eitaa logo
یادداشت‌💌✍
354 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
104 ویدیو
13 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
خداحافظ محرم اربابم حسین! من را ببخش اینقدر دل‌مشغولی‌های دنیا زیاد بود که نفهمیدم چطور آمدی و چطور داری می‌روی! امشب شب فراق از توست! شب جدایی شد و هجران از تو! با چشم بر هم زدنی سفره عزای اربابت جمع شد! عمر است دیگر! دنیاست دیگر! یا حسین! تازه چشمان خشک از اشک‌مان به گریه‌ات رسید، تازه با حرارت عشقت وجودمان گرم شد! اصلا غمت هر سال برایمان تازه‌تر می‌شود! یاحسین! محرم بهار گریه‌ات بود، این بار می‌گریم اما بوی جدایی می‌دهد این گریه‌هایم! یاحسین! من را ببخش بخاطر کم‌کاری‌هایم..‌. ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🥀ماه صفر ادامه ی ماه محرّم است شکر خدا که از غم آقای بی کفن چشمم شبیه چشمه‌ی جوشان زمزم است🥀 http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
🥀ماه صفر ادامه ی ماه محرّم است شکر خدا که از غم آقای بی کفن چشمم شبیه چشمه‌ی جوشان زمزم است🥀 #صفر_ا
ماه سعادت «صفر ماه سنگینی است» این جمله را بارها و بارها شنیده ایم و صفر هراسی را در چهره بسیاری از مردم دیده ایم. صَفَر، صفرالمظفّر یا صفرالخیر دومین ماه قمری است. از صُفْرَة به معنای زردی گرفته شده؛ زیرا هنگام انتخاب نام با فصل پاییز و زرد شدن برگ درختان مقارن بوده است. ماه صفر هم مثل بقیه ماه‌های قمری چه فرقی می‌کند؟! وقتی ابتدای این ماه را با صدقه آغاز کنیم و به جای جذب انرژی‌های منفی با انرژی مثبتِ صدقه و کار نیک، این ماه را بگذرانیم چه فرقی می‌کند؟!چه فرقی می‌کند که صفر باشد یا ربیع الاول؟! امیدواری و تلاش برای بهتر شدن شرایط، انرژی مضاعفی بر زندگی‌مان ساطع می‌کند. مهم این است در آغاز هر ماه، گامی در مسیر سعادت دنیا و آخرت خود برداریم. هر یک از روزهای سال، مخلوق خداوند هستند و چسباندن برچسب مبارک یا نحسی و‌نامیمونی به آنها شایسته نیست. آنچه موجب نامبارک شدن روز و ماه می‌شود، رویدادها هستند. البته رویدادهای تلخی در ماه صفر اتفاق افتاده که غم‌بارترین آن‌ها رحلت عصاره هستی، رسول مهربانی هاست. اما گاهی رویدادهایی برای شخص رخ می دهد که هر چند در آن ماه اتفاقات ناگواری به وقوع پیوسته ولی خاطرات شخصی فرد در آن ماه، مبارک و با سعادت بوده است. برای من ماه صفر مصادف است با ماه وصل، یادآوری خاطرات خوب سال‌های متمادیِ پیاده‌روی عشق، ساک‌ بستن و مهیای سفر شدن، آماده شدن برای گام نهادن در جادهٔ آرزوها. ماه صفر برای من رسیدن به مقتل عشق است و شبیه ابر بهاری زغصه باریدن. زیرا عشق و محبت حسین علیه السلام در قلبم ریشه دوانده و مانند گل میخکی که به دور درختان مو پیچ و تاب می‌خورد، نام او برای همیشه به قلبم سنجاق و زمزمه قلبم شده است. دلتنگ روزهایی هستم که در حرم ارباب زیارت عاشورا می‌خواندیم و اشک شوق دیدار از چشمانمان سرازیر بود. دلتنگ روزهایی هستم که در حیرت انتخاب رفتن بین دو حرم بودم و هر ثانیه نفس کشیدن در کنار ضریح شش گوشه‌،برایم مانند سال‌های همچون زر ارزش داشت. دلتنگی این روزها، اشک فراق از گوشه چشمانم جاری می‌کند، دلتنگی این روزها غربت عجیبی را بر دلم سوار کرده که فقط و فقط با زیارت التیام می‌یابد.