💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت83 💠 تا بیمارستان به جای او هزار بار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمهجانش را به
#دمشق_شهرعشق
#قسمت84
تمام استخوانهایم از ترس و غم میلرزید که بیشتر در خودم فرو رفتم و زیرلب گفتم :«تو #داریا پارچه فروشه، با جوونای شیعه از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) دفاع میکردن!»
💠 از درخشش چشمانش فهمیدم حس دفاع از #حرم به کام دلش شیرین آمده و پرسیدم :«تو برا چی اومدی اینجا؟»
طوری نگاهم میکرد که انگار هنوز عطش دو سال ندیدن خواهرش فروکش نکرده و همچنان تشنه چشمانم بود که تنها پلکی زد و پاسخ داد :«برا همون کاری که سعد ادعاش رو میکرد!»
💠 لبخندی عصبی لبهایش را گشود، طوری که دندانهایش درخشید و در برابر حیرت نگاهم با همان لحن نمکین طعنه زد :«عین آمریکا و اسرائیل و عربستان و ترکیه، این بنده خداها همهشون میخوان کنار مردم سوریه مبارزه کنن! این #تکفیریهام که میبینی با خمپاره و انتحاری افتادن به جون زن و بچههای سوریه، معارضین صلحجو هستن!!!»
و دیگر این حجم غم در سینهاش جا نمیشد که رنگ لبخند از لبش رفت و غریبانه شهادت داد :«سعد ادعا میکرد میخواد کنار مردم سوریه مبارزه کنه، ولی ما اومدیم تا واقعاً کنار مردم سوریه جلو این حرومزادهها #مقاومت کنیم!»
💠 و نمیدانست دلِ تنها رها کردن مصطفی را ندارم که بلیطم را از جیبش درآورد، نگاهی به ساعت پروازم کرد و آواری روی سرش خراب شد که دوباره نبودنم را به رخم کشید :«چقدر دنبالت گشتم زینب!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت85
از #حسرت صدایش دلم لرزید، حس میکردم در این مدتِ بیخبری از خانواده، خبر خوبی برایم ندارد و خواستم پی حرفش را بگیرم که نگاه برّاق و تیزش به چشمم سیلی زد.
💠 خودش بود، با همان آتشی که از چشمان سیاهش شعله میکشید و حالا با لباس سفید پرستاری در این راهرو میچرخید که شیشه وحشتم در گلو شکست.
نگاهش به صورتم خیره ماند و من وحشتزده به پهلوی ابوالفضل کوبیدم :«این با تکفیریهاس!» از جیغم همه چرخیدند و بسمه مثل اسفند روی آتش میجنبید بلکه راه فراری پیدا کند و نفهمیدم ابوالفضل با چه سرعتی از کنارم پرید.
💠 دست بسمه از زیر روپوش به سمت کمرش رفت و نمیدانستم میخواهد چه کند که ابوالفضل هر دو دستش را از پشت غلاف کرد.
مچ دستانش بین انگشتان برادرم قفل شده بود و مثل حیوانی زوزه میکشید، ابوالفضل فریاد میزد تا کسی برای کمک بیاید و من از ترس به زمین چسبیده بودم.
💠 مردم به هر سمتی فرار میکردند و دو مرد نظامی طول راهرو را به طرف ما میدویدند. دستانش همچنان از پشت در دستان ابوالفضل مانده بود، یکی روپوشش را از تنش بیرون کشید و دیدم روی پیراهن قرمزش کمربند #انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید.
ابوالفضل نهیب زد کسی به کمربند دست نزند، دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه روی زمین زانو زد.
💠 فریاد میزد تا همه از بسمه فاصله بگیرند و من میترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود که با گریه التماسش میکردم عقب بیاید و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد.
با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه میزدم تا لحظهای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم.
💠 با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت، با انگشتانش #اشکهایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید :«برا من گریه میکنی یا برا این پسره که اسکورتت میکرد؟»
چشمانش با شیطنت به رویم میخندید، میدید صورتم از ترس میلرزد و میخواست ترسم تمام شود که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت :«ببینم گِل دل تو رو با پسر #سوری برداشتن؟ #ایران پسر قحطه؟»
💠 با نگاه خیسم دنبال بسمه گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو میبرند. همچنان صورتم را نوازش میکرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش شرم میکردم که حرف را به جایی دیگر کشیدم :«چرا دنبالم میگشتی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه275ازقرآن🌸
#جز_چهارده🌸
#سوره_نحل🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_سیدطه_ایمانی😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💚 #سلام_آقای_من 💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
این عشقِ آتشین،
زِ دلم پاك نمی شود
مجنون به غیـر
خانه ے لیلا نمی شود
بالای تختــــِ
یوسفــــِ كنعان نوشتهاند
هر یوسفی
كه یوسفِ زهرا نمی شود
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#سلام_امام_زمانم❤
گفتند که تک سوارمان در راه است
از اول صبح چشممان بر راه است
از یازدهم دوازده قرن گذشت
تا ساعت تو چقدر دیگر راه است
#اَللّهُـمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّـکَ_الفَـرَج 🌷
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
💑 مقدم بودن همسرتان نسبت به فرزندان
🔸همســران بدانند که باید برای همــسرشان بیشتر از فرزندان ارزش قائل شوند. کاری کنید که بچهها بدانند شما اول از همه به همسرتان توجـــه داریــد.
🔸چنین توجهی از جانب شما انرژی مضاعف به همسرتان میبخشد و هر دوی شما را نسبت به اداره مشکلات، هماهنگ و همدل میسازد. علاوه بر اینکه بسیار در حل اختلافات و نیز تولید محبت جدیـد کارســاز است.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم
🔹 گاهی زن در برابر خانوادهاش باید #سپرِ_مرد بشه و گاهی مرد باید در برابر خانوادهاش #سپرِ_همسرش بشه.
🔸 مثلاً اگر وقت ندارید به مادرتان سر بزنید یا اعتراضی به عملکرد اونا دارید؛ بهتره این امر با صراحت و احترام متقابل و صمیمیت از طرف "فرزند همان والدین" به آنها (هر کس به خانوادهی خودش) در غیاب همسر بیان بشه.
🔸 از طرفی بهتره با حفظ حرمتها، زن و شوهر یاریگر هم باشن ... به طور مثال :
به جای این که مرد از والدینش دعوت کنه، عروس این کار را بکنه .. یا داماد روز مادر، هدیه به مادر خانمش بدهه.
#همسرداری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#نکات_تربیتی_خانواده #قسمت104 💎 " منّت گذاری ممنوع ! " ⚠️ بعضی از آدمای مذهبی هستن که اطلاعِ کافی
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت105
"انسان فعال و منفعل"
💢 واقعا بین این دو نگاه خیلی فرق هست.
در نگاه غیر دینی انسان #فعال نیست بلکه اتفاقا #منفعل هست.
😒
🔺 مثل یه گونی سیب زمینی یه کناری میشینه!
⭕️ همش دنبال هوای نفسشه! میگه از هر چیزی خوشم اومد سمتش میرم و از هر چیزی هم بدم اومد ازش فاصله میگیرم!😤
✅ اما در نگاه دین، انسان فعال هست. فعال هست برای اینکه بتونه از زندگی لذت ببره....💞🌺🌸
🚫 آدمی که غیر فعال باشه، نمیتونه از زندگیش لذت ببره، چون توانایی لذت بردن رو در خودش از بین برده....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت106
"برخی عواقب هواپرستی"
💢 اگه شما چشمت رو باز بذاری تا هرچی خواست ببینه و دلت رو رها کنی تا هر لحظه از هر چیزی خوشش اومد به سمتش متمایل بشه؛👀
⭕️ چند وقت دیگه این بیماری ها رو دچار میشی:
🔺 دیگه از لذت بخش ترین اموری که توی زندگی هست لذت نمی بری.
زود بی حوصله، خسته و افسرده میشی!😤😪
باید کلی پول خرج کنی برای چند لحظه شادی و بعدش در طول روز دیگه لذت نبری...😓
به جای عشق و محبت، دشمنی ها دلت رو پر میکنه...😠
❌ به سرعت اهل کینه توزی میشی و خیلی زود با دیگران دشمنی پیدا میکنی.
❌ علاوه بر اینا، بیماری های جسمی، عصبی میگیری و مجبوری که هزار تا درد بی درمان دیگه رو هم تحمل کنی.
🚫 و بدترین و وحشتناک ترین اثری که این طرز زندگی داره اینه که از خدا دور میشی....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت107
💢و بدترین و وحشتناک ترین اثری که این طرز زندگی داره اینه که از خدا دور میشی....
🔸 خب آخه عزیزم، چرا آدم باید یه جوری زندگی کنه که از خدا دور بشه؟
😒
🔺دور شدن از خدا در حقیقت به معنای از دست دادن بزرگترین پشتیبان زندگی انسان هست...
⭕️میدونید که روز قیامت هم بدترین عذاب بین همۀ عذاب ها اینه که «خدا به یه نفر نگاه نکنه...»
❌ و طبق روایات، کسی که هر کاری که دلش بخواد انجام بده، خدا به اون آدم نگاه نمیکنه...
بزرگترین ضربه ای که هواپرستی و هرزگی به آدم میزنه اینه که آدمو از خدا دور میکنه....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#آقایان_بخوانند
🔸 اشتباه بزرگ بعضی از آقایون اینه که به جای احترام به والدین خانم خصوصا مادرزن، در صدد رقابت با اونا بر میاد که روابط رو تیره و تار می کنه ..
🔸 در حالی که یک مدیر خوب برای اداره امور، افراد دلسوز رو به عنوان دستیار انتخاب میکنه تا از تجربیات اونا بهرهمند بشه و در صدد حذفشون بر نمیاد
🌸 برای ورود به قلب همسرتون لازمه کلید دروازهاش رو داشته باشید که احترام به خانواده اش هست.
#حضرت_شوهر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
#همسرداری
#خانم های عزیز 😉
💖 اگر شوهرتان در کمک کردن به شما در امور خانه کمکاری میکند و شما خواهان کمک و حمایتهای بیشتر او هستید حتما بابت کارهایی که برای شما انجام میدهد از او #تشکر و قدردانی ویژه کنید.
تشکرِ مهربانانه و همراه با روی گشادهی شما حتی در موارد جزئی، نشانگر واقعبینی و درک و توجه شما نسبت به نقاط مثبت همسرتان است که انگیزه خوبی برای ادامهی حمایتها و کمکهای اوست.
ترک قدردانی و نداشتن زبان تشکر، شما را در نزد او انسانی مغرور، راحتطلب و قدرنشناس جلوه میدهد و یقینا از #محبوبیت شما میکاهد.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت85 از #حسرت صدایش دلم لرزید، حس میکردم در این مدتِ بیخبری از خانواده، خبر خ
#دمشق_شهرعشق
#قسمت86
💠 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا میشناختی؟»
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد میخواست بره #ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!»
💠 بیغیرتی سعد دلش را از جا کَند، میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من میخواستم خیالش را تخت کنم که #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، فکر میکرد وهابیام. میخواستن با بهم زدن مجلس، تحریکشون کنن و همه رو بکشن!»
که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای #شیعه و #سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!»
💠 میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«میخواست به #ارتش_آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟»
به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی #ایران!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت87
💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم میرسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی #تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!»
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ #فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟»
💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمهچینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟»
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو #کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر #شهید شدن.»
💠 مقابل چشمانم نفسنفس میزد، کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...»
دیگر نشنیدم چه میگوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که بهجای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه276ازقرآن🌸
#جز_چهارده🌸
#سوره_نحل🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_سیدمصطفی_موسوی 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
جنس تنهایی تـ❤️ـو
از نخ بی مهری
ماست ....
#شعر_مهدوی
#امام_زمان
#اللّهمعجّللولیکالفرج 🌾🌹
🍃🌾🕊🍃🌾🕊🍃🌾🕊🍃🌾🕊
سلام حضرٺ آقا،سلام حضرٺ عشق
چہ ڪرده اےڪہ بپاڪرده اے قیامٺ عشق
بہ غیرٺوهمه معشوقهاخیالےوپوچ
فقط ٺویےڪہ به غایٺ شدے حقیقٺ عشق
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله
#روزم_بنامٺان
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
❣ رهبر معظم انقلاب:
♻️مهمترین کاری که امام بزرگوار ما در سطح دنیای اسلام انجام داد، این بود که ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام را احیاء کرد.
۱۳۸۲/۰۳/۱۴
#دهه_فجر
#امام_خمینی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند 🧕🏻
نکته ی مهم در آرامش خانه👇👇👇
از همسر و فرزندانتون تشکر کنید.
هنر تشکر و قدردانی کردن✅
👈 حتی برای یک جعبه آدامس!!!
✔️فراموش شده ترین ویژگی مهربانی... شاید قدردانی باشد ، چون آنقدر به این موضوع توصیه شده است که برای هر کسی عادی می شود.
یک تشکر خشک و خالی کمتر از ده ثانیه زمان شما را خواهد گرفت ، اما تأثیر آن می تواند مدتها ادامه داشته باشد.
✔️هیچ کس نمی تواند بگوید عبارت ساده ای مثل
(( این چقدر می تونه احساس خوبی به من بده))
گفتنش براش سخته . همین جمله با خودش کلی مهر و محبت و صمیمیت میاره👌
بنابراین از دیگران به خاطر زحماتی که برای شما می کشند ، هرچند کوچک ، تشکر کنید.
👈 آنها نیز به مرور دلایلی برای تشکر کردن از شما خواهند یافت.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══