eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.1هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏به عزیزی گفتم: صبح بخیر در پاسخم گفت: فرجامت نیک به وجد آمدم از پاسخش چه دعایی! من برای او خیری خواستم به کوتاهی یک صبح، و او خیری برای من خواست به بلندای یک سرنوشت فرجامتان نیک...🍃🌺 @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت امام زمان عجل در روز جمعه آقا جان همه گویند به تعجیل ظهورت صلوات کاش این جمعه بگویند: به تبریک حضورت، صلوات اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَ @zarrhbin
‍ #امین‌پور، قیصر🌷 (۱۳۸۶_۱۳۳۸ه.ش) 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ #امین‌پور، قیصر🌷 (۱۳۸۶_۱۳۳۸ه.ش) 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
، قیصر🌷 (۱۳۸۶_۱۳۳۸ه.ش) شاعر و استاد دانشگاه ✅ در گُتوند، از توابعِ ، متولد شد. دیپلمِ خود را همان‌جا گرفت و به رفت. امّا آن را رها کرد و را برگزید. ✅ در رشته‌ی جامعه‌شناسی هم نماند و به روی آورد. او این رشته را تا مرحله‌ی ، با نوشتنِ "پایان‌نامه‌ای" با به انجام رساند. ✅ از شاعرانِ طلیعه‌ی بود. اولین فعالیت‌های شعری و ادبی خود را در حوزه‌ی "اندیشه و هنر اسلامی"، که بعدها نام گرفت، شروع کرد و اشعارش زود مورد توجه قرار گرفت. ✅ او یکی از بهترین "اشعاری" است که تا کنون درباره‌ی "جنگ‌ تحمیلی" سروده شده است. ✅ هم در حوزه‌ی بزرگسالان و هم در حوزه‌ی نوجوانان آثاری پدید آورده است: تنفس، صبح، مثل چشمه مثل رود، آینه‌های ناگهان، گل‌ها همه آفتاب‌گردان‌اند و دستور زبان عشق از آثارِ اوست. ✅ در آبان‌ماه ۱۳۸۶ در پی بیماری درگذشت و در زادگاهش "گُتوند" به خاک سپرده شد روحش شاد، یاد و نامش گرامی...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌و بخوانیم خاطره‌ی تولد یکی از دوبیتی‌های اُستاد ... 🍃 در یکی از روزهای آغازین جنگ تحميلی در جمع تعدادی از هنرمندان از جمله شادروان ، شاعر و نویسنده‌ی متعهد و انقلابی در امور تربيتی شهرستان دزفول نشسته بودیم و  بوی رنگ و گواش و پارچه‌های خطاطی در اتاق پراكنده بود. 🍃 یکی از هنرمندان مشغول کشیدن طرحی بود که در آن بال سیمرغی با رنگ آبی و در کنار آن لاله‌ای به زیبایی تمام، با رنگ قرمز، نقاشی می‌شد. او پس از تكميل نقاشی‌اش رو به کرد و گفت: آيا می‌شود برای این تصویر شعری بسرایيد؟ آخر این طرح یکی از آن دو بیتی‌های زیبای  شما را می‌طلبد. 🍃 با همان تواضع و ادب همیشگی و با اندکی شوخی گفت: "شعر و مطلب شیر آب نیست که هر موقع دلت خواست باز کنی و روان شود. باید جرقه‌ای در ذهن زده شود و اصولأ راز ماندگاری شعر در همین مسأله نهفته است که تا لطف و مدد الهی و الهامی صورت نگیرد ، شعر ماندگاری نیز آفریده نخواهد شد." 🍃 نقاش طرح خود را روی میز گذاشت و هر یک به کاری مشغول بودیم كه ناگهان باد، کاغذ نقاشی شده را بر زمین انداخت. در همان لحظه یکی از بچه‌ها که در حال گذر بود متوجه نشد و پایش بر روی نقاشی رفت. نقش كفش و شیارهای پر از خاک، روی لاله و بال سیمرغ نقش بست. صاحب اثر آن را برداشت و رو به ، با ناراحتی گفت: اگر شما برای این اثر ارزش قایل بودید این گونه نمی‌شد.  🍃 هم كه از اين حادثه ناراحت شده بود، مکثی کرد و همان‌جا این دو بیتی معروف خود را فی‌البداهه بر زبان جاری ساخت كه: مبادا خویشتن را واگذاریم امام خویش را تنها گذاریم ز خون هر شهیدی لاله‌ای رست مبادا روی لاله پا گذاریم @zarrhbin
سلام. بخوانید ابیات و جملاتی پندآموز ازسعدی سخندان پرورده پیر کهن بیندیشد آن گه بگوید سخن مزن تا توانی به گفتار دم نکو گوی اگر دیر گویی چه غم ! بیندیش و آن گه بر آور نفس و زان پیش بس کن که گویند بس به نطق آدمی بهتر است از دواب دواب از تو، به گر نگویی صواب هر که گردن به دعوی افرازد خویشتن را بگردن اندازد سعدی افتاده ایست آزاده کس نیاید به جنگ افتاده اول اندیشه وآنگهی گفتار پای بست آمده است و پس دیوار لقمان را گفتند حکمت از که آموختی گفت از نابینایان که تا جای نبینند پای ننهند . قدّم الخروجَ قبلَ الولوجُ/ مردیت بیازمای وانگه زن کن گرچه شاطر بود خروس به جنگ چه زند پیش باز روئین چنگ گربه شیر است در گرفتن موش لیک موش است در مصاف پلنگ . فتاحی - رضا / التماس دعا @zarrhbin
از پوکی استخوان میترسید،صبحانه "املت قارچ" بخورید ! 🍳 🔹سرشار از کلسیم ، ویتامین D و فسفر است که به افزایش استحکام استخوان ها کمک کرده و از ابتلا به پوکی استخوان جلوگیری میکند. @zarrhbin
تقدیم به دوستانِ پائیزیِ کانالِ بزرگِ "ذره بین در شهر": ای تو از جنسِ دلِ بی کینه ام آتشی پنهان ، درونِ سینه ام ای تو از رنگِ محبتهایِ من ای تو شیرینتر زِ صحبتهایِ من ای تو آرامِ دلِ شیدایِ من ای تو همزادِ من و غمهایِ من شعرِ من شیرینیَش از بودِ توست تارِ مهرم تا ابد در پودِ توست من ترا در قصه ها گُم کرده ام قصه ام را فاشِ مردم کرده ام فاش کردم کهنه احساسِ دلم رازِ غمها ، غصه یِ بی حاصلم من ترا دادم به پایِ سادگی حاصلش شد غصه و دلدادگی دل اسیرِ آن #مرامت مانده است آن مرام آری، #گناهت مانده است عشقِ تو تنها پناهم بوده است آخرین سدِّ گناهم بوده است آن گُنه دیریست در جانِ منست آن #کهن احساس"، زندانِ منست سالها چشمم به راهِ کویِ توست دل، پریشانِ خَمِ ابرویِ توست یادِ زیبایَت غمم را تازه کرد #قدرِ من را ، با تو هم اندازه کرد ❄️قبل از زمستان❄️ امیررضا ملارحیمی @zarrhbin
📸تعویض پرچم گنبد حرم امام رضا (ع) 🔹در آغازین ساعات از سومین روز ماه ربیع الاول پرچم سبز گنبد مطهر امام رضا(ع) پس از ۶۳ روز عزاداری به اهتزاز درآمد. @zarrhbin
🔶 سیدمحمد خاتمی با صدور پیامی درگذشت اعظم طالقانی را تسلیت گفت ‌ ✍ متن کامل این پیام بدین شرح است: 🔸 به نام خدا جناب آقای عباس قاسمی شریف با درود به روان تابناک عالم روشن‌بین، معلم دردآشنای قرآن و پارسای مجاهد حضرت آیت الله طالقانی رضوان الله علیه، درگذشت تأسف انگیز بانوی بزرگوار و خیرخواه، سرکار خانم اعظم طالقانی را صمیمانه به جناب‌عالی، بیت شریف طالقانی و بیوت وابسته و بستگان عزادار، به‌ویژه برادران مکرم، خواهران گرانقدر و فرزندان ارجمند آن عزیز تسلیت می‌گویم و از درگاه حضرت حق جل و علا برای آن فقیده سعیده آمرزش و علو درجات و برای بازماندگان محترم سلامتی و صبر و اجر مسألت می کنم. با احترام سیدمحمد خاتمی ۱۳۹۸/۸/۹ ‌ @zarrhbin
