#اطلاعیه
نسخه الکترونیک «مجله زن روز ـ شماره ۲۷۳۶ ـ ۵ تیر ۱۴۰۰» در طاقچه منتشر شد. شما میتوانید این شماره مجله را از طریق لینک زیر به قیمت هفت هزار تومان دریافت کنید:
https://taaghche.com/book/100722
@zane_ruz
بسم الله الرحمن الرحیم...
🌻اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌻
سلام!✋💝
🌱صبح دوشنبهتون بهخیر و نیکی. روزتون پر روزی و با برکت🌱
امام جعفر صادق علیهالسلام میفرمایند: «دورترین مردم از خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.» (وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۳۸۱)
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#مناسبت
شهید بهشتی روز شهادت به همسرش چه گفت؟
روایت عزتالشریعه مدرسمطلق، همسر شهید بهشتی درباره روزی که شهید بهشتی به شهادت رسدند را از نظر می گذرانید:
«اول انقلاب بود که ایشان وصیتنامهای نوشتند و به من دادند و گفتند، چون شما فعلا سرپرست بچههای من هستید و من برادری ندارم، از شما میخواهم که شما این سرپرستی را بکنید و خودتان را از همین حالا آماده کنید که خودکفا باشید و هم زن باشید و هم مرد باشید. ما هم خودمان را مهیا کرده بودیم و از توطئهها و تهمتها و ناسزاگوییها و تلفنهایی که در طول هفته به ما میزدند و به دروغ میگفتند آقای بهشتی شهید شدند، ترور شدند و ... ما همیشه آماده شهادت ایشان بودیم تا آن شبی که این حادثه اتفاق افتاد. ما در شب پیش از هفتم تیر قرار بود به منزلی که گرفته بودند، بیاییم. ایشان یک ماه آخر وقتی از منزل میخواستند بیرون بروند غسل میکردند و وضو میگرفتند. روز هفتم تیر که آمدند لباس بپوشند به من گفتند که قبای نو (که خودم برده بودم داده بودم و برایشان دوخته بودند) را بدهید بپوشم. خودشان را مرتب کردند و بعد گفتند شما بیایید توی اتاق، من نمیخواهم جلوی بچهها حرف بزنم. ایشان به من گفتند که من دیگر بعد از اینکه شما ۱۶ تا ۱۷ سال خانهبهدوش بودید، ناراحتم از اینکه شما میخواهید اثاثکشی کنید. من گفتم هیچ مهم نیست و فکر میکنم که تازه اول زندگی من است، بعد دیدم که ایشان خیلی ناراحت هستند و گفتند که من به خاطر اینکه شما دست تنها باز دوباره میخواهید این کارها را بکنید ناراحت هستم. گفتم هیچ مسالهای نیست. بعد ایشان گفتند که خانم شما از دست من راضی باش. من ناراحت شدم و گفتم که من نمیخواهم هیچوقت چنین حرفی را از شما بشنوم. من نارضایتی از دست شما ندارم. ایشان گفتند ۲۹ سال است زندگی مرا با سختی و تنگدستی، شما دنبال کردید و مثل یک برادر و دوست پشت سر من همه جا در خارج و ایران، شما بودید و مرا حلال کنید. من که دیدم خیلی ایشان ناراحت هستند، گفتم آقا ما که چیزی نداریم، میخواهید این منزلی که ما داریم با یک منزل توی شهر معاوضه کنیم که شما ناراحت نباشید از اینکه ما منزل مردم میرویم؟ ایشان گفتند نه دیگر حوصلهاش را ندارم، آخر عمری دیگر به این کارها نمیکشد. یکدفعه من گفتم چرا آقا آخر عمر است؟ گفتند دیگر آخر عمر است، شما خودتان بایستی بفهمید که دیگر آخر عمر من دارد شروع میشود و ایشان موقعی که از منزل ببرون رفتند، حتی بعدازظهر هم به همان منزل تلفن زدند و به پسرم گفتند که میخواهم با مادرت حرف بزنم. گفته بود نیست و دکتر گفته بود فکر میکنم که دیگر من نرسم با مادرت حرف بزنم و همین هم بود... بعد از شهادت دکتر بهشتی مرتب منافقین به خانه ما میآمدند و مرتب آنها که با بنیصدر بودند، به ما میگفتند که بنیصدر گفته اول زنش و بعد بچههای دکتر [بهشتی] را از بین خواهم برد و وقتی این حرف را به من زدند، بلند شدم و گفتم خانمها بیایند جلو تا بهتان بگویم، شما بگویید تا بنیصدر هرچه زودتر ما را از بین ببرد. شهادت برای ما افتخار است. بعد بنیصدر پیام داده بود که خانم دکتر را میخواهیم از بین ببریم تا به او زجر دهیم، گفتم برای ما هیچ زجری نیست.»
منبع: فرهیختگان
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
هفتهنامه زن روز
#کدبانوگری
گشنیز کباب آذری
👩🍳مواد لازم:
گوشت چرخ کرده: نیم کیلو
لپه: ۲۰۰ گرم
پیاز متوسط: ۲ عدد
تخم مرغ: ۲ عدد
گشنیز تازه: نیم کیلو
لیموعمانی: به مقدار لازم
آرد: یک قاشق غذاخوری
نمک، فلفل سیاه و زردچوبه: به مقدار لازم
روغن سرخ کردنی: به مقدار لازم
👩🍳طرز تهیه:
لپه ها را بشویید و برای ۲ ساعت در آب بریزید تا خیس بخورد. سپس لپه ها را به همراه مقداری آب در یک قابلمه بریزید و حدود ۱ ساعت با شعله متوسط روی گاز قرار دهید تا خوب پخته شود. بعد از اینکه لپه ها پخته شدند، لپه ها را از آب جدا کنید و آب آن را نگه دارید. گشنیزها را تمیز کنید و خوب بشویید. سپس آن ها را داخل آبکش قرار دهید تا آب اضافه آن خارج شود. یک پیاز را از وسط نصف کنید و همراه با گوشت چرخ کرده در دستگاه خردکن بریزید. گوشت و پیاز را خوب میکس کنید. مخلوط گوشت و پیاز را در یک کاسه بریزید و سپس لپه های پخته شده را به آن اضافه کنید. پیاز دیگر را نیز در دستگاه خردکن کاملا ریز کنید و به بقیه مواد اضافه کنید. یک دستکش به دست کنید و مواد را خوب با هم ترکیب کنید و ورز دهید. سپس مقداری نمک، فلفل سیاه و زردچوبه به آن اضافه کنید. تخم مرغ ها را نیز به سایر مواد اضافه کنید و خوب هم بزنید. یک ماهیتابه را روی گاز قرار دهید و شعله گاز را با حرارت ملایم روشن کنید. مقداری روغن داخل تابه بریزید تا داغ شود. سپس به اندازه یک گردو از مواد گوشتی بردارید و آن را به صورت گرد در بیاورید و داخل روغن بریزید. برای اینکه کباب شما جلوه زیباتری بگیرد، می توانید آن را به جای حالت کوفته ای، در سیخ چوبی درست کنید. برای درست کردن سس، گشنیزها را خرد کنید و در مقداری روغن سرخ کنید. سپس یک پیاز را به صورت نگینی خرد و سرخ کنید و یک قاشق آرد به آن اضافه کنید. آب لپه ای که از قبل کنار گذاشته بودید را به پیاز اضافه کنید و در صورت نیاز کمی آب هم به مواد بیفزایید. حال لیموعمانی ها را سوراخ کنید و بعد از به جوش آمدن آب داخل قابلمه بیندازید. بعد از کمی جوش خوردن گشنیزها را اضافه کنید. ۱۵ دقیقه صبر کنید و سپس کباب ها را داخل سس بیندازید و اجازه دهید مواد ۵ دقیقه جوش بخورد تا آماده شود. کباب شما آماده است.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#منبرک
فرج نزدیک است
حجتالاسلام مسعود عالی
يکی از وظايف بسيار مهم که دوستان بزرگوار و مؤمن بايد در رابطه با وجود مقدس امام زمان عليهالسلام و مسئله ظهور خيلی به آن اهتمام بورزند نزديک ديدن ظهور است. ما در رواياتمان به عناوين مختلف و تعابير مختلف اين توصيه را از اهلبيت داريم که ظهور را نزديک ببينيد. نزديک ديدن است که شما اگر شب گذشت حتی تا شب بعدی هم نگو که نمیآيد فردا صبح ممکن است بيايد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#پزشکی
چهار مقصر برای عفونت گوش
1⃣آب و هوای سرد (و ویروس های سرد)
وقتی هوا سرد می شود، احتمال عفونت گوش بیشتر است اما این به این دلیل است که بسیاری از مردم در طول زمستان بیمار هستند. لزوما نتیجه دمای سردتر نیست.
2⃣آسیب به گوش
اگر گوش شما زخم یا بریدگی داشته باشد، در معرض عفونت هستید. تا زمانی که تجمع موم ایجاد نکند و باعث اختلال در شنوایی شما شود، نیازی به تمیز کردن گوش ها نیست. موم در گوش از پوست کانال گوش محافظت می کند، از خشک شدن پوست جلوگیری می کند و دارای خواص ضد باکتری است که از عفونت جلوگیری می کند.
3⃣تغییرات ارتفاع
تغییر ارتفاع، مانند مسافرت با هواپیما، ممکن است خطر ابتلا به عفونت گوش را افزایش دهد. در هنگام صعود، فشار کابین افت می کند و گوش میانی شما منبسط می شود. اما هنگام فرود، فشار هوا در کابین بالا می رود و هوای گوش میانی شما فشرده می شود، که به لاله گوش فشار می آورد.
4⃣قرار گرفتن در معرض دود سیگار
استعمال دخانیات عامل اصلی خطر ابتلا به عفونت گوش است. قرار گرفتن در معرض دود سیگار غیرمستقیم و حتی شخص ثالث همچنان خطر را افزایش می دهد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#ایوان_هنر
آقازاده / توسعه خانواده، توسعه ارزش ها
«آقازاده» سریالی است که از برخی جهات طعم ایرانی تری دارد. درحالی که یک خانواده، مجمع ارزش های مثبت سنتی و مذهبی نموده می شوند، عامل رخنه کننده و برهم زننده این تعادل و همبستگی درست از همین موضع رسوخ می کند. نیما بحری با بازی امیر آقایی، نه تنها عامل اصلی برهم زدن این نظم خانوادگی است بلکه ارزش های آن را هم که ارتباطات آشکار و پنهانی با ارزش های انقلابی و دینی مردم دارند و بخشی از جامعه را هم بازنمایی می کنند، به چالش می کشد. بنابراین مخاطب نه تنها نگران این خانواده بلکه نگران ارزش های او و شکل کنار آمدنش با عامل رسوخ کننده هم می شود. نیما، عضو جدیدی را به عنوان عروس (پردیس پورعابدینی) وارد این خانواده می کند و حالا حفظ خانواده در برابر حفظ آبرو قرار می گیرد. مادر این خانواده (لعیا زنگنه) دومی را برمی گزیند و لاجرم اعضا را بابت آبرو و اعتبار در معرض خطر یا ازدست رفته شماتت می کند اما پدر و پسر، عضو جدید خانواده را با همه تنش هایی که به پیکره آن وارد کرده است، می پذیرند و با توسعه دادن مفهوم خانواده، به نوعی از ارزش آبرو عبور می کنند. این رویکرد، کمی بعدتر حتی در مورد خود نیما بحری هم مصداق می یابد و او به عنوان عضو پیشینی از یک خانواده، با توبه و جبران که البته به قیمت جانش تمام می شود، به دامن خانواده بازمی گردد. بنابراین، ارزش مسلط در آقازاده، خانواده محسوب می شود اما ارزشی قابلیت توسعه به هر عضوی را دارد که با ارزش های اساسی تر این خانواده همراه شود و کنار بیاید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#ینگه_دنیا
ایدههایی برای ورزش!
مدتی پیش برای قدم زدن به یک پارک رفته بودم. این ایده های جالب ورزش کردن رو کنار نیمکت ها نصب کرده بودن.
فکر می کنم تو هر مدرسه ای اگه عین این نیکمت ها پیدا نشه، شبیه شون پیدا میشه.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#داستان
عطر گلاب
فاطمه السادات مدنی
پلک هایم سنگین است. چشمانم را که بازمی کنم یکپارچه، سفیدی می بینم. نفس هایم گویی به شماره افتاده. برق نور خورشید از میان تاروپود پارچه سفید به چشمانم می رسد. شاید وقتش رسیده است. سرخوش شهادتین می خوانم. قلبم اما نوسان دارد. گاه با شتاب می زند و گاه به دنبال فرصتی است که از تپیدن فرار کند. حال عجیبی دارم. صداهای اطرافم نامفهوم هستند. گویی بالای سرم رژه می روند. گاه صدا نزدیک است و گاه دور می شود. ناتوانم حتی از حرکت دستانم. بی حس و بی رمق است حتی زور مشت کردن دستانم را هم ندارم. دفترچه یادداشتم از گوشه شلوارم بیرون زده، دستم را به سمتش می برم اما توان کشیدنش را ندارم. پاهایم را کمی حرکت می دهم...
از شما دعوت میکنیم این داستان زیبا را در کانال زن روز بخوانید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
به نام خدای روزی دهنده...
🌻اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌻
سلام!✋🌹
💐صبحتون بهخیر و شادی، روزتون بانشاط و پرتلاش💐
امام محمد باقر علیه السلام میفرمایند: «کار خیر و صدقه، فقر را مى بَرند، بر عمر مى افزایند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور مى کنند.» (من لا یحضر الفقیه ج ۲، ص ۶۶)
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#گفتگو
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد (۱)
سید مصطفی مشکوةالممالک
در گفتگوی این هفته پای صحبت خانواده محترم شهید مدافع حرم «مجید صانعی» نشستهایم. در بخشی از این گفتگو میخوانیم:
شهرزاد صفری هستم، همسر شهید مجید صانعی. من متولد سال ۵۵ و همسرم متولد ۵۸ هستند و هر دو همدانی هستیم. هر دو مربی رزمی بودیم و از طرفی ایشان دوست صمیمی برادرم بودند. هیئت رزمی به واسطه ایشان دنبال کسی بودند که نمایندگی یک سبک را به یک خانم بدهند. وقتی فهمیدند من رزمی کار می کنم پیشنهاد این کار را به من دادند و در بسیج ورزشگاه قرار ملاقات گذاشتند که با حضور رئیس بسیج انجام شد. آنجا با هم صحبت کردیم و از من خواست که بیایم و نمایندگی سبکش را بگیرم. من اصلا ایشان را نمی شناختم و وقتی به برادرم گفتم: که با چنین شخصی صحبت کرده ام، کلی خندید و گفت: بابا این مجید بوده دیگه، چرا نشناختیش؟!
در هر صورت روی پیشنهاد ایشان فکر کردم و چون خودم در دو باشگاه مربی کاراته بودم و همان موقع مادرم هم فوت کرده بود و خیلی درگیر زندگی و باشگاه بودم، گفتم: برایم سخت است و قبول نکردم. باز هم آقا مجید از طریق برادرم پیام می داد که بیا و کار را قبول کن. من هم نمی توانستم و قبول نمی کردم. این مسئله گذشت تا اینکه قرار شد برای من خواستگار بیاید، برادرم هم این مسئله را با مجید در میان گذاشته بود. یک شب قبل از قرار خواستگاری ساعت ۱۰ ،دیدیم مجید به تنهایی و با یک جعبه شیرینی و یک انگشتر منزل ما آمده. من و خواهرم هم که در تدارک برنامه فرداشب بودیم کلی خندیدیم. او به پدرم گفت: حق نداری او را به کس دیگری بدهی. من به خانواده ام هم گفته ام و می خواهم با او ازدواج کنم. منتها چون عصر این موضوع را فهمیدم سریع رفتم انگشتر خریدم و آمدم. پدرم هم خندید و گفت: هر چیزی آداب و رسوم خودش را دارد و ما نمی توانیم قبول کنیم. مجید گفت: نه این انگشتر اینجا باشد و من می روم خانواده ام را می آورم. ما صبح روز بعد با آن خانواده تماس گرفتیم و گفتیم مشکلی پیش آمده و فعلا قصد ازدواج ندارم. یک هفته بعد در روز ۱۶ آذرماه سال ۸۵ مجید و خانواده اش آمدند. حرف ها را زدند، در ابتدا پدرم خیلی موافق نبود و سنگ انداخت. ما فقط یک جلسه با هم صحبت کردیم. بعد هم که نامزد شدیم بیشتر با خصوصیات اخلاقی او آشنا شدم. البته چون برادرم با او دوست بود می گفت: این مشکلات و کمبودها وجود دارد، خوب فکر کن و اگر نمی خواهی همین حالا بگو.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#پزشکی
۴ هشدار برای کمخونی
1⃣خستگی و تپش قلب
ضربان قلب نامنظم است. زمانی اتفاق می افتد که قلب شما مجبور باشد کمبود اکسیژن موجود در خون را جبران کند و باید دو برابر بیشتر کار کند تا اکسیژن از طریق بقیه بدن به گردش در آید.کمبود انرژی ناگهانی و خستگی مزمن علائم هشدار دهنده ای است که نشان می دهد آهن کافی ندارید.
2⃣رنگ پوست و ناخن های شکننده
داشتن ناخن های شکننده یکی دیگر از علائم کم خونی است که ممکن است تجربه کنید و باید برای انجام آزمایش خون به پزشک مراجعه کنید.
3⃣زنگ در گوش
افراد کم خون غالبا در گوش داخلی صداهایی می شنوند که به وزوز گوش معروف است. معمولا به شکل «زنگ زدن» در گوش وجود دارد، اما افراد مختلف می توانند صداهای مختلف را بشنوند.
4⃣قاعدگی سنگین
زنانی که دوره های سنگین مکرر را تجربه می کنند، احتمالا دچار اختلال خونی هستند. اگر آهن از دست رفته جایگزین نشود، می تواند منجر به کم خونی شود.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#منبرک
هم حق والدین، هم حق خانواده
حجتالاسلام والمسلمین فرحزاد
هم حق والدین هم حق خانواده
حقوق دوطرفه است و عقوق هم دوطرفه است. یعنی هم حق دوطرفه است و هم عاق شدن دوطرفه است. همان طوری که خیلی از پدر و مادرها بچههایشان نافرمانی میکنند، بچههایشان را عاق میکنند، برعکس هم خیلی جاها حق بر فرزندان را ادا نکنید خود پدر و مادر عاق میشوند. این طرفش هم باز روایت قشنگی است که بعضی فکر میکنند که همش فقط باید به فکر پدر و مادر بود. بابا همسر شما هم حق دارد، فرزندان شما هم حق دارند، خواهر و برادرهای شما هم حق دارند. ما در افراد متدین بعضیها را داریم که تکبعدی هستند. یکوری میافتند. بچه و خانم و همه را ول میکند میگوید فقط پدر و مادر. بله، به پدر و مادر باید خیلی رسید. شکی نیست. پیغمبر ما فرمایش قشنگی دارد میفرماید: «بر الولد کبر الوالدین» یعنی شما وقتی به فرزندانت محبت میکنی، نیکی میکنی، ثواب کسی را داری که به پدر و مادرش نیکی بکند. یعنی بچهات هم آغوش میگیری، نوازش میکنی، خرجی او را میدهی، احسان میکنی، محبت میکنی، ثواب خدمت به پدر و مادر را دارد. خیلی از خانوادهها شکایت دارند که شوهر ما چسبیده به پدر و مادر. خیلی خوب است اما اینکه خانمت را فراموش نکن، بچههایت را فراموش نکن. از این وری افتادی. عاق اینها میشوی. مواظب باشید. همان ثوابی که برای خدمت به پدر و مادر هست، همان ثواب پیغمبر خدا میفرماید برای بچهها هم هست.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#ینگه_دنیا
با بچهها جوک بگیم
اگر یادتون باشه قبلا کتاب «صدویک راه برای خاص کردن کلاس درس» رو بهتون معرفی کرده بودم.
حالا یه ایده دیگه؛ «با بچه ها جوک بگید»
توی این ایده پیدا کردن جوک یک تکلیف قلمداد میشه. معلم می تونه هر روز یا هر هفته یک یا چند دانش آموز رو مسئول پیدا کردن جوک برای کلاس کنه. و بچه ها می تونن از دوستان و خانواده شون پرس وجو کنند و جوک های بامزه و داستان های طنز رو پیدا کنند.
بر اساس این کتاب، این ایده دو تا فایده داره . یکی اینکه موقعیت شادی و فرح بخشی برای خود معلم فراهم میشه و دوم اینکه کلاس از حالت همیشه جدی بودن در میاد. یک فایده دیگه هم به ذهن من می رسه. تعاملات بچه ها برای پیدا کردن جوک یا داستان خنده دار روی فرآیند اجتماعی شدنشون تأثیر مثبت داره.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
هفتهنامه زن روز
#مجازیست
تمساح گرسنه به رستوران رفته است!
فکر کنید برای خوردن غذا به رستوران بروید اما ناگهان با ورود یک مشتری غیر قابل تصور روبرو شوید، یک مشتری که شما را به عنوان غذای خود انتخاب کرده است! ماجرا از این قرار است که به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان تعقیب و گزیز یک تمساح و مشتری در یکی از رستوران های محلی در آمریکا خبرساز شد. در این حادثه که در رستوران وِندی در فلوریدا رخ داد مأموران پلیس و کنترل حیوانات به و سرعت وارد عمل شده و با شکار این حیوان جلوی حادثه را گرفتند و به کسی صدمه ای وارد نشد. اداره پلیس محلی در لی کانتی با انتشار تصاویری از صحنه شکار این تمساح توسط مأموران کنترل حیات وحش در توئیتر نوشت: «شاید این تمساح گرسنه هوس خوردن چیزبرگر کرده بود، با این حال موجب ترس و وحشت تعدادی از مشتریان شد.» بنا به گزارش FWC طبق آمار اعلام شده در آوریل سال ۲۰۱۹
حدود ۱ میلیون تمساح در فلوریدا زندگی می کنند. طبق اطلاعات جمع آوری شده از سال ۱۹۴۸ تا سال ۲۰۱۹ ،۴۱۳ مورد حمله تمساح در فلوریدا ثبت شده است. تمساح از جمله حیواناتی است که ساکنان فلوریدا بیشترین رویارویی را با آن دارند! و البته مثل این مورد اخیر همه چیز به خیر و خوشی تمام نمی شود. چندی قبل یک مرد فلوریدایی برای بیرون کشیدن سگ خود از دهان یک تمساح از ناحیه دست زخمی شد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
هفتهنامه زن روز
#گفتگو
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد (۲)
سید مصطفی مشکوةالممالک
دقیقا روزی که او شهید شد خواب دیدم که او شهید شده و دو تا آقا آمدند و خبرش را به من دادند و من هم از هوش رفتم و با خودم گفتم: الان وقت از هوش رفتن نیست، بلند شو؛ بلند شو برو به مادرش بگو، دیدی بالأخره اتفاق افتاد؛ داشتم می رفتم که از خواب بیدار شدم. همان لحظه ناگهان طاها بلند شد و رفت سمت عکس مجید که روی میز بود. گفت: مامان به شهدا سلام کن! گفتم: یعنی چی؟ شهید کیه؟ گفت: ایناهاش و مجید را نشانم داد! دست و پایم شروع کرد به لرزیدن و گفتم: خدایا نکند برای مجید اتفاقی افتاده؟ بعد هم منتظر بودم که مجید با من تماس بگیرد. اما او دیگر شهید شده بود.
با وجود این اتفاقات من باور نمی کردم که مجید شهید شود و منتظر بودم که برگردد، چون گفته بود که برمی گردم. تنها زمانی که من از مجید دور بودم همان ۱۲ روزی بود که رفته بود مکه، ما مدام با هم بودیم؛ حتی وقتی می رفت سر کار یا اردو، زود برمی گشت و می گفت: همسرم با یک بچه کوچک تنهاست. آن روز من منزل را تمیز کردم، رفتم خرید کردم و برگشتم غذا درست کردم تا اینکه بعد از نماز مغرب و عشا چون برایش ختم قرآن گرفته بودم شروع کردم به خواندن قرآن که دیدم دلم خیلی شور می زند. هرچه می گذشت حالم بدتر می شد. قرآن را بستم. طاها هم خوابیده بود. ساعت ۱۰ شب یکی از دوستان مجید که مجید ما را به او سپرده بود زنگ زد و گفت: خانم صانعی از آقا مجید خبری داری. گفتم: نه پریروز با او صحبت کردم گفت: ان شاءالله امروز یا فردا می آید. این را که گفت: دلم هری ریخت. گفتم: نکند اتفاقی افتاده که او الان و بعد از ۱۴ ،۱۵ روز به ما زنگ زده. برادرم زنگ زد و با خنده گفت: شهرزاد می گوید مجید شهید شده، گفتم: شوخی نکن! گفت: حالا بپرس؛ بعد هم تلفن را قطع کرد، گوشی از دستم افتاد؛ هر کاری کردم نمی توانستم گوشی را بردارم، آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم آن ها را کنترل کنم، نمی دانستم به چه کسی زنگ بزنم؛ به پدر و مادر و خواهرش زنگ زدم کسی جواب نداد. به دامادشان زنگ زدم، گفتم: آقا جواد می گویند مجید شهید شده، گریه کرد و آنجا بود که مطمئن شدم مجید شهید شده، خواهرم و پسرش هم ساعت ۱۱ آمدند منزل ما، گویا همه اطلاع داشتند به جز ما!
متن کامل این گفتگو را میتوانید در مجله زن روز مطالعه فرمایید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#داستان
خواب آرام
معصومه تاوان
تنها آمدم با یک ساک پر از سوغاتی. لواشک برای آرشام، کشمش برای آروین، تخمه بو داده برای کاظم آقا و هل و میخک آسیاب شده برای طیبه خانم و چه و چه و چه. همه را مادر جا داده توی کیفم و به زحمت زیپش را کشیده.
ـ خوب نیست دست خالی بری، به اندازه کافی مزاحمشان هستی.
طیبه خانم دختر دایی حمیدرضا زن خوب و مهربانی است اما باز هم هر بار که می خواهم از شهرستان بیایم و مهمانشان بشوم دست و دلم می لرزد. توی تهران خانه ها کوچک است، نمی شود زیاد راحت بود. آن هم خانه طیبه که فقط یک اتاق اضافه دارد که تا سقف با وسایل پر شده...
در ادامه از شما دعوت میکنیم این داستان زیبا را در کانال زن روز بخوانید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97