eitaa logo
زندگی از غسالخونه تا برزخ
17.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
13 فایل
مقصد همه ما در ایستگاه اخر (غسالخونه) آیا اماده ای از کانال راضی بودید برای مادر بنده و همه ارواح مومنین فاتحه ای بفرستید بنده غساله نیستم از خاطرات غسال و غساله های محترم استفاده میکنیم جهت اثر گذاری بیشتر راه ارتباطی 👇 @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋چرا باید با ترس و نگرانی و اضطراب زندگی کنی؟ مگر نه اینکه خداوند مالک و خالق ماست؟ مگر نه اینکه نیروی برتر جهان ، خداوند، از رگ گردن به ما نزدیکتره؟ مگر نه اینکه ما مخلوق و معشوق خداوند هستیم؟ مگر نه اینکه هیچ برگی از درخت نمی افته مگر به اذن خدا؟🍂 خوب پس استرس و نگرانی چرا؟ 🌻چرا باید فکر خودمونو مشغول چیزایی کنیم که هیچوقت اتفاق نمیفته یا اگر بیفته برای رشد و ارتقای ما و برای خیر ماست؟ 🌺🌿همیشه به خودت بگو: من در آغوش امن خداوند هستم و کارم رو به او سپردم 🦋میدونی آرامش چیه؟ 🌼نگاه به گذشته کنی و خدا رو شکر کنی؛ 🍃نگاه به آینده کنی و اعتماد به خدا کنی؛ 🌼نگاه به اطراف و دیدن خدا و شکر او 🦋فسَتَذْكُرُونَ مَآ أَقُولُ لَكُمْ ۚ وَأُفَوِّضُ أَمْرِىٓ إِلَى ٱللَّهِ ۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِيرٌۢ بِٱلْعِبَادِ . 🔶پس به زودى آنچه را به شما مى‌گويم به خاطر خواهيد آورد؛ و من كار خودم را به می سپارم؛ كه خداوند به [حال‌] بندگان بيناست. . 🔹سوره مبارکه - آیه 44 ‌ 💎🌸
اگر از من بپرسید سخت ترین لحظه ی غسالخونه کجاست؟ میگم همه ی لحظاتش قلب ادم رو به فشار میاره... اما امان از روزی که ج..-نازه ی کودکی رو بخواهیم غسل بدیم😭 امان از اون لحظه ای که نمیدونیم اون بچه رو چطور تو آغوشمون بگیریم چطوری اب بریزیم روی صورتش... امان از اون لحظه ایی که پدرو مادری پشت درغسالخونه اسم بچشون رو بلند بلند صدا میزنن😭 امان از اون لحظه ی که بخواهی کفن اماده کنی ونگاه کنی به قد قامت اون بچه... (بسم الله الرحمن الرحیم) باید میرفتم سردخونه و ج..نازه رو بلند میکردم اما من که جراتش رو نداشتم اقای ... میشه خودتون بلندش کنید. چرا مگه می تر...سی؟! بعد این همه مدت!!! تر...س نه اصلا. اما طاقتش رو ندارم چون منم یه مادرم😭 ج...نازه رو بردیم و گذاشتیم روی سنگ سرد وبی مهر غسالخونه💔 رفیقم بمن نگاه کرد... منم نگاهم رو برگردوندم نه نه از من نخواه... من میرم کفن اماده کنم، توهم کم کم امادش کن💔 خب زهرا وایسا یه لحظه! ببین اصلا این بچه غسل داره!! بدون نگاه من بهت میگم غسل داره غسلش رو انجام بده... رفیقم :نه زهرا تو یه لحظه نگاه کن... من: میخواهی دلم رو خو..ن کنی💔 باشه باز کن کارتون رو.. صورتی نحیف زرد،چشمای که دیگه قرار نبود باز بشه، دستای مشت کرده گره داده لبای خشک وجمع شده😭 چقدر این ترکیب برام اشناست... از بغل گوشه های که خو،.ن می چکید.. غسل داره غسل داره... انجامش بده من روحیه ام دیگه نمیکشه😭💔 بغلش کرد و نگاهش کردم زدم بیرون اینقدر سنگین شدم انگار وزنه های ۱۰۰ کیلویی بم وصل کرده بودن.... ! به چه مغرور شدیم؟این دنیا؟ به خودمون؟ به مالمون؟ به خونمون؟ به ماشینمون؟ به اولادمون؟ به چه چیزی که اینقدر از خدا دور شدیم! نمیدونید؟ نمی بینید این امتحان های سخت دنیا رو! یافکر میکنید این داستان ها برای همسایه هاست؟ برای ماها نیست.... @neiynava_313 ادامه دارد.... کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
اگر از من بپرسید سخت ترین لحظه ی غسالخونه کجاست؟ میگم همه ی لحظاتش قلب ادم رو به فشار میاره... اما امان از روزی که ج..-نازه ی کودکی رو بخواهیم غسل بدیم😭 امان از اون لحظه ای که نمیدونیم اون بچه رو چطور تو آغوشمون بگیریم چطوری اب بریزیم روی صورتش... امان از اون لحظه ایی که پدرو مادری پشت درغسالخونه اسم بچشون رو بلند بلند صدا میزنن😭 امان از اون لحظه ی که بخواهی کفن اماده کنی ونگاه کنی به قد قامت اون بچه... (بسم الله الرحمن الرحیم) باید میرفتم سردخونه و ج..نازه رو بلند میکردم اما من که جراتش رو نداشتم اقای ... میشه خودتون بلندش کنید. چرا مگه می تر...سی؟! بعد این همه مدت!!! تر...س نه اصلا. اما طاقتش رو ندارم چون منم یه مادرم😭 ج...نازه رو بردیم و گذاشتیم روی سنگ سرد وبی مهر غسالخونه💔 رفیقم بمن نگاه کرد... منم نگاهم رو برگردوندم نه نه از من نخواه... من میرم کفن اماده کنم، توهم کم کم امادش کن💔 خب زهرا وایسا یه لحظه! ببین اصلا این بچه غسل داره!! بدون نگاه من بهت میگم غسل داره غسلش رو انجام بده... رفیقم :نه زهرا تو یه لحظه نگاه کن... من: میخواهی دلم رو خو..ن کنی💔 باشه باز کن کارتون رو.. صورتی نحیف زرد،چشمای که دیگه قرار نبود باز بشه، دستای مشت کرده گره داده لبای خشک وجمع شده😭 چقدر این ترکیب برام اشناست... از بغل گوشه های که خو،.ن می چکید.. غسل داره غسل داره... انجامش بده من روحیه ام دیگه نمیکشه😭💔 بغلش کرد و نگاهش کردم زدم بیرون اینقدر سنگین شدم انگار وزنه های ۱۰۰ کیلویی بم وصل کرده بودن.... ! به چه مغرور شدیم؟این دنیا؟ به خودمون؟ به مالمون؟ به خونمون؟ به ماشینمون؟ به اولادمون؟ به چه چیزی که اینقدر از خدا دور شدیم! نمیدونید؟ نمی بینید این امتحان های سخت دنیا رو! یافکر میکنید این داستان ها برای همسایه هاست؟ برای ماها نیست.... @neiynava_313 ادامه دارد.... کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
اگر از من بپرسید سخت ترین لحظه ی غسالخونه کجاست؟ میگم همه ی لحظاتش قلب ادم رو به فشار میاره... اما امان از روزی که ج..-نازه ی کودکی رو بخواهیم غسل بدیم😭 امان از اون لحظه ای که نمیدونیم اون بچه رو چطور تو آغوشمون بگیریم چطوری اب بریزیم روی صورتش... امان از اون لحظه ایی که پدرو مادری پشت درغسالخونه اسم بچشون رو بلند بلند صدا میزنن😭 امان از اون لحظه ی که بخواهی کفن اماده کنی ونگاه کنی به قد قامت اون بچه... (بسم الله الرحمن الرحیم) باید میرفتم سردخونه و ج..نازه رو بلند میکردم اما من که جراتش رو نداشتم اقای ... میشه خودتون بلندش کنید. چرا مگه می تر...سی؟! بعد این همه مدت!!! تر...س نه اصلا. اما طاقتش رو ندارم چون منم یه مادرم😭 ج...نازه رو بردیم و گذاشتیم روی سنگ سرد وبی مهر غسالخونه💔 رفیقم بمن نگاه کرد... منم نگاهم رو برگردوندم نه نه از من نخواه... من میرم کفن اماده کنم، توهم کم کم امادش کن💔 خب زهرا وایسا یه لحظه! ببین اصلا این بچه غسل داره!! بدون نگاه من بهت میگم غسل داره غسلش رو انجام بده... رفیقم :نه زهرا تو یه لحظه نگاه کن... من: میخواهی دلم رو خو..ن کنی💔 باشه باز کن کارتون رو.. صورتی نحیف زرد،چشمای که دیگه قرار نبود باز بشه، دستای مشت کرده گره داده لبای خشک وجمع شده😭 چقدر این ترکیب برام اشناست... از بغل گوشه های که خو،.ن می چکید.. غسل داره غسل داره... انجامش بده من روحیه ام دیگه نمیکشه😭💔 بغلش کرد و نگاهش کردم زدم بیرون اینقدر سنگین شدم انگار وزنه های ۱۰۰ کیلویی بم وصل کرده بودن.... ! به چه مغرور شدیم؟این دنیا؟ به خودمون؟ به مالمون؟ به خونمون؟ به ماشینمون؟ به اولادمون؟ به چه چیزی که اینقدر از خدا دور شدیم! نمیدونید؟ نمی بینید این امتحان های سخت دنیا رو! یافکر میکنید این داستان ها برای همسایه هاست؟ برای ماها نیست.... @neiynava_313 ادامه دارد....
640.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیش از آنکه منزل عوض کنید آرزوهای مرده ها را عملی کنید آنان آرزو می کنند که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند و عملی مورد رضایت خداوند انجام دهند. (شیخ رجب علی خیاط) 🔹️امام علی (ع): در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش می کند، در حالی که مردگان را می بیند! به خدا سوگند یاد و خاطره مرگ است که مرا از سرگرمی ها و بازی های دنیا باز می دارد.(نهج البلاغه،خطبه ۸۳) 🔸️شهید همت: من زندگی را دوست دارم ، ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم... قلم میزنید برای خدا باشد گام بر میدارید برای خدا باشد باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه...♡ ✅ تجربه های خارجی مرگ موقت در پیج: @aalame_akharat #god #خدا  کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
فاجعه کاشت ناخن در غسالخانه👇
کاشت ناخن در غسالخانه ی زنان پیامک اومد روگوشیم کجایی خونه ای کارت دارم فلانیم! برات زحمتی دارم میخوام باشی ... بدمش دست تو.. که خیالم راحت باشه تموم کارهای غسلشو انجام میدی حداقل غسل اخرش درست باشه اینو که بم گفت کمی شک کردم! ولی چیزی نگفتم تاخودمو رسوندم غسالخونه... جواب پیامکش رو دادم ورفتم غسالخونه یه لحظه حس کردم سالن عروسی اومدم اشتباهی! اکثرشون کم حجاب بودن😔 ولی من غساله این انتظار رو داشتم حداقل در غسالخونه کمی به خودمون بیایم یه لحظه فکر کنیم که بابا اخر این دنیا مر..گه! چرا از دستور خدا سرپیچی میکنیم ما که اول اخر همه مون باید از اینجا رد بشیم پس چرا اماده نیستیم! هیچی نگفتم و وارد سالن شدن اومد بغل کرد و دم گوشم گفت حواست بهش باشه تورخدا جوونه زندگی نکرد زهرا .... گفتم شرط من اینه هیچ کس دورم نباشه تا بتونم کارم رو درست وتمیز انجام بدم دیدم چندتا خانم گفتن نه ماکاری بهت نداریم فقط میخوایم نگاه کنیم! گفتم سینماس!!!! الان من چطور تن م..یت رو جلوی شما عریان کنم؟ یه لحظه چشمم به دستش خورد که از کاور زده بود بیرون 🥺کاشت ناخن مصنوعی داشت تازه فهمیدم چرا بم گفت حداقل غسل اخرش درست انجام بشه... گفتم کاشت داره؟؟؟؟!!! دیدم خانم های همراهش گفتن اره مگه چه اشکالی داره! یه لحظه نگاهم به دست هاشون افتاد دیدم خودشون هم کاشت دارن😔 گفتم هیچی اشکال اینه کسی که کاشت داره تو غسل حیض و جنبش مونده یعنی تموم غسل هاش به گردنشه ومنم اگه این کاشت ناخن در نیارم با همین بدن میره اون دنیا! شما که دلتون نمیخواد ج..نازتون اینجور دفن بشه گفت وا خانم مگه میشه نه درش نیارید بزارید بمونه گفتم باشه پس جای من اینجا نیست خودتون غسلش بدید ... اگه من میخوام غسل بدم نمیزارم حقی به گردنم بمونه، وممنون میشم شما سالن رو ترک کنید ادامه دارد... @neiynava_313
زندگی از غسالخونه تا برزخ
لذت دیدن خواب یک فرشته
لذت دیدن یک فرشته منبع @neiynava313 @neiynava313 هنوز هنگم و مبهم این روزها تو چالش های زیادی قرار گرفتم،اتفاقاتی رخ داد که بین منو خدا خواهد موند... سه روز مدام صداشون زدم سه روز مدام گفتم پس من چی؟ این همه نظر کردید به همه پس من کجای این داستانم؟؟ این همه بدو بدو ،الان تو چالشم الان گیر کردمه خودتون بم نمیخاید نشون بدید؟؟؟ این همه منم واسطه قراردادید برای بقیه.... پس کی میخاد واسطه ی من شه! شاکی بودم بدجور دل دماغ هیچی رو نداشتم ولی مدام بهشون میگفتم این همه معجزه همه دارن ازت میبنن من ادم نیستم؟ من خواستم رو مینویسم باید بهم بدیش خودت واسطه میشی پیش خدا من میخامششش دقیقا همون چیزی ک تو ذهنم رد شد🥺 بعداز کلی حال آشفتگی امروز پیامی اومد خانم قلندری از طرف ش_هید ابراهیم هادی خواستتون برآورده شد من مات ومبهم ،این همه شاکی شدم این همه حرف زدم چطور شد؟؟؟ گفتن از طرف حضرت زهرا س این شهید واسطه شده و و.... اینو تا اینجا داشته باشید نمیتونم زیاد از این ماجرا بگم.... بعد از کلی بی حس بدنم و شوکه شدنم گوشی زنگ خورد جواب دادم!!! سلام علیکمممم بفرماید خانم قلندری؟؛ از فارس تماس میگیرم شمارتون رو از فلانی ک چند روز پیش معرفی کردید گرفتم ،درخدمتم بفرماید خانم ما حدود دوماه مریض بودیم ، این اواخر بچمم تب ۴۲ درجه داشت خسته و ناامید از همه جا اومدم پست شمارو خوندم گفتید از ش_هدا بخواهید جوابتون میده،نزدیک اذان صبح بود خواب رفتم یه اقای با لباس سبز ارتشی بهم گفت به خانم قلندری بگو این همه حواسش به همه هست😭حواسش بمنم باشه من خوزستانم😭💔 بهشو بگو منو فراموش نکنه💔گفتم شما گفت بهش بگو من پاکپورم فرصت زیادی نداری تا فراموش نکردی حال بچه ات هم خوب میشه،گفت یهو پریدم از خواب اذان بود دست گذاشتم به بدن دختر خبری از تب نبود،پاک پور؟؟؟ کیه چی بود من این اسم رو تا به حال نشنیدم🥺سرچ کردم دیدم ش_هیدی که بعداز ۱۱سال به خانواده ش برگشت از بچه های اراک بود 💔 گفت رفتم عکسا شون دیدم یکیشون اسمش جواد بود ،جواد همون چهره ی بود که من تو خوابم دیدم...خانم قلندری بهش متوسل بشید جوابتون میده.... من نذر کردم هرماه به نیت این شهید غذا پخش کنم جون بچمو به این شهید مدیونم الانم نمیدونم شما کی هستید فقط اومدم پیام اون شهید رو بهتون برسونم منتظرتونه..... #گمنام #نینوا#جهادگر #انگیزشی http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
غسالخانه ی زنان 💅 منبع خاطرات خانم غساله👇👇👇👇 @neiynava313 من وحسین داشتیم تو حیاط خونه قایم موشک
ادامه ی پست قبلی منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313 یا زهرا یاریم کن😞 چادرم رو آویز کردم به چوب لباسی داخل سالن غسالخونه,صدای مداحی گوشیمو زیاد کردم و گوشی رو داخل طاقچه بالا گذاشتم، رفتم سمت عروسم دستام میلرزیدن زیپ کاور رو باز کردم.... کاور رو کشیدم پایین ،لباس هارو با کمک رفیقم دراوردم،صورتش سمت مخالف من بود و سعی میکردم چشمم بهش نیفته، صدای یا زهرا یا زهرا گفتن همسرش رو پشت درب میشنیدم، برام سنگین بود کار کردن تو اون ساعت و لحظه انگار همه چی دست به دست هم داده بودن تا من عاجز از کار بشم اماااا نه خستگی وعاجزی تو این مسیر باید بمونه بعداز.ش.ه.ا.دت، انتظار داشتم با یه صورت پر خون و بدنی سوراخ سوراخ روبه رو بشم چون هفته ها تو کما بود😞 اما الحمدلله اون چیزی ک تصور میکردم نبود، وقتش بود صورتش رو ببینم ،فلانی سرش رو بگیر تا خوب حمومش بدیم بعد غسلش روبجا بیاریم، رفیقم سرش عروسم رو گرفت تو دستاش چشمم به چشم های بسته ش خورد💔 چشمم به صورت قشنگ و نورانیش خورد.. اه عزیزم ،اه جوانم، اه مادر.... صدای خواندن قران میاد امشب چ شبی شده ،تو کی هستی! چرا اینقدر رفتنت قشنگ شده امشب.... مشتم رو پر سدر کردم ریختم روی سر و صورتش و شروع کردم به شستنش.... دستم خورد به گلوش.... سوراخ بود 💔 هفته ها بود غذا خوردنش از طریق گلوش بود ‌... چشم هامو بستم و شستم و شستم‌.. دوباره رسیدم به زخم های دیگه ‌... نگاه به رفیقم کردم 🥺اینا چین‌😭 سرمون رو انداختیم پایین و گفتیم استغفرالله ربی و اتوب الیه😔 خدایا ازمن بگذر ...‌ بنده ی خوبی برات نبودم💔 شست و شو تمام شد شروع کردیم به غسل دادن.... غسل های اخر دنیاش بود 🥺 باید جوری غسل میدادم که اون دنیا اگه اومد برا م شهادت بده ازم رضایت داشته باشه😭 اخه دختر حضرت زهرا بود. ادامه دارد.. با ذخیره کردن و ن.شر دادن این پست کمک میکنید تا دست بقیه هم برسه پس ان شاالله کاری کنید بیشتر انگیزه برای نوشتن داشته باشم♥️ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
یادآور مرگ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
غسالخانه ی زنان💅 منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313 لباس تر تمیز تنم کردم ،خودمو تو آینه نگاه کردم روسریمو مرتب کردم، چادر مو از روی سیم حیاط اوردم و سرم کردم انگشتر دستم رو نگاه کردم،کیفمو چک کردم که ببینم پول کرایه دارم یانه,خدا رو شکر به اندازه ی بود که منو تا دم غسالخونه ببره و برگردونه‌... زنگ زدم رفیقم گفتم تو برو تا منم خودمو برسونم، از درب حیاط که زدم بیرون شروع کردم به سوره ی توحید خوندن ایه الکرسی خوندن برای ارامش دلم،قدم که برمیداشتم روی زمین هم سبک بودم هم سنگین..... سبک از اینکه تو مسیریم که هر روز منو یاد خدا و اعمالم میندازه سنگین که قراره برم حمام اخرت جوانی رو انجام بدم😔 اما چاره چیه!!! مسیری هست که جلوی پای همه ی ما هست،هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه مانع و جلو دارش باشه فقط این اعمال خوب ماست که میتونه کمک ما کنه به راحتی از این دنیا دل بکنم و بریم اون دنیا تا زندگی اصلی مون رو شروع کنیم. ۲۰ دقیقه ای زمان برد تا رسیدم غسالخونه، درب باز کردم دیدم رفیقم اون بالای حوض وایساده دستکش هاشو پوشیده ومیخندید می‌گفت : زهرااااا مرده زنده شد پس کی میخاستی بیایی!!! بهش نگاه کردم گفتم چقدر غساله شدن برازندته سعی کن تا اخرش غساله بمونی ،خندید گفت آی اگه بابام بفهمه دیگه رام نمیده خونه.... وسایلم رو گذاشتم گوشه ی از غسالخونه و رفتم تو رختکن بووووو ،همون بوی مرطوب ،بوی نم،بوی کافور می اومد، بوی ترس از رفتن وتنها شدن می اومد😔 چکمه ها سایز پام نبودن ،اما به زور پام کردم ،کج و معوج راه می‌رفتم ،رفتم نشستم روی حوض بزرگ کنار دوستم ،گفتم پس کو عروسم؟! حین حرف زدن یه اقای در زد رفتم پشت در💔 خواهرم رو میخان بیارن اینجا غسل بدن، حوض تمیزه؟! گفتم بله نگران نباشید،جنازه رو اوردن همه دور جنازه جمع شده بودن و جیغ میزدن🥺 منم زیر لب صلوات میفرستادم تا عروسم با صدای جیغ ها اذیت نشه💔 زیپ کاور رو باز کردن، یهو دستش از کاور زد بیرون خورد به حوض، برگشتم نگاه کردم وای کاش نمیدیدم🥺😭 ناخن های کاشت شده💔 غم تو دلم موج زد و افکارم ..... نماز! روزه! غسل! پاکی! نجاست! بوی عجیبی به بینیم خورد ،بوووووو نگاه کردم به رفیقم ابرو انداخت بالا که نمیدونست بم چی بگه😰 میدونم فقط دستم گرفتم جلو دهنم بدو بدو زدم بیرون (کاشت ناخن زمانی که برای درمان باشه اونم شرایط خاص باشه و مرجع اجازه بده میشه گذشت،مثلا کسی ناخن نداره، بجاش کاشت میکنه اما برای زینت نمیشه گذاشت) #خدا#صلوات کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313 یهو از پشت سرم صدای جیغ بلند شد چند تا اقا جنازه ی روی دوششون بود وداشتن طرفم می اومدن۰۰۰۰ زودی رفتم جلوگفتم بزارید روی این حوض و نامحرم ها بیرون یکی بلند بلند می گفت مگه تو چند سالت بود؟! برات زود بود بری عروس ۲۰ ساله ی‌من @neiynava_313 چندتا خانم موندن داخل غسالخونه گریه زاری کردن به حدی شلوغ بود که اجازه تکون خوردن نداشتم ،منم وقتی شلوغ باشه واقعا یادم میره دست راست و چپ میت کدومه، گفتم خانما من با این حجم شلوغی چطور عروسم رو بشورم؟! شما خودتون راضی هستید من این دختر جوون رو جلوی شما بدون پوشش بزارم؟ ممنون میشم برید همه بیرون تا منم با آرامش عروسم رو غسل بدم یکی گفت ما همه خانم هستیم چ اشکالی داره اینم دختر ماست باتعجب بهش نگاه کردم گفتم برای شما مشکلی نیست درست اما برای من غساله مشکل هست ،اون دنیا این دختر یقه منو میگیره چرا منو لخت کردی جلو بقیه چرا گذاشتی بدنم رو کسی ببینه باید چی جوابش بدم؟؟ اینو که گفتم یکی یکی رفتن بیرون جزچند نفر ، اب گرفتم روی صورتش از ببینی شروع کرد خون اومدن اینقدر خون اومد برای خودم تعجب بود ،چاره ای نبود باید جز اینکه جز اینکه شلنگ رو می‌گرفتم روی سوراخ بینی تا تمام خون بیاد و بره، هرکاری کردم نشد ک نشد یکی از بستگانش گفت خانم چی میکنی چرا این همه خون میاد ،بهش نگاه کردم گفتم مقصر من نیستم بدن چون گرم هست و هنوز سرد نشده هرجایی از بدن ممکنه خون‌ریزی کنه یکی دیگه دست می کشید روی صورتش صداش میزد، پاشووو ببین من اومدم فلانی تو که دیروز در حیاط رو برام باز کردی تو که همین صبح استوری گذاشتی چی شد کجارفتی؟! اینقدر از همه ی ما خسته شدی؟! پاشووووو جان عمه پاشوووو که ما طاقتش نداریم اما عروسم گویی صدای هیچ کس رو نمیشنید و باکل ادم های دنیا قهر بود 😞 گفتم خانم میشه عروسم رو اذیت نکنی؟ میشه اینجور صداش نزنی؟ بجاش براش زیارت عاشورا بخون به حضرت زهرا سلام الله سفارشش رو کن #زهرا#جوان#شکر#مشکی#مذهبی
زندگی از غسالخونه تا برزخ
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313 قبل از خوندن کپشن🌷🌹 بعد از مدت ها تو این شرایط پست گذاشتم ____________________ روز پر مر_گ🥺💔 زنگ زد گفت زهرا میتونی بری غسالخونه؟! گفتم: خیره برای چی؟! گفت خالم رحمت خدا رفته ،تا من برسم دیر شده ولی میخام شما باشید 🥺 ناراحت شدم از خبرش خیلی چون خاله ی رفیقم بود ،زودی به بچه ها گفتم قراره یه ج،نازه برامون بیاد از فلان شهر گوش به زنگ باشید۰ گذشت تا فردای اون روز رفتیم غسالخونه رفتم دم سردخونه گفتم چنین اسم فامیلی رو اوردن؟؟ گفتن توراهه تا بیاد طول میکشه رفتم سمت سالن غسالخونه درب سالن باز کردم دیدم سه تا (ج۰نازه) اونجاست به رفیقام نگاه کردم چ خبره ؟!! چرا جنازه ها اینجان !! مگه نباید تو سرد خونه باشن بعد یکی یکی بیارن تا ما بشوریم!! علت رو جویا شدم گفتن سردخونه پرهههه جا نبوده گذاشتیم اینجا پرسیدم ‌چ‌خبره؟؟؟ مگه تصادفی بوده؟ که این همه (ج۰نازه ) باهم بوده ،گفتن نه ولی امروز روز پر کاری هست تا شب باید بمونید و غسل بدید نگاه کردم به کاور های سیاهی که تو سالن بود رفته رفته بهشون اضافه میشد مات بودم چرا با دیدن اون همه کاور سیاه؟ وصورت های مخفی شده! چرا دلم نمی لرزه؟! چرا نمی ترسم؟! چرا فکر نمیکنم روزی منم باید برم داخل همین کاور😔 روزی منم میام تو همین غسالخونه!!!! بترس زهرا بترس از روزی که دست هات خالیه و دل بسته ی تعلقات پوچ این دنیا شدی رفتم تو اتاق اصلی چادر م آویز کردم طبق معمول خودمو تو اینه نگاه کردم من ت۰رسناکم بچه ها؟؟؟دوستام گفتن باز دیونه شدی، گفتم پس چرا بچه های پ۰یجم ازم میترسن؟!!!!! یهو از پشت سرم صدای جیغ بلند شد چند تا اقا جنازه ی روی دوششون بود وداشتن طرفم می اومدن۰۰۰۰ زودی رفتم جلوگفتم بزارید روی این حوض و نامحرم ها بیرون یکی بلند بلند می گفت مگه تو چند سالت بود؟! برات زود بود بری عروس ۲۰ ساله ی‌من🥺 داستان اول ادامه دارد۰۰۰۰ ______ #مرگ#عروس#خدا#جوانی#عشق#قرمز
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313 یهو از پشت سرم صدای جیغ بلند شد چند تا اقا جنازه ی روی دوششون بود وداشتن طرفم می اومدن۰۰۰۰ زودی رفتم جلوگفتم بزارید روی این حوض و نامحرم ها بیرون یکی بلند بلند می گفت مگه تو چند سالت بود؟! برات زود بود بری عروس ۲۰ ساله ی‌من @neiynava_313 چندتا خانم موندن داخل غسالخونه گریه زاری کردن به حدی شلوغ بود که اجازه تکون خوردن نداشتم ،منم وقتی شلوغ باشه واقعا یادم میره دست راست و چپ میت کدومه، گفتم خانما من با این حجم شلوغی چطور عروسم رو بشورم؟! شما خودتون راضی هستید من این دختر جوون رو جلوی شما بدون پوشش بزارم؟ ممنون میشم برید همه بیرون تا منم با آرامش عروسم رو غسل بدم یکی گفت ما همه خانم هستیم چ اشکالی داره اینم دختر ماست باتعجب بهش نگاه کردم گفتم برای شما مشکلی نیست درست اما برای من غساله مشکل هست ،اون دنیا این دختر یقه منو میگیره چرا منو لخت کردی جلو بقیه چرا گذاشتی بدنم رو کسی ببینه باید چی جوابش بدم؟؟ اینو که گفتم یکی یکی رفتن بیرون جزچند نفر ، اب گرفتم روی صورتش از ببینی شروع کرد خون اومدن اینقدر خون اومد برای خودم تعجب بود ،چاره ای نبود باید جز اینکه جز اینکه شلنگ رو می‌گرفتم روی سوراخ بینی تا تمام خون بیاد و بره، هرکاری کردم نشد ک نشد یکی از بستگانش گفت خانم چی میکنی چرا این همه خون میاد ،بهش نگاه کردم گفتم مقصر من نیستم بدن چون گرم هست و هنوز سرد نشده هرجایی از بدن ممکنه خون‌ریزی کنه یکی دیگه دست می کشید روی صورتش صداش میزد، پاشووو ببین من اومدم فلانی تو که دیروز در حیاط رو برام باز کردی تو که همین صبح استوری گذاشتی چی شد کجارفتی؟! اینقدر از همه ی ما خسته شدی؟! پاشووووو جان عمه پاشوووو که ما طاقتش نداریم اما عروسم گویی صدای هیچ کس رو نمیشنید و باکل ادم های دنیا قهر بود 😞 گفتم خانم میشه عروسم رو اذیت نکنی؟ میشه اینجور صداش نزنی؟ بجاش براش زیارت عاشورا بخون به حضرت زهرا سلام الله سفارشش رو کن #زهرا#جوان#شکر#مشکی#مذهبی کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5