#کارگزاران_حکومتی
#جواد_الائمه علیه السلام
#نامه
#شیعه
#مالیات
#سجستان
#مذهب_نیکو
مردی از بنی حنیفه، از اهالى بست و سجستان گويد: در سالِ آغاز خلافت معتصم(علیه اللعنة)، امام جواد(عليه السلام) به #حج مشرف شدند، من نيز همراه ایشان بودم، هنگامی كه بر سر سفرهاى بودم كه بسيارى از دوستان حاکم هم حضور داشتند، به امام جواد(عليه السلام) عرض کردم:
فدايت شوم! حاكم منطقه ما يكى از محبّان و شیعیان شماست و من به اداره او مالياتی بدهكارم، اگر صلاح مىدانید نامهاى بنويسید تا ملاحظه مرا بكند.
حضرت فرمود: من چنين شخصى را نمىشناسم.
گفتم: قربانت گردم! او همانگونه كه گفتم از دوستان شما اهل بيت است و نامهٔ شما به نفع من خواهد بود.
آن حضرت كاغذى را برداشته و نوشتند:
«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ. اما بعد، كسى كه نامه مرا برايت مىآورد در مورد تو گفت كه مذهب نیکویی دارى و كارهايى كه انجام مىدهى نيز به خوبى صورت گرفته است، پس به برادرانت (شيعیان) احسان و نيكى كن و بدان كه خداوند (در روز قيامت) از مثقالهای ذرهای به اندازه خردل نيز تو را بازخواست خواهد کرد.»
راوی گويد: وقتى به سجستان رسيدم، خبر به حسين بن عبد اللّه نيشابورى (كه والى آن جا بود) رسيد و دو فرسخ مانده به شهر، به استقبال من آمد و آن نامه را به او دادم، آن را بوسيد و بر دو چشم خود نهاد و آنگاه به من گفت: خواسته تو چيست؟
گفتم: مالياتى به دیوان شما بدهكار هستم.
دستور داد که آن ماليات بخشیده شود و به من گفت: تا زمانى كه من كارگزار اينجا هستم، هيچ مالياتى نپرداز. آنگاه در مورد خانوادهام از من پرسيد و تعداد آنها را برايش گفتم، دستور داد كه خوراک و مايحتاج من و آنان را بپردازند و بيش از نيازمان نيز براى ما مقرّر كرد. من نيز تا زمانى كه او زنده بود ماليات نپرداختم و تا هنگام مرگش آن مستمرى را دريافت مىكردم.
الکافی، ج۵، ص۱۱۱-۱۱۲
#حجاب_غیرت_شیعه
#دعا_وظیفه_شیعه