eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
66.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
ذره‌بین درشهر
✍️#ابوالفضل_رزم_آور (پژوهشگر دکتری شهرسازی) و نماینده اسبق شورای شهر اردکان) "برسد به دست نمایند
سرور ارجمند جناب دکتر حاج محمدرضا دشتی ؛ سلام علیکم، زندگي صحنه يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پيوسته بجاست خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد . خواستم محضرتان عرض حال نمایم. جناب آقای دشتی ! نمی دانم یادتان هست یا نه ،در ایام تبلیغات انتخابات دوره نهم مجلس که شما هم یکی از کاندیداها بودیدبا اینکه منع قانونی داشتم خدمت رسیدم تا شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی مردم اردکان را برایتان ترسیم نمایم. در آن نشست بر دو مورد تاکید نمودم . و . اگرچه در این دو مورد در حوزه شهرستان اردکان کارهای خوبی انجام شده است ولی معتقدم در زمینه و خورجین یک سویه شده ایم . اقلیتی برخوردار از رانت منابع و سیری ناپذیر و اکثریتی نابرخوردار. آنچه که امروزه در محافل دانشگاهی بنام از آن یاد می کنند از قضا در حوزه نمایندگی شما در حال افزایش است و این خطر بزرگی هست که متاسفانه امید و باور را مورد حمله قرار می دهد. هم به لحاظ آسیب های جامعه شناسی و هم از جایگاه شرافت و وجدان کاری به هیچ روی درست نیست که جوانانی تحصیلکرده و نخبه که در جوانی سر در کتاب و درس و دانشگاه و تحصیلات عالیه نظری یا کاربردی داشته اند حالا بیایند شاگرد یک تعداد مدیری که از رانت بهره برده اند بشوند. جناب آقای دشتی ! این ١٢٠ روز چگونه مثل برق و باد گذشت ؟ ١١تا ١٢٠روز باقیمانده نیز همینگونه خواهد گذشت و شما هم فرض را بر این بگذار که دوره نمایندگی چهارسال است و تمدید آن هم ممکن نیست. و اما چکار باید کرد! باید چتر خودرا خیلی گسترده تر از آن چیزی که اکنون هست پهن کنید. متخصصین این شهر این ده؛پونزده نفر اطراف شما نیستند. اینکه خودرا درگیر امور جزئی و عزل و نصب های خوشایند عده ای و مورد شماتت عده ای دیگر نکنید .اگرچه تیم اجرایی همراه و همدل مهم است ولی چون مهم است و ؛این جریان همانند باتلاقی هست که هرچه تقلا کنید بیشتر درگیر میشوید. اینکه خودرا درگیر دعواهای حیدری و نعمتی نکنید .در اردکان همه بنوعی با نسبت های اصلی و سببی بهم وصلند و چه اصلاح طلب و چه اصولگرا شبها بر سر سفره هم هستند. اینکه به بیشتر اهمیت بدهید.این صنایع در شهر رسوب اقتصادی دارد و مردم را پولدار و ثروت می کند؛بعنوان مثال یک صنعت اردکان هست و ما می توانیم با همین صنعت برای دهها هزارنفر شغل مستقیم ایجاد کنیم. برای جلوگیری از اطناب سخن و نوشتارم؛ آخرین کلامم این است: جناب آقای دشتی! باید کاری کرد تا مردم پولدار شوند.جیب هاشون پرپول شود و این از عهده بخش بر می آید.. شاید شاگرد کارخانه بودن زشت نباشد ولی حُسن هم نیست آن هم برای شهر نگینی چون اردکان بر انگشتر این سرزمین زرخیز . 🔻 ارادتمند: ابوالفضل رزم آور ؛ جمعه سوم مهرماه ١٣٩٩ T.me/zarrhbin
‌🔘هیچ وقت دیر نیست ... 💠ادامه‌ی داستان مسیر یک مهاجر _علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Saleh Najib) 💢استخدام به عنوان مدرسه 💭سال بعد علی در کلاس ثبت‌نام کرد. عصرها از ساعت پنج تا هشت به کلاس می‌رفت و در کنار آن با کمک خانم همسایه ، کتاب های کلاس را هم می‌خواند . همان خانمی که او چند لحظه از روی ناآگاهی در اتاق خانه‌اش جا خوش کرده بود. مثل این‌که آن خانم خود را مسئول ناراحتی در بدو ورود علی به می‌دانست. او همیشه علی بود. حالا علی کلاس چهارم ابتدایی بود. دوستانش کم‌کم او را جدی دیدند . کمتر او را مسخره می‌کردند. روزی یکی از دوستانش ماسک او را دور انداخت و با خودش گفت : "راستی راستی مثل اینکه این پسر قصد دارد درس بخواند !" 💭روزی برف بسیار سنگینی آمده بود‌ . جلوِ مدرسه و صحن حیاط پوشیده از برف بود‌ . علی پس از پایان کلاس ، پارو را برداشت و برای رفت و آمد دانش‌آموزان و معلمان ، راه را باز کرد . برف‌های داخل حیاط را هم داخل باغچه مدرسه ریخت . ساعت یازده شب کارش تمام شد . روز بعد ، مدیر مدرسه علی را صدا زد و از او پرسید :" مایلی به‌عنوان در مدرسه استخدام شوی؟ " علی بلافاصله پاسخ مثبت داد. سپس با صاحب رستوران تسویه حساب کرد و مستخدم مدرسه شد. البته ، صاحب رستوران از او قول گرفت روزهای تعطیل ، علی به کمک او برود . 💭در مدرسه ، یک اتاق برای مستخدم در نظر گرفته شده بود. چند روز بعد ، علی وسایلش را با کمک دوستانش جمع کرد و در مدرسه مستقر شد . حالا هم مستخدم مدرسه بود و هم شاگرد شبانه‌ی آن . 💭او دیگر نگرانی اجاره و پول آب و برق و سوخت زمستان را نداشت. می‌توانست بیشتر کند. بیشتر هم پول برای پدربزرگش بفرستد. 💭معلم‌ها به علی از هر لحاظ می‌رسیدند؛ هم از نظر و هم از نظر ، علی در ۲۶ سالگی وارد کلاس دهم شد. یک ماه از سال تحصیلی گذشته بود. خبر رسید که پدربزرگش مرده است. سخت غمگین بود. مدیر مدرسه او را راهی مراکش کرد‌ . برایش رفت و برگشت هواپیما گرفتند . مقداری هم به او پول دادند. وقتی علی به زادگاهش رسید ، فهمید نزدیک به شش‌ماه قبل مادربزدگش هم‌ مرده است. خبر مرگ مادربزرگ را به او نداده بودند. چند روز در روستا ماند. از پیشرفت درسی او خوشحال شد . 💭علی در راه بازگشت به سوئد ، احساس غریبی داشت . احساس می‌کرد چون درختی است که ریشه‌هایش خشکیده است. احساس می‌کرد ریشه های عاطفی اش در مراکش خشکیده است. دلش برای هیچ‌کس در مراکش نمی‌گرفت. حالا دلش برای هیچ آدم مراکشی نمی‌تپید . از پنجره هواپیما به بیرون نگاه می‌کرد. یک لحظه احساس کرد دلش در مراکش است. دلش برای شن‌ها ، خورشید ، آفتاب‌سوزان ، شترها ، بزها و کوچه های خاکیِ روستا تنگ شد . 💭هواپیما به رسید.. علی احساس کرد متعلق به این سرزمین است . دلش برای اوپسالا ، مدرسه ، معلم‌ها ، مدیر و خانواده‌هایی که می‌شناخت، تنگ شده بود. 💭علی ۲۸ ساله بود که دیپلم گرفت. ظرف هفت سال ، کلاس را با نمره‌های عالی خواند... به بسیار مسلط شده بود . یکی از درس‌های مدرسه انگلیسی بود . علی در زبان انگلیسی پیشرفت کرده بود . حالا ماه به ماه به زبان عربی و فرانسه حرف نمی‌زد. تسلطش به زبان سوئدی بیشتر از زبان فرانسه و حتی عربی بود . حالا احساس دیگری به سوئد داشت . آیا او متعلق به این سرزمین است . او متعلق به کجاست ؟ ادامه دارد... 📚شازده‌حمام‌ جلد ۴ ✍ @zarrhbin
📌ثبت نام دانش آموزان پایه های و بصورت و از طریقه سایت آموزش و پرورش اردکان انجام خواهد شد. شروع ثبت نام از روز دوشنبه۱۴۰۰/۳/۳ لغایت ۱۴۰۰/۳/۱۵ @zarrhbin
📖دعای روز ماه مبارک رمضان @zarrhbin🕊