👈 پروژه ی #پردیسان اردکان در چه مراحلی از پیشرفت کار قرار داد⁉️
⬅️ هر از چندگاهی به فاصله های زمانی مثلا #شش_ماه یکبار خبری از پروژه های نیمه تمام در کانالهای خبری شهرستان به #مردم ارائه می شود که به قول دلسوزان جامعه اعلام این #خبرها به نوعی رفع تکلیف از حوزه ی فعالیت افرادی است که مسئولیتی را برعهده دارند‼️ اما #جالب اینجاست که برای تکمیل یک پروژه در شهر ما علاوه بر #صبر_ایوب مردم باید #عمر_نوح نیز داشته باشند، شاید آن زمان است که خبر اِتمام پروژه ای گوش هایشان را نوازش دهد‼️( #گنج_قارون، شهرِ ما الحمدالله زیاد دارد البته اگر اولویتها را از یاد نبرده و درست و به جا خرج و هزینه شود.)
⬅️ هنوز مدت زمان زیادی از این #خبر در فضای مجازی (حقیقی) نگذشته است که #نماینده_مردم_اردکان در نشست با اساتید دانشکده ی معماری #دانشگاه_شهید_بهشتی در خصوص ساماندهی بافت تاریخی اردکان و قنات های موجود در منطقه، همچنین مقدمات لازم برای امکان #ثبت_جهانی آن در #یونسکو، نظرات تخصصی آنان را جویا شدند‼️
⬅️ بعد از مطالعه ی این #خبرها این سئوال برای #مخاطب پیش می آید که به صِرف جویا شدن از #نظرات_متخصصان بدون فعالیت خاصی، آیا آب از آب تکان خورده است⁉️ یا همچنان #قفلها محکم تر از #اقدامات است‼️
⬅️ برای تکمیل پروژه ی #پردیسان چند #دهه نیاز است و چه کسی پاسخگوی #مردم است⁉️ آیا بقیه ی پروژه ها در این #شهر برای تکمیل شدن، قرار است همانندِ #پردیسان سالها به طول انجامد⁉️ برای شروع و تکمیل #مجتمع_تفریحی_ورزشی_رفاهی_چادرملو، چه باید کرد⁉️ آیا در #قدم_اول ساختِ این #مجتمع ، که تغییر کاربری زمین مربوطه است #مردم باید منتظر باشند تا ببینند آقایان در میدان #بازیهای_سیاسی، چه سرنوشتی را برای #شهر رقم می زنند⁉️ قابل توجه اینکه امروز مسئولان نباید از نسل #مطالبه_گر فضای رسانه ای اردکان غافل شوند، زیرا آنها به دور از هیاهو و جنجال های سیاسی #حق_مردم را مطالبه خواهند کرد و تریبونِ نداشته ی آنها خواهند بود و اجازه نخواهند داد که #خبرها در حد #تیتر باقی بمانند.
⬅️ و امیدواریم مجتمع فرهنگی، ورزشی و رفاهی چادرملو مسیر #پردیسان را در پیش نگیرد، که هر روز دایه ای دلسوزتر از مادر سرپرستی آن را برعهده می گیرد‼️اما دریغ و درد که این #مادر هم نمی تواند آن را به #سرانجام برساند و متاسفانه هنوز اندر خَمِ یک کوچه است و باز متاسفانه، #بافت_قدیم به جای اینکه نفسی تازه کند به بوته ی #فراموشی سپرده شده است‼️
⬅️ و کلام آخر اینکه در مورد ساخت مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی چادرملو هیچ اهمال و سستی از جانب #مسئولین_اردکان پذیرفته نیست، همان #آقایانی که وقتی مردم گِله می کنند از #صنعتی شدن #شهر، به جای دلجویی و نشان دادن اُفق های روشن، از آنها می خواهند شهر محل سکونتشان را تغییر دهند و #عوض کنند‼️ برادر عزیز برای همه که این امکان وجود ندارد که ساکن #پایتخت و شهرهای بزرگ کشور شوند!! و حتی اگر امکانش هم وجود داشته باشد عِرقِ به #زادگاه مانع می شود، پس از ما نخواهید که #اردکان_عزیز را به فراموشی بسپاریم و راهی دیار #غربت شویم، اما شما مسئول محترم می توانید با استفاده از اختیارات و #قدرتی که مردم با آرای خود بر دوش شما نهاده اند از درآمدهای #صنعت این شهر به نفع #آبادانی و ایجاد #زیرساختهای_کاملتر برای به چشم نیامدن #توسعه_نامتوازن، بهتر استفاده کنید.
📌 و بدانید که ما در #کانال_ذره_بین ، لالایی برای #کسی نمی خوانیم پس سعی کنید #خوابتان نبرد و در مقابل #مردم پاسخگو باشید، و برای احداث مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی،هم به قول معروف، #لطفا تا تنور #داغ است #نان را به سینه ی آن #بچسبانید و به خاطر مردم #بهانه به دست کسی ندهید و آن را به تاخیر نیندازید.(گفتیم، نگید نگفتیم...)
🖋 یکی از جمعِ مردم
@zarrhbin
21 فوریه (۲ اسفند)
روز جهانی زبان مادری گرامی باد🌹
طبق دستورالعمل سازمان #یونسکو:
"هر کسی که نتواند زبان مادری خود را بنویسد و بخواند بیسواد محسوب میشود
"یونسکو با انتشار پوستری به مناسبت روز جهانی زبان مادری، نوشت: "اجازه دهید #رازهایمان را به زبان مادری خود بیان کنیم"
#زبانمادری، هویت انسان را شکل میدهد.با هم برای حفظ تنوع زبانی و فرهنگی تلاش کنیم...
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#آذریزدی، مهدی🌷 (۱۳۸۸_۱۳۰۰ ه.ش.) نویسندهی مجموعهی "قصههای خوب برای بچههای خوب" 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @
#آذریزدی، مهدی🌷
(۱۳۸۸_۱۳۰۰ ه.ش.)
نویسندهی مجموعهی "قصههای خوب برای بچههای خوب"
✅ "مهدی آذر خرّمشاهی" معروف به #آذریزدی در روستای خرّمشاهِ #یزد به دنیا آمد. پدرش #کشاورز بود و اجازه نمیداد فرزندش به مدرسه برود. اما #مهدی خواندنِ قرآن را از #مادربزرگش یاد گرفت و باسواد شد.
✅ در #نوجوانی به یزد رفت و به کارهای گوناگونی مانند کارگری، بنّایی، جوراببافی و #کتابفروشی دست زد. یکسال نیز در #مدرسهیخانیزد، عربی خواند و دوستانی طلبه و باسواد پیدا کرد.
✅ سپس به #تهران رفت و در چاپخانهی محمدعلی علمی و سپس #انتشارات_امیرکبیر مشغول کار شد. روزی، کتابِ #انوارسهیلی را خواند، به فکرش رسید که آنها را برای "بچهها" به زبانِ ساده #بازنویسی و چاپ کند.
✅ بدین ترتیب، اولین جلد از مجموعهی #قصههایخوببرایبچههایخوب، به وجود آمد. این مجموعه تا ۸ جلد منتشر شد و خیلی زود جای خود را در میان کتابهای خواندنی کودکان و نوجوانان باز کرد؛ تا جایی که #یونسکو به کتابهایش #جایزه داد و خودش مورد تشویق قرار گرفت. وی در "تهران" فوت کرد و در زادگاهش "یزد" به خاک سپرده شد.
✅ از #قصههایاوست: قصههای قرآن، قصههای قابوسنامه، قصههای مرزباننامه، قصههای کلیلهودمنه، قصههای گلستان، قصههای مثنوی مولوی.
🍃 نام و یادش گرامی و راهش سبز و پررهرو باد...🥀
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲
📌چند خاطره کوتاه و خواندنی از #استاد_مهدی_آذریزدی به قلمِ #حسین_مسرت تقدیم به دوستداران آذر یزدی...
#یالوکوپال🍃
📌 سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۰ بود که با آقای آذر یزدی چندین مکاتبه داشتم، بدون آنکه ایشان را دیده باشم. سال ۱۳۷۲ بود که استاندار یزد، آقای آذر یزدی را به یزد دعوت کرد و من نخستین بار ایشان را در حیاط موزه قصر آیینه از نزدیک دیدم.
📌 من در تدارک برگزاری نشست با استاد آذر یزدی بودم که یکی از دوستان آمد و گفت: آقای آذر مرتباً احوال تو را میپرسد، چرا نمیآیی؟ سپس مرا به آذر معرفی کرد و گفت: آقای مسرّت ایشان هستند؛ ایشان نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: «حسین مسرّت تو هستی؟؟!! تو که خیلی بچّهای؛ من که نوشتههایت را در ندای یزد میخواندم، فکر میکردم حسین مسرّت، ۷۰ سالشه. با یک عینک ته استکانی و یالی و کوپالی! کو یال و کوپالت؟» کلّی همه از حرفهای او خندیدیم.
#کیفسامسونتآذر🍃
📌 همیشه در دستان آذر، دستمال پارچهای سربی رنگی بود که چند لایه کرده و در دست میگرفت و به آن میگفت: کیف سامسونت. آذر میگفت: این دستمال را دست میگرفتم و به دست فروشیهای جلوی دانشگاه تهران میرفتم و شبانگاه آن را پر از #کتاب کرده و به خانه میآوردم. وچه کیف و حظّی داشت دیدن و خریدن کتابهایی که سالهای سال دنبالش بودی. این شادی را با هیچ چیز عوض نمیکردم.
#تختخوابباهجدهکارتنکتاب🍃
📌 کتابخانه وزیری با پیگیری من دو بار کتابخانه شخصی آذر را خرید. وقتی که میخواستیم برویم کتابهایش را بیاوریم میگفت: اینها را یک بار دیگر نگاه میکنم و سپس به شما میدهم و مجدّد آنها را مطالعه میکرد و کتابهایی را که بسیار دوست میداشت، نگه میداشت.
📌 آذر در همه زمینهها کتاب داشت، حتی ۵۰ کتاب درباره ماشین. وقتی علّت را جویا میشدیم میگفت: میخواهم اگر ماشیندار شدم و ماشینم خراب شد، خودم بتوانم تعمیر کنم. انواع کتاب درباره نساجی و درودگری هم داشت؛ به طور کلّی آذر فرد خودساختهای بود.
📌 آذر در همه حالتی کتاب میخرید. چندین بار آذر کتابهایش را در تهران و دو بار به کتابخانه وزیری فروخته بود. یک بار هم تمامی کتابهایش را به کتابخانه عمومی آذر یزدی که اکنون در آزادشهر است واگذار کرده بود و من و آقای پیام شمسالدینی را ناظر کتابخانه کرده بود؛ کتابخانه آذر قبلاً روبروی کوچه حسینیه خرّمشاه بود و حالا به آزاد شهر رفته است. آذر به محض فروختن کتابخانهاش دوباره کتابهای نو میخرید.
📌 آذر به سادهترین نحو زندگی میکرد. تختخواب او ۱۸ عدد کارتن کتاب بود که روی آن را تشک گذاشته بود. آذر تا آنجایی که میشد در خرید پوشاک، غذا و... صرفه جویی میکرد، الا خرید کتاب. به طوری که اگر کتابهایش را نفروخته بود، الان حدود ۲۰۰۰۰ جلد کتاب داشت که شخصاً خودش خریده بود.
#سیگارمراخاموشکردم🍃
📌 نخستین باری که همراه پسرم (مرحوم نیما مسرّت) که آن موقع نوجوان بود به خانه آذر در محله خرّمشاه رفتیم، ایشان در حال کشیدن سیگار بودند. پسرم گفت: آقای آذر شما که همیشه چیزهای خوب یاد بچّه ها میدهید، خودتان زشت نیست که سیگار میکشید؟! آذر بعدها میگفت: من آن روز از آن بچّه خجالت کشیدم، سیگارم را خاموش کردم و از آن به بعد دیگر سیگار نکشیدم.
@zarrhbin