eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.3هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه هفتگی #مثنوی_خوانی با حضور استاد رضا فتاحی و جمعی از اساتید #حوزه_علمیه_اردکان گفتنی است این جلسات ادامه سلسله جلسات #حافظ_خوانی تابستان است... #شعر #حافظ #مولوی #حوزه_علمیه @zarrhbin
🍃 اندیشه‌ های ناب... 💠 ملیت....⁉️ ✅ من از میان صدها که متفکران و جامعه‌شناسان و سیاستمداران درباره‌ی کرده‌اند، تنها و تنها این تعریف یک نویسنده‌ی خوش‌فهم و و عمیق را می‌پسندم که می‌گوید: 《 ، مجموعه‌ی افرادی است که احساس می‌کنند.》 و این را من خود، بارها در زندگیِ تجربه کرده‌ام و حقیقتِ آن را با همه‌ی روح و و عاطفه‌ام، به روشنی و گیرایی‌ِ شگفتی احساس نموده‌ام. چه بسیار سیاهان، اعراب، آفریقاییان، دانشجویانی از آمریکای لاتین، یک فرانسوی که غرق شد، یک سوئدی که در زندان شناختمش، یک ویتنامی، هندوچینی،.... را که گاه به باهم سخن می‌گفتیم، با خود هم‌زبان و می‌یافته‌ام. و چه هزاران و صدها هزاران ساکنِ ایران و شهر و محله و همکار و هم‌دین خود را، بیگانه‌ی می‌دیده‌ام، که نه زبان‌مان یکی است و نه دین‌مان و نه نژادمان و نه . و این جا است که سخنِ چه‌قدر درست می‌نماید که: ای بسا هندو و ترک هم‌زبان وی بسا دو ترک چون بیگانگان! و چه بسا ملت‌های بزرگی در تاریخ، که از دوتن پدید آمده‌اند! 📚 اجتماعیات @zarrhbin
#مولوی، جلال‌الدین محمد🌷 ( ۶۷۲_۶۰۴ ه.ق.) شاعر و عارف بزرگ جهان اسلام 👇👇👇👇👇 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ #مولوی، جلال‌الدین محمد🌷 ( ۶۷۲_۶۰۴ ه.ق.) شاعر و عارف بزرگ جهان اسلام 👇👇👇👇👇 @zarrhbin
، جلال‌الدین محمد🌷 ( ۶۷۲_۶۰۴ ه.ق.) شاعر و عارف بزرگ جهان اسلام ✅ در که امروز در افغانستان است، به دنیا آمد. پدرش ، مشهور به "سلطان‌العلما"، در خراسانِ بزرگ، عالمی برجسته و صاحب‌نفوذ بود. اما چون با موافق نبود، با خانواده و نزدیکان به قصدِ مهاجرت و به نیت سفر حج، از بلخ بیرون آمد. ✅ در راه به نیشابور رسیدند و را ملاقات کردند. در آن زمان ۱۳ سال داشت. عطار کتابِ اسرارنامه‌‌ی خود را را به او اهدا کرد و به سلطان‌العلما مژده داد در آینده مردِ بزرگی خواهد شد. ✅ پس از سفرِ حج، در قونیه، از شهرهای آسیای صغیر مقیم شد و به درس و اقامه‌ی نماز جماعت پرداخت. پس از درگذشت او، راه پدر را ادامه داد. ✅ در ۴۰ سالگی، در "قونیه" با صوفی و عارفِ شوریده‌ای به نامِ روبه‌رو شد. این اتفاق، تاثیرِ عظیمی بر گذاشت و مسیر زندگی‌اش را عوض کرد و از او شخصیت‌ دیگری به وجود آورد. دوره‌ی شعرگویی و غزل‌سراییِ مولوی از این زمان آغاز شد. او در بیشتر غزل‌هایش به جای نام خود، نامِ را ذکر کرده است. همین غزل‌هاست که را به وجود آورده است. ✅ در سال‌های آخر عمرِ ، یکی از مریدانش به نامِ ، از او خواست معارف و دانسته‌هایش را به شعر بیان کند تا بعد از او "مریدانش" کتابی برای استفاده داشته باشند. "مولوی" پذیرفت و بدین ترتیب پدید آمد. این کتاب عظیم‌ترین در زبان فارسی است و تا امروز ده‌ها پژوهنده و محقق درباره‌ی آن شرح و تفسیر نوشته‌اند. ✅ ، که در غرب او را می‌نامند در جهان چهره‌ای شناخته شده است و آثارش در و نیز خوانده می‌شود. از کتاب‌های دیگر او و است. مولوی در قونیه در گذشت و در همین شهر به خاک سپرده شد. مزار او، جاذبه‌های زیارتی و گردش‌گری ترکیه است. 🍃یاد و نامش جاویدان و راهش همیشه سبز باد...