وقتی شب اول ماه رمضان میشود،
پروردگار مَلَک رضوان را که خازن بهشت است
خطاب قرار میدهد. پس او می گوید:
بلی، گوش به فرمانم.
🌱'
پس خداوند به او میفرماید:
بهشت مرا بیارای و آن را برای روزهداران
از امّت محمد(ص) زینت کن یعنی اعمال و
طاعات را برای بندگان من بیارای و درهای
آن را بر روی ایشان مبند، تا وقتی که ماه مبارک
رمضانشان سپری گردد. یعنی توفیق اعمال صالح
را در این ماه از آنها سلب مکن...
🌱'
سپس مالک، خازن جهنم را خطاب میکند
و او عرض می کند: بلی، گوش به فرمانم.
پس میفرماید: درهای جهنم را بر روزهداران
امّت محمد (ص) قفل کن و آن را مگشا تا وقتی
که ماه مبارک رمضانشان سپری شود.
یعنی زمینهٔ گناه را برای آنها فراهم نیاور...
🌱'
سپس پروردگار به جبرائیل خطاب میکند
و او نیز میگوید: بلی، گوش به فرمانم.
و خداوند میفرماید: بر زمین فرود آی و
پیروان شیطان را از امّت محمد (ص) در
بند کش که روزه و ایمان بندگان مرا فاسد
و تباه نسازند...
-محمدتقیفیاضبخش؛اسرارماهرمضان-✨
کس را به خلوتِ دلِ من جزتو راه نیست
این در به روی غیرِ تو پیوسته بسته باد..
#پنجشنبه_شهدایی
#شهیدرسولخلیلی
🌷 #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#کانال_زخمیان_عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما خود را
از شر شیطان ؛
به پناه قرآن میسپاریم ....
#شهید_آوینی
#شهید_دهنوی
#شهید_سلیمانی
#شهید_تورجیزاده
#شهید_خرازی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی #روژان و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در #فصل_دوم دنبال میکنیم😍💕
😍 #فصل_دوم رمان زیبای
#روژان را در کانال زیبای
زخمیان عشق دنبال کنید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_چهاردهم
نهار که تمام شد روبه آن دو کردم
_مصدومین گرامی تشریف ببرید تو اتاقهاتون و استراحت کنید تا بیام پانسمانتون رو تعویض کنم.
روهام بابت غذا تشکر کرد و به اتاقش رفت ولی کیان همچنان پشت میز نشسته بود .روبه روی اش رفتم
_کیانم برو استراحت کن چرا اینجا نشستی؟
_میگم عزیزم،روهام از چیزی ناراحته؟ مثل همیشه نبود.
با حرف کیان فکرم پر کشید به لحظه ورودمان به عمارت .زهرا با ناراحتی فقط با من خداحافظی کرد و به ساختمان خودشان رفت.روهام هم ناراحت و عصبی به رفتنش نگاه کرد و عصبانی غرید
_مردم عاشق میشن،من احمق هم عاشق شدم.
در برابر نگاه متعجبم با قدم های بلند از من دور شد .
_خانوم با شمام کجایی؟
با صدای کیان حواسم را جمع کردم
_چی؟
_میگم تو میدونی چشه
_اره،میشه دلیلش رو نگم؟نمیخوام بهت دروغ بگم
_باشه خانوم نمیخواد بگی.فقط نگرانش شدم .میخواستم ببینم اگه کمکی از من برمیاد، کمکش کنم.
_ممنونم مهربون جونم.کیان؟
_جان کیان
_دو روز دیگه تولد روهامه میخوام جشن تولد بگیرم .البته فقط ما جوونترها
_باشه عزیزم ،خیلی هم عالی .
_خب آقا پاشو برو استراحت کن منم به کارم برسم
_کمک نمیخوای عزیزم
_بزرگترین کمکت اینه بری استراحت کنی.زودتر لطفا
خندید و از روی صندلی برخواست.
قبل از خروج از آشپزخانه بوسه ای روی گونه ام کاشت وبه اتاقش رفت.
من هم خودم را مشغول شستن و مرتب کردن آشپزخانه کردم.
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_پانزدهم
کارهایم که تمام شد به سمت اتاق روهام رفتم
باید سردر میآوردم که در نبود من بین او و زهرا چه حرفی رد و بدل شده که ناراحت است.
پشت در ایستادم و چند ضربه به در زدم
_بفرمایید
وارد میشوم و در را پشت سرم میبندم.
روهام روی تخت دراز کشیده و دستش را روی چشمانش گذاشته
_داداشی
_هوم
_چیزی شده؟
_نه
_واسه هیچی انقدر گرفته ای؟نکنه من نامحرمم،هوم؟
_نه
_عه،حرف بزن دیگه،باید با قطره چکان ازت حرف بیرون بکشم
_روژان به نظرت من چطور آدمیم؟
_تو داداش مهربون منی که تو دنیا تکه
_جدی پرسیدم
_بگو چی شده؟اصلا من رو که فرستادی دنبال نخود سیاه به زهرا چی گفتی
انگار برگشته بود به اون لحظه، که جوابم را نمیداد
_روهام با توام
_روژان به نظر زهرا، من یک پسر خوشگذرونم که به دخترها فقط به چشم یک اسباب بازی نگاه میکنم .
با صدایی که از ناراحتی و بغض دورگه شده بود، ادامه داد
_به نظر اون من چیزی از عشق و عاشقی و محبت نمیفهمم که اگه میفهمیدم،حتما قبل اینکه عاشق بنده خدا بشم عاشق خدایی میشدم که بیشتر از همه بهم محبت کرده.هرچی بهش میگم دست خودم نبوده دل باختم بهش با نفرت میگه به چندنفر قبل من دل باختید؟ به چندنفر قبل من قول ازدواج دادید
_روها...
نمیگذارد حرفم را بزنم
_لطفا تنهام بزار.یه امروز رو میخوام فکر کنم.
میدانم که بیشتر از اینکه از حرف های زهرا ناراحت باشد از گذشته خودش ناراحت است. بی حرف بلند میشوم و از اتاق خارج میشوم.
دلم هوای گریه دارد.درد روهام را با پوست و استخوانم درک میکنم.
دلم میخواست برایش کاری کنم و میدانم که کاری از دستم ساخته نیست و باید به هردو فرصت بدهم.
به حرف هایی که زهرا زده فکر میکنم.
حق با زهراست.
وقتی کسی این همه عشق و محبت خدا را نبیند چطور میتواند ثابت کند که معشوق خوبیست!
آنی که از خدا و مهربانی هایش چشم میگیرد ممکن است روزی هم از محبوبش چشم بگیرد.
روهام همه سالها راه را اشتباه رفته بود.
امید داشتم که زهرا و عشقش بتواند او را سر به راه کند.
برای رسیدن به معشوق باید جنگید روهام هم برای رسیدن به معشوق باید بیشتر با هوای نفسش بجنگد و قبل از رسیدن به زهرا،به خدای زهرا برسد.
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
<☘❄️☘❄️☘>
~ بسماللـہالرحمـنالرحیــم ~
" إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ "
[ #دعای_فرج ]
[ #التماس_دعا ]
نماز روزه همه شما دوستان قبول درگاه حق..!
#کانال_زخمیان_عشق