❌ زنگ نماز اجباری ولی شرکت دانش آموزان در آن اختیاری است معاون وزیر آموزش و پرورش: معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش: 🔺 زنگ نماز برای مدیران مدارس اجباری است و هر مدیری مکلف است ۲۰ تا ۳۰ دقیقه در برنامه درسی برای زنگ نماز خالی کند. 🔻 حضور دانش‌آموزان برای شرکت در نماز اختیاری است و الزام و اجباری برای شرکت حضورشان وجود ندارد/ ایسنا @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 🍂 دکتر رفتنِ ▫️یک هفته بعد از مرگِ ، مادرِ آقارضا بحثِ بچه را با مهری پیش کشید. نزدیک سه سال بود مهری ازدواج کرده بود. او حدود بیست سال داشت و هنوز بچه‌دار نشده بود. یک ماه بعد آقارضا به مهری گفت: "بیا پیشِ آقای برویم." ▪️ خیلی کم پیش دکتر رفته بود. یک‌بار وقتی ۷_۶ ساله بود او را پیش دکتر برده بودند. دیگر هرگز پیش دکتر نرفته بود. او نمی‌دانست دکتر قرار است چکار کند. زن و شوهر به مطبّ رفتند. ▫️تعدادی زن آن‌جا بودند. در نوبت ورود به مطب بودند. مهری از زنی که پهلویش نشسته بود، پرسید: "دکتر چکار می‌کند؟" زن از مهری پرسید برای چه به دکتر آمده است. پاسخ داد سه سال است ازدواج کرده و هنوز باردار نشده است. ▪️آن زن به مهری گفت: "دکتر تو را معاینه می‌کند." مهری پرسید: "یعنی دکتر مرد دستش را به من می‌زند؟" آن زمان دکتر زن متخصص در نبود. فکر کنم در آن زمان هیچ دکتر زنی در یزد نبود. در هم متخصص زنان که خود "زن" باشد، خیلی کم بود. ▫️ به آقارضا گفت: "من پیش دکتر نمی‌آیم." آقارضا هر کار کرد مهری گفت: "من خجالت می‌کشم و پیش دکتر نمی‌آیم." که خیلی مرد مهربانی بود، گفت: "خوب تو نیا، من تنها می‌روم." ▪️آقارضا بدون همراهی مهری پیش آقای رفت. دکتر برایش آزمایش نوشت. چند روز بعد آقارضا نتیجه‌ی آزمایش را پیش دکتر برد. گفت: "عیب از توست، تو بچه دار نمی‌شوی." دکتر مجیبیان او را نا اُمید نکرد و گفت: "با علم‌ و روش‌های امروز نمی‌توانی بچه‌دار شوی، ولی علم در حال پیشرفت است. شاید تا چند سال دیگر روشی پیدا شود که برای مشکل تو کار ساز باشد، نا اُمید نباش!" ▫️مهری هیچ حرفی نزد. چند روز بعد به مهری گفت: "تو جوان هستی. حتماً بچه می‌خواهی. من تو را خیلی دوست دارم . اگر می‌خواهی، طلاقت می‌دهم. برو ازدواج کن!" گریه کرد و گفت: "من تو را دوست دارم. به‌علاوه از کجا معلوم؟ شاید من هم بچه‌دار نشوم." ▪️چند هفته بعد راضی شد پیش دکتر برود. دکتر او را معاینه کرد و آزمایش داد. بعد از آزمایش دکتر به مهری گفت: "تو مشکلی نداری. آقارضا مشکل دارد و بچه‌دار نمی‌شود." باز هم دکتر به آنها اُمید داد. ▫️دوبار چندین بار به مهری گفت: "اگر می‌خواهی، تو را طلاق می‌دهم." پیشنهاد کرد بروند یک بچه بردارند. مهری و آقارضا روز به روز همدیگر را بیشتر دوست می‌داشتند. ازدواج به بدل شده بود. ▪️ به مادر و خواهر و برادرش گفت تقصیر اوست که آن‌ها بچه‌دار نمی‌شوند. مادرش نذر و نیاز می‌کرد تا پسرش بچه‌دار شود. او دیگر به عروسش چیزی نگفت. سه سال و چند ماه بود با هم ازدواج کرده بودند. ▫️یک روز به آقارضا گفت: " پدرم می‌گفت پاسبان‌ها مداخل دارند. تو هم مداخل داری؟" گفت: "تعدادی از همکارانم از مردم تِلکه می‌کنند، ولی من ریالی از مردم نمی‌گیرم. من جز حقوقم درآمدی ندارم." ✅ پایانِ داستان دکتر رفتن مهری که کوتاه بود و پُرمغز، در ادامه بخوانیم پاورقی این داستان را که یکی از زیباترین پاورقی‌های کتاب "شازد‌ه‌ی حمام" است و سرشار از درس‌های بزرگی برای من و توی مخاطب... 👇👇👇👇