eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
66.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام و تبریک عید بزرگ نیمه شعبان. این روزها جشن های زیادی در سراسر شهر برگزار می شود. بسیاری از این جشن ها خوب و "قابل قبول" است. ولی متاسفانه در موارد متعددی کارهایی انجام می شود که به هیچ وجه در شان امام زمان نیست. موسیقی های تند و رقص و پایکوبی از این موارد است. انسان وقتی این ها را می بیند و سکوت مسؤولان امر و مردم بیشتر به یاد امام زمان می افتد. مگر ما "ستاد ساماندهی جشن های نیمه شعبان" نداریم؟از قرار معلوم هر سال جلسه هم تشکیل می دهند ولی آقایان چه می کنند؟ همین که تدابیری اندیشیده شود که ترافیک نشود کافیست؟ در این ستاد را باید گِل گرفت! ارسالی @zarrhbin
👈 پروژه ی اردکان در چه مراحلی از پیشرفت کار قرار داد⁉️ ⬅️ هر از چندگاهی به فاصله های زمانی مثلا یکبار خبری از پروژه های نیمه تمام در کانالهای خبری شهرستان به ارائه می شود که به قول دلسوزان جامعه اعلام این به نوعی رفع تکلیف از حوزه ی فعالیت افرادی است که مسئولیتی را برعهده دارند‼️ اما اینجاست که برای تکمیل یک پروژه در شهر ما علاوه بر مردم باید نیز داشته باشند، شاید آن زمان است که خبر اِتمام پروژه ای گوش هایشان را نوازش دهد‼️( ، شهرِ ما الحمدالله زیاد دارد البته اگر اولویتها را از یاد نبرده و درست و به جا خرج و هزینه شود.) ⬅️ هنوز مدت زمان زیادی از این در فضای مجازی (حقیقی) نگذشته است که در نشست با اساتید دانشکده ی معماری در خصوص ساماندهی بافت تاریخی اردکان و قنات های موجود در منطقه، همچنین مقدمات لازم برای امکان آن در ، نظرات تخصصی آنان را جویا شدند‼️ ⬅️ بعد از مطالعه ی این این سئوال برای پیش می آید که به صِرف جویا شدن از بدون فعالیت خاصی، آیا آب از آب تکان خورده است⁉️ یا همچنان محکم تر از است‼️ ⬅️ برای تکمیل پروژه ی چند نیاز است و چه کسی پاسخگوی است⁉️ آیا بقیه ی پروژه ها در این برای تکمیل شدن، قرار است همانندِ سالها به طول انجامد⁉️ برای شروع و تکمیل ، چه باید کرد⁉️ آیا در ساختِ این ، که تغییر کاربری زمین مربوطه است باید منتظر باشند تا ببینند آقایان در میدان ، چه سرنوشتی را برای رقم می زنند⁉️ قابل توجه اینکه امروز مسئولان نباید از نسل فضای رسانه ای اردکان غافل شوند، زیرا آنها به دور از هیاهو و جنجال های سیاسی را مطالبه خواهند کرد و تریبونِ نداشته ی آنها خواهند بود و اجازه نخواهند داد که در حد باقی بمانند. ⬅️ و امیدواریم مجتمع فرهنگی، ورزشی و رفاهی چادرملو مسیر را در پیش نگیرد، که هر روز دایه ای دلسوزتر از مادر سرپرستی آن را برعهده می گیرد‼️اما دریغ و درد که این هم نمی تواند آن را به برساند‌ و متاسفانه هنوز اندر خَمِ یک کوچه است و باز متاسفانه، به جای اینکه نفسی تازه کند به بوته ی سپرده شده است‼️ ⬅️ و کلام آخر اینکه در مورد ساخت مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی چادرملو هیچ اهمال و سستی از جانب پذیرفته نیست، همان که وقتی مردم گِله می کنند از شدن ، به جای دلجویی و نشان دادن اُفق های روشن، از آنها می خواهند شهر محل سکونتشان را تغییر دهند و کنند‼️ برادر عزیز برای همه که این امکان وجود ندارد که ساکن و شهرهای بزرگ کشور شوند!! و حتی اگر امکانش هم وجود داشته باشد عِرقِ به مانع می شود، پس از ما نخواهید که را به فراموشی بسپاریم و راهی دیار شویم، اما شما مسئول محترم می توانید با استفاده از اختیارات و که مردم با آرای خود بر دوش شما نهاده اند از درآمدهای این شهر به نفع و ایجاد برای به چشم نیامدن ، بهتر استفاده کنید. 📌 و بدانید که ما در ، لالایی برای نمی خوانیم پس سعی کنید نبرد و در مقابل پاسخگو باشید، و برای احداث مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی،هم به قول معروف، تا تنور است را به سینه ی آن و به خاطر مردم به دست کسی ندهید و آن را به تاخیر نیندازید.(گفتیم، نگید نگفتیم...) 🖋 یکی از جمعِ مردم @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 مجهول ماندن....⁉️ ✅ ، رنج بزرگ روح آدمی است. یک هر چه است و هر چه ، به نیازمندتر است. ما که می گویند: "عشق و حسن، در ازل، باهم پیمان بسته اند"، از این جاست. این فلسفه ی آفرینش است حتی نیز دوست دارد که ؛ نمی خواهد که بماند. مجهول ماندن است که احساس را پدید می آورد و درد بیگانگی و را. هر انسان، است چشم به راه . ، چه خوب در فلسفه ی ، را جانشین کرده است، که تصوف شرقی از آن سخن می گوید. ، نیاز انسان است، کار روح است. اگر کسی به آدم، پی برد، آن منِ صمیمی و ناب و پنهانیِ ما را بفهمد، احساس خویشاوندی و آشنایی ای کتمان ناپذیر در پدید می آورد که است. تنها در این حالت است که یک ، می بیند که در این دنیا دونفر است، چند نفر است؛ نیست. و این است که حتی بزرگ و توانا را می کند. 📚 کویریات @zarrhbin
📌 "امید ابوالحسنی" 💠 فرهنگ 《 سبیل گرو گذاشتن》 ✍بخوانید ادامه داستان پرماجرای مهاجرت امید... 💭امید برادر را برداشت و راهی شد. مرد قاچاقچی گفته بود امید خودش را در فرودگاه تهران ، ترک اهل ترکیه معرفی کند. مال ترکیه بود؛ یعنی ایرانی نبود. قاچاقچی از امید خواست به هیچ عنوان در فرودگاه تهران خودش را ایرانی معرفی نکند و به ماموران بگوید فارسی نمی‌داند. در فرودگاه مشکلی پیش نیامد. کار قاچاقچی حرف نداشت ! کار جعل اسناد کامل بود . پاسپورت معرکه بود ! امید و برادرش سوار هواپیما شدند . وقتی امید روی صندلی هواپیما نشست ، دلهره‌اش فروکش کرد . قاچاقچی کارش را عالی انجام داده بود. این که پاسپورت‌ها جعلی بود یا دزدی ، امید نمی‌دانست . در فرودگاه وین اتریش ترانزیت شدند؛ یعنی پلیس اتریش هم متوجه پاسپورت‌های تقلبی نشد . قاچاقچی به امید گفته بود بعد از وین باید پاسپورت‌ها را نابود کند و در ورود به باید بگوید پاسپورت ندارد. امید در ارومیه فقط یک کلمه بلد بود Refogie. یکی از دوستان امید در جریان کارش بود. می‌دانست امید راهی نروژ است‌. می‌خواست به او خدمت کند. از این رو ، به امید گفت برای این‌که نروژی‌ها پناهندگی‌اش را قبول کنند ، باید خودش را معرفی کند. 💭او نامه‌ای جعلی به امید داد؛ نامه‌ای که بالایش آرم بود . نامه نشان می‌داد که امید عضو یکی از احزاب مخالف جمهوری اسلامی است. طبق این نامه، او تحت تعقیب وزارت اطلاعات بود‌. در بدو ورود به نروژ ، امید کلمه Refogie را گفت . وضع ایوب خود کمک‌کننده بود . پلیس برای امید مترجمی آورد. امید و ایوب را به در اطراف اسلو بردند. امید باید در اردوگاه می‌ماند تا وضعیت پناهندگی خود و برادرش مشخص می‌شد . کردهای مقیم اسلو کمک کردند. او آدرس چند نفر را داشت . وابستگی قومی در خارج ، بهتر از ارومیه کار می‌کرد. 💭حدود ۴۵ روز بعد ، مادر و خواهر امید هم وارد نروژ شدند. پاسپورت آن‌ها هم حرف نداشت. ماموران فرودگاه تهران و وین در اتریش نتوانستند تشخیص دهند که پاسپورت‌ها است. مادر و دختر به اسلو رسیدند. آن‌ها را هم به اردوگاه بردند. خانواده کامل شد. نزدیک به دو‌ ماه بود که چهارنفر با هم بودند. مادر و دختر و پسر به سختی مشغول بودند. 💭روزی مسئولان اردوگاه امید را خواستند . اعلام کردند نامه‌ای که او به پلیس ارائه داده ، است. نامه اداره اطلاعات را می‌گویم. معلوم نبود پلیس نروژ از کجا فهمیده بود نامه تقلبی است. امید را از اعضای خانواده‌اش جدا کردند و به اردوگاهی دیگر فرستادند. اردوگاهی وسط جنگل . در نزدیکی شهر MOSS. مادرش ضجه‌ها زد و خواهرش گریه‌ها کرد‌ . ایوب فهمیده بود که برادرش را از او جدا می‌کنند. در دلش آشوبی به پا شده بود ، اما نمی‌توانست احساساتش را بیان کند . 💭یک مادر همراه با دختری جوان و فرزندی معلول ، در گوشه‌ای از این جهان پهناور تنها شدند ، بدون دانستن زبان نروژی یا انگلیسی . بدون پول . بدون پاسپورت . آن‌ها به مفهوم واقعی تنها شدند . مرد و حامی‌شان را از آن‌ها جدا کردند . نه راه پیش بود نه راه پس . مادرش بر سرش می‌زد و خواهرش خون می‌گریست . اما مجریان قانون نروژ این‌ها را نمی‌فهمیدند . امید صدبار به آن ناسزا گفت . آن کاغذ جعلی به چه کاری می‌آمد؟ به کار جدایی . فراق . 💭مادر که روزگاری خود را در کرمان ، غریب می‌دانست ، حالا معنای واقعی را می‌فهمید. هم‌اردویی‌ها ، به او دلداری می‌دادند . خوشبختانه در اردو چند نفر کُرد عراقی و ترکیه‌ای بودند. مادر نگران سرنوشت پسرش بود . از سرنوشت دخترش می‌ترسید و به سرنوشت پسر معلولش فکر می‌کرد. روزهایی را می‌دید که هرگز در تصورش هم نمی‌گنجید. روزهای فراق! روزهای دلهره و روزهای ترس! روزهایی کوتاه که هرروز کوتاه‌تر می‌شد. روزهایی سرد که هرروز سردتر می‌شد. روزهای تلخِ ناامیدی . هرلحظه به برادران ناتنی‌اش نفرین می‌فرستاد و هر دم از خداوند و پیامبرانش یاری می‌طلبید. 💭کمپ یا اردوگاه MOSS شبیه زندان بود. عملا خلافکاران را به آنجا می‌فرستادند. کمپ در جنگل واقع بود و تا شهر نزدیک به چهل کیلومتر فاصله داشت. امید ، را از دست نداد. تمام مدت زبان می‌خواند . زبان سخت و مشکل نروژی را . شش ماه در انتظار پرونده‌اش بود . مادرش هرروز به مسئولان کمپ مراجعه می‌کرد . هرروز اشک می‌ریخت . او امیدش را می‌خواست . پول کافی نداشت . مختصر پولی که آورده بود ، تمام شده بود. در اردوگاه خورد و خوراک می‌دادند به اضافه‌ی ماهانه سیصد کرون پول نقد ، با این پول مادر نمی‌توانست یک موبایل بخرد و با پسرش در ارتباط باشد. لباس‌هایشان اصلا برای زمستان نروژ مناسب نبود . زن در روزهای سرد زمستان پتو دور خودش می‌پیچید و چشم انتظار امیدش ، ساعت‌ها مقابل در اتاق می‌نشست 👇👇👇
و سلام بر ! و تمام غصه‌ها و... روضه‌ها و... اشک‌های بی‌پایانش در مصبیت عظیم ... یعنی .. بازمانده عاشورا باشد امام شیعیان باشد اما روز شهادتش زائری نداشته باشد ... (ع)🥀 🏴 ♨️ @zarrhbin