eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
🌹 🚩 💕 🍁 ۲۹ آذر ۱۳۹۶ اسوه صبر و استقامت و افتخار بچه های از رزمندگان غیور و سلحشور ۳۲_انصار_الحسین (ع) بسیجیِ یار و غار 🌹 ✔ 📬 💠 تیرماه ۱۳۶۰ بود که بچه ها در خط گفتند در اینجاست. از هم کلامی با او سیر نمی شدم. مثل همیشه با صلابت و متواضع پرسید: "بحمدالله مرد جنگ شده ای." گفتم: "هنوز اول راهم. تا مرد شدن فاصله‌ی زیادی است." پرسید: "اسمت چی بود؟!" جواب دادم: ، . گفت: "به واقع خوش لفظ هستی. من به برمی گردم. اگر می خواهی، با من بیا."😊 🏷 خجالت کشیدم بگویم دارم به برمی گردم، اما به هر حال تا رفتن با او فرصت مغتنمی بود که نباید از دست می دادم. پریدم پشت تویوتا. گفت: "بیا جلو." کنار راننده نشستم. دوباره سر صحبت را باز کرد: "نگفتی توی خط چکار می کردی؟" گفتم: "اولش کنار قبضه خمپاره بودم. بعدش آموزش دیده بانی دیدم و دیده بان شدم. وقت عملیات هرکار از دستم آمد انجام دادم. آخرش هم به گشت و شناسایی رفتم.👉 🌸 کارهایم را که شمردم، فقط گوش می داد؛ امّا اسم گشت و شناسایی را که آوردم، سرش را چرخاند. شاید به قیافه بچه پانزده ساله ای مثل من نمی خورد که عضو تیم گشت و شناسایی باشد. تعجب او از سر انکار نبود، بلکه می خواست انتهای افق اطلاعات و عملیات را نشان بدهد؛ افقی که گام زدن و رسیدن به آن سرمایه اخلاص می خواست و هوش و جسارت و بی ادعایی. دستش را روی شانه ام انداخت و گفت: "یک بلدچی باید اول خودش را بشناسد، بعد خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را. آن وقت می تواند دست دیگران را بگیرد و راه را از چاه نشان بدهد. شاه‌کلید توفیق در عملیات‌ها دست بلدچی هاست. آنها باید گردان های پیاده را از دل معبر و میدان مین عبور بدهند و برسانند بالای سر دشمن؛ امّا باید قبل از این کار، با دشمن نَفس مبارزه کنند و از میدان تعلقات بگذرند. آن وقت می توانند گردان ها را آنگونه که باید هدایت کنند و فکر می‌کنم تو بتوانی بلدچی خوبی باشی، مرد."... 🤗 ✔ 👈 ادامه دارد...👉 . . . 📚 برگرفته از کتاب بسیار جذاب، خواندنی و دوست داشتنی / صفحات ۷۲، ۷۳ و ۷۴ 📮 . . . ۲۷_محمد_رسول_الله 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
👈 📚 ✔ 🏷 💠 سرم را پایین انداختم. از خط دور شده بودیم و او در مسیر به چند پایگاه سر زد. مسئول یکی از پایگاه ها لب جاده ایستاده بود. بیچاره، با دیدن مثل جن زده ها رنگ از رخسارش پرید. از تویوتا پایین آمد. جواب سلام او را داد؛ امّا یک سیلی محکم بیخ گوش او خواباند و برگشت. او هم به سمت پایگاه خودش رفت. پرسیدم: "حاج آقا! خلافی از او سر زده بود؟" گفت: "خلاف از این بالاتر که پایگاه و بچه ها را رها کرده و بدون هماهنگی به عقب می رود؟"⚠️ خودم را جمع و جور کردم. یک جورهایی این حرف را به خودم گرفتم. نتوانستم ما فی الضمیرم را پنهان کنم و بی مقدمه گفتم: "من با آقای ناهیدی برای رفتن به عقب هماهنگ کرده‌ام. مأموریت من تمام شده." که تا آن لحظه گرفته و درهم بود، لبخند زد و گفت: "همه باید مثل تو باشند پسر خوب."😊 جلوتر که رفتیم یک زن و مرد کُرد لب جاده ایستاده بودند و می‌خواستند از روستا به بروند. آن دو را که دید، ایستاد و سوارشان کرد و باز هم من متعجب شدم که اگر این دو نفر مسلّح باشند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و چه جوری به این آدم ها اطمینان دارد!؟ اگر این دو نفر یک دام و تله باشند که گروهک‌ها سر راه گذاشتند چه!؟ غرق در افکار بودم که مرد کُرد با دست به پشت شیشه زد. انگار به مقصد خود رسیده بود. پیاده شد و گفت: ! دعاگویت هستم."✋ 🤝 به رسیدیم. یاد کانکس مرغ افتادم و با خودم گفتم خدا به دادمان برسد؛ امّا آنجا یک آیفا آماده رفتن به بود. دلم نمیخواست با خداحافظی بکنم. تمام وجودم سرشار از پیوند روحی با او و بچه‌های سپاه_مریوان و نیروهای در خط بود. بغض راه گلویم را بست. گفت: "برادر ، ما را فراموش نکنی! منتظرت هستم."💞 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، صفحه ۷۴ و ۷۵ 📮 📸 معرفی عکس: ظهر روز پنجشنبه دهم دی ۱۳۶۰، بیمارستان مریوان، ۴۸ ساعت پیش از آغاز عملیات برون مرزی محمد رسول الله(ص) - نشسته روی طاقچه پنجره، از سمت چپ نفر سوم جانباز سرافراز اسلام سردار ۲۷_محمد_رسول_الله 🆔 @yousof_e_moghavemat
✍امام زمان علیه السلام : هیچ چیز به مانند نماز، بینى شیطان را به خاک نمى ساید، پس نماز بگذار و بینى ابلیس را به خاک بمال. 📚کمال الدین، ج۲، ص۵۲۰ @yousof_e_moghavemat
#خاطرات_شهدا #شهید_مهدی_زین_الدین🌹 شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده. 🌹 @yousof_e_moghavemat
🔸 سردار دلیر #احمدمتوسلیان با پای ترکش خورده در جمع بسیجیان 🔶سال ۶۱ عملیات ‌بیت‌المقدس جاده اهواز به خرمشهر #حاج_احمد_متوسليان @yousof_e_moghavemat
#لاله‌های_آسمونی 🔹بچه هایی که قرار است شهید بشونداز چند روز قبل حرکات و رفتارشان طور دیگری می شود ، البته طوری نیست که من بتوانم تفسیرش کنم ، یعنی قابل بیان نیست بلکه باید با اینها برخورد کرد، باید اینها را دید و عوالم شان را درک کرد . 🔸یکی از همین افراد برادر عزیزمان مهدی خندان بود که من از سه روز قبل تر احساس کردم این برادرمان به انتهای خط رسیده و موعد پروازش نزدیک است، حالاتش، حالات دیگری بود ، چشمهایش اکثراً اشک آلود بود و بیشتر با خدای خودش راز و نیاز می کرد. 🔹وقتی داشتیم می رفتیم عملیات من به وضوح شادابی و نشاط را در چهره مهدی می دیدم . شب حمله، شبی مهتابی بود و وقتی نور مهتاب به چهره مهدی می افتاد نور از سیمای او ساطع می شد . من سه سال با مهدی بودم اما هیچ وقت چهره اش را آن طور نورانی ندیده بودم ، دقیقاً چهره اش توصیفی بود که استاد مطهری شهید داشت «نشاط شهید ، نشاط زنده است.» 🔸وقتی درگیری شروع شد چیزی که اصلاً برای مهدی معنا نداشت ترس و واهمه از دشمن بود. درگیر و دار درگیری وقتی به مهدی نگاه می کردیم پنداری تمام وقت او را با نور پوشانده بود . وقتی هم که درگیری شروع شد تنها چیزی که برای او اهمیت نداشت ترس بود . او با رشادت و شجاعتی عجیب رجز می خواند و بچه ها را به سمت دشمن هدایت می کرد و ... ✍به روایت فرماندهٔ‌گردان‌ مقدادابن‌اسود(علی‌‌جزمانی) #شهید_مهدی_خندان🌷 در تصویر مشخص شده است @yousof_e_moghavemat
۱۰ سال در انتظار جنازه اصغرم بودم... اصغر من ۵ سال در جبهه ماند تا اینکه آخرین بار در #شب_یلدا خواهرش او را به خانه شان میهمان دعوت کرد؛ اصغر دانه های هندوانه را با حالت خاصی مثل گلوله پرتاب می کرد و خوش حال بود... دامادم گفت: اصغر حال دیگری دارد، اجازه ندهید بار دیگر به #جبهه برگردد. اصغر فردای آن شب رفت و دیگر برنگشت و ۱۰ سال منتظر جنازه اش نشستم تا جنازه ی او را در بیست و یکم ماه رمضان آوردند.... . #سردار_شهید_اصغر_قصاب_عبدالهی #لشکرآسمانی۳۱عاشورا #هلال_لشکر @yousof_e_moghavemat
راوی :همسر شهید🕊 برای همه سؤال شده بود که چه طور حاجی با این‌که همیشه در خط مقدم جبهه است و جلوی گلوله دشمن، حتی یک خراش کوچک هم برنمی‌دارد. تا آن‌جا که من یادم می‌آید فقط در عملیات «والفجر چهار» بود که یک ناخنشان پرید. یک روز من به شوخی این مطلب را به حاجی گفتم. خندید. گفت: ‌«اسارت و جانبازی، ایمان زیادی می‌خواهد که من آن را در خودم نمی‌بینم. برای همین از خدا خواسته‌ام شهادت را نصیبم کند؛ آن‌هم فقط روزی که جزو اولیائش پذیرفته شده باشم.» بیشتر نیمه‌شب می‌آمد و سپیده صبح می‌رفت. همیشه، با وجودی که خستگی از سر و رویش می‌بارید، سعی می‌کرد در کارهای عقب افتاده خانه کمکم کند. #شهید_محمد_ابراهیم_همت درتصویر نفر اول از سمت راست هستند @yousof_e_moghavemat
#قاب_ماندگار همون دو سه خطِ اولِ صفحه یِ صد و چهلمِ کتابِ " نور جهان " که نوشته بود: " بازتاب آسمان در مردمک دیدگان سبب پدید آمدن نگاه ها می‌شود " |راست می‌گفت| ... @yousof_e_moghavemat
🌸یلدای همه شهدایی..... 🌸ان شااالله🌸 @yousof_e_moghavemat
بدون تو عاشق یلدا شدن که کار سختی نیست بی‌ تو هر شب، زمستان و اینجا پر از سرماست... #یلدای‌_مهدوی @yousof_e_moghavemat
تمرین کنترل نگاهامون با دستورالعمل نعم الرفیق #ترک_نگاه_حرام @yousof_e_moghavemat
با خندہ ات، #انار تَرَڪ میخورد بخند دل ما تنگ همین لبخند است ... #شب_یلدا @yousof_e_moghavemat
#شب_یلدا در فاصله 100 متری عراقی‌ها #شهید_کاوه درتصویر نفر سوم از سمت راست هستند @yousof_e_moghavemat
ما از آن یوسف به بویی قانعیم، ای باد صبح بوی پیراهن چو آوردی، زِ اندامش مگو #اوحدی_مراغه_اى پ.ن: در گوشه ای از موزه دفاع مقدس در كرمان پیراهن #شهید_علی_ماهانی از رزمندگان سرافراز انقلاب و شهدای دفاع مقدس دیده می‌شود... شهید بزرگواری که توسط عمال رژیم پهلوی به اعدام محکوم شده بود در روز اجرای حکم یعنی ۱۲ بهمن سال۱۳۵۷ به همت مردم انقلابی آزاد شد و سرانجام عاشقانه در #عملیات_والفجر_3 به شهادت رسید و پیکر پاکش #مفقود گردید. سالها بعد هنگامی که به همت گمنامان #تفحص پیدا گردید پیراهنش که تن بیقرار او را در بر گرفته بود سالم از زیر خاک بیرون آمد و اکنون باعث نورانیت این موزه است.... #رفیق_شهید #شهید_علی_ماهانی #دفاع_مقدس @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مژده📣مژده📣به خانم های عزیز🌷 ✨دوست داری حافظ قرآن بشی ولی حضوری نمیتونی؟ 💫دوست داری حافظ قرآن بشی ولی روشش رو نمیدونی؟ ✨دوست داری بدون دانشگاه لیسانس داشته باشی؟😲 💫همه اینا تو این👇کانال http://eitaa.com/joinchat/846463000Cef138beb56 فقط خانم ها وارد بشن کلاس برا خانم هاست🕊
✨کانالی زدیم از ناگفته های شهدا👇 🕊شهیدی که اهل بیت یک هفته براش عزادار بودند😱 🔰شهیدی که بعد از شهادتش به زیارت امام‌رضا رفت😭😱 🕊شهیدی که از سر بریده‌اش صدای السلام علیک یا اباعبدلله بلند شد😰 داستان شهید معروف مدافع حرم که بعد از شهادت، شخص #منکرِ خدا و اهل بیت😓 رو برای #نمازشب بیدار میکرد 😱😱⁉️ ✨نـمیخوای بدونی شـهدا چه ستارگانی بودن☺️👇👇 http://eitaa.com/joinchat/650772500Ccb0d7cf400 🌸بگو یـازهـرا← نیت ڪن و وارد شو👆👆
✨سر زینب بہ سلامت سر نوکر بہ درک ... 🕊معبرے باز کرده و کانالے از دلمان بہ سمت شهدا 🌹زده ایم که هر چہ دل میخواهد از دلتنگے هایش بگوید.❣ شاید همین نوشتن ها از دلتنگے هایمان باعث شود تا لیاقت پیدا کنیم جا پاے👣 آنان بگذاریم.💞 📜شمـا دعـوتـیـد بہ ڪانال دلـنوشـتہ هـاۍ خـواهـرانـہ ←خـواهـر🌹 #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌹 🌸قدم حضورتان بر روی چشم التماس دعا🙏 http://eitaa.com/joinchat/2766733336Cf12cfe6a3c
💠وقتی #راهیان_نور برای ما فقط یک مسافرت شده و #تو 💠از همین مسیر #راهی_نور می شوی 💠ما اهل زمینیم و تو اهل #آسمان شمادعوتی به↙️ ♡♥◾کانــال نشــر تصاویـــر،ویدئــوهاونواهای مـــــداح شهیـد کربلایی حجت اللّٰه رحیمی ◾♥♡ @shahidhojatrahimi https://eitaa.com/shahidhojatrahimi
پایان تبادل😊☺️😌
همتـی به بلنــدایِ #شب_یلدا داشتد آنان ڪہ #بی‌ادعا بودند ... #فرماندهان #شهید_باقری نفرسوم از سمت راست هستند @yousof_e_moghavemat
«هندونه» شب یلدای جبهه ها رزمنده داخل عکس «تقی رستگارمقدم» دیپلمات ربوده شده‌ی ایران در لبنان است که به همراه «احمدمتوسلیان» به اسارت نیروهای اسرائیلی در آمده است... @yousof_e_moghavemat
به یاد مردان آسمانی لشکر ۲۵ کربلا #شهید_وحید_رزاقی: " آنان که به هزار دلیل زندگی می‌کنند، نمی‌توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می‌کنند، به همان دلیل می‌میرند. @yousof_e_moghavemat
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت)) كار به توهين و بد و بيراه گفتن كشيده بود. حاجي خونسرد نشسته بود و بحث مي‌كرد. ديگر نمي‌توانستم تحمل كنم. نيم‌خيز شدم كه وراميني دستم را كشيد و مجبورم كرد بنشينم. خودمان بوديم توي چادر و حاجي كه توي خودش بود. داشتم فكر مي‌كردم الآن است كه دستور اخراج آن‌ها را از لشگر بدهد. بلند شد و از چادر رفت بيرون. دو ركعت نماز خواند. آمد كنارمان نشست و كارهاي لشکر را پيش كشيد. مثل اينكه هيچ اتفاقي نيفتاده بود. نفرسمت راست😍 @yousof_e_moghavemat
🔻تصویری زیبا از انار خوری سردار بی ادعا و مخلص شهید احمد کاظمی و فرماندهان جنگ در شب یلدا #شهید_احمد_کاظمی @yousof_e_moghavemat
﷽ 🌷 شهادت در قنوت #نماز_صبح 🌷 #نماز شهیدان #شهید_علیرضا_هاشم_نژاد 🌺🍃 @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۷۷ 🌸 شما بگو: ایشون استاد دانشگاست یا استاد اخلاق؟ #متن_خاطره تعدادی از دانشجوها رفته بودند پیشِ دکترعباسی و از دکتر شهریاری شکایت کرده و گفته بودند: « دکتر شهریاری خیلی به ما فشـار میاره و درس ایشون واقعاً سنگینه» ... جلسه‌ی بعد دکتـر اومد کلاس. می‌تونست بگه حالا که رفتید شکایتِ من رو کردید ، حالتون رو می‌گیرم؛ اما به جای تلافی‌کردن؛ اومد و گفت: «معذرت می‌خواهم اگرکدورتی پیش اومده .» استاد اخلاقی بود دکترشهریاری. 📌خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری 📚منبع: کتاب شهید علم ، جلد ۱ ، صفحه ۴۶ #دانشمندشهید #شهیددکترمجیدشهریاری #گذشت #تواضع #بخشش #خوش‌اخلاقی @yousof_e_moghavemat