eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️❤️❤️ #هر_دو_بخوانیم #همسرداری #تفاوت_زن_ومرد 🔵تفاوت زنان و مردان را درك كنيم: ❌زن و مرد دعواشون شد! باهم قهرن! باهم حرف نمیزنن! حتی به هم نگاه هم نمیکنن! 🔹صدای زنگ تلفن: زن گوشی رو برمیداره. مرد میشنوه که دوستای زن به استخر دعوتش کردن! 🔹مردباخودش فکر می کنه: کاش همین الان قبول کنه و بره، تا چندساعتی تنها باشم وآروم شم! 🔹صدای زنگ تلفن: مرد گوشی رو برمیداره. زن میشنوه که دوستای مرد برای دیدن فوتبال دعوتش کردن! 🔹زن با خودش فکر میکنه: کاش قبول نکنه. کاش نره. کاش همین الان بیاد پیشم و بگه: میدونم ازم دلخوری. واسه همین نمیرم تا با هم باشیم و اگه ناراحتت کردم از دلت در بیارم. 💙 بدانیم که مردها برای آروم شدن نیاز به خلوت دارن. زنها برای آروم شدن نیاز به حمایت... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به خانومه گفتیم دست داری میتونی بنویسی، خدا گفته اگه بنویسی اینطور میشه، بعد نمی نویسی.😏 سوال هست، ببخشید گفتیدبچه نميذارم قرآن و مفاتيح بخونم نباید بهش بگی بزار نماز بخونم بعداً میام؟ جواب⬅️ مثلاً اگه بچه طاقت نداره نماز مغرب و عشاء رو با هم نخون، من بارها تمرین کردم بچه میگه یکی بخون بریم بازی کنیم، بگو باشه، یکی بخون برو بازی کن، یعنی کلا یه جورای حساس شده، نماز نخون کلا میگه با من بازی کن چون اون شما رو ازش دور میکنه، هر چیزی که شما رو ازش دور بکنه بدش مياد ☎️یه موقع داری تلفن میزنی میگه با این تلفن حرف نزن،🍲 آشپزی نمیخواد بکنی بیا با من بازی کن،چون حس مالکیت داره شما رو مال خودش ميدونه،♻️ خدای بچه شمایی، الان جوابش رو بده اشکالی نداره 📣بچه صداتون میکنه شما تلفن صحبت می کنید یا الان بنده صحبت میکنم، دارید من رو نگاه میکنید هیچ اشکالی نداره بچه صداتون کرد بگو جانم، ببین اون چی میگه چون اون طاقتش کمه، خانمی میگفت خب اینطوری آخه من نمازم رو دیر میخونم، اصلا انگار یه کاری رو نکردم هی میگه بیا با من بازی کن، برنامه ریزی شماست باید نیم ساعت قبل از اذان اینقدر باهاش بازی کنی که موقع اذان شما رو رها کنه. @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #خانه_تکانی #خانه_تکانی_دل_جسم_خانه #روز14 بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم #خا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷 سلام علیکم دل❤️ منزل💙 جسم💚 روز ❤️❤️ ❤️شنیدید میگن کسی که خواب باشه با دوتا صدا بیدار میشه امان از کسی که خودش رو به خواب بزنه. خیلی از ما برای انجام ندادن احکام خدا ، خودمون را به خواب میزنیم و هزار تا توجیه میاریم. کسی که در زمان بیداری، ولی خدا را یاری نکند با لگد دشمن از خواب بیدار میشود . بعد از دشمن درونی، مراقب دشمن بیرونی هم باشیم. ❤️❤️❤️❤️❤️ 💙 امروز می ریم توی اتاق خواب ، البته نه برای خوابیدن بلکه برای مهیا کردن جایگاه خواب خوب. قبلا کار لباسها رو کردیم و امروز ؛ ملحفه ها، تشک، متکا، روبالشتی، روتختی، وسایل چوبی مثل میز توالت و عسلی ها، کمد اگر اینها را ندارید که کارتون سبک تر هست . آنهایی که باید بشورید را جدا کنید . بعضی متکاها باید رسیدگی بشه. اگه توانستیم تشک های خودتون را از پشم تهیه کنید اگر نشد از پوستک که پوست گوسفند هست استفاده کنید ، خیلی از مشکلات مفصل را از بین میبره. وسایل چوبی رو هم بعد از رسیدگی به داخل کشوها گردگیری کنید و با پارافین و مواد رنگی مبلمان، لکه گیری کنید. اگر دو تا اتاق دارید باید یک روز دیگر هم برای آن بگذارید. وسایل دیگر داخل اتاق مثل قاب، جا شمعی، ساعت و گلدان را هم تمیز کنید. (توی اتاق خواب خودتان به خاطر روابط زنلشویی، گل طبیعی نگذارید) در و پنجره را هم گردگیری کنید. پرده را اول کار بردارید بشورید تا موقع تمام شدن کار خشک شده و آماده زدن باشد. توی خواب سعی کنید زیاد وسایل متفرقه نگذارید مگر مجبور باشید و جاتون کم باشه که این هم هنر خانم هاست که توی جای کم با سلیقه باشند. 💙💙💙💙💙 💚 امروز از گلاب و گل محمدی بیشتر بهره ببریم. شاید شبها به خاطر خستگی یا مشغولیت ذهن برای کارهای زیاد، راحت نخوابیم. گذاشتن یه ظرف گلاب که داخلش شمع وارمر بگذارید بوی آرام بخشی ایجاد میکنه حتی گل های خشک محمدی را میتونید توی اتاق بگذارید. 💚💚💚💚💚 خانم @jalasaaat @zendegiasheghane_ma
🔰دو سال است عقد کرده‌ام. همسرم در خواستگاری قول داد که اجازۀ ادامه تحصیل به من بدهد؛ امّا حالا که ازدواج کرده‌ایم، این اجازه را به من نمی‌دهد. ⁉️نمی‌دانم چگونه ایشان را قانع کنم؟ به مشاوره هم راضی نمی‌شود. ♦️پرسش‌های گام پنجم، عدم رضایت شوهر به ادامه تحصیل همسر @abbasivaladi 👇👇👇👇👇 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 تقویم نجومی ، اسلامی ✴️ سه شنبه 👈14 اسفند ۹۷ 👈5 مارس2019 👈27جمادی الثانی ۱۴۴۰ 🕌مناسبت های دینی و اسلامی. شهادت سلطان علی بن محمد بن باقر علیه السلام در اردهال کاشان.(116ه.ق) 💑 امشب مباشرت مکروه است و ممکن است فرزند کم عقل و سبک سر شود. ✅ وقت استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و امام_باقر_علیه_السلام و امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 🌼🍃⭐🌙🌙🌙⭐🍃🌼 🌙نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ ❤ ⭐️خدایا ✨دراین دریای ⭐️پرتلاطم روزگار ✨با نگاه مهربانت ⭐️دلگرم مان کن ✨به فردایی بهتر ⭐️الهی ✨در اين شب زیبایت ⭐️ودر اين لحظه، ✨به حقِ تمامی اسماء و ⭐️صفات بی انتهای خويش ✨آرزوي همـه را ⭐️به هدف اجابت بنشان ✨آمين یا رَبَّ از آسمان آرامش و عظمتش✨ از خورشيد مهربانی اش❣ از دنيا خوبی هایش✨ و از خدا لطف بي كرانش❣ نصيب لحظه هاتون باشد✨ به امید گشایش در کارهای شما❣ آمین 💙 یا علی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 صلی الله علیک یا اباعبدالله من اے باد صبا رَهِ رفتن بہ ڪوے دوسٺ نَدانَم✨ تـو میروے بہ سلامٺ،🕊 سـلامِ مـا را برسـان...✋ 💞 @zendegiasheghane_ma
سلام امام زمانم تو بیایی همه ثانیه ها ساعتها از همین روز همین لحظه همین دم عیدند !! بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند.... 💞 @zendegiasheghane_ma 🌿🌻🌿🌻🌿
به اندازه❤️ تک تک گلبرگ های دنیا💙 شادمانی برایتان آرزومیکنم🌷 میدانم که این شادمانی🌿 قرین ِسلامتی ست💥 پس میگویم حالِ خوب🌈 نصیبِ دلهای مهربانتان🌻 🌸 صبح سه شنبه 14اسفند سال 97 بخیر 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ترفند_خانه_داری تمیز کردن تابه چدنی ✅ ازآنجاکه نمی‌توانید از اسکاچ برای شستن این ظروف استفاده کنید،یک راه‌حل طبیعی برای تمیز کردن آنها استفاده از ترکیب روغن‌زیتون و نمک است. یک قاشق روغن‌زیتون به اضافه کمی نمک در کف ظرف چدنی خود بریزید و با یک دستمال نرم کف آن را بسایید تا کاملاً تمیز شود. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 اگه شوهرتون هر روز از ظاهر شما انتقاد كند چه اتفاقي مي افتد؟ 🔵حس بسيار بديه نه؟ پس یادتون باشه وقتي شما هم مرتبا از وضعيت مالي همسرتان انتقاد ميكنيد حسي بسيار بدتر به او دست ميدهد! 🔵 مطمئن باشید اگر اين كار را مرتبا انجام ميدهيد بزودي محبت همسرتان را از دست ميدهيد. ✍برای هر نوع انتقاد از روش 6+1 استفاده کنید یعنی در ابتدا و انتهای صحبت ازهمسرتون تعریف کنیدو ویژگی مثبتش رو بگید و لابلای اون 1انتقاد داشته باشید 👈6خوبی و 1انتقاد 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 نیم ساعت قبل از اذان اینقدر باهاش بازی کنی، هلاکش کنی که میخوای نماز بخونی اینطوری غش کرده باشه افتاده باشه تا تو سریع نماز ظهرت را بخونی😍👧👦 ما توی روابط زناشویی 💑گفتیم وقتی برنامه ریزی داری امشب رابطه داشته باشید بچه ها رو اونقدر با هاشون بازی بکنین مثلا حموم ببرين هلاکشون بکنید اینادیگه خوابن شما.😇😎 ما میخوایم تو بلوغ عقلی و بلوغ عاطفی نهایتش به والاترین واژه برسیم،✨✨والاترین واژه میشه⬅️ عبد،🕋 ما تو نظم یک هم گفتیم، خانمها میخوایم سرباز امام زمان هم که بشیم باید معرفت داشته باشیم✅ و با معرفت به درجه عبودیت برسیم💠 آخرین مرحله رشدمون دوره است.آدمهایی که به بلوغ عقلیم که برسن خیال پردازی نمیکنن ولی از قوه خيالشون در خدمت عقلشون استفاده میکنن... کسایی که به بلوغ عقلی برسن از حق و حقیقت استفاده میکنن مثلاً کسی که میاد خیال پردازی میکنه ولی باطل رو خیال پردازی میکنه مثل مث رمانهایی می شه. قوه خیالش نمیزاره شما به بلوغ عقلی برسید. کسی که بلوغ عقلی داشته باشه از قوه خیالش هم درست استفاده میکنه، بحث افراط و تفریط رو هم نداره. اینکار رو اگر داشته باشیم میتونیم موفق باشیم. گفتیم که ما ارزشمون به نیتمون❤️ هستش' گفتیم 😱تنبل ترین افراد ⬅️کسایی هستن که کارها رو بدون نیت انجام بدهن اگه بدون نیت باشه شیطون حریفتون میشه 😈👺'میاد میگه این کارو کردی، اون کارو نکردی. اون کار رو که نکردی کسی نفهمید' یه کاری کن بفهمن 👾 یه حرفی، یه چشم و ابرویی، یه نشونه ایی. حالا اگر مومن باشی گولت میزنه میگه بگو تا یاد بگیرن نه اینکه خودنمایی کنی. بالاخره برای هرکسی یه روش داره دیگه👻🤖 'قشنگ انسان رو به مسخره می گیره ، عمر مفیدش رو ازش میگیره @jalasaaat ارسال مطلب ✅ کپی ⛔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #خانه_تکانی #روز15 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷 سلام علیکم #خانه_تکانی_دل_جسم_خانه دل❤️ منزل💙 جسم💚 ر
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم دل❤️ منزل💙 جسم💚 روز ❤️مسلمان با دو بال زندگی میکند که دشمن از آن میترسد منتظر ظهور امام زمان عجل الله بودن و عشق به شهادت که نترسيدن از دشمن است و این از حماسه حسینی است با مواجه با دشمن درونی و بیرونی با این دوبال تا اوج بندگی پرواز کنید . ❤️❤️❤️❤️❤️ 💙 امروز سری به کتابخانه منزل بزنیم. اگر کتابخانه نداریم به فکر تجهیز یک قسمت هرچند کوچک باشیم. توی کتابخانه چند تا کتاب نخونده هست؟ کمی برای کتاب خواندن مان برنامه ریزی کنیم. و برای چند کتاب، زمان گذاری کنیم. اعضای خانواده می توانند خودشان کتاب های درسی و غیر درسی را وارسی کنند، مرتب کنند، اضافات را انفاق کنند. به فکر عیدی دادن از جنس کتاب هم باشید. به گلدان ها هم سری بزنیم. گیاهان در اطراف ما موجودات زنده هستند و نشاط خاصی میدهند. برای سبزه عید، هسته های پرتقال، لیمو و نارنج را یک هفته خیس کنید بعد در عمق کم خاک بکارید و هر روز مرطوب کنید. 💙💙💙💙💙 💚 امروز از فواید میوه سیب بهره مند شویم. بوی حرم سیدالشهدا اباعبدالله علیه السلام روزی آخر و اول سالتان. 💚💚💚💚💚 خانم @jalasaaat @zendegiasheghane_ma
رمان #بدون_تو_هرگز (77قسمت) 📖 داستان زندگی #واقعی طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی ✍ به قلم شهید #سیدطاهاایمانی 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #بدون_تو_هرگز #قسمت30 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی ام: طلسم عشق 🍃بیست و شش
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و یکم: مهمانی بزرگ 🍃بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ... 🍃بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ... 🍃پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ... 🍃یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم... 🍃نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ... 🍃توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... - بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و دوم: تنبیه عمومی 🍃علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ... 🍃تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ... 🍃علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ... - جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ... 🍃بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ... 🍃داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ... - خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ... 🍃و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ... 🍃علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ... - خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ... 🍃و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... 🍃اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و سوم: نغمه اسماعیل 🍃این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ... 🍃اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ... 🍃پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود... 🍃بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ... - هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ... 🍃جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ... - به کسی هم گفتی؟ .. 🍃یهو از جا پرید ... - نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ... 🍃دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ... - تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و چهارم: دو اتفاق مبارک 🍃با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ... - اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ... 🍃گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد ... 🍃توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ... موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ... البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ... حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ... خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ... خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت... 🍃اسماعیل، نغمه رو دیده بود ... مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ... تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ... 🍃این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ... و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ... سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و پنجم: برای آخرین بار 🍃این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ... 🍃وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ... - الحمدلله که سالمن ... - فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن... - همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ... 🍃همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ... 🍃زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ... 🍃سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ... 🍃هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ... 🍃توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ... 🍃ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ... 🍃برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ... 🍃همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت ... 🎯 ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا