eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
🍁 🌸 ✔ 🔸️قسمت شانزدهم🔸️ 💠 💎 ⚪ اخلاق منحصر به فرد سبب شده بود تا نیروهای تحت امر او با عشق و علاقه با وی کار کنند. سیف الله منتظری یکی از یاران نزدیک در این رابطه گفته است: "...در چهره حاجی حالتی بود که دل کندن از او را سخت می کرد. حرف زدن و نوع برخوردش تاثیر زیادی روی آدم می گذاشت. مثلا ، ، احمد ملا سلیمانی، قدبیگی و طالبی به عنوان نیروی کمکی از ماموریت گرفته بودند برای تا دو شب عملیات را با ما انجام بدهند و برگردند، اما تا آخر عمرشان پیش ماندند. شاخصه ای که در چهره، گفتار و رفتار بود که هر کسی را جذب می کرد. ممکن بود، حرفی بزند که مثلاً سیف الله منتظری بدش بیاید، اما بچه ها می گذشتند و می رفتند. من زمان جنگ یک مکانیک بودم و بچه های ما هم، به شوخی می گفتند؛ 《قوم بنی هندل》. یعنی هر صحبتی که به ذهنشان می‌آمد، بیان می‌کردند.امّا چطور شد که ما در این جمع بودیم، ولی هیچ حرف رکیکی از دهانمان خارج نمی‌شد؟ آیا این غیر از تاثیر اخلاق خوب برادر در ما بوده است؟!" ✔ 🌸 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، به قلم سردار گلعلی بابایی، صفحات ۴۵ و ۴۶ 📸 معرفی تصویر: اواخر پاییز ۱۳۶۰، دفتر فرماندهی سپاه منطقه ۷ ، 🆔 @yousof_e_moghavemat
اگر معلم کلاس پنجم هستید.... یا دانش آموز کلاس پنجمی دارید... یا به مطالب آموزشی علاقه مند هستید کانال زیر را از دست ندهید👇👇👇 eitaa.com/fiveclass
﷽؛ 🏵 نماز در پیاده رو 🏵 💛 توی تاشکند و ازبکستان، سجاده و جانماز همیشه همراهش بود. توی پیاده رو، توی پارک، توی سالن هتل، هر جا که وقت نماز می شد، بلند اذان می گفت و می ایستاد به نماز. 💛 نمازهای مستحبی اش را هم جلو چشم می خواند. 👌 نماز در حضور دیگران تبلیغ نماز است بخصوص در جایی که از نماز چیزی نمی دانند یا به نماز اعتنایی ندارند. #_شهید_محمد_ناصری 📚 یادگاران، جلد 13، ص 44 #نماز_شهیدان @yousof_e_moghavemat
#سنگ_نوشته: بعد پرپر شدن برادرت ای گل زیبا چه کنم من به داغ تو و برادرِ #شهید رفته ز دنیا چه کنم بهر هر درد دوائیست مگر داغ دو شهیدم من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم #شهید_مسعود_شیرمحمدی ولادت: ۱۳۵۰ شهادت: ۱۳۶۹/۶/۲۶ مزار باصفا: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۶، ردیف ۹۴، شماره ۱ @yousof_e_moghavemat
❤️ گاهی یک #حدیث یا جمله قشنگ که پیدا می‌کرد، با ماژیک می‌نوشت روی کاغذ📝 و میزد به دیوار،بعد در موردش با هم حرف می‌زدیم، هر کدام هر چه فهمیده بودیم می‌گفتیم آن جمله هم می‌ماند روی دیوار و توی ذهنمان #شهید_مهدی_زین_الدین @yousof_e_moghavemat
شیعه وسنی دو عضو از اسلامند،هرکسی سعی در اختلاف افکنی بین آنان دارد.قطعا عامل استکبار است. شهید #عارف_حسینی #هفته_وحدت @yousof_e_moghavemat
بفرمایید ... در سنگری به همین سادگی لوله تانکی ستون شده و نایلونی سقف ؛ تا زیر باران 🌧 نمانند ... @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⚘ ✔ ⚪ 'قسمت هفدهم" ⚪ 🍁 🍂 🍁 💠 فرمانده ای بود که علاوه بر توجّه به روحیات و اخلاق نیروها، به آمادگی رزمی آنها نیز فکر می‌کرد. "جواد اکبری" در خصوص سخت‌گیری‌های حین آموزش های نظامی نیروها می گوید: . 《... ما همیشه در کوه ها به دنبال زن ضد انقلاب بودیم. نمی گذاشتیم آنها راحت بخوابند. اطلاعات که به دست می رسید، بلافاصله عملیات انجام می شد. گاهی شب ها منطقه ای را محاصره می‌کردیم. بچّه ها به کوچه و پس کوچه ها و مناطق مشکوک می رفتند و اسلحه پیدا می کردند. نمی گذاشتیم ضد انقلاب راحت در خانه اش بخوابد. صبح‌های زود، زمستان سرما بعد از نماز صبح ما را به ارتفاعات مشرف به شهر می برد. تا بالای زانو در برف فرو می رفتیم. خودش هم می آمد. به سر قلّه که می رسیدیم، خوشحال می شدیم که دیگر آموزش تمام شده؛ امّا می‌گفت: "نه! حالا باید کلا قبر بروید." او می گفت: "من هم مثل شما هستم؛ امّا من مسئولیتی دارم. اگر نتوانم شما را که به این منطقه آمده اید از نظر نظامی آماده کنم، اگر خدایی نکرده برایتان اتفاق بیفتد من مسئول خواهم بود." طوری شده بود که خود "پیشمرگ‌های کرد" به ما می گفتند: "ما که بچّه های کوهستان هستیم، نمی‌توانیم اینطور مثل شما از کوه ها بالا برویم. شما چطور اینقدر سریع بالا می روید؟ گفتیم: "ما فرمانده قَدَر قدرتی مثل داریم که نمی گذارد راحت باشیم. حتّی در سنندج قبل از رفتن به ، صبح و عصر ما را بالای ۱۰ مرتبه به دور زمین صبحگاه می چرخاند و سینه خیز می برد. حتّی از زیر سیم خاردار هم عبور می کردیم. همیشه میگفت: " سخت است، باید سختی بکشید تا بتوانید را تحمل کنید." بچّه ها از پله‌های آهنی بالا می رفتند و پایین می‌پریدند.》 💎 ✔ 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی (سرگذشت نامه ) ، به قلم سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی عکس: تابستان ۱۳۶۰، ، پادگان شهید عبادت - "حاج احمد متوسلیان" در کنار یک درجه دار پناهندۀ عراقی🤗 🆔 @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببينيد| خاطره رهبر انقلاب از دوران تبعيد در ايرانشهر و برگزاری #هفته_وحدت @yousof_e_moghavemat
گردو بازی در جبهه ... پ‌ن : در اوج اخلاص و جانفشانی تفریح هم داشتند #سرگرمی_در_جنگ @yousof_e_moghavemat
به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده بگیرد🍃 ؛ اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید تنبلی می كردند و ظرف های شام را نمی شستند از یك طرف گرمای✨ طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات ، حسابی كلافه مان كرده بود ؛ البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح نشسته نمی ماند بالاخره كسی بود تا آن ها را بشوید😊 ناراحتی و گله ی من از بعضی از دوستان به گوش #حاج‌همت رسید با خودم گفتم این بار #حاجی از شناسایی منطقه بیاید ،تكلیفم را با این قضیه یك سره می كنم آن روز داغ ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند 😣همه جا را گند گرفته بود و پشه از سر و روی ساختمان بالا می رفت وقتی #حاجی آمد توجه نكردم كه چقدر خسته و كوفته است هر چی كه دلم خواست ، گفتم او هم دلخور شد و گفت به آن ها تذكر بده ؛ اگر قبول نكردند ، اشكالی ندارد بگذار صبح بشود لابد خسته هستند🙁 راحت بگیر و آن شب كه #حاج‌همت به خواب رفت، پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید من رفتم و چفیه سیاهم را خیس كردم و آرام روی صورتش انداختم😇 و او آرام گرفت بعد هم كنارش دراز كشیدم و خوابیدم نیمه های شب نیش یك پشه ی سمج مرا از خواب بیدار كرد به كنار دستم كه نگاه كردم ، #حاج‌همت نبود به شتاب از اتاق بیرون زدم درست حدس زدم ظرف ها دم در نبودند آرام پیش رفتم در سوسوی نور كسی👀 ظرف ها را می شست چهره اش معلوم نبود ، چفیه ای را به سر و صورتش محكم بسته بود تا شناخته نشود آن ، چفیه ی خود من بود. .☺️🌹 #شهید_ابراهیم_همت #لشکر_27 #لشکر_27_محمد_رسول_الله @yousof_e_moghavemat