eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت443 از وقتی از خواب بیدار شده بودم احساس خستگی و بی حالی داشتم. نوعی کلافگی، برای همین به جای زنگ زدن به علی برایش پیام فرستادم و نوشتم. —جون آدما برام مهمه، نمی خوام خودخواه باشم. برو بیمارستان و به هلما کمک کن. پیامم فوری تیک خورد ولی جوابی نداد. کتاب هایم را باز کردم و نگاهشان کردم. دیگر تمرکز درس خواندن نداشتم. با هر مشقتی بود کلاس مجازی را گذراندم. برای ناهار از غذای دیشب کمی گرم کردم ولی میلی برای خوردن نداشتم. خودم را روی تخت انداختم و سعی کردم بخوابم. وقتی بلند شدم چیزی به غروب نمانده بود، من چطور تمام بعد از ظهر را خوابیده بودم. خیلی دلم می خواست به ساره زنگ بزنم و از اوضاع بیمارستان بپرسم. ولی نزدم و فقط به دادن یک پیام اکتفا کردم. دلم برای مادرم تنگ شده بود. باید حال و هوایم عوض می شد. بلند شدم و حاضر شدم و به خانه ی مادر رفتم. از در که وارد شدم مادر سوالی نگاهم کرد. سعی کردم لبخند بزنم. —مهمون نمی خوای مامان؟ اخم ریزی کرد. —خوش اومدی، پس شوهرت کو؟ نوچی کردم. —رستا که اکثرا تنها میاد، چرا این سوال رو ازش نمی پرسید؟ —رستا هم تا وقتی بچه دار نشده بود همیشه با شوهرش میومد. بعدشم اون همیشه این موقع دیگه می ره خونه ش که واسه شوهرش شام درست کنه، ولی تو چرا... فوری گفتم: —خب چون ما شام این جا تلپیم. —آهان، پس بگو! حالا که اومدی برو از فریزر یه بسته لوبیا سبز بردار بذار بیرون. برنجم خیس کن. یه زنگم بزن به محمد امین بگو داره میاد یک کیلو هم ترشی بخره. با چشم های گرد شده گفتم: —خوب شد من اومدم وگرنه کی می خواست واسه شما شام درست کنه. نادیا با لبخند به طرفم آمد و دستش را دور کمرم حلقه کرد. —اوف، مامان داره چی کار میکنه براتون! تلما، یعنی یه سفره می خواهیم براتون بندازیم هفت رنگ. خندیدم. حالا یه ترشی شد هفت رنگ؟ یه قدم عقب رفت. —إ...!! خود ترشی می دونی چند رنگه؟ حالا هی ناشکری کن. می دونی ما از کی ترشی نخوردیم؟ البته مامان می خواد با این ترشی خیلی ریز نبود گوشت چرخ کرده رو توی لوبیا سبز استتار کنه، ولی از اون جایی که من خیلی باهوشم... مادر وسایل دوخت و دوزش را روی زمین گذاشت و بلند شد. —اتفاقا با هویج و سیب زمینی خوشمزه تر می شه. نادیا سرش را تکان داد. —آره، نه که ما داریم گیاه خواری می کنیم به نظرمون خوشمزه تره. دستش را بالا آورد و خیلی جدی گفت: —نه به گوشت خواری! زندگی سالم. یاد میز شام دیشب خودمان افتادم و برای این همه ناشکری ام شرمنده به نادیا نگاه کردم. چرا یادم نبود موقع آمدن برای مادر کمی خرید کنم؟ علی درست می گفت من خودخواه شده بودم. دلم می خواست دست نادیا را بگیرم و با هم برویم چند قلم خرید کنیم ولی می دانستم در این شرایط مادر ناراحت می شود. برای همین رو به نادیا گفتم: —تو هنوزم غر می زنی؟ مامان هر چی درست کنه خوشمزه س. به علی پیام دادم که برای شام به این جا بیاید و بعد همراه نادیا به طبقه ی بالا پیش مادربزرگ رفتیم. وقتی کنار مادر بزرگ نشستم. خیره به چشم هایم نگاه کرد و پرسید: —مریضی مادر؟! با تعجب دستی به صورتم کشیدم. —نه، چطور؟! به زور نگاهش را از صورتم گرفت و همان طور که سعی می کرد لبخندش را پنهان کند گفت: —آخه چشمات یه جوریه. چیزی از حرف های مادر بزرگ سر در نیاوردم و فقط گفتم: —نه خوبم. بعدازظهر زیادی خوابیدم، شاید چشمام پف کرده. نادیا نگاهم کرد. —نه پف نداری، انگار خوشگل ترم شدی. پوستتم خوب شده نه مامان بزرگ؟ مادر بزرگ سرش را تکان داد. —آره ماشاءالله! البته بچه م از اولشم پوستش عین آینه بود. لیلافتحی‌پور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت444 علی که وارد شد انگار نه انگار که اتفاقی بینمان افتاده از همان اول شروع به شوخی و خنده با محمد امین و نادیا کرد. ترسیدم جلو بروم و سلام کنم و او سرد جوابم را بدهد. خودش از همان جا دستش را برایم بالا آورد و سلام کرد و با لحن شوخی گفت: —خانم یه هماهنگی بکن بیا این جا، غافلگیرم کردی! برای فرار از نگاه عتاب آمیز مادر با من و من گفتم: —یهو... دلم... تنگ شد. علی مثل اکثر روزها که دست خالی به این جا نمی آمد یک جعبه شیرینی تَر خریده بود. جعبه را طرف نادیا گرفت و با لبخند گفت: —بیا نصفش رو به خاطر تو نون خامه ای خریدم. حالا ببینم در عوض تو می تونی یه چایی بریزی بیاری یا نه. نادیا ذوق زده جعبه را گرفت. —آخ جون! نه دیگه چایی رو تلما بریزه. من دوباره مثل اون دفعه می ریزم رو لباستا. علی لب هایش را روی هم فشار داد. —توام خوب زهرچشم از ما گرفتیا. پس دیگه کی می خوای این دست وپا چلفتی بازیات رو بذاری کنار؟ نادیا خندید. —باشه میارم، ولی هر چی شد پای خودت. فوری به اتاق رفتم و گوشی ام را چک کردم. ساره جواب پیامم را داده بود. –نه، شوهرت امروز نیومده این جا. پس چی شد؟! مگه نگفتی امروز میاد؟ با خواندن پیام ساره با خودم فکر کردم شاید علی منصرف شده. روز به روز این حالت کسلی ام بیشتر می شد. دلیلش را نمی دانستم. وقتی رستا زنگ زده بود و حالم را بپرسد. پیشنهاد داد که یک آزمایش بدهم. بعد از آن به ساره زنگ زدم. دو روز بود به بیمارستان نرفته بودم. قبل از این که من حرفی بزنم ساره گفت: —تلما جان من بعدا بهت زنگ می زنم. الان دستم بنده، عجله دارم. —مگه داری چی کار می کنی؟ —اومدم خونه ی هلما رو یه کم تمیز کردم. یه روسری هم می خوام براش ببرم. تاکسی اینترنتی گرفتم الان میاد باید زودتر برم پایین. اگر بدونی دیوارهای سالن خونه ش تو چه وضعیه؟! شده زغال. باید یکی بیاد به این جا رسیدگی کنه و یه رنگ بزنه. مبلاش دیگه به درد نمی خورن، بیشتر جاهاشون سوخته. من که نمی تونم یه مرد می خواد دنبال این کارا باشه. حالا می فهمم، شوهر نداشتن چقدر سخته. حتی یه شوهر نصفه و کج و کوله هم بودنش بهتر از نبودنشه. نفسم را بیرون دادم. —روسری برای چی می خوای؟ —واسه هلما، آخه گفت علی آقا می خواد بیاد یه روسری درست و حسابی می خوام. دیدم راست می گه کلاه بیمارستان خیلی زشته. اصلا همین که گفته می خوام روسری خوب بندازم سرم، خودش نشونه ی خوبیه. دیروز من بهش گفتم علی آقا می خواد بیاد و نیومد هلما خیلی ناراحت شد. برای همین واسه اطمینان، خودم به علی آقا زنگ زدم، گفت حتما میاد. انگار کسی چنگ به دلم انداخت و سستی پاهایم بیشتر شد. —تو زنگ زدی؟! آرام گفت: —آره، اشکالی داره؟ —نه، اتفاقا، منم می خوام آزمایش بدم شاید بیام همون جا یه دکتر عمومی برم. —إ...! کاش حالا فردا بری آزمایش، معلومم نیست اصلا علی آقا بیاد یا نه. –نه من که با اون کاری ندارم. می خوام بیام برم دکتر. اصلا میخوام ندونه. باز می خواست اصرار کند که گفتم: –مگه تو عجله نداشتی؟ یک ساعته داری حرف میزنی برو دیگه. با استرس گفت: –اره بابا، راننده هی میاد پشت خطم، خداحافظ. لیلافتحی‌پور
بسم الله الرحمن الرحیم اله الا الله الملک الحق المبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درباره ی خواسته هات باخدا صحبت کن❤️ 🚫 بدترین نوع دعا کردن چیه🤔☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی الحُــسین و علی علی بن الحُسین وَ عــــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین ✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دور می کند. ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای ڪاش همیشه یاورتــ باشم من در وقت ظہــور، محضرتــ باشم من ھر چند که نامه ام سیاهـــ است ولــی بگـــذار سیاه لشڪرتــــ باشم https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بی‌حضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد! اللّهم عجل لولیک الفرج 💔 صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣خنـده ها دلنشین شهدا نشان ازآرامــش دل دارد وقتی دلت با"خـــدا"باشد لبانت همیشه می خنـــدد اگر باخدا نباشی هرچقدر هم شادی کنی، آخرش دلت غمگین است ❣با ابراهیم هادی ، گم نمیشویم ❣
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
🌷امام سجاد فرمود : هرکس سه صلوات برای مادرم حضرت فاطمه س بفرستد 🌷 تمامی گناههانش بخشیده میشود ❣اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ❣
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
#نوای قرآن
❇️بخشی از دستگاه های فاخر موسیقی در قرائت قاریان قرآن که از سالها و قرن ها بوده تا کنون.. نه اینکه فقط مخصوص زمان معاصر باشد. ❇️اینکه یک قاری قرآن، یا یک خواننده ، دستگاه های فاخر موسیقی را بشناسد، آواز خود را منطبق با اصول اخلاقی و شرعی جاری سازد تا صوت و نغمه، خوش الحان و به دور از غنا گردد، بسیار مهم است. ❇️جناب فارابی از عرفای بسیار مشهور می باشد که با آلت قانون (قانون یک نوع ساز است) در مجلسی می‌نواخته و همه ی اهل مجلس به خنده می افتادند و در همان لحظه نواخت ساز را تغییر می‌داده، به طوری که همه اهل مجلس که تا قبل از آن در حال خنده بودند، با شنیدن صدای ساز، به گریه می افتادند. ❇️خلاصه ی آخر و مهم اینکه 👈🏻موسیقی و نواخت، کل قلب را احاطه می‌کند و در بر می‌گیرد اگر مسموم بود، حتی اعتقادت را نابود می‌کند اگر محتوا داشت، تو را رشد می‌دهد در جهت تعالی. 👉🏻❌ موسیقی مبتذل، ابتدا وارد قلب می‌شود به همین خاطر ضمیر ناخودآگاه و مغز و رفتار فرد را تحت کنترل می‌گیرد.. زیرا این قلب است که "هیت" می‌شود و به هیجان در می آید،پس با شنیدن ترانه های مبتذل، هر مزخرفی را وارد قلب خودتان نکنید،😳چون به رفتار شما تبدیل خواهد شد. 👉🏻🔴🔴🔴 بهترین موسیقی دنیا ذکر ویاد خداوند است . الا بذکرالله تطمئن القلوب ... دل با ذکر خداوند آرامش میگیرد. https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) چگونه یارانی می‌خواهد؟ 🔸در این روزهای ملتهب و آشفته زمین، برای یاریِ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در رفع موانع ظهور، قدم اول که مهمتر از بقیه‌ی کارهاست، چیست؟ 🎙"حجت‌الاسلام پناهیان" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | فراخوان علمی «سومین همایش ملی مهدویت و انقلاب اسلامی» با رویکرد تربیت اسلامی نسل منتظرمحور ها: ۱) نقش انقلاب اسلامی در گسترش تربیت مهدوی ۲) راهبرد عملیاتی انقلاب اسلامی در راستای زمینه سازی ظهور ۳) نقش انقلاب اسلامی در اصلاح نگرش به انتظار ظهور ۴) نقش انقلاب اسلامی در احیای آموزه مهدویت ۵) نقش مهدویت و انتظار در پیروزی انقلاب ۶) مهدویت و انتظار از نگاه امامین انقلاب ۷) نقش مهدویت و انتظار در پویایی هنر دینی در انقلاب اسلامی ۸) مهدویت؛ انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی؛ راهبردها و چالشها ۹) الگوی مفهومی راهبردهای تربیت مهدوی در نظام آموزشی کشور ۱۰) تحلیل رسالت مهدویت و انتظار در شکل دهی جامعه مهدوی ۱۱) بررسی و نقد الگوی ترییت مهدوی در نظام آموزشی کشور 📚 قالب های ارائه آثار: رساله دکتری، پایان نامه ارشد، مقالات علمی، پژوهش های کاربردی ⌛️مهلت شرکت در فراخوان: ۹ دی ۱۴۰۲ 📮 ارسال آثار: Mahdaviat.ir 🗓 زمان برگزاری: ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ شیراز تالار سعدی 🎁 جوایز و هدایا: چاپ آثار برگزیده در نشریات علمی پژوهشی و کتاب اجلاس به همراه گواهی شرکت در فراخوان ▫️راه های ارتباطی با دبیرخانه: ☎️ شماره تماس: ۰۲۱۸۶۰۳۵۶۸۳ ۰۷۱۳۷۲۷۴۶۴۹ 📨 سامانه پیامکی: ۱۰۰۰۰۰۱۲ 🌐 mahdaviat.ir