زندگی از غسالخونه تا برزخ
فاجعه کاشت ناخن در غسالخانه👇 بخش اخر
کاشت ناخن مصنوعی در غسالخانه
بعد از اینکه خانم های همراه رفتن بیرون
گفتم بچه ها صفر تا صدمون رو باید برای این ج..نازه بزاریم تموم سعی مون باید کنیم کاشت ناخن ها رو در بیاریم.
یکی از بچه ها گفت دیدی برای خانواده اش هیچ اهمیتی نداشت!
گفتم ولشون کن غیبتشون نکنیم
برای من و تو که مهمه ! پس به وظیفمون عمل کنیم کار به کسی نداشته باشیم
روضه ی حضرت زهرا سلام الله رو گذاشتم که فکرم مشغول روضه بشه
زیپ کاور رو کشیدم پایین
سه نفری ج..نازه رو از اون کاور جدا کردیم
دستشو گرفتم تو دستم تا لباسش رو دربیاریم، نگاه کردم به دستای کبود شده
و کاشت های قرمز رنگش، چی شد؟
یهویی چطور کاشت ناخن باب شد؟
چرا از همون اول جلوی سالن های ارایشگاه رو نگرفتن که امروز دختر ما، جوون ما بدون بی اطلاعی از این کار به راحتی بره کاشت کنه! و تموم غسل های واجبش رو بزاره گردنش🙂
لباس رو که دراوردیم اروم دست های خشک شده مثل سنگش رو گذاشتم پایین، عورتش رو با یک تیکه از لباسش
پوشونیدم چون نگاه کردن بهش حرامه،
سوهان برقی رو زدیم به دستاش
اما چون دستاش جمع شده بود
به سختی میشد با دستگاه سوهان برقی استفاده کرد، هرکاری کردیم نشد در بیاد
میدونستم باید باچی در بیارم
ولی برای اطمینان همون لحظه زنگ زدم دفتر مرجع تقلیدم، شاید باورکردنی نباشه
اما بالا سر ج..نازه من اینکارو کردم
و گفتم موردم اینجوره!
گفت حتی اگه هز...ینه بر باشه خانم
باید کاشت در بیاد،اگه زمان بر باشه باید در بیاد، تا زمانی که اسیبی به م..یت وارد نشه دیه ی گردنتون نیاد کاشت رو دربیارید!
گفتم خب با سوهان برقی ، استون هم نشد در بیارم گفت: با یک چیز نوک تیزی
بزنید زیرش در میاد
بازم جوابش رو میدونستم ولی برای اطمینان از کارم میخواستم جواب قطعی رو بگیرم...
ناخن گیر بود لبه ی ناخن گیر رو گذاشتیم زیر ناخن مصنوعی و اروم اروم سعی کردیم ناخن مصنوعی در بیاد، زمان بر بود
اذیت شدیم اما تا اخرین لحظه این کارو کردیم، خانواده پشت در هی میگفتن خانم ولش کنید بزارید کاشت بمونهچه سخت میگیرید شما☺️
حرفا تو دلم بود اما ترجیح دادم سکوت کنم و کارم رو انجام بدم..
شاید کلماتم درست چینش نداشته باشن
ولی چیزی رو که درک کردم رو نوشتم
میدونستید اگه غسلی به گردنتون باشه
تا زمانی که قدم برمیدارید روی زمین
مورد لعن قرار میگیرید؟
میدونستی رزق و روزی برکت رو از زندگیت میبرید؟
میدونستی با وجود کاشت ناخن
اون فرد دائما در حیض وجنب باقی میمونه!
@neiynava_313
میدونستی کسی که طهارت نداره
دعاش بالا نمیره🙂
#کاشت_ناخن #مشکی #غسالخانه #حضرت_زهرا #قرمز #لاک #دنیا #آخرت
زندگی از غسالخونه تا برزخ
لذت دیدن خواب یک فرشته
لذت دیدن یک فرشته
منبع
@neiynava313
@neiynava313
هنوز هنگم و مبهم
این روزها تو چالش های زیادی قرار گرفتم،اتفاقاتی رخ داد که بین منو خدا خواهد موند...
سه روز مدام صداشون زدم
سه روز مدام گفتم پس من چی؟ این همه نظر کردید به همه پس من کجای این داستانم؟؟ این همه بدو بدو ،الان تو چالشم الان گیر کردمه خودتون بم نمیخاید نشون بدید؟؟؟
این همه منم واسطه قراردادید برای بقیه....
پس کی میخاد واسطه ی من شه!
شاکی بودم بدجور دل دماغ هیچی رو نداشتم ولی مدام بهشون میگفتم این همه معجزه همه دارن ازت میبنن من ادم نیستم؟ من خواستم رو مینویسم باید بهم بدیش خودت واسطه میشی پیش خدا من میخامششش دقیقا همون چیزی ک تو ذهنم رد شد🥺 بعداز کلی حال آشفتگی امروز پیامی اومد خانم قلندری از طرف ش_هید ابراهیم هادی خواستتون برآورده شد من مات ومبهم ،این همه شاکی شدم این همه حرف زدم چطور شد؟؟؟ گفتن از طرف حضرت زهرا س
این شهید واسطه شده و و.... اینو تا اینجا داشته باشید نمیتونم زیاد از این ماجرا بگم....
بعد از کلی بی حس بدنم و شوکه شدنم گوشی زنگ خورد جواب دادم!!! سلام علیکمممم بفرماید خانم قلندری؟؛ از فارس تماس میگیرم شمارتون رو از فلانی ک چند روز پیش معرفی کردید گرفتم ،درخدمتم بفرماید
خانم ما حدود دوماه مریض بودیم ، این اواخر بچمم تب ۴۲ درجه داشت خسته و ناامید از همه جا اومدم پست شمارو خوندم گفتید از ش_هدا بخواهید جوابتون میده،نزدیک اذان صبح بود خواب رفتم یه اقای با لباس سبز ارتشی بهم گفت به خانم قلندری بگو این همه حواسش به همه هست😭حواسش بمنم باشه من خوزستانم😭💔 بهشو بگو منو فراموش نکنه💔گفتم شما گفت بهش بگو من پاکپورم فرصت زیادی نداری تا فراموش نکردی حال بچه ات هم خوب میشه،گفت یهو پریدم از خواب اذان بود
دست گذاشتم به بدن دختر خبری از تب نبود،پاک پور؟؟؟ کیه چی بود من این اسم رو تا به حال نشنیدم🥺سرچ کردم دیدم ش_هیدی که بعداز ۱۱سال به خانواده ش برگشت از بچه های اراک بود 💔 گفت رفتم عکسا شون دیدم یکیشون اسمش جواد بود ،جواد همون چهره ی بود که من تو خوابم دیدم...خانم قلندری بهش متوسل بشید جوابتون میده....
من نذر کردم هرماه به نیت این شهید غذا پخش کنم جون بچمو به این شهید مدیونم الانم نمیدونم شما کی هستید فقط اومدم پیام اون شهید رو بهتون برسونم منتظرتونه.....
#نذر#گمنام#اراک #شفا #غسالخانه#نینوا#زهرا#جهادگر#عشق #خوزستان #شادی#انگیزشی #امید #خدا
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
غسالخانه ی زنان 💅 منبع خاطرات خانم غساله👇👇👇👇 @neiynava313 من وحسین داشتیم تو حیاط خونه قایم موشک
ادامه ی پست قبلی
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
یا زهرا یاریم کن😞
چادرم رو آویز کردم به چوب لباسی داخل سالن غسالخونه,صدای مداحی گوشیمو زیاد کردم و گوشی رو داخل طاقچه بالا گذاشتم، رفتم سمت عروسم دستام میلرزیدن زیپ کاور رو باز کردم....
کاور رو کشیدم پایین ،لباس هارو با کمک رفیقم دراوردم،صورتش سمت مخالف من بود و سعی میکردم چشمم بهش نیفته، صدای یا زهرا یا زهرا گفتن همسرش رو پشت درب میشنیدم، برام سنگین بود کار کردن تو اون ساعت و لحظه انگار همه چی دست به دست هم داده بودن تا من عاجز از کار بشم اماااا نه خستگی وعاجزی تو این مسیر باید بمونه بعداز.ش.ه.ا.دت، انتظار داشتم با یه صورت پر خون و بدنی سوراخ سوراخ روبه رو بشم چون هفته ها تو کما بود😞 اما الحمدلله اون چیزی ک تصور میکردم نبود، وقتش بود صورتش رو ببینم ،فلانی سرش رو بگیر تا خوب حمومش بدیم بعد غسلش روبجا بیاریم، رفیقم سرش عروسم رو گرفت تو دستاش چشمم به چشم های بسته ش خورد💔 چشمم به صورت قشنگ و نورانیش خورد.. اه عزیزم ،اه جوانم، اه مادر....
صدای خواندن قران میاد
امشب چ شبی شده ،تو کی هستی! چرا اینقدر رفتنت قشنگ شده امشب....
مشتم رو پر سدر کردم ریختم روی سر و صورتش و شروع کردم به شستنش....
دستم خورد به گلوش....
سوراخ بود 💔 هفته ها بود غذا خوردنش از طریق گلوش بود ...
چشم هامو بستم و شستم و شستم..
دوباره رسیدم به زخم های دیگه ...
نگاه به رفیقم کردم 🥺اینا چین😭
سرمون رو انداختیم پایین و گفتیم
استغفرالله ربی و اتوب الیه😔
خدایا ازمن بگذر ... بنده ی خوبی برات نبودم💔 شست و شو تمام شد شروع کردیم به غسل دادن.... غسل های اخر دنیاش بود 🥺 باید جوری غسل میدادم که اون دنیا اگه اومد برا م شهادت بده ازم رضایت داشته باشه😭 اخه دختر حضرت زهرا بود. ادامه دارد..
با ذخیره کردن و ن.شر دادن این پست کمک میکنید تا دست بقیه هم برسه پس ان شاالله کاری کنید بیشتر انگیزه برای نوشتن داشته باشم♥️
#زندگی_پس_از_زندگی #مرگ #قیامت #امام_حسین #ماه_رمضان #زندگی #خدا #تولد #آرامش #انگیزشی #امام_رضا_علیه_السلام #غسالخانه #قرآن #عشق #غیبت #افطار
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
تلنگر ساعت مرگ
ادامه پست قبلی قسمت سوم
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
اخه دختر حضرت زهرا س بود💔
مگه میشد براش کم بزارم ،ببین دم غسالخونه چقدر براش شلوغ شده با اینکه شبه اما ببین چقدر عزیز بوده که دارن اینجور براش زجه میزنن، صدای دعای کمیل میاد.... میشنوی! خانوادت دارن برات دعای کمیل میخونن...
یکی برات ال یاسین گذاشته،ماهم برات روضه ی وداع مادر رو گذاشتیم عزیز نورانیم💔 غریب مادر غریب مادر😭
شب و غسل و روضه.... صدای ناله های بلند ،چی تجسم میکنی😭 دختر مادر
تو چقدر شبیه مادر ی💔
پنبه ها رو گلوله گلوله کردم گذاشتم روی زخم های تنش ،عزیز جوونم چقدر زجر کشیده ای اخه ،میدونی پهلوی مادرمون زهرا هم ....😭💔
اخ خدا💔
گلوشو ببندم؟ یا حسین💔
پهلوشو ببندم💔
صدا میزد از بیرون تورخدا تربت بزارید زیر زبونش،رفتم بیرون تربت کربلا رو اوردم، دهنش باز کردم گذاشتم زیر زبونش، پشت گوشاش، روی پشونیش، روی گلوش😭 امام حسین به دادت برسه خواهرم...
یادت نره شب اول قبرت هرچی پرسیدن بگو حسین💔😭
منو هم یادت کنی هاااا، این دوستای مجازیمم خیلی التماس دعا گفتن خودت
اون دنیا براشون واسطه شو دختر حضرت زهرا س😭💔
روسری رو بده ،ببندم روی سرش...
آماده ش کنم تا همسرش بیاد داخل وداع اخر رو کنه
غریبم حسین😭 عزیزم حسین...
اقا بیا عروست امادس بیا ببینش
دیگه تحمل دیدن اون صحنه رو نداشتم
رفتم تو رختکن نشستم زمین...
همسرش بالای سر جنازه وایساده بود میزد تو سرش و باش حرف میزد....
تو الان وقت رفتنت نبود💔
با ذخیره و نشر این پست کمک کنید دست بقیه برسه
#زندگی_پس_اززندگی #زندگی_شاد #قیامت_نزدیک_است #ماه_رمضان_مبارک #افطاری #امام_رضا #امام_حسين #مرگ_احساس #زندگی_پس_از_مرگ#قران #قبر #انگیزشی_موفقیت #عشقِ #بهشت #جهنم#روح #رائفی_پور#شیعه#غسالخانه
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
یادآور مرگ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
غسالخانه ی زنان💅
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
لباس تر تمیز تنم کردم ،خودمو تو آینه نگاه کردم روسریمو مرتب کردم، چادر مو از روی سیم حیاط اوردم و سرم کردم انگشتر دستم رو نگاه کردم،کیفمو چک کردم که ببینم پول کرایه دارم یانه,خدا رو شکر به اندازه ی بود که منو تا دم غسالخونه ببره و برگردونه...
زنگ زدم رفیقم گفتم تو برو تا منم خودمو برسونم، از درب حیاط که زدم بیرون شروع کردم به سوره ی توحید خوندن ایه الکرسی خوندن برای ارامش دلم،قدم که برمیداشتم روی زمین هم سبک بودم هم سنگین.....
سبک از اینکه تو مسیریم که هر روز منو یاد خدا و اعمالم میندازه
سنگین که قراره برم حمام اخرت جوانی رو انجام بدم😔
اما چاره چیه!!! مسیری هست که جلوی پای همه ی ما هست،هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه مانع و جلو دارش باشه
فقط این اعمال خوب ماست که میتونه کمک ما کنه به راحتی از این دنیا دل بکنم و بریم اون دنیا تا زندگی اصلی مون رو شروع کنیم.
۲۰ دقیقه ای زمان برد تا رسیدم غسالخونه، درب باز کردم دیدم رفیقم اون بالای حوض وایساده دستکش هاشو پوشیده ومیخندید میگفت : زهرااااا مرده زنده شد پس کی میخاستی بیایی!!! بهش نگاه کردم گفتم چقدر غساله شدن برازندته سعی کن تا اخرش غساله بمونی ،خندید گفت آی اگه بابام بفهمه دیگه رام نمیده خونه....
وسایلم رو گذاشتم گوشه ی از غسالخونه و رفتم تو رختکن بووووو ،همون بوی مرطوب ،بوی نم،بوی کافور می اومد، بوی ترس از رفتن وتنها شدن می اومد😔
چکمه ها سایز پام نبودن ،اما به زور پام کردم ،کج و معوج راه میرفتم ،رفتم نشستم روی حوض بزرگ کنار دوستم ،گفتم پس کو عروسم؟!
حین حرف زدن یه اقای در زد رفتم پشت در💔 خواهرم رو میخان بیارن اینجا غسل بدن، حوض تمیزه؟! گفتم بله نگران نباشید،جنازه رو اوردن همه دور جنازه جمع شده بودن و جیغ میزدن🥺
منم زیر لب صلوات میفرستادم تا عروسم با صدای جیغ ها اذیت نشه💔
زیپ کاور رو باز کردن، یهو دستش از کاور زد بیرون خورد به حوض، برگشتم نگاه کردم وای کاش نمیدیدم🥺😭
ناخن های کاشت شده💔
غم تو دلم موج زد و افکارم .....
نماز! روزه! غسل! پاکی! نجاست!
بوی عجیبی به بینیم خورد ،بوووووو
نگاه کردم به رفیقم ابرو انداخت بالا که نمیدونست بم چی بگه😰
میدونم فقط دستم گرفتم جلو دهنم
بدو بدو زدم بیرون
(کاشت ناخن زمانی که برای درمان باشه
اونم شرایط خاص باشه و مرجع اجازه بده میشه گذشت،مثلا کسی ناخن نداره، بجاش کاشت میکنه اما برای زینت نمیشه گذاشت)
#زندگی_پس_از_زندگی #زندگی_پس_از_مرگ #شفاعت #امامرضا_علیه_السلام #امام_حسین #غسالخانه#خدا#خوشبختی#صلوات#حاجت
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
چهره آشنا در غسالخانه ۱ منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون ای
مادر شوهرم گفت زهرا
یادته خانم همسایه همونی که اومده بود برای کپسول اکسپژن واسه همسرش!
همونی که تو روضه ها تا میدیدت پیشونیت رو بوسه میزد ومیگفت بحق امام حسین ع خدا بهت اولاد بده.....
گفتم خب خب چشه؟!
گفت: رحمت خدا رفت.....
چهرش زیاد تو ذهنم نبود اما صحنه هایی تو ذهنم می اومد❤️🩹
دور کارهای خونه بودم خبر دار شدم باید برم غسا..لخونه! متوجه شدم که باید برم خودمم غسلش بدم ....
سخت بود برام اما توفیق کار خیر بود..
شب شد نماز مو خوندم رفتم دنبال رفیقم
طبق معمول اول رفتم گلزار فا.تحه ای نثار ش-دا کردم و ازشون خواستم کمکم کنن تا از مسئولیت اون شب به خوبی بربیام....
رفتم ورسیدم غسالخ.ونه کلید چراغ زدم
اتاق از تاریکی در اومد، ج..نازه روی سنگ حموم اخرت تو کیسه مشکی بود.
دلم میخواست زودتر چهره شو میدیدم
چرا ؟! چون حس نزدیکی خاصی بهش داشتم، همسایه ام بود.....
اون شب غسا..لخونه شلوغ بود وجمعیت زیادی اومده بود وتموم دخترا ونوه هاش جمع شده بودن....
عجله داشتم میخواستم فقط چهرشو ببینم، زودی زیپ اهنی کاور مشکی رو اوردم پایین، تاچشمم بهش خورد تموم اون چیزی که مادر شوهرم گفت یادم اومد اره همون بود💔
یواش یواش کاور رو دراوردم ....
کش موهاش شل شده بود
اما دیگه نیاز نداشت سفت بشه😭
اخرین بار خودش موهاشو باکش بسته بود وبعد چند ساعت شاید نمیدونست به دست من قراره موهاش باز بشن💔
@neiynava_313
اره بازی دنیا همینه
مراقبت دنیا و دل های ادم ها باشیم..
جز خیر ونیکی چیزی به یادگار نمی مونده
نگاه کردم به دستش پر از خو...ن بود
رفیقم گفت تو برو کنار لازم بود صدات میزنیم گفتم نه!!!!
باید خودم بالاسرش باشم
حق همسایه گری رو باید به جا بیارم
وظیفه ی خودمه تموم مراحل رو انجام بدم.. سطل اب رو پر اب کردم کمی سدر قاتیش کردم و ازش اجازه گرفتم که من امشب غساله ی شما هستم💔
بسم الله کردم
سر و گردن سمت راست خشک شده بود
اروم اب ریختم تو سرش و صورتش..
دارم خوب حمومت میدم
باید خیلی تمیز باشی
باید بوی عطرت پیش خدا بره
باید بری پیش حضرت زینب سلام الله بگی زهرا قلندری منو اماده ی این دیدار کرده 💔😭باید بری از من بگی ....
دست راست کج شده بود، راست نمیشد که اب بریزم ....اروم اروم اب ریختم ودست کشیدم رو دستاهای سرد کبودش، تاخیالم راحت بشه اب به تموم جاش رسیده
#غسالخانه #زندگی_پس_از_زندگی #زندگی_پس_از_مرگ #زندگی #خدا #حضرت_زینب #حاجت #حال_خوب
زندگی از غسالخونه تا برزخ
خاطرات غساله ی زنان 👇
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
خاطرات غسالخانه ی زنان🧕
همیشه ازم پرسیدید زهرا
تا الان چیزی عجیبی دیدی تو غسالخونه وهمیشه سعی کردم به این سوالتون جواب ندم بخاطر اینکه فکر میکنم هرکسی درکی از اون فضا و اتفاقاتش نمیتونه داشته باشه۰۰۰۰
ولی الان به یه گوشه ش میخام اشاره کنم؛ طبیعیه که هر سری برم اونجا دگرگون میشه حالم چیز کمی نیست اخه یه عزیزی از یک خانواده داره برای همیشه ازشون جدا میشه
حجم کاری زیاد بوداون روز ج.نازه پشت ج.نازه خسته شده بودیم اما چیزی به زبون نمی اوردیم گله نمیکردیم
از شدت خستگی چنگ میزدم به شونه هام تا سرحال بیام اخه اذیت میشدم وقتی میدیدم رفیقم غسل میده و من زودی بدنم کم میاره
عقربه های ساعت تند تتد میرفتن جلو
غسل ها رو به هرسختی بود انجام دادیم
نزدیک اذان مغرب بود هوا داشت تاریک میشد که ماهنوز تو غسالخونه بودیم ج.نازه ی اخر رو اوردن رفیقم گفت بریم ؟
تا تجدید وضو کنیم اماده شیم اذان گفته
این جنازه رو بزاریم برای ۷صبح
گفتم نگاه جسمی نداره لاغر اندامه
زودی کارش تموم میشه پس بزار الان انجامش بدیم به نماز هم میرسیم،
اینقدر غسالخونه بو ی ج.نازه گرفته بود که نفس کشیدن برام سخت بود اخم هام تو هم بودن از بوووووو تعفن ، کیسه کیسه میکردم کارو ها و لباس های میت ها رو میزاشتم دم غسالخونه تا بو کمتر بشه ؛ به رفیقم گفتم تا لباسشو در بیاری برم کفن روچک کنم کم کسری داره امادش کنم که کارمون زودتر تمام شه
یهوی رفیقم زد بیرون از اتاقی که جنازه بود گفت زهرا نمیتونم
برام عجیب بود اخه هیچ وقت من ندیدم رفیقم چیزی بگه در سخت ترین شرایط
کارشو انجام داده
گفتم ینیچی نمیتونی؟
الان وقت اذانه ها خانم
گفت بیا تو ببین قیچی دستم کفن رو روی شونم گذاشتم رفتم تو اتاق
#غسالخانه
#زندگی_پس_از_زندگی
#ماه_رمضان
#مرگ
#توبه
ادامه دارد۰۰۰
چرا رفتی امو۰ات کرونایی رو غسل دادی؟؟؟
اصلا به توچه؟؟
اگه غسل نمیدادی یعنی میرفتن جهنم؟!
چقدر برای خود نمایی و ریا کار میکنی
چراهمش فیلم عکس میگیری!
تمام این حرفا رو من با سیلی خوردم از هم جنس های خودم
از هم مکتب های خودم
من رفتم اموات رو غسل دادم که دینی گردن من نباشه
چون علمش رو داشتم و باید تکلیفم رو انجام میدادم
میترسیدم ولی جراتش رو داشتم و مقابله کردم۰۰۰۰
عکس فیلم گرفتم برچسب خوردم ولی گفتم
تمام این عکس فیلم ها میشه روایت از روزهای سخت کرونا
بزار بعدها بفهمن چه شیر زنانی دست از همه چی کشیدن
و رفتن میدون ج۰نگ ، ج.نگی که بدون سلا۰ح و فرمانده بود
این حرفا رو فقط رفیقام میفهمن چی میگمممم.
اگه این عکسا نبود این پیچ و روایت ها هم نبود۰۰۰
تو برنامه ی زندگی پس از زندگی قسمت پنجم
اقای تاجمیری دقیقه ی ۴۴ کسی که تجربه ی مرگ رو داشت
میگفت: تو بخشی که بستری بودم ، هرکس که رحمت خدا میرفت من با روحش میرفتم تا بهشت معصومه ، ولی یه بار دیدم روح های که از بالا ارتفاع به پایین پرتاپ میشن🥺
برام جای سوال بود ، چرا اینجور میشن چرا پرتشون میکنن؟؟؟
علت رو که جویا شدم
فهمیدم اینا امواتی هستن که زمان کرونا غسلشون ندادن و دفنشون کردن۰۰۰۰۰۰۰
حالا بچه ها منو درک میکنید چرا اینقدر خودمو موظف کردم
غسل ها رو با احتیاط انجام بدم؟
حالا متوجه ی این میشید زمانی که کسی کاشت ناخن داره
چقدر برام سخته، که نکنه روی ناخنش ردی از چسب بمونه وغسلش
مشکل دار بشه، بعد یه عده میان میگن انتخاب خودش بوده
به شما چه؟؟؟؟ همونجور غسلش بده
ولی نمیدونن اون میت چقدر تمام امیدش بمن غسالس تا غسلش رو درست انجام بدم
این فیلم مربوط به روز اولی هست که رفتم غسالخونه
فیلم رو خودم گرفتم دوستم تبدیل به کلیپش کرد
زمانی که داشتم فیلم میگرفتم به جرات میگم پاهام میلرزیدن
از دیدن رفقام تو اون لباسا🥺
با نشر این پست کمک کنید دست افراد دیگه برسه
#مذهبی#غسالخانه#زندگی_پس_از_زندگی#کرونا#غسل
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
مراسم تشییع پیکر اموات مجهول الهویه توسط نیروهای اداری و اجرایی سازمان آرامستان یزد
از یه طرف خوشحال بودم که بالاخره این بندگان خدا بعد از مدتها سرگردانی بالاخره قراره به آرامش برسن و مراسم دفن برگزار بشه ، از طرفی دلم پر از غصه بود.
سه تا متوفی که شناسایی نشده بودن ، سه تا آدمی که معلوم نیس خانواده هاشون کجا رو دارن دنبالشون میگردن، چقد نگرانشونن، اصلا معلوم نیس کسیو دارن یا نه
توی تنهاترین حالت ممکن فوت شدن و بعد از گذشت مدت طولانی هیچکس پیداشون نکرد و سراغشون نیومد
امیدوارم به آرامش رسیده باشن و روحشون شاد باشه
#آرامستان_یزد
#مرگ
#تشییع_جنازه
#غسالخانه
#سالن_تطهیر
#وداع
#مجهول_الهویه
https://www.instagram.com/reel/C7BkuiZOczBYPi3OtL7S5SSv7taGZRvYPvpNbo0/?igsh=MTc4MmM1YmI2Ng==
غسالخانه ی زنان
کدوم قسمت بدنت رو صابون بکشم؟
مگه خودت میدونستی روزی که میخواهی این دنیا رو ترک کنی تنت زخمی میشه؟
میگفتن خیلی خانم تر تمیز ومرتبی بودی
حتی خواستی حموم اخرت هم خوش بو باشی😭
@neiynava_313
مادر امشب راحت راحت میخوابی
دیگه زخم های کمرت و پات اذیتت نمیکنن...
دیگه محتاج کسی نیستی که بیاد زخم هاتو با اب وصابون بشوره....
دختر نداشتی؟
پسر نداشتی؟
مونس نداشتی😭
چه روضه ای امشب برات امشب بخونم
که دلم اروم بگیره....
تو خودت همش روضه ای😭
ادامه دارد..
#غسالخانه #مادر #زندگی#تنهایی #عشق #پسر #دختر #خدا #دنیا#نینوا
بر خلاف بقیه عروسا که زیادی خسته می شدم؛ برای این عروس دوست داشتم تمام کاراشو با دقت بیشتری انجام بدم
حوصله به خرج بدم ...
این همه تو دنیا زخم دیده و اذیت شده؛
چطور دلم نیاد مثل فرشتها تمیز و خوش بوش نکنم
آخه دختر حضرت زهراست(سلام الله علیها)🥺💔
شروع کردم به شامپو؛صابون؛لیف کشیدن...
دست به هر جا میزدم توی زخمای عمیقش فرو میرفت😔
در دلم زمزمه میکردم خدایا اگه گناهان ما زیاده ولی لطف و رحمت و مغفرت تو بیشتره...
آروم شدم ؛دیگه اذیت نبودم؛ دیگه حالم بد نبود؛ دلم به بخشنده بودن خدا گرم شد
و میدونستم این وظیفه ی امروزمه که باید به نحو احسنت انجامش بدم...
@neiynava_313
غسلش تموم شد
باید از توی حوض بلندش میکردم که بذارمش روی کفنی که از قبل براش آماده کرده بود...
کجای پاتو بگیرم مادر
کجای تنتو بگیرم مادر
چه جوری بغلت کنم بذارمت روی کفن...💔
به هر سختی که بود از حوض بلندش کردم و روی کفن گذاشتمش
به یاد امام علی ع زمزمه میکردم فاطمه جان داری میری خداحافظ...😭😭😭
باید حنوط میشد کافور دستم گرفتم اول پیشونیشو زدم نزدیک گوشش شدم سلام منو به مادرم زهرا(س) برسون بگو هوای ما رو داشته باشه...😭💔
نوبت به حنوط کف دستاش رسید
یخ یخ بودن؛ قفل شده بودن؛
حالا حنوط دو زانو و دو نوک انگشتان بزرگ پا...
کفنو بستم رفتم رختکن...
نشستم گوشه ی از اتاق تا نفسی تازه کن...
#غسالخانه #امامعلی #غسل #دست #خدا #اخرت #دنیا #غمگین# گلزار#نینوا#تنهایی#ایذه
هدایت شده از سالن تطهیر یزد
مراسم تشییع پیکر اموات مجهول الهویه توسط نیروهای اداری و اجرایی سازمان آرامستان یزد
از یه طرف خوشحال بودم که بالاخره این بندگان خدا بعد از مدتها سرگردانی بالاخره قراره به آرامش برسن و مراسم دفن برگزار بشه ، از طرفی دلم پر از غصه بود.
سه تا متوفی که شناسایی نشده بودن ، سه تا آدمی که معلوم نیس خانواده هاشون کجا رو دارن دنبالشون میگردن، چقد نگرانشونن، اصلا معلوم نیس کسیو دارن یا نه
توی تنهاترین حالت ممکن فوت شدن و بعد از گذشت مدت طولانی هیچکس پیداشون نکرد و سراغشون نیومد
امیدوارم به آرامش رسیده باشن و روحشون شاد باشه
#آرامستان_یزد
#مرگ
#تشییع_جنازه
#غسالخانه
#سالن_تطهیر
#وداع
#مجهول_الهویه
https://www.instagram.com/reel/C7BkuiZOczBYPi3OtL7S5SSv7taGZRvYPvpNbo0/?igsh=MTc4MmM1YmI2Ng==