفس، اسیر شده‌ایم و توان رهایی نداریم. به دعایت محتاجیم تا به سنگر توبه برسیم و مجاهدِ تقوا و ایمانمان باشیم. 🌹به مناسبت ✍️نویسنده: طاهره بنایی منتظر 📆تاریخ تولد : ۲۴ آذر ۱۳۲۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ مهر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای همدان 🕊محل شهادت : حومه، حلب @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ -سالروز عملیات بیت‌المقدس (آزادسازی خرمشهر) 🎥 در میزگرد تلویزیونی: 🌿 عملیات الی بیت المقدس که در سال ۶۱ آغاز شد هنوز هم ادامه دارد... تا آزادی شریف 🎞 👆برنامه تلویزیونی با مجری گری مرحوم نادر طالب زاده تهیه شده است ایشان در ۹ اردیبهشت سال ۱۴۰۱ ؛ عصر روز جمعه (روز قدس) آسمانی شد... @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥👆 از دلاور مردی های فرمانده گردان سلمان و نجات دهنده عملیات بیت المقدس می گوید @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔴 خاطره سردار سلیمانی از شوق به شهادت ✍سرادر شهید سلیمانی در بخشی از خاطراتش شوق به شهادت شهید حسین همدانی را اینگونه بیان می‌کند: من رفتم خدمت آقا (رهبر معظم انقلاب) برای مجوز کاری که ایشان (شهید حسین همدانی) می‌خواست انجام بدهد، برای این رفته بودم مجوز بگیرم، چون آن وقت ما هنوز مجوز اینکه پاسدار داخل میدان ببریم نداشتیم. ما می‌خواستیم که پاسدار ببریم برای اینکه فوعه و کفریا را بتوانیم آزاد بکنیم؛ لذا آمدیم مجوز برای این کار را بگیریم. شهید همدانی هم چون فرمانده‌ی قرارگاه سیدالشهدا امام حسین (صلوت الله علیه) بود او هم در این کار متولی شد. او وقتی شنید که پاسدارها می‌آیند و پاسدارها باید بیایند و همه‌ی این حرف‌ها، اصلاً _چون خودش سال‌ها اینجا بود_ یک شوقی پیدا کرد. یعنی کلاً هوایی شد و گفت من اصلاً نمی‌مانم و به سمت آنجا آمد. آخرین لحظه‌ای که من شهید همدانی را دیدم، تقریباً چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانی‌ای در او دیدم. من در آن لحظه‌ی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. بعداً فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است. اینکه می‌گویم در یک شکل جوانی او را دیدم، چون آن حالت خاص را در او ندیده بودم، آن سکوت خاص را، خیلی بشاش و خندان بود؛ خیلی. آنجا با خنده به من گفت «بیا باهم یک عکسی بگیریم، شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. خواستم بگویم شما نروید، چون از همان جایی که او می‌خواست برود، من داشتم برمی‌گشتم؛ ولی یک حسی به من گفت، چیزی نیست خبری نیست، لذا چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد: چون رهد از دست خود دستی زند/ چون جهد از نفس خود رقصی کند من این دست رقص را، این حالت پرواز را، این حالت اشتیاق را، این حالت عروج را در او دیدم. راوی: @yousof_e_moghavemat
🌹روایتی کمتر شنیده شده درباره شهید حسین همدانی ♦️گل علی بابایی:بعد از گذشت ۳ سال فرماندهی میدانی نبردهای ضد تکفیری در سوریه، به کشور برگشت، چند روز بعد با او در خانه حسین بهزاد دیدار تازه کردیم، عجیب سرخوش بود، پرسیدم: حاج آقا قضیه چیه خیلی سر کیف هستید. گفت: امروز همراه حاج قاسم برای تقدیم گزارش آخرین وضعیت سوریه به بیت رهبری رفتیم بعد از تشریف فرمایی آقا، حاج قاسم شروع به صحبت کرد و اسمی هم از بنده برد. ♦️ناگهان حضرت آقا رو کرد به من و فرمود: آقای همدانی! عرض کردم: بفرمایید. آقا فرمودند: طی این سه سال از جنگ سوریه گذشته من در غالب قنوت نمازهایم شما را به اسم دعا کرده‌ام! حاجی با چشمانی اشکبار از شوق گفت: به خدا قسم با شنیدن همین فرمایش آقا، کل خستگی آن ۳ سال سرتاسر مصیبت و رنج، یک‌جا از تن و جانم بیرون رفت. به ترتیب از سمت راست: ، ، @yousof_e_moghavemat
17.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت جالب شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی از آخرین دیدار با شهید سردارهمدانی لحظاتی پیش از شهادت رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند ▪️به مناسبت سردار @yousof_e_moghavemat
🕊💫سردار حسین همدانی  مشهور به حاج حسین که از او به عنوان «بزرگ‌ترین فرماندهان جنگ سوریه»، «نابغه‌ جنگ‌های ناهمتراز در غرب آسیا» و «مرد شماره ۲ سپاه» یاد می‌شود، در کنار حاج احمد متوسلیان، شهید محمدابراهیم همت و شهید محمود شهبازی از بنیانگذاران تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شناخته می‌شود. ✅ حاج حسین همدانی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در امر مبارزه فعال بود، در دوران پس از جنگ تحمیلی، مسئولیت‌های متعددی در سپاه و بسیج داشته است؛ فرماندهی سپاه پاسداران استان همدان، فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سپاه پاسداران تهران و مشاور فرمانده کل سپاه، بخشی از مسئولیت‌های او بوده است. ایشان در سال ۱۳۹۰ به عنوان فرمانده راهبردی در میدان نبرد سوریه حاضر شد. شهید همدانی در آنجا به «ابووهب» معروف بود. تشکیل گروه‌های دفاع مردمی ایده‌ او برای نجات سوریه از بحران بوده است. 🌷 حاج حسین همدانی سرانجام روز ۱۶ مهر ۱۳۹۴ در مسیر استان حماء در جنوب شرقی حلب به شهادت رسید. 🌷🕊 @yousof_e_moghavemat