ارتباط موفق_28.mp3
11.4M
#ارتباط_موفق
#قسمت28
❥ روح رِفق و مدارا ؛ مهمترین روحیه برای تداوم یک ارتباط است!
کسانی که قدرت سازش، مدارا و پذیرش دیگران با ضعفها و عیوبشان را ندارند؛
💥 در میانهی راه، حتماً عزیزان و مرتبطانِ خود را از دست میدهند!
#استاد_شجاعی 🎤
#دکتر_رفیعی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 تاثیرپذیری شوهر از خواهر و مادرش
🔴 استاد #عباسی_ولدی
#صوتی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت49 بسته بندی سبزی ها تمام شده بود... همه برای مراسم و ناهار به مسجد رفته بودن ا
#جانم_میرود
#قسمت50
_بیدار شو دیگه تنبل
مهیا دست مریم را پس زد
_ول کن جان عزیزت
مریم بیخیال نشد و به ڪارش ادامه داد
_بیدار میشی یا به روش خودم بیدارت میکنم
مهیا سر جایش نشست
ــ بمیری بفرما بیدار شدم چی می خوای
مهیا با دیدن هوای تاریڪ بلند شد و پنجره اتاق را باز کرد...
_هوا که تاریکه پس چرا بیدارم کردی
مریم بوسه ای روی گونه اش کاشت
_فدات واسه نماز بیدارت کردم
مهیا نمی دانست چرا ولی خجالت کشیدکه بگوید نماز نمی خواند پس بی اعتراض مقنعه اش را سرش کرد
_مریم دخترا کجان؟؟
مریم در حال جمع کردن رخت خواب ها گفت
_اونا که مثل تو خوابالو نیستن زود بیدار شدن الان پایین دارن وضو میگیرن
مهیا با تعجب گفت
_زهرا پیششونه؟؟
_آره دیگه
مهیا باور نمی کرد که زهرای خوابالو بیدار شده باشد همراه مریم به سمت سرویس رفتن
با اینڪه سال ها است که نماز نخوانده بود اما وضو و نماز یادش مانده بود
به اتاق برگشت مریم چادر سفید گل گلی برایش آورد
روبه قبله ایستاد و نمازش را شروع ڪرد
_الله اڪبر الله اڪبر
نمازش تمام شد بوسه ای بر روی مهر زد و نفس عمیقی کشید سجاده بوی گلاب
می داداحساس خوبی به مهیا دست داد
مریم با تعجب به مهیا نگاه می کرد باورش نمی شد که مهیا بتواند اینقدر خوب نماز بخواند....
مهیا سر از سجاده بلند کرد مریم بی اختیار به سمتش رفت واو را در آغوش گرفت
مهیا با تعجب خودش را از مریم جدا کرد
_یا اڪثر امام زاده ها دیونه شدی
مریم خندید و بر سر مهیا کوبید
_پاشو بریم پایین صبحونه بخوریم
_آخه الان وقت صبحونه است
_غر نزن
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
* ادامه.دارد... *
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
*#نشر = #صدقه_جاریه
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه_471ازقرآن🌸
#جز24🌸
#سوره_غافر🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
📌#تلنگر_مهدوی
♨️سلمان گونه زندگی کنیم...از «منِ» خود گذشت «مِنّا» شد❗️
🔸به امام صادق(علیه السلام) گفت: «یاد سلمان فارسی را زیاد از شما میشنوم علت چیست؟» حضرت فرمودند: «میدانی چرا زیاد او را یاد میکنم؟» گفت: «نه!» حضرت فرمود: «بخاطر سه ویژگی:
1️⃣ ترجیح دادن خواستهٔ امامش، امیرالمؤمنین، بر خواستهٔ خودش
2️⃣ دوست داشتن فقرا و ترجیح دادنِ (نشست و برخاست با) آنان بر ثروتمندان
3️⃣ دوست داشتن دانش و دانشمندان.»
📌چه زیباست انسان طوری زندگی کند که مانند سلمان، «مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» شود و سالها بعد از وفات، امام و حجت خدا پیوسته از او یاد کند. امروز نیز میتوانیم با ترجیح دادن خواستههای امام زمانمان سلمانگونه زندگی کنیم.
📚بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۲۷؛
📚مفید، اختصاص، ص۳۴۱
#اللّهمعجّللولیکالفرج 🌿🌹
🌱🌹🌿🌱🌹🌿🌱🌹🌿🌱🌹🌿
❤️ گاهی اوقات عمق احساس رو میشه با یه استیکر عاشقانه نشون داد😍
💥 پیدا کردن استیکرهای عاشقانه و مناسبتی برای همسر؛ پدر، مادر و ... تو کانالهای استیکر کار سختیه 😫
👈اما اینجا پره از 👇
🌹 استیکرعاشقانه
🌹 استیکر تولدت مبارک
🌹 استیکر دوستت دارم
🌹 پروفایل عاشقانه
🌹 عکس نوشته عاشقانه
😎 اگر متاهلی یا عقدکرده بدو که این کانال خیلی بدردت میخوره👇
https://eitaa.com/joinchat/3117809743Ca67bff2bcc
💕زندگی عاشقانه💕
❤️ گاهی اوقات عمق احساس رو میشه با یه استیکر عاشقانه نشون داد😍 💥 پیدا کردن استیکرهای عاشقانه و مناس
کانال استیکرمون انواع استیکرهای مذهبی؛ مناسبتی، مهدوی و عاشقانه رو داره 😊👆👆
السلامعلیک یاصاحبالزمـان
باخیال رخ زیبای توای راحت جان
فارغ از دیدن روی دگرانیم هنوز
تا که تو کی برسی زین سفر دور و دراز
حیف وصد حیف که از بی خبرانیم هنوز
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
#صبحتـون_مهــدوے
#التماس_دعای_فـرج
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
#تربیت_فرزند
#نوجوان
💕🎻🎻🎻🎼🎻🎻🎻💕
#دخترم_تحت_تاثیر_دوستش_هست
سلام
من دخترم ۱۰ سال داره وخیلی دخترخوبی
ولی متاسفانه بادختری دوست شده که کلا کنترل دخترم و دستش گرفته یعنی حتی تو نحوه لباس پوشیدنشم دخالت می کنه ودخترم حرفش گوش می کنه ودوستش خیلی دروغ می گه و دختر منم به این کار تشویق می کنه ، البته ( دختر خوبی ولی این اخلاق دروغ گفتنش من و اذیت می کنه)دخترم حرف من و گوش می کنه
ولی می ترسم به مرور رو دخترم تاثیر بزارِ وقتی با انه من فقط با زور می تونم حرفم رو بهش به قبولونم چی کار کنم
انم بچه اس دلم نمی یاد با دوستش به خاطر رفتار هاش برخورد کنم تند تنم باهم قهر می کنن
زود اشتی می کنن
🎻🎼🎻
🍀سلام عزیز..
دو کار میتونید انجام بدین :
1⃣دوست دخترتون رو زیر چتر حمایت خودتون قرار بدین و باهاش ارتباط بگیرید،
👈دروغ گویی کودکان نشانه داشتن والدین سخت گیر هست.
میتونید با وقت گذاشتن و بزرگواری،،
دوست دخترتون رو حمایت و هدایت کنید. هم اجر معنوی دارید هم از نظر عاطفی به دخترتون نزدیک میشین و محبت شما در قلبش عمیق تر خواهد شد.
2⃣با هر شیوه درست و اخلاقی ارتباط دخترتون رو با این دوست قطع کنید.
چون تاثیر دوست و محیط،،
غیر قابل انکار هست و ممکنه زحمات تربیتی شما برای پرورش و تربیت دخترتون،،
بی نتیجه بمونه ..
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
#زود_عصبانی_میشم_و_سر_دخترم_داد_میزنم...
سلام . چند تا سوال داشتم هر زمان وقتش رو داشتید جواب بدید ممنون میشم
من خیلی زود عصبانی میشم زود داد میزنم مخصوصا به دخترم زود پرخاش میکنم اون 7 سالش احساس میکنم به خاطر داد زدن و ازمن میترسه خیلی هم بامن راحت نیست نمیددونم باید چیکار کنم ممنون میشم راهنمایی کنید .
چطور با دخترم دوست بشم.
از اینکه وقت شمارو گرفتم معذرت میخوام
💦🔥💦
🍀 سلام عزیزم،،
برای دوست شدن با دخترتون باید تعامل مثبت تون رو افزایش بدین.
✳از سه راه می تونید تعامل و ارتباط تون رو با کودک تقویت کنید :
1_زمان باکیفیت : هر روز، نیم ساعت زمان مختص کودک، داشته باشید.
نیم ساعت فقط مال دخترتون باشید،
تلفن، موبایل، خونه، همه چیز تعطیل،،
این نیم ساعت فقط با کودک بازی کنید،، بازی که هر دو دوست داشته باشید.
این کار، نق زدن و بهانه گیری کودک رو کاهش میده.
همبازی های خیالی اش رو هم از ذهنش پاک میکنه. مراقب باشید در بازی،، دیگه شما مامان نیستید یه همبازی هستید!
👈پس تحکم، عصبانی شدن و دستور دادن ممنوع
2_محبت فیزیکی: نوازش، بوییدن، بوسیدن در طول روز باعث احساس امنیت در کودک میشود.
3_ارتباط کلامی: صحبت کردن با کودک و گوش دادن به حرفهای کودک
✳صبرتون رو افزایش بدین مامانی!
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
#نوجوان
#تربیت_جنسی
✅همیشه اولین ها یاد فرزندتان خواهد ماند
⚠️اولین نفری که مسایل جنسی را برای فرزندتان توضیح می دهد خودتان باشید
⛔️چون اگر کسی دیگر این نقش را ایفا کند و اطلاعات غلط به فرزندشما بدهد کار شما دوبرابر می شود
چون هم باید ثابت کنید که اطلاعات اون شخص غلط بوده و سپس اطلاعات صحیح را به او بیاموزید
♦البته آموزش صحیح و مطابق سن فرزند و با آگاهی ومطالعه
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
♥آیا اخیرا این 10 جمله را به فرزندان خود گفته اید؟
1)دوستت دارم
2)من به تو افتخار می کنم
3)تو را در کارهایی که می خواهی در زندگی ات انجام دهی حمایت می کنم
4)من به تو اعتقاد دارم
5)متاسفم(وقتی اشتباه می کنید آن را قبول کنید.)
6)تو آدم خوبی هستی
7)اینکه پدر یا مادر خود را دوست داشته باشی خوب است
8)من تو را قبول دارم
9)منظور من این نبود
10)تو مهم و خاص هستی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
❤🍃خونه محل #آرامش است نه تسويه حساب هاي شخصي!
هرگز کودکتان را با جملهی برسیم خونه حسابتو میرسم، #تهدید نکنید!
خانه برای فرزندتان باید محل امنیت و آرامش باشد.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت50 _بیدار شو دیگه تنبل مهیا دست مریم را پس زد _ول کن جان عزیزت مریم بیخیال نشد
#جانم_میرود
#قسمت51
مهیا و مریم ڪنار بقیه دخترا روی تختی که در حیاط بود نشستند
هوا تاریک و سرد بود
صبحانه را محمد آقا آش آورده بود
محمد آقاو شهین خانم در آشپزخانه صبحانه را صرف کردند
مهیا در گوش زهرا گفت
_جدیدا سحر خیز شدی ڪلڪ
زهرا چشم غره ای برای مهیا رفت
در حال خوردن صبحانه بودند که شهاب سریع در حالی که کتش را تنش می ڪرد به طرف در خانه رفت
_شهاب صبحونه نخوردی مادر
_با بچه ها تو پایگاه می خورم دیرم شده
شهاب که از خانه خارج شد دخترا به خوردن ادامه دادن
_میگم مریم این داداشت خداحافظی بلد نیست
به جای مریم نرجس با اخم روبه مهیا گفت
_بلده ولی با دخترای غریبه و این تیپی صحبت نمی کنه
محض گفتن این حرف نرجس با اخم سارا و مریم مواجه شد
تا مهیا می خواست جوابش را بدهد زهرا آروم باشی به او گفت
مهیا قاشق اش را در کاسه گذاشت و از جایش بلند شد
مریم_کجا تو که صبحونه نخوردی
_سیر شدم
به طرف اتاق مریم رفت
خودش را روی تخت انداخت برای چند لحظه پشیمان شده بود ڪه امشب را مانده بود
از جایش بلند شد...
به طرف آینه رفت به چهره ی خود نگاهی ڪرد بی اختیار مقنعه اش را جلو آورد و وهمه ی موهایش را داخل فرستاد به خودش نگاه گرد مانند دختره ای محجبه شده بود لبخندی روی لبانش نشست قیافه اش خیلی عوض شده بود چهره اش خیلی معصوم شده بود تا می خواست مقنعه اش را به صورت قبل برگرداند در باز شد و مریم وارد اتاق شد مریم با دیدن مهیا با ذوق به طرفش رفت
_واااای مهیا چه ناز شدی دختر
مهیا دست برد تا مقنعه اش را عقب بکشد
_برو بینم فک کردی گوشام مخملیه
مریم دستش را کشید
_چیکار میکنی بزار همینطوری بمونه چه معصوم شده قیافت
مهیا نگاهی به خودش در آیینه انداخت
نمی توانست این چیز را انکار کند واقعا چهره اش ناز ومعصوم شده بود
_مهیا یه چیز بگم فک نکنی من خدایی نکرده منظوری داشته باشم و....
_مریم بگو
_مقنعه اتو همینجوری بزار هم خیلی بهت میاد هم امروز روز دهم محرمِ
مهیا نگذاشت مریم حرفش را ادامه بدهد
_باشه
_در مورد نرجس...
_حرف اون عفریته برام مهم نیست ناراحت هم نشدم خیالت تخت دو نفره
و چشمکی برای مریم زد
در واقع ناراحت شده بود ولی نمی خواست مریم را ناراحت کند
مریم با خوشحالی بوسه ای روی گونه اش کاشت
_ایول داری خواهری پایین منتظرتم
مهیا به سمت آینه چرخید و دوباره خودش را در آینه برانداز کرد....
اگر شخص دیگری به جای مریم بود حتما از حرف هایش ناراحت می شد ولی اصلا از حرف های مریم ناراحت نشده بود
خودش هم می دانست که صاحب این روزها حرمت دارد
بلاخره در آن روز سخت که احمد آقا مریض بود وجودش را احساس کرده بود و دوست داشت شاید پاس تشڪر هم باشد امروز را باحجاب باشد
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
* #ادامه.دارد... *
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
#قسمت52
#قسمت.پنجاه.ودوم
همه از حجاب مهیا تعجب کرده بودند سارا و زهرا و شهین خانم کلی از چهره و حجابش تعریف کرده بودند اما از نرجس و مادرش جز نیشخندی گیرش نیامد.
خانم های محل کم کم برای ڪمڪ می آمدند و حیاط نسبتا شلوغ بود
_مهیا مهیا
مهیا به طرف شهین خانم که کنار چند تا خانم نشسته بود رفت
_جانم شهین جون
_مهیا بی زحمت برو کمک عطیه تو آشپزخونه است
_الان میرم
به طرف آشپزخونه رفت...
_جونم عطیه جونم
عطیه سینی را جلوی مهیا گذاشت
ـــ بی زحمت اینو ببر به خانما تعارف ڪن
مهیا سینی به دست به طرف حیاط رفت به همه ی خانم ها تعارف ڪرد...
بعضی از خانم ها ڪه مهیا را می شناختند با دیدن حجابش تعجب می کردند یا حرف تلخی می زدند اما برای مهیا مهم نبود
او که همیشه تنوع طلب بود و دوست داشت چیزهای جدید را امتحان کند و این بار حجاب را انتخاب کرده بود
به طرف شهین خانم و دوستانش رفت به همه تعارف ڪرد همه چایی برداشتند و تشڪری ڪردند
اما سوسن خانم مادر نرجس اخمی ڪرد و چایی را برنداشت
چایی ها تمام شده بود و به دوتا از خانما چایی نرسیده بود به آشپزخونه برگشت
_عطیه جان دوتا چایی بریز
داخل شلوغ بود گروهی زیارت عاشورا می خوندند
و گروهی مشغول حرف زدن بودند
مریم با صدای بلندی گفت
_مهیا ،نرجس آماده باشید یکم دیگه میریم هیئت
_زهرا و سارا پس؟؟
_اونا زودتر رفتن کمک
_باشه،آماده ام
_بابا دو تا چایی بودن عطیه
_غر نزن بزار دم بکشه
مهیا روی اپن آشپزخانه نشست وشروع به بررسی آشپزخانه ڪرد...
همزمان سوسن خانم وارد آشپزخانه شد و با اخم به مهیا نگاهی کرد اما مهیا بیخیال خودش را مشغول کرد
_بیا بگیر مهیا
مهیا سینی را برداشت و به طرف بیرون رفت که با برخورد به شخصی از جا پرید و سینی چایی را روی آن انداخت
با صدای شکستن استکان ها عطیه، سوسن خانم و شهین خانم و چندتا از خانم ها به طرف مهیا آمد
زهرا و نر جس از پله ها پایین آمدند مریم با نگرانی پرسید
_چی شده؟؟
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
#ادامه.دارد...
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه_472ازقرآن🌸
#جز24🌸
#سوره_غافر🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه #شهید_صفر_علی_فلاح_زاده
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَرَاهُ قَرِیباً 💫
* چه کسی می گوید؛
پشت این ثانیه ها تاریک است؟
گام اگر برداریم؛ روشنی نزدیک است* ....
( سهراب سپهری)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌿🕊🌹🌿🕊🌹🌿🕊🌹🌿🕊🌹
⚪️✨ مهربان خـــدای من
🌺✨بوی ناب بهشت میدهد
⚪️✨ همهی نامهای قشنگت...
⚪️✨هوای دلم سبک میشود
🌺✨ با زمزمهی نامهای زیبایت...
⚪️✨نفس می کشم در هوای
🌺✨ مهربانیهای نابت....
⚪️✨روزی زیبا و پربار را با توکل
🌺✨ بر اسم اعظمت آغاز میکنیم ..
⚪️✨ بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
🌺✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
💕زندگی عاشقانه💕
#همسفر2 دکتر #حبشی #قسمت2 جلسه دوم 📌 یادتون باشه گفتیم عدد که بیشتر میشه یعنی از جدل که به قهر او
#همسفر2
دکتر #حبشی
#قسمت3
#قسمت_سوم ⬅️ #جلسه_اول
✍ کسی که وقتی یه علاقه ی تصویری
برای فعالیت های خودش انتخاب میکنه
ودیگه به زوجش هیچ کاری نداره؛
این قابلیت لازم روبرای زوجیت نداره.
📌 خوب بعد ازاین مقدمه ای که خیلی هم اساسی هست ومالازم داریم یه ارزیابی اولیه ازخودمون داشته باشیم ونقصمون رو دراین مسئله بریم تمرین کنیم که جبران کنیم؛
میرسیم به اینکه حالا وقتی که من میخوام برم برای آنچه که هستم.
👀 دقت کنید نه برای آنچه که می خواهم،
می خوام برم برای آنچه که می خواهم یه هم جهت انتخاب کنم.
مایه مقصد مشترک داریم،
نیازی نیست سلیقمون در طی این مقصد هم شبیه ویکسان باشند.خیر.👏
اما می خواد نگاهمون به مقصد واحد باشه.
فرض کنید من وخانم می خوایم بریم به یه تفریحی.
این تفریح رو هردو دریه فضایی مثل کوهستان انتخاب کردیم.
آیا چون من میخوام برم به کوه ،این خانم هم می خواد بره به کوه ما مقصدمون در کوه یکیه؟
خیر درمنظر اولیه یکسانیم،
درعنوان مقصد یکسانیم؛اما درمسیر مقصد واحد نیستیم.💯
بعد به پای کوه میرسیم خانم می خواد همین جا سفره پهن کنه،
دراین دشت ودامن کوه بشینه،
نگاهی هم به این فضای اطرافش بیندازه واز این محیط استفاده کنه.
من چی؟🤔
اگه من دارم اینجا به صعود ها فکر میکنم،
به اینکه از این قله وسنگ ها بالابرم؛
آیا این خانم همسفر منه؟
ازاین مثال باید استفاده کرد دید
من از جون این زندگی چی می خوام؟
وچقدر باید این روبرای اون مخاطبم تشریح کنم که اون بفهمه کجا داره پامیزاره؟
باکی داره مقصد یکسان انتخاب میکنه؟
👣 نیادچندقدمی بعد ببینه اِ اینجا کجاست!😬
این داره منو کجا میبره!
شماچرا اینجوری هستید؟!
این چه رفتاریه؟
این چه برخوردیه!درگیری ها شروع شد.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#همسفر2
#قسمت3
#قسمت_سوم ⬅️ #جلسه_دوم
✍ پس مسئله ی دیگه ای که می خواد خیلی اساسی وجدی نگاهش کنیم ببینیم ماخودمون چی هستیم.
ببینید من تاحالا سراغ مخاطبم
نرفتم که ببینم اون مخاطبی که می خوام انتخاب کنم براش چه شاخصه هایی بزارم.
دارم میبینم منی که می خوام به
سمت کسی راه بیافتم،برم اون ادم روبرای خودم انتخاب کنم:
1️⃣ قابلیت زوجیت دارم.👌
2️⃣ خودم رودرست کشف کردم که کی ام وچی می خوام.👌
خیلی از ازدواج هایی که شکل میگیره،
فارغ از این مهم ها هست؛
یعنی خارج از این شاخص ها هست ..بعدرفتند وازدواج رو شکل دادند.
مثلا یه اُنسی اومده بین این دونفر بعد یه علاقه ای شکل گرفته....
خوب عاطفه ها هم جاری شد واین ادم هارو به هم پیوند داد؛
اینااحساس کردند متعلق بهم اند بدون اینکه سنجش قابلیت ها ومقصد هاشده باشه.
📌 حالا وقتی میاند در کنار همدیگه انتظاراتشون هست که همدیگه رو رنج میده،
بعد خواهر گفت تو مگه منو دوست نداری ؟🙄
مگه توبه من اینقدر التماس نداشتی؟
وقتی میگم اینجوری باش؛باش دیگه.
اونم همین انتظار رو به مخاطبش تحمیل میده واون عاطفه های سنگینی که پیش از حرکت در مسیر زندگی بهم تعارف میکردیم الان سنگی شده که بهم پرتاب میکنیم.😮
💯 پس موضوع خیلی اساسیه که ماداریم چجوری به امر ازدواج نگاه میکنیم
وچه قابلیت هایی رو فراهم کردیم.
وآیادارم میرم کسی رو انتخاب کنم
برای گرایش های خودم یا به دنبال این هستم که یک هم مسیر ویک هم جهت روانتخاب کنم؟👏
🚫 مراقب باشیم.
مخصوصا در جوانی تبلور عاطفه ها هست،
عاطفه ها جوشش می کنند.
اگر بخوام از پنجره ی عاطفه انتخاب همسر بکنم بعد باهمین ابزار در مسیر زندگی حرکت کنم؛
این ابزار برای این مسیر قابلیت ندارد
واگر جهت های ما معکوس باشد،یه زاویه ی بزرگی بین این جهت ها وجود داشته باشه.
پایان قسمت سوم.
🎊اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🎊
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══