#راز_غیب_شدن
« هر بار که بچه ها به #عملیات می رفتند، #حاج_احمد تا یکی، دو ساعت پیدایش نبود. بارها از خودم می پرسیدم که کجا ممکن است برود؟ یک بار که قرار بود بچه ها عملیات کنند، تصمیم گرفتم این بار تعقیبش کنم. ماشین تدارکات، گوشۀ #قرارگاه ، رو به روی درِ خروجی توقف کرده بود. صبر کردم تا لحظۀ مناسب برسد، بعد رفتم و زیر آن دراز کشیدم.
حالا دیگر #حاج_احمد هر طرف می رفت، در دیدِ من بود. لحظۀ آخر، دورِ گردنِ تک تکِ بچه ها دست انداخت و با آنان #خداحافظی کرد. صدایش می آمد که می گفت: «برادرا! یادتون باشه، #تکبیر هاتون نباید یه #الله_اکبر ساده و بی فایده باشه، سعی کنین هر تکبیرتون به اندازهی یک #لشکر عمل کنه.»
بالاخره بچه ها حرکت کردند و رفتند. چشم از #حاجی برنمی داشتم. داخل اتاق رفت و چند دقیقۀ بعد برگشت و پای پیاده از قرارگاه بیرون رفت. دنبالش راه افتادم، طوری که متوجه من نشود. از دامنۀ کوهی که مُشرِف به قرارگاه بود، بالا رفت و من متعجب به دنبال او می رفتم.
پشت صخره ای پنهان شدم٬ #حاج_احمد کنار جوی آبی که از سر کوه پایین می آمد، دو زانو نشست، آستین ها را بالا زد و #وضو گرفت. بعد یک سنگ کوچک از داخل آب برداشت و به داخل غار کوچکی که همان جا بود، رفت. منتظر ماندم تا ببینم چه کار می کند. بعد از چند لحظه، صدای #دعا و #گریه #حاج_احمد که با صوت حزینی به درگاه خدا التماس می کرد، بلند شد:
« #خدایا ! تو درکمینِ ستمکارانی، از تو می خوام به حق آبروی مولایم، این #بسیجیان عاشق رو در پناه خودت حفظ کنی. »
📔 منبع : کتاب #میخواهم_با_تو_باشم ، صفحه ۶۵
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍃 #جنازه_بی_سر 🌷
↘
✔
حاجی کاری را به من سپرده بود تا انجام دهم. با رضا پناهنده رفتیم و پس از اجرای دستور #حاجی ، به سمت مقر خودمان حرکت کردیم. در راه برگشت، جنازۀ دو #شهید را در جاده دیدیم که یکی از آنها سر نداشت. آنها وسط جاده بودند، به پناهنده گفتم: «بیا اینارو بذاریم کنار، یه وقت ماشینی چیزی از روشون رد میشه.» شهیدی که سر نداشت، بادگیر آبی تنش بود. آنها را کنار جاده گذاشتیم و برگشتیم قرارگاه.
دنبال #همت گشتم تا گزارش کارم را به او بدهم. توی #سنگر نبود. یکی از بچه ها آمد و گفت: «حاجی رو ندیدی؟» گفتم: «منم دنبالشم، ولی پیداش نیست.» گفت: «بین خودمون باشه ها، ولی میگن مثل اینکه حاجی #شهید شده.»
برق از سرم پرید. ناخودآگاه یاد شهیدی که وسط جاده بود، افتادم. هم بادگیرش شبیه #حاجی بود، هم شلوار پلنگی اش. به رضا پناهنده گفتم: «رضا بیا بریم ببینیم، نکنه اون شهیدی که وسط جاده بود، #حاجی باشه.» سوار موتور شدیم و رفتیم به همان محل، اما اثری از آن دو #شهید نبود. آنها را برده بودند. برگشتیم #قرارگاه . مانده بودیم چه کنیم، کسی هم نبود تا از او خبر بگیریم یا کسب تکلیف کنیم. یک روز تمام بلاتکلیف بودیم. روز دوم بود که خبر دادند: « #حاجی #شهید شده، ولی جنازه اش را پیدا نمی کنیم.» من و حاجی عبادیان، مأمور پیدا کردن جنازۀ #حاجی شدیم. به ستاد #معراج_شهدا در اهواز رفتیم و شروع کردیم به گشتن.
من دو تا نشانی در ذهنم بود، یکی زیر پیراهنی قهوه ای #حاجی و دیگری چراغ قوۀ قلمی که به پیراهنش آویزان بود. در حال جست و جو رسیدیم به همان شهیدی که سر نداشت و در جاده دیده بودم. سریع دکمۀ پیراهنش را باز کردم، هم زیر پیراهنی اش قهوه ای بود و هم چراغ قوه به گردنش آویزان.✅
.
.
📚 منبع کپشن: کتاب #برای_خدا_مخلص_بود ، به روایت «محسن پرویز» از همرزمان ایشان.❇
.
.
#شهید_بی_سر
#سردار_عاشورایی_خیبر
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهدای_اسفند
#شهدای_خیبر
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدا
#شهیدان
#لشکر۲۷
#لشکر_۲۷
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#فرماندهان_لشکر_۲۷
#دفاع_مقدس
#به_یاد_شهدا #یاد_شهدا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌴شرح عملیات بیت المقدس2
✳️ عملیات #بیت_المقدس ۲ با رمز یا زهرا (س) در محور ارتفاع قمیش - سلیمانیه به صورت گسترده در تاریخ ۲۵/۱۰/۱۳۶۶ به فرماندهی سپاه انجام شد.
🔸اين عمليات که تا دوم بهمن همان سال به طول انجاميد درمنطقه عمومي ارتفاعات قميش و سليمانيه آغازشده بود . فرماندهي عمليات يادشده را که ازنوع تک گسترده بود، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عهده داشت . درحالي که تلاش هاي ايران براي يافتن ضمانتي درجهت دستيابي به حقوق خود در مفاد #قطعنامه 598 شوراي امنيت به نتيجه اي نرسيده بود #رزمندگان سپاه اسلام برآن شدند تا ضمن يک عمليات گسترده درمنطقه اي #کوهستاني و سرد دشمن بعثي را درمنگنه اي جنگي قراردهند .
🔹دراين عمليات رسته هاي پياده، زرهي وتوپخانه ايران حضور داشتند و عراق نيز رسته هاي پياده، زرهي، کماندويي و گارد را نيز به همراه داشت . در #عمليات بيت المقدس 2 بيش از 2500 نفر از افراد دشمن کشته و يا زخمي شدند . همچنين در اين ميان 785 نفر از افراد دشمن به #اسارت نيروهاي خودي در آمدند . بر اثر اين عمليات تعداد 15 تانک و نفربر دشمن منهدم و بيش از سي تانک و نفربر و همچنين ادوات سنگين و سبک و #مهندسي دشمن نيز به غنيمت نيروهاي اسلام در آمد .
🔸اين عمليات دومين #عمليات لشکر 10 (بعد از عمليات والفجر 4) در طول هشت سال #دفاع_مقدس در منطقه غرب کشور در فصل زمستان بود،که بعضي روزهاي آن دما به 20 درجه زير صفر هم ميرسيد عقبه لشکر در اين عمليات از اهواز به سنندج و #پادگان امام علي (عليه السلام) منتقل شد و گردانها جهت #سازماندهي و آموزش به "اردوگاه قائم مابين شهر مياندوآب و مهاباد " منتقل شدند .
🔹#قرارگاه تاکتيکي لشکر در موقعيت صف "پشت ارتفاعات قشن " دائر شد و کارهاي شناسايي را شروع نمود . #نيروهاي لشکر در اين عمليات مي بايست از رودخانه قله چولان عبور مي کردند و ادامه مسير تا زير #ارتفاعات قميش که پوشيده از برف بود را ادامه ميدادند . با کمک تيم راپل پادگان امام علي (عليه السلام) تهران (تيم برادر ميرجاني) در شرايط بسيار سخت و خطرناک، و بصورت ابتکاري، با سيم بکسل و ابزارهاي لازم پلي را بر روي رودخانه خروشان نصب نمودند
🔸نظر به اينکه احداث پل به صورت ضربتي و با حد اقل امکانات صورت گرفته بود (در زير پاي دشمن) و طول آن به بيش از 200 متر ميرسيد و ارتفاع تا لبه آب رودخانه بيش از 40 متر بود جهت رعايت احتياط ظرفيت عبوري را حداکثر 10 نفر مشخص نمودند و 10 نفر 10 نفر از پل عبور مي کردند و همين مسئله باعث طولاني شدن عبور گردانها از پل مي شد .
🔹احداث اين پل باعث شد تا يکي از #يگانهاي همجوار لشکر (لشکر 31 عاشورا) جهت عبور #گردانهايش از اين پل استفاده نمايد . لشکر در اين عمليات در 2 مرحله وارد عمل شد و جمعا 11 گردان پياده و 12 گردان پشتيباني رزم وارد عمل کرد و اهداف از پيش تعيين شده را تصرف نمود و بعد از تثبيت اهداف تصرف شده،حدود يک ماه #پدآفند منطقه را به عهده داشت.
🔸از #شهداي_شاخص لشکر در اين عمليات مي توان به #شهيد اجمد آجرلو، شهيد علي اصغر صادقي، شهيد محسن درودي و شهيد محمد صادق رفعت اشاره نمود . د ر اين عمليات گردان حضرت علي اکبر (ع) با استعداد 2 گروهان نصر و فجر و دسته ويژه وظيفه تک به منتهي اليه ارتفاع قميش و نيز تامين موقعيت هاي ظفر را بعهده داشت.
🔹از شهداي شاخص گردان در اين عمليات مي توان به شهيد سرافراز مهدي عين اللهي، شهيد بزرگوار يوسفعلي جلالي، شهيد عزيز رحمن کيان، شهيد عزيز مصطفي اعتصامي و.. اشاره نمود. در طي همين عمليات بود که برادر جانباز حسين بخشي زاده قطع نخاع شده و برادر مصطفي بابايي نيز بشدت از ناحيه سر مجروح شده به افتخار جانبازي نائل آمدند.
🔸نیروی زمینی #سپاهپاسداران به عبور از موانع طبیعی و مصنوعی بسیار سخت از قبیل کوههای #صعبالعبور پوشیده از برق رودخانه خروشان قلاچولان میادین متعدد مین، تلههای انفجاری، #سنگرهای کمین و سیمهای خاردار یورش #بیامان خود را به موضع دشمن آغاز میکنند.
#عملیات_بیت_المقدس_2
#سالروز_عملیات
#بیست_و_پنجم_دی_1366
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#راز_غیب_شدن
« هر بار که بچه ها به #عملیات می رفتند، #حاج_احمد تا یکی، دو ساعت پیدایش نبود. بارها از خودم می پرسیدم که کجا ممکن است برود؟ یک بار که قرار بود بچه ها عملیات کنند، تصمیم گرفتم این بار تعقیبش کنم. ماشین تدارکات، گوشۀ #قرارگاه ، رو به روی درِ خروجی توقف کرده بود. صبر کردم تا لحظۀ مناسب برسد، بعد رفتم و زیر آن دراز کشیدم.
حالا دیگر #حاج_احمد هر طرف می رفت، در دیدِ من بود. لحظۀ آخر، دورِ گردنِ تک تکِ بچه ها دست انداخت و با آنان #خداحافظی کرد. صدایش می آمد که می گفت: «برادرا! یادتون باشه، #تکبیر هاتون نباید یه #الله_اکبر ساده و بی فایده باشه، سعی کنین هر تکبیرتون به اندازهی یک #لشکر عمل کنه.»
بالاخره بچه ها حرکت کردند و رفتند. چشم از #حاجی برنمی داشتم. داخل اتاق رفت و چند دقیقۀ بعد برگشت و پای پیاده از قرارگاه بیرون رفت. دنبالش راه افتادم، طوری که متوجه من نشود. از دامنۀ کوهی که مُشرِف به قرارگاه بود، بالا رفت و من متعجب به دنبال او می رفتم.
پشت صخره ای پنهان شدم٬ #حاج_احمد کنار جوی آبی که از سر کوه پایین می آمد، دو زانو نشست، آستین ها را بالا زد و #وضو گرفت. بعد یک سنگ کوچک از داخل آب برداشت و به داخل غار کوچکی که همان جا بود، رفت. منتظر ماندم تا ببینم چه کار می کند. بعد از چند لحظه، صدای #دعا و #گریه #حاج_احمد که با صوت حزینی به درگاه خدا التماس می کرد، بلند شد:
« #خدایا ! تو درکمینِ ستمکارانی، از تو می خوام به حق آبروی مولایم، این #بسیجیان عاشق رو در پناه خودت حفظ کنی. »
📔 منبع : کتاب #میخواهم_با_تو_باشم ، صفحه ۶۵
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat