eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
66.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 روزی از روزهای زیبای بود که ناگهان زنگ خانه ی ما به صدا درآمد و مردی خوش تیپ که از ظواهر امر پیدا بود، تحصیلکرده و فرهیخته می باشند بابا شد، آخر پدر از برگشته بود و آن مرد بزرگ برای دیدن پدر از آمده بود. 🍃 از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد ایشان از جمله ی بودند که ما تا کنون افتخار با ایشان را نداشتیم، اما با دیدن چهره ی شادِ بابا بعد از دیدن ایشان پی بردیم که ، زنده شدن است بابا ایشان را خطاب می کردند و چنان گرم و زیبا یکدیگر را در کشیدند که حکایت از سالهای و دوری می داد؛ 🍃 که بعدها پدر گفت: من آخرین باری که را دیدم سال ۱۳۵۲ بعد از فارغ التحصیلی از دانشسرای عالی بفرو ئیه بود و بعد از این دیگر نتوانستم از ایشان خبر بگیرم و جویای احوالشان باشم اما که از روزگار است بعد از چهل و چهارسال آدرس خانه ی ما را با پرس و جو از این و آن پیدا کرده بود و به سراغ دوران دانشجویی خود آمده بود. 🍃 وقتی پدر و دوست بزرگوارش در کنار هم در اتاق نشستند از ما خواستند که پاکت عکس های قدیمی را برای ایشان ببریم بنابراین دکتر و بابا مشغول تماشای شدند. 🍃 هنوز از دیدن عکسها زمانی نگذشته بود که شریک زندگی ما برایشان چای بردند که متوجه اشکهایی شد که از گونه های پدر و دکتر جاری است او نیز منقلب شد و پای دکتر از سرزمین نشست آخر رشته ای که آقای در آن مدرک دکترا گرفته بود رشته ی بود، و در اواخر حکومتِ صدام که روابط بین ایران و عراق تا حدودی حسنه شده بود در صدد بازسازی عتبات عالیات بخصوص دو برادر باوفا در کربلا برآمدند بنابراین دکتر نیز در قالب یک تیم زمین شناسی به صورت داوطلبانه راهی سرزمین شد،تا از دیده هایی برای ما حکایت کند که از پاسخش در می ماند. 🍃 دکتر صالحی با بغض و اشک چشم فرمودند: مطالعات و تحقیقات زمین شناسی در نشان داد که شیب زمین کربلا به گونه ای است که از نظر علمی باید از سمت به سمت برود اما در بین الحرمین شیب زمین به گونه ای دیگر است که آب از سمت به سمت می آید. که وقتی این جمله از زبان یک نفر که دکترای زمین شناسی دارد و از عمق زمین کربلا باخبر است می شنوید محال است اشکِ چشم تو را امان دهد، آن روز که ما دکتر صالحی بودیم یکی از زیباترین روزهای من بود زیرا همیشه منتظر کسی بودم که از در وارد شود و در حوزه ی حرف هایی بزند که جنسش با بقیه فرق داشته باشد دکتر را دیده بود و لمس کرده بود و پشت ظاهر روشنفکرانه اش بود به وسعت که از میِ جام سیراب شده بود و چه زیبا و مستند از حرم و زمین کارزار کربلا روایتها برای ما حکایت کرد. 🍃 و در این اواخر که پدر حالی از احوال ایشان پرسیدند ایشان فرمودند: که به تازگی نقشه ی زمین شناسی پروژه بیمارستان تخصصی مرحوم مسعود فرزان را در اردکان به اتمام رسانده اند. هر جا که هستید سرتان سلامت باشد و روزگار به کام.🌹 📸 امیدوارم امروز نیز به دل شما مخاطب خاص و نازنین نشسته باشد. @zarrhbin
و خاطرات ،علی @zarrhbin
و خاطرات 👇👇👇 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
#عکسها_خاطرات @zarrhbin
🍃 دیروز به اتفاق بچّه ها سری زدیم به نمایشگاهِ چلچراغ ، که الحق و الانصاف نمایشگاه جالبی بود، به خصوص برای کسانی که تشنه ی دیدن عکس های تاریخی و تابلوهایی از خط خوش اساتید هستند. 🍃 ما هم که به نوبه ی خود در لابلای شاید در پی آدم های مهربان قصه ی خودمان می گردیم؛ دیدن تصویر آقای معلّم خوش اخلاق و مهربان درس عربی، برایمان بسیار جالب و خاطره انگیز بود و چه خوب است بدانید تصویر ایشان در چندین عکس از عکسهای انتخابی به صورت ثابت وجود داشت. 🍃 معلّم درس عربی ما در مقطع پیش دانشگاهی بودند و از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، معلّمی بود که شیوه ی صحیح تست زدن در را به ما آموزش داد و با کلام نافذش دانش آموزان را به ادامه ی مسیر علم و دانش اُمیدوار می کرد. 🍃 از دید بچّه ها، معلّم اتوکشیده و سامونی بوده و هستند، که واقعاً بها دادن به جمال و زیبایی ظاهری نکته ی پسندیده ی ایشان بوده و هست. و بعد از گذشت دو دهه از تحصیل در پیش دانشگاهی هنوز هم که ایشان را از دور می بینم، به خودم افتخار می کنم که روزی چنین مرد بزرگی بوده ام. 🍃 و خالی از لطف نیست که اینجا خاطره ای از کلاس ایشان را برایتان نقل کنم؛ که یکبار مشغول حضور و غیاب بچّه ها در کلاس درس بودند که به اسم دوست عزیزم، خانم "خوشرو" رسیدند که خوشروی کلاس ما هیچ وقت از روی لبانش محو نمی شد؛ وقتی که آقای داوری به اسم ایشان رسیدند او با خنده از جایش بلند شد و گفت: آقا ، آقای داوری هم به جای اینکه مثل بعضی از معلّم ها که با خنده ی دانش آموزانِ دختر بوده و هستند و همیشه می گویند: " ، دختر باید سنگین باشد!!" به خوشروی کلاس ما گفت: "واقعاً فامیلی دارید." خوشرو هم با تشکّر از سر جایش نشست. و این درسی بود برای من که می توان با توجّه به جزئیات را به آدم ها منتقل نمود. 📸 در آخر هم یک به ، که اگر قرار است عکس های آقای کلاهدوزان در بایگانی فرمانداری شهرستان خاک بخورد! بهتر نیست به مسئول محترم تحویل داده شود تا همچنان در معرض دید مراجعه کنندگان قرار گیرد. بخصوص اینکه به ایام هم نزدیک هستیم. @zarrhbin