eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ذکر برکات است سلام و صلوات❤️ 🌹بر احمد و آل وی فرستیم ز دل این برکات❤️ 🌹تا زنده کنیم نام ائمه و بزرگان ، ای یار❤️ 🌹از دل بفرست به احمد و آل محمد (ص) صلوات❤️ 🌹اللّهم صلّ علی مُحمّد ❤️و آلِ محمّد 🌹و عجّل فرجهم ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#سبک_زندگی استاد #پناهیان #قسمت83 درس بیست و هفتم 💐🙏 ✅خب یادتونه که گفتیم تو هفت سالگی بچه جشن ا
✅بین دختر و پسر تبعیض هست مگه نیست؟؟ 🌀سن بلوغ دختر و پسر باهم فرق میکنه!!! دستوراتشون هم باهم فرق میکنه... ضمن اینکه پسر حالا کوچیک باشه یا بزرگ پدر باید به دختر بیشتر محبت کنه😘 ✅باید بفهمه که پدر باید دختر رو غرق محبت کنه،پس فردا اگه زن گرفت یاد بگیره برای خانمش 😌 گرفتی چی شد ؟؟؟؟ 🌀پسره اومده میگه حاج آقا من دچار بحران شدم؟!! 👈میگم چیه چی شده؟؟ 🌀میگه خانمم منو دوست نداشته .. نداره!!! ✅پسرا رو عینه دخترا دارن بار میارن!! 🔶خب دوست نداشته باشه، مگه تو کی هستی؟ 🌀زن گرفتی خانمت گفت خب من تورو دوست ندارم عیبی نداره ؛ باید بگی جلب میکنم محبت تورو، مگه من کمبود محبت داشتم تورو گرفتم؟! تورو گرفتم بهت محبت کنم.. حالا کم کم ان شاء الله عاشق منم میشی صبر کن..😊 ┄┅─✵💝✵─┅┄ ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد 🔺مثل دخترا داره قهر میکنه!!!!! 👈👈از بس مامانش باهاش بد بر خورد کرده.. ✅بعضی از مامانا هستن از دست باباها ناراحتن ،زیادی به پسرشون محبت میکنن!!!! 👈 پسرشونو دختر بار میارن... اینو تا تهش گفتم خانما متوجه شدن... 🌺 امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه سلام میفرمایند: ««نفس»» انسان همیشه دنبال بی ادبیه!!! 👈 رو دوست داره ‼️ 🌀"وقتی شما وادارش میکنی به ؛؛ 👈«««، نفس مخالفت میکنه"»»» ✅"و عبد باید بزنه تو دهن نفس بگه من درست میکنم" 🌀حالا وقتی انسان نفسشو ول کرد ، به هواخواهی خودش بپردازه، باید چیکار کنه؟! خب دوستان ،امروز خیلی حرفای مهمی گفته شده !!! ✅بیشتر دقت کنید ،بهشون خوب فکر کنید ،ببینید اشکال کار کجاست؟؟؟ 👈به ما بگید وقتی نفس رو ول کنیم چه اتفاقی میفته؟ ┄┅─✵💝✵─┅┄ ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام، وقت بخیر! من دو ساله عقد کردم. 21سالمه و ایشون 25. با عشق و علاقه ی دو طرفه رابطه رو شروع کردیم. الانم دوسش دارم منتها یه رفتاری و میبینم ک اوایل بروز نمیداده. خیلی زود و سر هر چیز کوچک و بی ارزشی عصبانی میشه و سرم داد میزنه و حرفای تحقیر کننده میزنه! من خیلی احساساتی ام و واقعا دلم میشکنه. حس میکنم بیشتر ازین تکرار بشه واقعا ازش دلسرد میشم. کافیه یه اشتباه خیلی کوچک و قابل جبران انجام بدم یا مواقعی ک نظر مخالف با ایشون دارم زود از کوره در میره و حرفایی میزنه ک بهم برمیخوره. همدیگه رو دوست داریم و نمیخوام ک رابطمون متلاشی شه. لطفا راهنمایی کنید. درضمن من دختر آرومی ام و کم پیش میاد ک مثل خودش پرخاشگری کنم 🔵 ✏️ سلام پیشنهاد من به شما اینه که ابتدا برسی کنيد و ببینيد به میزانی که محبت و عشق می ديد آیا محبت دریافت می کنيد؟ شاید میزان محبت و عشق ورزی شما بیشتر از نیاز همسرتون هست . مردها در برابر محبت خیلی زیاد سردرگم میشن و واکنش عکس نشون میدن . اگر محبت افراطی داريد ،، محبت و توجه اتون رو بايد نرمال کنيد و با قدر دانی و به رخ کشیدن توانمندیهای همسرتون ابراز محبت کنيد. زمانهایی رو به خودتون اختصاص بديد و توانایي هاي خودتون رو افزایش بديد در هر زمینه ای که مشتاق به فعالیت هستيد. يك سرگرمي براي خودتون ايجاد كنيد... وقتي باهم خلوت ميكنيد و با معاشقه اي داريد از جملات تاکیدی مثبت استفاده کنيد.از زبان سوم شخص،به صورت آهسته و نجوا گونه مثلا : تو انسان خوش گفتار و مرد خوبي هستی. .كلام اخر اينكه روي احساساتتون كار كنيد. ترس از دست دادن،ترس تنها ماندن، اعتماد به نفس پایین، ترس از تصمیم گیری های مهم و ضروری،اگر بیش از اندازه به آنها پرداخته بشه مشکل ساز خواهند شد. وابستگی و توجه بیش از اندازه به این احساسات منفی هست قبل از اينكه وارد زندگي مشترك بشيد حتما به يك مشاوره مراجعه نماييد. پيروز و سربلند باشيد. ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
ارتباط موفق_28.mp3
11.4M
❥ روح رِفق و مدارا ؛ مهمترین روحیه برای تداوم یک ارتباط است! کسانی که قدرت سازش، مدارا و پذیرش دیگران با ضعف‌ها و عیوبشان را ندارند؛ 💥 در میانه‌ی راه، حتماً عزیزان و مرتبطانِ خود را از دست می‌دهند! 🎤 ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 تاثیرپذیری شوهر از خواهر و مادرش 🔴 استاد ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
به قلم فاطمه امیری ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت49 بسته بندی سبزی ها تمام شده بود... همه برای مراسم و ناهار به مسجد رفته بودن ا
_بیدار شو دیگه تنبل مهیا دست مریم را پس زد _ول کن جان عزیزت مریم بیخیال نشد و به ڪارش ادامه داد _بیدار میشی یا به روش خودم بیدارت میکنم مهیا سر جایش نشست ــ بمیری بفرما بیدار شدم چی می خوای مهیا با دیدن هوای تاریڪ بلند شد و پنجره اتاق را باز کرد... _هوا که تاریکه پس چرا بیدارم کردی مریم بوسه ای روی گونه اش کاشت _فدات واسه نماز بیدارت کردم مهیا نمی دانست چرا ولی خجالت کشیدکه بگوید نماز نمی خواند پس بی اعتراض مقنعه اش را سرش کرد _مریم دخترا کجان؟؟ مریم در حال جمع کردن رخت خواب ها گفت _اونا که مثل تو خوابالو نیستن زود بیدار شدن الان پایین دارن وضو میگیرن مهیا با تعجب گفت _زهرا پیششونه؟؟ _آره دیگه مهیا باور نمی کرد که زهرای خوابالو بیدار شده باشد همراه مریم به سمت سرویس رفتن با اینڪه سال ها است که نماز نخوانده بود اما وضو و نماز یادش مانده بود به اتاق برگشت مریم چادر سفید گل گلی برایش آورد روبه قبله ایستاد و نمازش را شروع ڪرد _الله اڪبر الله اڪبر نمازش تمام شد بوسه ای بر روی مهر زد و نفس عمیقی کشید سجاده بوی گلاب می داداحساس خوبی به مهیا دست داد مریم با تعجب به مهیا نگاه می کرد باورش نمی شد که مهیا بتواند اینقدر خوب نماز بخواند.... مهیا سر از سجاده بلند کرد مریم بی اختیار به سمتش رفت واو را در آغوش گرفت مهیا با تعجب خودش را از مریم جدا کرد _یا اڪثر امام زاده ها دیونه شدی مریم خندید و بر سر مهیا کوبید _پاشو بریم پایین صبحونه بخوریم _آخه الان وقت صبحونه است _غر نزن * ادامه.دارد... * 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید * = ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه 😍😍😍😍 ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
📌 ♨️سلمان گونه زندگی کنیم...از «منِ» خود گذشت «مِنّا» شد❗️ 🔸به امام صادق(علیه السلام) گفت: «یاد سلمان فارسی را زیاد از شما می‌شنوم علت چیست؟» حضرت فرمودند: «می‌دانی چرا زیاد او را یاد می‌کنم؟» گفت: «نه!» حضرت فرمود: «بخاطر سه ویژگی: 1️⃣ ترجیح دادن خواستهٔ امامش، امیرالمؤمنین، بر خواستهٔ خودش 2️⃣ دوست داشتن فقرا و ترجیح دادنِ (نشست و برخاست با) آنان بر ثروتمندان 3️⃣ دوست داشتن دانش و دانشمندان.» 📌چه زیباست انسان طوری زندگی کند که مانند سلمان، «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» شود و سال‌ها بعد از وفات، امام و حجت خدا پیوسته از او یاد کند. امروز نیز می‌توانیم با ترجیح دادن خواسته‌های امام زمانمان سلمان‌گونه زندگی کنیم. 📚بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۲۷؛ 📚مفید، اختصاص، ص۳۴۱   🌿🌹 🌱🌹🌿🌱🌹🌿🌱🌹🌿🌱🌹🌿
❤️ گاهی اوقات عمق احساس رو میشه با یه استیکر عاشقانه نشون داد😍 💥 پیدا کردن استیکرهای عاشقانه و مناسبتی برای همسر؛ پدر، مادر و ... تو کانالهای استیکر کار سختیه 😫 👈اما اینجا پره از 👇 🌹 استیکرعاشقانه 🌹 استیکر تولدت مبارک 🌹 استیکر دوستت دارم 🌹 پروفایل عاشقانه 🌹 عکس نوشته عاشقانه 😎 اگر متاهلی یا عقدکرده بدو که این کانال خیلی بدردت میخوره👇 https://eitaa.com/joinchat/3117809743Ca67bff2bcc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام‌علیک یاصاحب‌الزمـان باخیال رخ زیبای توای راحت جان فارغ از دیدن روی دگرانیم هنوز تا که تو کی برسی زین سفر دور و دراز حیف وصد حیف که از بی خبرانیم هنوز الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕🎻🎻🎻🎼🎻🎻🎻💕 سلام من دخترم ۱۰ سال داره وخیلی دخترخوبی ولی متاسفانه بادختری دوست شده که کلا کنترل دخترم و دستش گرفته یعنی حتی تو نحوه لباس پوشیدنشم دخالت می کنه ودخترم حرفش گوش می کنه ودوستش خیلی دروغ می گه و دختر منم به این کار تشویق می کنه ، البته ( دختر خوبی ولی این اخلاق دروغ گفتنش من و اذیت می کنه)دخترم حرف من و گوش می کنه ولی می ترسم به مرور رو دخترم تاثیر بزارِ وقتی با انه من فقط با زور می تونم حرفم رو بهش به قبولونم چی کار کنم انم بچه اس دلم نمی یاد با دوستش به خاطر رفتار هاش برخورد کنم تند تنم باهم قهر می کنن زود اشتی می کنن 🎻🎼🎻 🍀سلام عزیز.. دو کار میتونید انجام بدین : 1⃣دوست دخترتون رو زیر چتر حمایت خودتون قرار بدین و باهاش ارتباط بگیرید، 👈دروغ گویی کودکان نشانه داشتن والدین سخت گیر هست. میتونید با وقت گذاشتن و بزرگواری،، دوست دخترتون رو حمایت و هدایت کنید. هم اجر معنوی دارید هم از نظر عاطفی به دخترتون نزدیک میشین و محبت شما در قلبش عمیق تر خواهد شد. 2⃣با هر شیوه درست و اخلاقی ارتباط دخترتون رو با این دوست قطع کنید. چون تاثیر دوست و محیط،، غیر قابل انکار هست و ممکنه زحمات تربیتی شما برای پرورش و تربیت دخترتون،، بی نتیجه بمونه .. ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... سلام . چند تا سوال داشتم هر زمان وقتش رو داشتید جواب بدید ممنون میشم من خیلی زود عصبانی میشم زود داد میزنم مخصوصا به دخترم زود پرخاش میکنم اون 7 سالش احساس میکنم به خاطر داد زدن و ازمن میترسه خیلی هم بامن راحت نیست نمیددونم باید چیکار کنم ممنون میشم راهنمایی کنید . چطور با دخترم دوست بشم. از اینکه وقت شمارو گرفتم معذرت میخوام 💦🔥💦 🍀 سلام عزیزم،، برای دوست شدن با دخترتون باید تعامل مثبت تون رو افزایش بدین. ✳از سه راه می تونید تعامل و ارتباط تون رو با کودک تقویت کنید : 1_زمان باکیفیت : هر روز، نیم ساعت زمان مختص کودک، داشته باشید. نیم ساعت فقط مال دخترتون باشید، تلفن، موبایل، خونه، همه چیز تعطیل،، این نیم ساعت فقط با کودک بازی کنید،، بازی که هر دو دوست داشته باشید. این کار، نق زدن و بهانه گیری کودک رو کاهش میده. همبازی های خیالی اش رو هم از ذهنش پاک میکنه. مراقب باشید در بازی،، دیگه شما مامان نیستید یه همبازی هستید! 👈پس تحکم، عصبانی شدن و دستور دادن ممنوع 2_محبت فیزیکی: نوازش، بوییدن، بوسیدن در طول روز باعث احساس امنیت در کودک میشود. 3_ارتباط کلامی: صحبت کردن با کودک و گوش دادن به حرفهای کودک ✳صبرتون رو افزایش بدین مامانی! ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
✅همیشه اولین ها یاد فرزندتان خواهد ماند ⚠️اولین نفری که مسایل جنسی را برای فرزندتان توضیح می دهد خودتان باشید ⛔️چون اگر کسی دیگر این نقش را ایفا کند و اطلاعات غلط به فرزندشما بدهد کار شما دوبرابر می شود چون هم باید ثابت کنید که اطلاعات اون شخص غلط بوده و سپس اطلاعات صحیح را به او بیاموزید ♦البته آموزش صحیح و مطابق سن فرزند و با آگاهی ومطالعه ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥آیا اخیرا این 10 جمله را به فرزندان خود گفته اید؟ 1)دوستت دارم 2)من به تو افتخار می کنم 3)تو را در کارهایی که می خواهی در زندگی ات انجام دهی حمایت می کنم 4)من به تو اعتقاد دارم 5)متاسفم(وقتی اشتباه می کنید آن را قبول کنید.) 6)تو آدم خوبی هستی 7)اینکه پدر یا مادر خود را دوست داشته باشی خوب است 8)من تو را قبول دارم 9)منظور من این نبود 10)تو مهم و خاص هستی ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
❤🍃خونه محل است نه تسويه حساب هاي شخصي! هرگز کودکتان را با جمله‌ی برسیم خونه حسابتو میرسم، نکنید! خانه برای فرزندتان باید محل امنیت و آرامش باشد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
به قلم فاطمه امیری ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت50 _بیدار شو دیگه تنبل مهیا دست مریم را پس زد _ول کن جان عزیزت مریم بیخیال نشد
مهیا و مریم ڪنار بقیه دخترا روی تختی که در حیاط بود نشستند هوا تاریک و سرد بود صبحانه را محمد آقا آش آورده بود محمد آقاو شهین خانم در آشپزخانه صبحانه را صرف کردند مهیا در گوش زهرا گفت _جدیدا سحر خیز شدی ڪلڪ زهرا چشم غره ای برای مهیا رفت در حال خوردن صبحانه بودند که شهاب سریع در حالی که کتش را تنش می ڪرد به طرف در خانه رفت _شهاب صبحونه نخوردی مادر _با بچه ها تو پایگاه می خورم دیرم شده شهاب که از خانه خارج شد دخترا به خوردن ادامه دادن _میگم مریم این داداشت خداحافظی بلد نیست به جای مریم نرجس با اخم روبه مهیا گفت _بلده ولی با دخترای غریبه و این تیپی صحبت نمی کنه محض گفتن این حرف نرجس با اخم سارا و مریم مواجه شد تا مهیا می خواست جوابش را بدهد زهرا آروم باشی به او گفت مهیا قاشق اش را در کاسه گذاشت و از جایش بلند شد مریم_کجا تو که صبحونه نخوردی _سیر شدم به طرف اتاق مریم رفت خودش را روی تخت انداخت برای چند لحظه پشیمان شده بود ڪه امشب را مانده بود از جایش بلند شد... به طرف آینه رفت به چهره ی خود نگاهی ڪرد بی اختیار مقنعه اش را جلو آورد و وهمه ی موهایش را داخل فرستاد به خودش نگاه گرد مانند دختره ای محجبه شده بود لبخندی روی لبانش نشست قیافه اش خیلی عوض شده بود چهره اش خیلی معصوم شده بود تا می خواست مقنعه اش را به صورت قبل برگرداند در باز شد و مریم وارد اتاق شد مریم با دیدن مهیا با ذوق به طرفش رفت _واااای مهیا چه ناز شدی دختر مهیا دست برد تا مقنعه اش را عقب بکشد _برو بینم فک کردی گوشام مخملیه مریم دستش را کشید _چیکار میکنی بزار همینطوری بمونه چه معصوم شده قیافت مهیا نگاهی به خودش در آیینه انداخت نمی توانست این چیز را انکار کند واقعا چهره اش ناز ومعصوم شده بود _مهیا یه چیز بگم فک نکنی من خدایی نکرده منظوری داشته باشم و.... _مریم بگو _مقنعه اتو همینجوری بزار هم خیلی بهت میاد هم امروز روز دهم محرمِ مهیا نگذاشت مریم حرفش را ادامه بدهد _باشه _در مورد نرجس... _حرف اون عفریته برام مهم نیست ناراحت هم نشدم خیالت تخت دو نفره و چشمکی برای مریم زد در واقع ناراحت شده بود ولی نمی خواست مریم را ناراحت کند مریم با خوشحالی بوسه ای روی گونه اش کاشت _ایول داری خواهری پایین منتظرتم مهیا به سمت آینه چرخید و دوباره خودش را در آینه برانداز کرد.... اگر شخص دیگری به جای مریم بود حتما از حرف هایش ناراحت می شد ولی اصلا از حرف های مریم ناراحت نشده بود خودش هم می دانست که صاحب این روزها حرمت دارد بلاخره در آن روز سخت که احمد آقا مریض بود وجودش را احساس کرده بود و دوست داشت شاید پاس تشڪر هم باشد امروز را باحجاب باشد * .دارد... * 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
.پنجاه.ودوم همه از حجاب مهیا تعجب کرده بودند سارا و زهرا و شهین خانم کلی از چهره و حجابش تعریف کرده بودند اما از نرجس و مادرش جز نیشخندی گیرش نیامد. خانم های محل کم کم برای ڪمڪ می آمدند و حیاط نسبتا شلوغ بود _مهیا مهیا مهیا به طرف شهین خانم که کنار چند تا خانم نشسته بود رفت _جانم شهین جون _مهیا بی زحمت برو کمک عطیه تو آشپزخونه است _الان میرم به طرف آشپزخونه رفت... _جونم عطیه جونم عطیه سینی را جلوی مهیا گذاشت ـــ بی زحمت اینو ببر به خانما تعارف ڪن مهیا سینی به دست به طرف حیاط رفت به همه ی خانم ها تعارف ڪرد... بعضی از خانم ها ڪه مهیا را می شناختند با دیدن حجابش تعجب می کردند یا حرف تلخی می زدند اما برای مهیا مهم نبود او که همیشه تنوع طلب بود و دوست داشت چیزهای جدید را امتحان کند و این بار حجاب را انتخاب کرده بود به طرف شهین خانم و دوستانش رفت به همه تعارف ڪرد همه چایی برداشتند و تشڪری ڪردند اما سوسن خانم مادر نرجس اخمی ڪرد و چایی را برنداشت چایی ها تمام شده بود و به دوتا از خانما چایی نرسیده بود به آشپزخونه برگشت _عطیه جان دوتا چایی بریز داخل شلوغ بود گروهی زیارت عاشورا می خوندند و گروهی مشغول حرف زدن بودند مریم با صدای بلندی گفت _مهیا ،نرجس آماده باشید یکم دیگه میریم هیئت _زهرا و سارا پس؟؟ _اونا زودتر رفتن کمک _باشه،آماده ام _بابا دو تا چایی بودن عطیه _غر نزن بزار دم بکشه مهیا روی اپن آشپزخانه نشست وشروع به بررسی آشپزخانه ڪرد... همزمان سوسن خانم وارد آشپزخانه شد و با اخم به مهیا نگاهی کرد اما مهیا بیخیال خودش را مشغول کرد _بیا بگیر مهیا مهیا سینی را برداشت و به طرف بیرون رفت که با برخورد به شخصی از جا پرید و سینی چایی را روی آن انداخت با صدای شکستن استکان ها عطیه، سوسن خانم و شهین خانم و چندتا از خانم ها به طرف مهیا آمد زهرا و نر جس از پله ها پایین آمدند مریم با نگرانی پرسید _چی شده؟؟ .دارد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَرَاهُ قَرِیباً 💫 * چه کسی می گوید؛ پشت این ثانیه ها تاریک است؟ گام اگر برداریم؛ روشنی نزدیک است* .... ( سهراب سپهری) 🌿🕊🌹🌿🕊🌹🌿🕊🌹🌿🕊🌹