‌ 🍃اللهم ارزقنا کربلا🤲🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق بابا... لباس‌ها را از داخل کمد بیرون می‌آورم، درِ چمدان را باز می‌کنم به ترتیب آن‌ها را می‌چینم. یک سالی‌است این کار را در کنار کارهای دیگر، خوب یاد گرفته‌ام! اما این بار دستانم یخ کرده است! دلهره دارم، می‌ترسم از اینکه دوباره در راه ماشین خراب شود و تو نباشی دل من را آرام کنی! اینکه تو نباشی و با همان لحن مطمئنت، دلم قرص شود، خیلی خونسرد بگویی که «همه چیز درست می‌شه،چیزی نیست! » می‌ترسم و باز هم دلهره! چقدر احساس غریبی می‌کنم در صحن‌های حرم! دلهره ندیدنت را دارم! ترس از اینکه بیایم صحن گوهرشاد و تو را نبینم، آن وقت‌ها که یک گوشه با گردن کج، گنبد را نگاه می‌کردی! گنبد لرزان در چشمان خیس از اشکت تماشایی بود! چمدان پر شد! ماشین هم خراب نشد! ولی من هنوز در هر گوشه حرم امام رئوف چشم می‌گردانم تا پیدایت کنم! شعله‌های آتش غم، قلبم را می‌سوزاند ولی دستانم سرد است! در آغوش امام غریبم دلتنگ‌ترم دلتنگ‌تر از هر وقتی! دلتنگ‌تر از شبی که تب کرده بودم! دلتنگ‌تر از وقتی که دلم می‌خواست خودم را برای تو لوس کنم تا هر کاری را بخواهم برایم انجام دهی! دلتنگ‌تر از تک تک لحظه‌های یک سالی که گذشت! ✍️ فاطمه خانی حسینی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آستانِ مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابایی 💔 بابایی 😭 سر به خشتی میگذارم در دل ویرانه ای تا که از عشقت بسازم در جهان افسانه ای در غریبی شام غربت می زند آتش دلم اشتیاق دیدنت پرپر کند دردانه ای ✍️ رهگذربهاری ~~~~~~ @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای شارژ دوربین کنار وانتی ایستادیم. مردی در میان تارهای سیم که مثل تار عنکبوت شده بود منتظر خدمت‌رسانی بود. او با روی خوش و آرامش، به ترتیب وسایل برقی زوار را شارژ می‌کرد. اندکی منتظر ایستادیم کیف‌های متحدالشکل لبنانی‌ها توجهم را جلب کرد. اینجا عاشقان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام از ترکیه، فرانسه، انگلیس و آمریکا و... آمده بودند و پرچم‌های نصب شده به کوله‌پشتی‌شان ملیت آن‌ها را نشان می‌داد. برخی از ایرانیان نیز با پرچم کشور ایران حرکت می‌کردند. تصاویری که اینجا پیش چشمانمان نقش می‌بست رنگین‌کمان زیبایی از رنگ‌های مختلف تصویر کرده بود. بعضی وقت‌ها زنگ تفریح هم داشتیم مثلا کنار جاده چند گاو و شتر کنار موکب کناری منتظر ذبح بودند، اما برخی کنار بچه شتری می‌ایستادند و عکس سلفی می‌گرفتند! بره ی کوچکی از میان جمعیت به حالت دو حرکت می‌کرد. مرد هیکلی سیاه چرده‌ای، بره کوچک سفیدی را روی دوشش گذاشته بود و صحنه سیاه و سفید جالبی را رقم زده بود! به‌هنگام اذان، گویا سیل جمعیت پشت سدی می‌ایستاد و همه برای ادای نماز به سمت موکب‌ها سرازیر میشدند. بعد از اقامه نماز هم غذاها پخش می‌شد. غذاهای رنگارنگ و متنوع عربی که اسم برخی از آنها را نمی‌دانستیم، حلاجی یا همان قیمه ایرانی به سبک عراقی، خوراک گوشت روی برنج، خورش بامیه، ماهی‌کباب و...مهم نبود چه میخوریم فقط برای رفع گرسنگی می‌ایستادیم. روز دوم کم‌کم رو به پایان بود باید چند عمود را طی می‌کردیم و برای استراحت، توقف! ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواب-راحت-ندارم.mp3
4.83M
🥀چشمامو می‌بندم خیال می‌کنم روبه‌روتم...🥀 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آستانِ مهر
راه طولانی بود و تحملش برای کودکان کمی سخت‌تر، باید انگیزه پیدا می‌کردند، لذا برای رفع خستگی، مسابقه کلمات جدید و مشاعره و... می‌گذاشتیم و گاهی داستان‌های زندگی اهل بیت(ع) را تعریف می‌کردم. فاطمه در میانه راه بهانه‌‌می‌گرفت‌، هوس موز کرده بود! از غر زدن‌هایش خسته شدم و با ناراحتی به او گفتم: « زشته خودت رو بگذار جای دختر کوچولوهای کاروان امام حسین! از طرفی تو مهمان امام (ع) هستی به خود ایشان بگو! » ساکت شد و با اخم به راهش ادامه داد. ناگهان مردی به سمت‌مان آمد و از میان دشداشه‌اش که با دستش آن را شبیه کیسه کرده بود موزی در آورد و به فاطمه داد! برق شادی در چشمان او دیدنی بود! روبه من کرد و با لبخند گفت: مامان امام حسین(ع) برام فرستادا! دیگر باورش شد که باید خواسته‌هایش را با امام(ع) در میان بگذارد! از آن به بعد در طول مسیر اصلا گلایه نکرد! دلم لرزید کاش ما هم در سراسر زندگی باور می‌کردیم امام زمان مان(عج) حی و حاضر است و خواسته های دلمان را می‌شنود و در رفع آن به ما کمک می‌کند! شب برای استراحت به منزل یکی از خادمین رفتیم. خانم صاحب‌خانه با خواهش چادر و مقنعه ما را گرفت و با وجود امکانات حداقلی‌شان شست. سفره رنگینی با برنج و گوشت و خورش بادمجان و انواع ترشی و ... پهن و تزیین شد! ظاهر منزل نشان می‌داد که وضع مالی خوبی نداشتند ولی خالصانه و متواضعانه تمام تلاش خود را می‌کردند تا از اقیانوس فیض محبت اهل بیت(ع) بهره‌ای ببرند‌،‌ دل‌های آنها واله ثارالله (ع) بود! ✍️نجمه صالحی @astanehmehr
یادداشت‌💌✍
هجرت... _عزت زهرا. +نام است یا نام و نام خانوادگی؟ _هر دو. +خوش آمدید! اهل کجایید؟ _هندوستان! این
دنیای جدید! باورش سخت بود، چند وقت پیش برای اولین بار با عزت زهرا هم‌کلام شده بودم، فکر نمی‌کردم این تلنگری که در وجودم خورده، طرح دیگری در زندگی‌ام ترسیم کند! ذهنم درگیر شرایط زندگی عزت زهرا و امثال او بود، اما دیدار ما کوتاه و سؤالات ذهنی‌ام فراوان! مدت‌ها بود هر کاری پیشنهاد می‌شد رد می‌کردم، اما این بار شیفت خدمت در مسجد جمکران، بودم که تماس گرفتند. پس از گفتگو و پیشنهاد آن طرف گوشی، بدون هیچ مقاومتی و بی‌درنگ قبول کردم! چرا؟ اولش خودم هم نفهمیدم، چرا؟! بعد که دقیق فکر کردم، متوجه شدم... پاسخش روشن بود! چون قرار بود نزد افرادی بروم که شبیه عزت زهرا بودند و شرایط زندگی‌شان شبیه او! حالا من وارد دنیای آن‌ها شده‌ام، جلسه اول تدریس قیافه‌های متفاوتی دیدم با رنگ‌های گوناگون! منتظر شنیدن داستان‌های زندگی‌شان هستم ... http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
ایستگاه‌های خدمت در جاده نزدیک به کربلا بیشتر شده بود. ایستگاه امداد و توزیع دارو هلال احمر و ایستگاه بسته‌های فرهنگی، پوستر، سربند، زیارتنامه اربعین و... نگاهم متوجه ایستگاه واحد پاسخ به سوالات شرعی شد. چند نفر از طلاب به زبان عربی سؤالات را پاسخ می‌دادند. چند نفری هم با چرخ خیاطی منتظر دوختن وسایل مجروح شده‌ی زائرین بودند! در جاده آرزوها تعداد زنان بیش از مردان به نظر می‌رسید، برخی دخترکان عراقی مدل چادر ایرانی چادر به سر داشتند تا سبک‌بال‌تر قدم بردارند و بالعکس زنان ایرانی هم چادر عربی بر سر داشتند! حرکت این خیل عظیم تماشایی بود. گاهی از زائرین عکس می‌گرفتیم تا خاطرات تصویری هم در قاب زندگی‌مان جای گیرد. در طول مسیر صحنه‌های جالبی را شکار می‌کردیم! مرد کهنسالی که پیرغلام موکب بود با اولاد ذکورش میان جاده بودند. فرزندان ظرف‌های خرمای آغشته به ارده را روی سر گذاشته بودند و با تواضع از زائرین پذیرایی می‌کردند. پدری کودک نوپایی را به سمت زوار هدایت می‌کرد تا دستمال کاغذی در بین آنان توزیع کند. کودک دیگر با دست های سرخ شده در آب سرد ظرف می‌شست. در گوشه دیگر چند نفر از جوانان عراقی گوشت چرخ کرده را به سیخ می‌کشیدند تا بساط کباب راه بیندازند! گروهی از جوانان ایرانی بلندگویی با خود حمل می‌کردند و صدای روضه‌های آشنا را در فضا پخش می‌کردند."نمک زندگی ما روضه های توست عجب شب‌هایی دارم با روضه‌های تو من از روی مادر تو شرمنده‌ام یا حسین من باید می‌مردم پای روضه های تو..." ✍️نجمه صالحی @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیقم یک جمله‌ای گفت که خیلی به دلم چسبید! گفت:« الهی که تو یک دو راهی گیر کنی ندونی چه کنی!؟ دو راهی بین دو حرم! حرم دو برادر! بین الحرمین😢» واقعا بهترین دعا بود: 🌼الهی که بین این دو راهی گیر کنیم همیشه!🌼 http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
دیدید انگار تو حرم ارباب علیه السلام اشکمون خشک میشه و آروم می‌شیم؟! اصلا انگار شاد می‌شیم! شاید یک دلیلش این باشه که اونجا بهشت رو زمینه، غم و ألم تو بهشت به بهشتی‌ها نمی‌رسه دیگه! 🍃زندگی با حسین علیه‌السلام شیرین است!🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیرمرد بین راه ایستاده بود، با دست ما را به سوی سه جوان که سینی‌های بزرگ به سر داشتند، هدایت می‌کرد. جوانان میان راه نشسته بودند و سر به زیر‌، نگاهشان به قدم‌های عابرین مشتاق رسیدن به محبوب، دوخته شده بود! پیرمرد با زبان عربی و صدای بلند« هلا بیکم بزوار» و «تفضل یا زوار » می‌گفت و از اینکه عابری دانه خرمایی از سینی برمی‌داشت، لذت می‌برد و عزمش را برای جذب سایرین جزم می‌کرد‌. انگار همان‌قدر که ما اضطراب نرسیدن به پیاده‌روی و گام نهادن در این مسیر را داشتیم، عراقی‌ها اضطراب نداشتن زائر و مهمان موکب آزارشان می‌داد؛ خنده‌های پیروزمندانهٔ رئیس عشیره، هنگام توقف زوّار دیدنی بود. همه در این مسیر یک‌دل و یک‌رنگ شده بودند تا جلوه‌ای از روزهای ظهور را رقم بزنند. به قول استاد شجاعی:«دو مانع اصلی ظهور است؛ ۱-عدم آمادگی مردم برای اتحاد در دفاع از امام ٢-قدرت غالب جبهه استکبار است. اما آرام‌آرام مسیر تاریخ را، با حذف این دو مانع عوض می‌کند! منتقمین حسین علیه السلام می‌آیند تا لشکر آخرالزمانی اربعین را با دو نشان هم‌دلی و وفاداری سازماندهی کنند.» مردم با پرچم‌های سبز و سرخ و سیاه با نوشته‌های« لبیک یا حسین»، «یا مهدی»، «یالثارات الحسین» و... در حال حرکت به سوی وادی نور بودند و عده‌ای پای برهنه در این راه گام نهاده‌ بودند زیرا ورود به سرزمین مقدس را با «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ»* کامل می‌پنداشتند. ✍️نجمه صالحی @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرعت قدم‌هایمان تندتر شده بود گاه راه می‌رفتیم و گاه با سر می‌دویدیم. گویی برای جانماندن از قافله عشق باید سریعتر حرکت می‌کردیم. به تدریج جاده‌ نزدیک کربلا باریک‌تر می‌شد و مواکب نیز کمتر! مردم بیشتر پیش می‌رفتند تا بایستند و لبی تر کنند. صدای خش خش پاها روی زمین و گرد وخاک در آسمان تصویر جالبی از ورود میلیونی جابرهای زمانه به کربلا را به نمایش می‌گذاشت. اشک‌ها و زمزمه‌های زیر لب از بی‌تابی و انتظار حکایت داشت! جمعیت زیادی در شهر کربلا بودند و ورودی‌های شهر مملو از جمعیت؛ با اینکه هوا تاریک بود گویی خواب از چشمان شهر پریده بود! راهیان نور به سوی نور عظیم در حرکت بودند. سیل خروشان مردم تمامی نداشت. آن ها خود را به نینوا رسانده بودند تا با بانوی کربلا همنوا شوند و با امام زمانشان در سوگ ثارالله (ع) بگریند! در شهر خون خدا، غوغایی بر پا بود. ترافیک انسانی حرکت را سخت‌تر کرده بود. زائران همچو سربازان جان بر کف، برای تجدید پیمان با امام زمان (عج) خود را در جبهه حق جای داده بودند. صدای نوحه و عزاداری زمینی‌ها با عرشیان در هم آمیخته بود. غم و سوگواری امام شهدا (ع) پایانی نداشت، همه بی‌قرار عشق شاه عاشقان بودند و در اربعین امیر دل‌ها، خود را با پای پیاده به کربلا رسانده بودند! ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ @zemzemh60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به لطف خدا نتیجه چند ماه زحمت دوستانم به ثمر رسید، من هم نقش کوچکی در این اثر داشتم☺️ الحمدلله علی کل حال🍃 http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا