💗 حاج احمد 💗
🍁 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 🌸
✔
🔸️قسمت شانزدهم🔸️
💠
💎
⚪ اخلاق منحصر به فرد #متوسلیان سبب شده بود تا نیروهای تحت امر او با عشق و علاقه با وی کار کنند. سیف الله منتظری یکی از یاران نزدیک #متوسلیان در این رابطه گفته است:
"...در چهره حاجی حالتی بود که دل کندن از او را سخت می کرد. حرف زدن و نوع برخوردش تاثیر زیادی روی آدم می گذاشت. مثلا #رضا_دستواره ، #حسن_زمانی ، احمد ملا سلیمانی، قدبیگی و طالبی به عنوان نیروی کمکی از #سپاه_روانسر ماموریت گرفته بودند برای #پاوه تا دو شب عملیات را با ما انجام بدهند و برگردند، اما تا آخر عمرشان پیش #احمد ماندند.
شاخصه ای که در چهره، گفتار و رفتار #احمد بود که هر کسی را جذب می کرد. ممکن بود، حرفی بزند که مثلاً سیف الله منتظری بدش بیاید، اما بچه ها می گذشتند و می رفتند. من زمان جنگ یک مکانیک بودم و بچه های ما هم، به شوخی می گفتند؛ 《قوم بنی هندل》. یعنی هر صحبتی که به ذهنشان میآمد، بیان میکردند.امّا چطور شد که ما در این جمع بودیم، ولی هیچ حرف رکیکی از دهانمان خارج نمیشد؟ آیا این غیر از تاثیر اخلاق خوب برادر #احمد در ما بوده است؟!"
✔
🌸
📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار ، به قلم سردار گلعلی بابایی، صفحات ۴۵ و ۴۶
📸 معرفی تصویر: اواخر پاییز ۱۳۶۰، دفتر فرماندهی سپاه منطقه ۷ ، #کرمانشاه
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#حاج_احمد
#دفاع_مقدس
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
#دفاع_مقدس
#لشکر_27_محمد_رسول_الله
#لشکر_27
🆔 @yousof_e_moghavemat
﷽؛ 🏵 نماز در پیاده رو 🏵
💛 توی تاشکند و ازبکستان، سجاده و جانماز همیشه همراهش بود. توی پیاده رو، توی پارک، توی سالن هتل، هر جا که وقت نماز می شد، بلند اذان می گفت و می ایستاد به نماز.
💛 نمازهای مستحبی اش را هم جلو چشم می خواند.
👌 نماز در حضور دیگران تبلیغ نماز است بخصوص در جایی که از نماز چیزی نمی دانند یا به نماز اعتنایی ندارند.
#_شهید_محمد_ناصری
📚 یادگاران، جلد 13، ص 44
#نماز_شهیدان
@yousof_e_moghavemat
#سنگ_نوشته:
بعد پرپر شدن برادرت ای گل زیبا چه کنم
من به داغ تو و برادرِ #شهید رفته ز دنیا چه کنم
بهر هر درد دوائیست مگر داغ دو شهیدم
من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم
#شهید_مسعود_شیرمحمدی
ولادت: ۱۳۵۰
شهادت: ۱۳۶۹/۶/۲۶
مزار باصفا: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۶، ردیف ۹۴، شماره ۱
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⚘ #زندگینامه_احمد_متوسلیان ⚘
✔
⚪ 'قسمت هفدهم" ⚪
🍁
🍂
🍁
💠 #احمد_متوسلیان فرمانده ای بود که علاوه بر توجّه به روحیات و اخلاق نیروها، به آمادگی رزمی آنها نیز فکر میکرد. "جواد اکبری" در خصوص سختگیریهای #متوسلیان حین آموزش های نظامی نیروها می گوید:
.
《... ما همیشه در کوه ها به دنبال زن ضد انقلاب بودیم. نمی گذاشتیم آنها راحت بخوابند. اطلاعات که به دست #حاج_احمد می رسید، بلافاصله عملیات انجام می شد. گاهی شب ها منطقه ای را محاصره میکردیم. بچّه ها به کوچه و پس کوچه ها و مناطق مشکوک می رفتند و اسلحه پیدا می کردند. نمی گذاشتیم ضد انقلاب راحت در خانه اش بخوابد.
#حاجی صبحهای زود، زمستان سرما بعد از نماز صبح ما را به ارتفاعات مشرف به شهر #پاوه می برد. تا بالای زانو در برف فرو می رفتیم. خودش هم می آمد. به سر قلّه که می رسیدیم، خوشحال می شدیم که دیگر آموزش تمام شده؛
امّا #حاجی میگفت: "نه! حالا باید کلا قبر بروید." او می گفت: "من هم مثل شما هستم؛ امّا من مسئولیتی دارم. اگر نتوانم شما را که به این منطقه آمده اید از نظر نظامی آماده کنم، اگر خدایی نکرده برایتان اتفاق بیفتد من مسئول خواهم بود."
طوری شده بود که خود "پیشمرگهای کرد" به ما می گفتند: "ما که بچّه های کوهستان هستیم، نمیتوانیم اینطور مثل شما از کوه ها بالا برویم. شما چطور اینقدر سریع بالا می روید؟
گفتیم: "ما فرمانده قَدَر قدرتی مثل #حاج_احمد داریم که نمی گذارد راحت باشیم. حتّی در سنندج قبل از رفتن به #مریوان ، صبح و عصر ما را بالای ۱۰ مرتبه به دور زمین صبحگاه می چرخاند و سینه خیز می برد. حتّی از زیر سیم خاردار هم عبور می کردیم.
#حاجی همیشه میگفت: " #کردستان سخت است، باید سختی بکشید تا بتوانید #کردستان را تحمل کنید." بچّه ها از پلههای آهنی بالا می رفتند و پایین میپریدند.》
💎
✔
📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار (سرگذشت نامه #سردار_بی_نشان #حاج_احمد_متوسلیان ) ، به قلم سردار گلعلی بابایی
📸 معرفی عکس: تابستان ۱۳۶۰، #مریوان، پادگان شهید عبادت - "حاج احمد متوسلیان" در کنار یک درجه دار پناهندۀ عراقی🤗
#کتاب
#کتاب_خوب
#کتاب_شهدا
#کتاب_بخوانیم
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#دفاع_مقدس
#سردار_سلیمانی_سردار_دلها
🆔 @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببينيد| خاطره رهبر انقلاب از دوران تبعيد در ايرانشهر و برگزاری #هفته_وحدت
@yousof_e_moghavemat
به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده بگیرد🍃 ؛ اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید تنبلی می كردند و ظرف های شام را نمی شستند از یك طرف گرمای✨ طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات ، حسابی كلافه مان كرده بود ؛ البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح نشسته نمی ماند بالاخره كسی بود تا آن ها را بشوید😊 ناراحتی و گله ی من از بعضی از دوستان به گوش #حاجهمت رسید با خودم گفتم این بار #حاجی از شناسایی منطقه بیاید ،تكلیفم را با این قضیه یك سره می كنم آن روز داغ ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند 😣همه جا را گند گرفته بود و پشه از سر و روی ساختمان بالا می رفت وقتی #حاجی آمد توجه نكردم كه چقدر خسته و كوفته است هر چی كه دلم خواست ، گفتم او هم دلخور شد و گفت به آن ها تذكر بده ؛ اگر قبول نكردند ، اشكالی ندارد بگذار صبح بشود لابد خسته هستند🙁 راحت بگیر و آن شب كه #حاجهمت به خواب رفت، پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید من رفتم و چفیه سیاهم را خیس كردم و آرام روی صورتش انداختم😇 و او آرام گرفت بعد هم كنارش دراز كشیدم و خوابیدم نیمه های شب نیش یك پشه ی سمج مرا از خواب بیدار كرد به كنار دستم كه نگاه كردم ، #حاجهمت نبود به شتاب از اتاق بیرون زدم درست حدس زدم ظرف ها دم در نبودند آرام پیش رفتم در سوسوی نور كسی👀 ظرف ها را می شست چهره اش معلوم نبود ، چفیه ای را به سر و صورتش محكم بسته بود تا شناخته نشود آن ، چفیه ی خود من بود. .☺️🌹
#شهید_ابراهیم_همت
#لشکر_27
#لشکر_27_محمد_رسول_الله
@yousof_e_moghavemat