eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.7هزار دنبال‌کننده
60.7هزار عکس
9.4هزار ویدیو
188 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🏴 پخت و توزیع نان صلواتی به مناسبت شهادت امام جعفر صادق از ساعت ۷ الی ۹ صبح روز شهادت نانوایی شهرک انقلاب اردکان @zarrhbin
آتش سوزی خودرو ۲۰۶ بلوار پیامبر اعظم اردکان @zarrhbin
شهید شعبانعلی عبداللهی عشق یعنی استخوان و یک پلاک سالها تنهای تنها زیر خاک خط:#مرتضی_ارجنانی @zarrhbin
#پایان_چشم_انتظاری بازگشت پیکر شهید شعبانعلی عبداللهی پس از 37 سال #استقبال:جمعه، ساعت 18:30 میدان شهدا #وداع:جمعه، ساعت 21:00 مصلی امام خمینی (ره) #خلوت:جمعه، ساعت 23:00 حوزه علمیه امام صادق (ع) #تشییع:شنبه، ساعت 8:30 از حوزه علمیه امام صادق (ع) به سمت میدان امام خمینی (ره) و پس از آن به سمت روستای چاه افضل @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دعوت بهروز شهابی‌زاد فرماندار اردکان از مردم برای شرکت در مراسم استقبال، وداع، تشییع و تدفین پیکر پاک شهید شعبانعلی عبداللهی سروی ‌‌‌‌‌‌‌📅 ۹۸/۰۴/۰۷ @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 🍂 📌 بخوانیم خاطره‌ای از روزگار و احوالات شهربانو 🍂 یکی از خاطراتم وقتی است که حدود هفت‌سال داشتم. کلاس اول بودم. پسر زینت هشت‌سال داشت، کلاس دوم بود. اکبر گَر (کچل) شده بود. سرش خراب شده بود. مدیر گفته بود اکبر نباید به مدرسه بیاید. امکانِ واگیر بچه‌ها هست. در آن زمان بیماری گری یا کچلی رواج داشت. بسیاری از بچه‌ها کچلی می‌گرفتند. 🍃 وضعِ خراب بود. حمام‌ها دوش‌دار شده بودند، اما هنوز وجود داشت. عده‌ای به خزینه‌های کثیف می‌رفتند. عده‌ای می‌گفتند غسل با دوش درست نیست، باید در خزینه غسل کرد. در خانه‌ها اصلاً نبود. امکان گرم کردن آب کم بود. چراغ‌های فیتله‌ای نفتی نمی توانست آب دیگ‌های بزرگ را به جوش آورد. هیزم هم برای عده‌ای گران بود. لباس‌ها شپش داشت. 🍂 هم مثل بسیاری از بچه‌ها کچل شده بود. برای درمانِ کچلی می‌انداختند. یکی از دردناک‌ترین و سوزناک‌ترین روش‌های درمان کچلی. تازه آورده بودند. سر کچل‌ها را برق می‌دادند. خیلی راحت تمام موهای سر می‌ریخت. می‌دادند و درمان می‌شد. از قضا محل برق دادن سر کچل‌ها در ۴۰۰ متری خانه‌ی زینت و محمدعلی بود. کنار کارخانه‌ی اقبال آن زمان یا پارک علم و فن‌آوری سال ۱۳۹۳. 🍃 به عبدالله آتشکار پدر اکبر گفته بود بچه را ببرد و سرش را برق بدهد. شهربانو به دکتر اولیا هم سفارش کرده بود. آن دستگاه، معروف به دستگاهِ برق را آورده بود‌. محمدعلی هم حرف مادرش را تائید کرده بود. زینت هم با مادربزرگش بود. رقیه سر و صدا راه انداخته بود و می‌گفت هزارسال است مردم کچل می‌شوند همه را انداخته و خوب شده‌اند. 🍂 می‌گفت:" این دکترهای جدید کارهای عجیبی می‌کنند. وقتی سرِ آدم را برق می‌دهند عقل او را می‌کنند. با برق دادن آدمِ مسلمان، کافر می‌شود." رقیه می‌گفت: سرِ هرکس را برق بدهند، می‌شود. آدمِ کافر هم به جهنم می‌رود. بالاخره سر و صدا می‌کرد که باید سر اکبر را زَفت بیندازند. 🍃 یکی دو هفته در خانه‌ی محمدعلی و زینت بود. همه موافقِ برق دادن سرِ اکبر بودند، اِلا رقیه مادربزرگش. بالاخره حرفِ دیکتاتور‌ سنت‌گرا به کرسی نشست. معمولاً به حرف خود باور دارند و مُصِر هستند اما و مدرن‌ها به حرف خود ایمان ندارند، اصراری هم به علنی‌شدن حرف خود در کوتاه مدت ندارند. 🍂 تفاوت اصلی با ، سر همین مسئله است. به خاطر عملی‌شدن ، خودشان و مردم را می‌کُشند ولی لیبرال‌ها و حاضر نیستند سرِ سوزن به خودشان و مردم بزنند. 🍃 قرار شد سر اکبر را بیندازند. در خانه‌ی محمدعلی معرکه برپا بود. همه‌ی همسایه‌ها منزل زینت جمع شده بودند. من هم جزء آن‌ها بودم. آمنه زفت‌انداز هم بود. پارچه‌ی کَرباسِ آب ندیده را با مرهم چسبناکی آغشته کرد. نمی‌دانم آن مرهم چه بود. حوصله‌ی تحقیق هم ندارم. آن پارچه را روی تمام سرِ اکبر خواباندند. فشار دادند تا قشنگ به موهایش بچسبد. پارچه را کاملاً فشار دادند. موقع فشار دادن پارچه روی سر، اکبر ناله می‌کرد. نعره می‌زد، روی تاوال‌های سرش فشار می‌آمد‌. پوستِ سرش می‌سوخت. سرش درد می‌گرفت. مرحله‌ی اول کار آمنه رفت‌انداز تمام شد. 👇👇👇👇
🍂 دیگِ را گذاشتند. تا شولی درست شود، زن‌ها عربونه زدند و رقیصدند. شولی درست شد و خوردند. شهربانو، شعر می ‌خواند‌. می‌گفت به شکمِ طرفدارانِ بی‌فکر خود می‌رسند. می‌گفت این عروس من هم به طرفداران کم‌عقل خود شولی می‌دهد. دو سه ساعتی از زَفت گذشته بود. باید پارچه به موها خوب بچسبد. آمنه زفت‌انداز توی تالار نشسته بود، چای می‌خورد و قلیان می‌کشید. او با کمال صبر به قلیانش پُک می‌زد. بعد از ۴_۳ ساعت پارچه را امتحان کرد. می‌خواست بداند کاملاً به موها چسبیده است یا نه. 🍃 کفری شده بود. به رقیه می‌گفت:"آخر دنیا عوض شده است. دکتر و دوای جدید آمده است. این چه کاری است سر بچه در می‌آوری." می‌گفت: " تو پیره‌زن چه می‌گویی؟ به تو چه؟" به آرامی و بدون هیچ خشم و عصبانیت گفت:" تو دخترت را عروس کرده‌ای. بچه پدر دارد، مادر دارد. چرا همه باید گوش به حرف تو که مادربزرگش هستی، بدهند؟" گفت:" نه باید گوش به حرف تو که مادر پدربزرگش هستی بدهند؟ بچه نیم ساعتی دردش می‌گیرد ولی کافر نمی‌شود به جهنم نمی‌رود." گفت:"آن که به جهنم می‌رود من هستم که نمی‌توانم جلوِ تو را بگیرم!" 🍂 آمنه گفت وقتش است. رقیه، عبدالله، زینت، و چند زن دیگر دست و پای اکبر را گرفتند. بچه هیچ تکانی نمی‌توانست بخورد. بی‌صدا اشک می‌ریخت. آمنه دست کرد به گوشه‌ی پارچه. گوشه‌ای که چسب نداشت و جلو پیشانی آویزان بود. گفت "یاعلی" و زَفت را کشید. اکبر نعره‌ای زد و غش کرد. تمام موهای سرش و تکه‌تکه پوست سرش به پارچه چسبیده بود. خون و چرک از سر اکبر جاری بود. آب به صورت اکبر پاشیدند. آب‌قندی را که آماده کرده بودند به حلقش ریختند. چند دقیقه طول کشید تا بچه به هوش آمد. جیغ می‌کشید، ضجه می‌زد. 🍃 لب حوض نشسته بود بلند گفت:" به این مردم عقل بده! خدایا فقط یک جو بده!" بعد از پانزده‌ روز سر اکبر خوب شد. اما سرش گُل‌باقلی شد. مثل همه‌ی کچل‌های آن زمان‌. اکبر همیشه مورد تمسخر بچه‌های مدرسه بود. بچه‌ها برای او شعرهای "کچل،کچل...." می‌خواندند. او همیشه تابستان و زمستان کلاه به سر داشت. 🍂 در اردیبهشت ۱۳۹۲ به دیدنش رفتم. گفتم دارم خاطرات بچگی‌ام را می‌نویسم. از او پرسیدم اجازه می‌دهد خاطرات مربوط به زَفت انداختنش را بنویسم؟ کلاهش را از سرش برداشت. موهایش سفید شده بود. پوست سرش گُل‌باقلی بود. گفت:" همین ارثِ مادربزرگم رقیّه است. می‌خواست من به جهنم نروم. طوری کچلم کرد که باید در گرمای تابستان هم کلاه سرم کنم." اکبر صدبار به خدا بیامرزی داد و گفت:"‌‌ آن پیره‌زن چون بود و عقل داشت او را می‌نامیدند. کاش همه‌ی طایفه‌‌ی ما مثلِ او کافر بودند!" 📚 شازده‌ی حمام، جلد۴ ✍ @zarrhbin
روحش شاد
🔺مردم را از دست جراحان زنان و دندان ‌پزشکان نجات دهید ! مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران: سال گذشته ۴ هزار و ۸۸۵ پرونده شکایت از پزشکان به کمیسیون پزشکی قانونی استان تهران ارجاع شد که کوتاهی ۴۵ درصد آن‌ها در امر درمان اثبات شد. بیشترین شکایات از پزشکان به ترتیب از جراحان زنان و زایمان، دندان پزشکان، جراحان پلاستیک، متخصصان پوست، جراحان عمومی و ارتوپدی هاست. @zarrhbin
🔺دادستان اهواز: خودروی افراد بدحجاب‌ در خوزستان توقیف می‌شود دادستان اهواز در نماز جمعه این هفته‌ی این شهر گفت: 🔹اگر در هر خودرویی سرنشین بی حجاب مشاهده شود ماشین مورد نظر متوقف و به پارکینگ هدایت می شود. 🔹 پیش از این رئیس کل دادگستری خوزستان گفته بود: "برای افرادی که پس از دریافت تذکر اقدام به تکرار رفتار هنجارشکنانه در خصوص حجاب می‌کنند پرونده قضایی تشکیل و برای متخلفان سوءسابقه ایجاد می‌شود."/ عصرجنوب @zarrhbin
شهید بهشتی(ره): مادام که در جامعه ای در یک سو گرسنه وجود دارد و در سوی دیگر متنعمان برخوردار، این جامعه لجن است حتی اگر تمام چهره اش را با قرآن بپوشانید، لجن است. هفتم تیر ماه سالروز شهادت شهید دکتربهشتی گرامی باد @zarrhbin