eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
82 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
ارتباط موفق_27.mp3
21.84M
🌖 محال است حال ‌و روز انسان، همیشه یکسان باشد! بالا و پایین‌های روح، برای همه، حتی اولیاء خدا وجود دارد؛ اما ☜ آنچه در ارتباطات مهم است، [ قدرت مدیریت و کنترلِ روح در تغییر حالتهای گوناگون است.] چگونه می‌توان به چنین قدرتی رسید؟ 🎤 ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 زوجین نباید در خانه به بهانه‌ی راحتی و کار و بی‌حوصلگی از بدترین، زشت‌ترین و کهنه‌ترین لباسها به عنوان خانگی استفاده کنند. 💠 برای لباس داخل خانه هم باید هزینه کرد و و منظم بود. می‌توان در خانه با پوشیدن لباسهای شیک، تمیز، خوشبو اما راحت، آسوده زندگی کرد و لحظات شیرین را برای خود و همسرتان رقم بزنید. 💠 عدم نظافت و پوشش مناسب در خانه، ناخودآگاه از محبوبیّت شما می‌کاهد. ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
4 رفتار مرد را می شکند: مجادله با او، گریه از دست او قهر با او، پرخاشگری زن بر مرد.   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
به قلم فاطمه امیری ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت47 * به قلم خانم فاطمه امیری زاده _اومدم زهرا اینقدر زنگ نزن تماس را قطع کرد
محمد آقا شب بخیری گفت و همراه شهین خانم به داخل رفتند... شهاب از جایش بلند شد تا به اتاقش برود که مریم صدایش کرد _شهاب بی زحمت ظرفارو از انباری بیار می خوایم بشوریم _مریم ظرفا یکبار مصرفن لازم نیست بشورید هوا سرده _نه خاک گرفتن باید بشوریمشون _باشه شهاب به سمت انباری رفت سارا_میگم مریم راهیان نورمون کی افتاد؟؟ _یه هفته دیگه میریم به امید خدا فردا پس فردا اعلام میکنیم _منو زهرا هم میایم مریم با تعجب به مهیا نگاه کرد _می خوای بیای؟؟ _آره منو زهرا دوم دبیرستان با مدرسه رفتیم خیلی خوش گذشت نرجس_ولی شما نمی تونید بیاید این اردو مخصوص فعالین پایگاه ها هست مریم_من میپرسم خبرت می کنم شهاب ظرفارا کنار حوض گذاشت _بفرمایید _خیلی ممنون داداش . _خواهش میکنم _میگم شهاب برا اردوی هفته آینده مهیا و دوستش میتونن بیان؟ _دوست دارن بیان؟؟؟ _آره _باشه میتونن بیان ولی فردا مدارک لازم رو بیارن تا بیمه شن .شبتون بخیر سارا_ایول مطمئنم این بار خیلی میچسبه _معلومه که میچسبه.کم چیزی نیست من افتخار همراهی دادم بهتون دختر ها بلند شدند و مشغول شستن ظرف ها شدن مریم به مهیا نگاهی انداخت فکرش را نمی کرد که مهیا بخواهد با آن ها به شلمچه بیاید... آن با بقیه دختر ها فرق می کرد با اینکه مقید نبود لباس پوشیدنش هم خوب نبود اما هیچوقت مانند بقیه در برابر مراسمات و این عقایدجبهه نمی گرفت... مریم مطمئن بود این دختر دلش خیلی پاک تر از آن چیزی هست فکر می کند وامیدوار بود که هر چه زودتر خودش را پیدا کند با پاشیدن آب سردبه صورتش به خودش آمد مهیا_به کجا خیره شدی لبخندی زد و جواب مهیا را با شلنگ آبی که به سمتش گرفت داد و این شروع آب بازیشان شد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
بسته بندی سبزی ها تمام شده بود... همه برای مراسم و ناهار به مسجد رفته بودن اما دختر ها آنقدر خسته بودند که ترجیح دادند خانه بمانند و استراحت کنند و عصر دوباره به بقیه ڪار ها رسیدگی کنند وارد اتاق مریم شدند همه ی دخترها خودشان را روی تخت انداختند _تختمو شکوندید _ساکت شو مریم شهین خانوم که تو حیاط منتظر شهاب بود که بیاید و باهم سبزی ها را به مسجد ببرند مریم را صدا زد مهیا که به پنجره نزدیک بود پنجره را باز کرد _اِ شهین جونم تو هنوز اینجایی شهین خانم خندید _آره هنوز اینجام مهیا جان شهاب ناهارتونو اورده بیاید ببرید _چشم خوشکلم _خدا بگم چیکارت کنه دختر من رفتم تا مهیا می خواست چیزی بگوید نرجس از جایش بلند شد _من می رم غذاها رو میارم نرجس که از اتاق خارج شد مهیا روبه مریم و سارا گفت _یه چیز میگم ناراحت نشید سرتونو بکوبید به دیوار... من از این عفریته اصلا خوشم نمیاد مریم_عفریته؟؟ سارا_نرجس دیگه. فدات مهیا حسمون مشترکه _دخترا زشته _جم کن بابا مریم مقدس نرجس غذاها را آورد. نهار قیمه بود... مهیا می توانست بدون شک بگوید این خوش مزه ترین و خوش بوترین قیمه ای بود که تا الان خورده بود دخترها تا عصر استراحت کردند... و دوباره تا شب بکوب ڪار کردند شب هم مهلا خانم و مادر زهرا هم به آن ها اضافه شده بودند ساعت ۱۱بود که همه کم کم در حال رفتن بودند مریم_میگم دخترا پایه هستید امشب پیشم بمونید ظرفای ناهار فردا رو هم باهم بشوریم همه دخترا از این حرف مریم استقبال کردند مادر زهرا بدون اعتراض قبول کرد مهلا خانم هم که از خدایش بود که مهیا کنار مریم بماند. و به شهین خانم گفت که اگر می توانست خودش هم برای کمک می ماند ولی باید همراه احمد آقا به خانه ی آقا احسان بروند و برای مراسم فردا به او کمک کند همه رفته بودن وفقط دخترا وشهین خانم در حیاط نشسته بودند واقعا حیاط بزرگ و با صفایی داشتند محمدآقا و شهاب هم آمدندو روی تختی که تو حیاط بود نشته اند محمد آقا_خسته نباشید دخترای گلم اجرتون با امام حسین خیلی زحمت کشیدید شهین خانم_ قراره هم امشب بمونن و همه ی ظرفای فردا رو بشورن محمد آقاسپس تا میتونی ازشون کار بکش حاج خانوم _شهین جونم بلاخره یه آب قندبده حالم جا بیاد بعد ازم کار بکش _تا وقتی بگی شهین جون آب قند که نمیبینی هیچ کلی ازت کار میکشم مریم سینی چایی را به سمت همه گرفت به مهیا که رسید مهیا آروم گفت _خوشکل خانم از حاج آقا مرادی چه خبر و چشمکی زد مریم که هول کرد سینی را که دوتا استکان چایی داشت از دستش سر خورد و روی مهیا افتاد مهیا از جایش بلند شد... شهین خانم به طرفش دوید _وای چی شد مریم تند تند مانتوی مهیا را می تکاند _وای سوختی مهیا محمد آقا نگران به آن ها نزدیک شد _دخترم حالت خوبه مهیا مانتویش را به زور از دست های مریم کشید _ول کن مانتومو پارش کردی _بده به فکرتم _نمی خواد به فکرم باشی رو به بقیه گفت _چیزی نیست نگران نباشید چاییا زیاد داغ نبودند... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
◇◇ 💗رسول خدا صلی الله علیه و آله: ‌ 🍃انّ الثابتین علی القول بإمامته فی زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر🍃 ‌ 🔹کسانی که بر امامت (حضرت مهدی علیه السلام) در زمان غیبت او ثابت و استوار بمانند از نایاب ترین افراد هستند.🌺 ‌ 📚احقاق الحق، ج۱۳، ص۱۵۵🌿 ‌ ‌
♨️آیا ممکن است او چشم از تو بردارد⁉️ 💢سعی کنید حتما بعد از نماز صبح را بخوانید که آخر مفاتیح است، آن دعا توسل به حضرت ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. امام زمان شماها را کمک می کند. هر روز هم ترک نکنید. 💢 روز یا شب یک قسمت را بخوانید. نصف جزء، یک جزء، هرچه بیشتر بهتر، آن را هم هدیه کنید به خود امام زمان. 👌 خواه ناخواه ممکن نیست دست شما را نگیرد. تقدیم به او بکنی آیا ممکن است او چشم از تو بردارد؟ 🖋آیت الله وحید خراسانی 🌹🌱 🍃🕊🍃🍃🕊🍃🍃🍃🕊