🌹 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌باهم بخوانیم دوتا از غزل‌های زیبای بیا جانم نگاهی کن که من بی‌ساز میرقصم میان کف زدنهایت در این اعجاز میرقصم نمی‌ترسم ز دیو و دد، سبکبالم ز خوب و بد به پهنه بیکران گیتی در این پرواز میرقصم شوم محو رخ ماهت، شوم مجنون لیلایت در این رقص سما هر دم ببین در راز میرقصم بیا جانم بزن سازی، که بی‌تابم در این محفل صدایت صوت عاشق‌ها، به صد آواز میرقصم تمام رقص من باشد، برای عاشقی چون تو در این عالم اسیر عشق، ولی چون باز میرقصم تو می‌پرسی ز رقص من، چرا از کِی چنین رقصم من از روز الست ای عشق، من از آغاز میرقصم برقصم تا که من شاید، بمیرم در ره عشقم منم تنهاترین معشوق، ببین با ناز میرقصم ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم كرده‌ام دركنج ویران مــــانده‌ام ، خمخــــانه را گم كرده‌ام هم در پی بالائیــــان، هم من اسیــر خاكیان هم در پی همخــــانه‌ام، هم خــانه را گم كرده‌ام آهـــــم چو بر افلاك شد اشكــــم روان بر خاك شد آخـــــر از اینجا نیستم، كاشـــــانه را گم كرده‌ام درقالب این خاكیان عمری است سرگردان شدم چون جان اسیر حبس شد، جانانه را گم كرده‌ام از حبس دنیا خسته‌ام چون مرغكی پر بسته‌ام جانم از این تن سیر شد، سامانه را گم كرده‌ام در خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان می‌خواند با خود این غزل، دیوانه را گم كرده‌ام گـــر طالب راهی بیــــا، ور در پـی آهی برو این گفت و با خود می‌سرود، پروانه را گم كرده‌ام @zarrhbin
⬅️ با سلام و عرض ارادت، در این پست و پست‌های بعدی بر آنیم تا اشعار و ابیاتی بیاوریم که بعضی از آنها، پند و و بعضی هم، تمام یا قسمجتی از آن شده است و در مکالمات روزمره مورد استفاده قرار می‌گیرد. پس باهم بخوانیم ابیات انتخابی این هفته را... 🔹💠🔹 ای سلیم آب ز سرچشمه ببند چونکه پر شد نتوان بستن جوی 🔹💠🔹 از دست‌بوس، میل به پا‌بوس کرده‌ای خاکت به سر ترقّی معکوس کرده‌ای   📌 : که عبارتِ رندانه و طنزآلودِ تنزل است، گویا از دوران صفویه به این سو رواج یافته است. وقتی می‌گویند فلانی ترقی معکوس کرده یعنی دستخوش ادبار (بدبختی، سیه‌روزی) و بازگشت شده و نه تنها از خود رشدی نشان نمی‌دهد، بلکه هر روز دچار پسرفت نیز می‌شود. همین اصطلاح در یک رباعی منسوب به ابوسعید ابوالخیر( متوفی ۴۴۰ ه ق) نیز آمده است: مشهود و خفی چو گنج دقیانوسم پیدا و نهان چو شمع در فانوسم القصه در این چمن چو بید مجنون می‌بالم و در ترقی معکوسم 🔹💠🔹 شاخِ گُل هر جا که روید هم گُلست خُمِ مُل هر جا که جوشد هم مُل است 📌خُم=خمره 📌مُل=شراب 🔹💠🔹 پیچید همه جا بوی خوشت ای تن بی‌سر چون شیشه‌ی عطری که درش گم شده باشد 📌 در وصفِ شهادتِ حضرتِ 🥀 🔹💠🔹 خنده بر هر درد بی‌ درمان دواست خنده آغاز خوش هر ماجراست یا خنده زیبا و قشنگ و دلرباست خنده بر هر درد بی درمان دواست 🔹💠🔹 خر چه داند قیمت قند و نبات کاه و جو می‌خواهد و کنج رباط 📌رباط=کاروانسرا 🔹💠🔹 کدام دانه فرو رفت در زمین که نَرُست چرا به دانه‌ی انسانیت این گمان باشد 📌در این میان برخی دیگر از شاعران و عارفان، به مقامی رسیده‌اند که نه‌ تنها از مرگ نمی‌هراسند، بلکه مرگ را برای وصال معبود شیرین می‌پندارند. ، عارف نامدار قرن ششم در این باب چنین می‌سراید: مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ. یا در بیتی دیگر می‌گوید: مرگ چون موم نرم خواهد کرد تن ما گر ز سنگ و سندان است خواجه عبدالله انصاری از بزرگ‌ترین عارفان فارسی‌زبان که ید طولایی در نثر فارسی و سجع دارد، مرگ را خوش‌تر از همنشینی با انسان‌های دون می‌داند. او می‌گوید: با مردم نااهل مبادم صحبت از مرگ بتر، صحبت نااهل بوَد. اما اوج نگاه عرفانی به مرگ را در سروده‌های می‌توان یافت. او در یکی از زیبا‌ترین شعرهای فارسی می‌گوید: به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد نیز نگاهی اخلاق‌گرایانه به مقوله‌ی مرگ دارد او که استاد اخلاق است حتی از مرگ دشمنش نیز خوشحال نمی‌شود و می‌گوید: مرا به مرگ عدو جای شادمانی نیست که زندگانی ما نیز جاودانی نیست 🔹💠🔹 ما قصه‌ی سکندر و دارا نخوانده‌ایم از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس 🔹💠🔹 را ز ماهی باید آموخت چو از آبش بگیری جان سپارد 🔹💠🔹 🍃 ادامه دارد.... 📚 📝 عبّاس خیرزاده اردکان @zarrhbin
وایِ آن دل که بِدو از تو نشانی نرسد مرده آن تن که بدو مژده جانی نرسد تیره صبحی که مرا از تو سلامی نرسد تلخ روزی که ز شهد تو بیانی نرسد - سلام و درود ، صبح بخیر☀️ @zarrhbin🕊