🍃 اندیشه های ناب...
💠 ملیت....⁉️
✅ من از میان صدها #تعریفی که متفکران و جامعهشناسان و سیاستمداران دربارهی #ملیت کردهاند، تنها و تنها این تعریف یک نویسندهی خوشفهم و #صاحبدل و عمیق را میپسندم که میگوید:
《 #ملت، مجموعهی افرادی است که #دردمشترکی احساس میکنند.》
و این را من خود، بارها در زندگیِ #سیاسیام تجربه کردهام و حقیقتِ آن را با همهی روح و #اندیشه و عاطفهام، به روشنی و گیراییِ شگفتی احساس نمودهام.
چه بسیار سیاهان، اعراب، آفریقاییان، دانشجویانی از آمریکای لاتین، یک فرانسوی که غرق شد، یک سوئدی که در زندان شناختمش، یک ویتنامی، هندوچینی،.... را که گاه به #سختی باهم سخن میگفتیم، با خود همزبان و #هموطن مییافتهام.
و چه هزاران و صدها هزاران #فارسیزبان ساکنِ ایران و شهر و محله و همکار و همدین خود را، بیگانهی #بیگانه میدیدهام، که نه زبانمان یکی است و نه دینمان و نه نژادمان و نه #وطنمان. و این جا است که سخنِ #مولوی چهقدر درست مینماید که:
ای بسا هندو و ترک همزبان
وی بسا دو ترک چون بیگانگان!
و چه بسا ملتهای بزرگی در تاریخ، که از دوتن پدید آمدهاند!
📚 اجتماعیات
#دکتر_علی_شریعتی
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#مولوی، جلالالدین محمد🌷 ( ۶۷۲_۶۰۴ ه.ق.) شاعر و عارف بزرگ جهان اسلام 👇👇👇👇👇 @zarrhbin
#مولوی، جلالالدین محمد🌷
( ۶۷۲_۶۰۴ ه.ق.)
شاعر و عارف بزرگ جهان اسلام
✅ در #بلخ که امروز در افغانستان است، به دنیا آمد. پدرش #بهاءالدینولد، مشهور به "سلطانالعلما"، در خراسانِ بزرگ، عالمی برجسته و صاحبنفوذ بود. اما چون با #سلطانمحمدخوارزمشاه موافق نبود، با خانواده و نزدیکان به قصدِ مهاجرت و به نیت سفر حج، از بلخ بیرون آمد.
✅ در راه به نیشابور رسیدند و #فریدالدینعطارنیشابوری را ملاقات کردند. در آن زمان #جلالالدینمحمد ۱۳ سال داشت. عطار کتابِ اسرارنامهی خود را را به او اهدا کرد و به سلطانالعلما مژده داد #جلالالدینمحمد در آینده مردِ بزرگی خواهد شد.
✅ پس از سفرِ حج، #بهاءالدینولد در قونیه، از شهرهای آسیای صغیر #ترکیهیامروزی مقیم شد و به درس و اقامهی نماز جماعت پرداخت. پس از درگذشت او، #جلالالدینمحمد راه پدر را ادامه داد.
✅ #جلالالدین در ۴۰ سالگی، در "قونیه" با صوفی و عارفِ شوریدهای به نامِ #شمستبریزی روبهرو شد. این اتفاق، تاثیرِ عظیمی بر #مولوی گذاشت و مسیر زندگیاش را عوض کرد و از او شخصیت دیگری به وجود آورد. دورهی شعرگویی و غزلسراییِ مولوی از این زمان آغاز شد. او در بیشتر غزلهایش به جای نام خود، نامِ #شمس را ذکر کرده است. همین غزلهاست که #دیوان_شمس_تبریزی را به وجود آورده است.
✅ در سالهای آخر عمرِ #مولوی، یکی از مریدانش به نامِ #حسامالدینچلبی، از او خواست معارف و دانستههایش را به شعر بیان کند تا بعد از او "مریدانش" کتابی برای استفاده داشته باشند. "مولوی" پذیرفت و بدین ترتیب #مثنویمعنوی پدید آمد. این کتاب عظیمترین #آثار_عرفانی در زبان فارسی است و تا امروز دهها پژوهنده و محقق دربارهی آن شرح و تفسیر نوشتهاند.
✅ #مولوی، که در غرب او را #رومی مینامند در جهان چهرهای شناخته شده است و آثارش در #اروپا و #آمریکا نیز خوانده میشود. از کتابهای دیگر او #فیهمافیه و #مکاتیب است. مولوی در قونیه در گذشت و در همین شهر به خاک سپرده شد. مزار او، جاذبههای زیارتی و گردشگری ترکیه است.
🍃یاد و نامش جاویدان و راهش همیشه سبز باد...🌹
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲
📌باهم بخوانیم دوتا از غزلهای زیبای #مولوی
بیا جانم نگاهی کن که من بیساز میرقصم
میان کف زدنهایت در این اعجاز میرقصم
نمیترسم ز دیو و دد، سبکبالم ز خوب و بد
به پهنه بیکران گیتی در این پرواز میرقصم
شوم محو رخ ماهت، شوم مجنون لیلایت
در این رقص سما هر دم ببین در راز میرقصم
بیا جانم بزن سازی، که بیتابم در این محفل
صدایت صوت عاشقها، به صد آواز میرقصم
تمام رقص من باشد، برای عاشقی چون تو
در این عالم اسیر عشق، ولی چون باز میرقصم
تو میپرسی ز رقص من، چرا از کِی چنین رقصم
من از روز الست ای عشق، من از آغاز میرقصم
برقصم تا که من شاید، بمیرم در ره عشقم
منم تنهاترین معشوق، ببین با ناز میرقصم
#مولانا
ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم كردهام
دركنج ویران مــــاندهام ، خمخــــانه را گم كردهام
هم در پی بالائیــــان، هم من اسیــر خاكیان
هم در پی همخــــانهام، هم خــانه را گم كردهام
آهـــــم چو بر افلاك شد اشكــــم روان بر خاك شد
آخـــــر از اینجا نیستم، كاشـــــانه را گم كردهام
درقالب این خاكیان عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیر حبس شد، جانانه را گم كردهام
از حبس دنیا خستهام چون مرغكی پر بستهام
جانم از این تن سیر شد، سامانه را گم كردهام
در خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان
میخواند با خود این غزل، دیوانه را گم كردهام
گـــر طالب راهی بیــــا، ور در پـی آهی برو
این گفت و با خود میسرود، پروانه را گم كردهام
#مولانا
@zarrhbin
✅ #کلمات_دخیل
⬅️ با سلام و عرض ارادت، در این پست و پستهای بعدی بر آنیم تا اشعار و ابیاتی بیاوریم که بعضی از آنها، پند و #اندرزی و بعضی هم، تمام یا قسمجتی از آن #ضربالمثل شده است و در مکالمات روزمره مورد استفاده قرار میگیرد. پس باهم بخوانیم ابیات انتخابی این هفته را...
🔹💠🔹
ای سلیم آب ز سرچشمه ببند
چونکه پر شد نتوان بستن جوی
🔹💠🔹
از دستبوس، میل به پابوس کردهای
خاکت به سر ترقّی معکوس کردهای
📌 #ترقی_معکوس: که عبارتِ رندانه و طنزآلودِ تنزل است، گویا از دوران صفویه به این سو رواج یافته است. وقتی میگویند فلانی ترقی معکوس کرده یعنی دستخوش ادبار (بدبختی، سیهروزی) و بازگشت شده و نه تنها از خود رشدی نشان نمیدهد، بلکه هر روز دچار پسرفت نیز میشود. همین اصطلاح در یک رباعی منسوب به ابوسعید ابوالخیر( متوفی ۴۴۰ ه ق) نیز آمده است:
مشهود و خفی چو گنج دقیانوسم
پیدا و نهان چو شمع در فانوسم
القصه در این چمن چو بید مجنون
میبالم و در ترقی معکوسم
🔹💠🔹
شاخِ گُل هر جا که روید هم گُلست
خُمِ مُل هر جا که جوشد هم مُل است
📌خُم=خمره 📌مُل=شراب
🔹💠🔹
پیچید همه جا بوی خوشت ای تن بیسر
چون شیشهی عطری که درش گم شده باشد
📌 در وصفِ شهادتِ حضرتِ
#اباعبداللهالحسینعلیهالسلام🥀
🔹💠🔹
خنده بر هر درد بی درمان دواست
خنده آغاز خوش هر ماجراست
یا
خنده زیبا و قشنگ و دلرباست
خنده بر هر درد بی درمان دواست
🔹💠🔹
خر چه داند قیمت قند و نبات
کاه و جو میخواهد و کنج رباط
📌رباط=کاروانسرا
🔹💠🔹
کدام دانه فرو رفت در زمین که نَرُست
چرا به دانهی انسانیت این گمان باشد
📌در این میان برخی دیگر از شاعران و عارفان، به مقامی رسیدهاند که نه تنها از مرگ نمیهراسند، بلکه مرگ را برای وصال معبود شیرین میپندارند.
#سنایی، عارف نامدار قرن ششم در این باب چنین میسراید:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ.
یا در بیتی دیگر #ادیبصابر میگوید:
مرگ چون موم نرم خواهد کرد
تن ما گر ز سنگ و سندان است
خواجه عبدالله انصاری #خواجهعبداللهانصاری از بزرگترین عارفان فارسیزبان که ید طولایی در نثر فارسی و سجع دارد، مرگ را خوشتر از همنشینی با انسانهای دون میداند. او میگوید:
با مردم نااهل مبادم صحبت
از مرگ بتر، صحبت نااهل بوَد.
اما اوج نگاه عرفانی به مرگ را در سرودههای #مولوی میتوان یافت. او در یکی از زیباترین شعرهای فارسی میگوید:
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
#سعدی نیز نگاهی اخلاقگرایانه به مقولهی مرگ دارد او که استاد اخلاق است حتی از مرگ دشمنش نیز خوشحال نمیشود و میگوید:
مرا به مرگ عدو جای شادمانی نیست
که زندگانی ما نیز جاودانی نیست
🔹💠🔹
ما قصهی سکندر و دارا نخواندهایم
از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس
🔹💠🔹
#محبت را ز ماهی باید آموخت
چو از آبش بگیری جان سپارد
🔹💠🔹
#التماسدعا🍃
ادامه دارد....
📚 #جستجوگر
📝 عبّاس خیرزاده اردکان
@zarrhbin