#حاجت
#نامه
#حیاء
#لباس_تبرکی
محمد بن سهل قمی میگوید ؛
آن زمان که در مکّه مجاور بودم ، فرصتی دست داد که در مدینة خدمت إمام جواد علیه السّلام برسم ، در طول راه با خودم فکر کردم که از إمام لباسی تقاضا کنم برای تیمّن و تبرّک.
ملاقاتْ به پایان رسید و من مجال آن را نیافتم که خواسته ام را مطرح کنم. فکر کردم تقاضایم را در نامه ای بنویسم و به إمام تقدیم کنم.
نامه را نوشتم ، اما برای دادنِ نامه به إمام تردید کردم و همچنان خجالت کشیدم و با خودم گفتم به مسجد میروم و دو رکعت نماز میخوانم و صد بار از خدا طلب خیر و صلاح میکنم ، اگر به قلبم الهام شد که نامه را بدهم ، میدهم و الّا آن را پاره میکنم.
چنین کردم ، اما همچنان دلم به دادن نامه گواهی نداد ، از خواسته ام گذشتم ، نامه را پاره کردم و رهسپار مکّة شدم ، هنوز فاصله چندانی از مدینة نگرفته بودم که دیدم کسی با بسته ای در دست ، در میان کاروان دنبال من میگردد ، وقتی به من رسید ، بسته را به من داد و گفت این لباس را إمام جواد علیه السّلام برای شما فرستاده است.
بحارالأنوار ۵۰ / ۴۴
#الحمدلله_که_مولایم_امیرالمومنین_است.
#کارگزاران_حکومتی
#جواد_الائمه علیه السلام
#نامه
#شیعه
#مالیات
#سجستان
#مذهب_نیکو
مردی از بنی حنیفه، از اهالى بست و سجستان گويد: در سالِ آغاز خلافت معتصم(علیه اللعنة)، امام جواد(عليه السلام) به #حج مشرف شدند، من نيز همراه ایشان بودم، هنگامی كه بر سر سفرهاى بودم كه بسيارى از دوستان حاکم هم حضور داشتند، به امام جواد(عليه السلام) عرض کردم:
فدايت شوم! حاكم منطقه ما يكى از محبّان و شیعیان شماست و من به اداره او مالياتی بدهكارم، اگر صلاح مىدانید نامهاى بنويسید تا ملاحظه مرا بكند.
حضرت فرمود: من چنين شخصى را نمىشناسم.
گفتم: قربانت گردم! او همانگونه كه گفتم از دوستان شما اهل بيت است و نامهٔ شما به نفع من خواهد بود.
آن حضرت كاغذى را برداشته و نوشتند:
«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ. اما بعد، كسى كه نامه مرا برايت مىآورد در مورد تو گفت كه مذهب نیکویی دارى و كارهايى كه انجام مىدهى نيز به خوبى صورت گرفته است، پس به برادرانت (شيعیان) احسان و نيكى كن و بدان كه خداوند (در روز قيامت) از مثقالهای ذرهای به اندازه خردل نيز تو را بازخواست خواهد کرد.»
راوی گويد: وقتى به سجستان رسيدم، خبر به حسين بن عبد اللّه نيشابورى (كه والى آن جا بود) رسيد و دو فرسخ مانده به شهر، به استقبال من آمد و آن نامه را به او دادم، آن را بوسيد و بر دو چشم خود نهاد و آنگاه به من گفت: خواسته تو چيست؟
گفتم: مالياتى به دیوان شما بدهكار هستم.
دستور داد که آن ماليات بخشیده شود و به من گفت: تا زمانى كه من كارگزار اينجا هستم، هيچ مالياتى نپرداز. آنگاه در مورد خانوادهام از من پرسيد و تعداد آنها را برايش گفتم، دستور داد كه خوراک و مايحتاج من و آنان را بپردازند و بيش از نيازمان نيز براى ما مقرّر كرد. من نيز تا زمانى كه او زنده بود ماليات نپرداختم و تا هنگام مرگش آن مستمرى را دريافت مىكردم.
الکافی، ج۵، ص۱۱۱-۱۱۲
#حجاب_غیرت_شیعه
#دعا_وظیفه_شیعه
#وصیت
#کتابت
#نامه
#مصیبت
ابن عبّاس گفت:
مصیبت، تمام مصیبت این بود که میان ما و نامهٔ پیامبر جدایى افکندند.
مگر رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله در آخر عمر چه میخواست بنویسد که عمر ولدالزنا جلوی او را گرفت؟
قسطلانی از علمای بزرگ اهل سنّت مینویسد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:
أکتب لکم کتاباً فیه النّص على الأئمّة بعدي.
نامهای برای شما بنویسم که در آن نام ائمه و پیشوایان بعد از خودم آمده باشد.
ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، تالیف قسطلانی، جلد ۱، صفحه ۲۰۷
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه
#ناصبی
#حدیث
#نامه
عنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام)؛ أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى كَتَبَ إِلَيْهِ يَسْأَلُهُ عَنِ اَلنَّاصِبِ. هَلْ يُحْتَاجُ فِي اِمْتِحَانِهِ إِلَى أَكْثَرَ مِنْ تَقْدِيمِهِ اَلْجِبْتَ وَ اَلطَّاغُوتَ وَ اِعْتِقَادِ إِمَامَتِهِمَا؟
*فَرَجَعَ اَلْجَوَابُ مَنْ كَانَ عَلَى هَذَا فَهُوَ نَاصِبٌ.*
شخصی در نامهای خدمت امام هادی (علیه السلام)، سؤال ذیل را در مورد شناخت ناصبی، مطرح میکند؛ *آیا ناصبی جز اینکه جبت و طاغوت را بر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، مقدم دانسته و امام میشمارد، علامت دیگری دارد تا او را امتحان کنیم؟!
امام (علیه السلام) در پاسخ نامه مرقوم فرمودند؛ هرکس که بر این اعتقاد باشد، پس او "ناصبی" است.
السرائر، ج ۳، ص ۵۸۳
الوافی، ج ۲، ص ۲۳۰
التحفة السنیة، ص ۲۳۸
بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۱۳۵
وسائل الشیعة، ج ۲۹، ص ۱۳۳
ذخیرة العقبی، ج ۲، ص ۲۰۲
جواهر الکلام، ج ۶، ص ۶۴
الحدائق الناظرة، ج ۵، ص ۱۸۶
مدارک العروة، ج ۳، ص ۱۵۴
مصباح الفقیه، ج ۷، ص ۲۸۸
مسند الشیعة، ج ۱، ص ۲۰۶
مکاتیب الأئمه ، ج ۶، ص ۲۲۶
کتاب الطهارة لاشیخ انصاری، ج ۵، ص ۱۴۵
#الحمدلله_که_مولایم_امیرالمومنین_است.
#اللَّهُمَّ_الْعَنْ_صَنَمَیْ_قُرَیْشٍ_وَ_جِبْتَیْهَا_وَ_طَاغُوتَیها
#مرجع_تقلید
#حاج_آقا_حسین_قمی ره
#لنسولگری
#شناسنامه
#دروغ
#نامه
یکی از فرزندان حاج آقا حسین قمی می خواست شناسنامه بگیرد. در کربلای معلی به کنسولگری مراجعه نموده بود و سه سالی هم شاید از بلوغش گذشته بود. برای فرار از نظام وظیفه می خواست سنش را کمتر از حد بلوغ بگیرد. کنسول گفته بود چون شما بالغ نیستید باید ولی شما بنویسند تا ما شناسنامه برای شما صادر کنیم. به مرحوم آقا اظهار کرد: چون من سن خود را کمتر گفته ام به کنسولگری دستور دهید برای من شناسنامه صادر نمایند.
آقا خیلی عصبانی شد و فرمود: من دروغ بنویسم تا تو کاغذ را برای آن کنسول ببری؟ خاک بر سرت آقا حسین که تو خودت را مرجع مردم می دانی و مردم هم تو را نایب امام می دانند، دروغ می گویی!
فرمودند: اگر من صد پسر داشته باشم و آنها را دم توپ بگذارند، یک دروغ نخواهم گفت، چون دروغ گفتن من ضرر به اسلام می زند، ولی از بین رفتن آنها ضرری به اسلام نمی زند.
عنصر فضیلت و تقوی، عباس حاجیانی دشتی، ج ۱، ص ۸۵ - ۸۶
#توجه
حقیر مطلب رو از جایی کپی کردم و خودم مطلب رو در کتاب ندیدم.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_و_فرجنا_بفرجه
#امام_جواد_علیه_السلام
#سائل
#طلا_نقره
#درب_بزرگ
خراسان
#مدینه
#نامه
جناب «بَزَنطی» از اصحاب خاص امام رضا علیهالسلام گوید:
نامهاى از خراسان از سوى امام رضا عليهالسلام به مدینه به فرزندش حضرت جوادالائمه عليهالسلام ابلاغ شده بود كه بر فرزندش خواندم، در آن نامه آمده بود:
اى ابا جعفر! باخبر شدم كه غلامان به هنگام بيرون رفتنت از خانه، تو را از درب كوچك بيرون مىبرند و اين به جهت بُخلى است كه آنان دارند و دوست دارند از دست تو خيرى به كسى نرسد.
فَأَسْأَلُکَ بِحَقِّی عَلَیْکَ لَا یَکُنْ مَدْخَلُکَ وَ مَخْرَجُکَ إِلَّا مِنَ الْبَابِ الْکَبِیرِ
به خاطر حقّى كه بر تو دارم! مى خواهم ورود و خروج تو جز از درب عمومى نباشد،
وَ إِذَا رَکِبْتَ فَلْیَکُنْ مَعَکَ ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ ثُمَّ لَا یَسْأَلُکَ أَحَدٌ إِلَّا أَعْطَیْتَهُ
وقتى خواستى بيرون روى، به همراهت طلا و نقره بردار، و هر كه از تو درخواست كمك نمود، به او احسان كن...
عيون أخبار الرضا عليهالسلام،ج۲ ص۷
الا ای مظهر جود خدایی
جوادی، حضرت اِبنُ الرضایی
هدایت شده از اعتقادات اهل سقیفه
#عمر_شناسی
#معاویه
#نامه
#زیاد
💥نامه ی معاویه به زیاد بن ابیه ملعون 💥
در نامه ی معاویه به زیاد لعنت الله علیهما آمده است که :
وظیفه ی تو آن است که با عجم ها ( یعنی ترک ، کرد ، لر ، فارس ، بلوچ و ...) به روش و سیره ی عمر بن خطاب رفتار کنی تا آنان را خوار و ذلیل کنی ، به این کیفیت که :
۱/عرب ها از آنها زن بگیرد و به آنها زن ندهد.
۲/عرب ها از آنها ارث ببرد و آنها از عرب ارث نبرند.
۳/هنگام تقسیم اموال عمومی به آنها سهم کمی داده شود.
۴/در جنگها پیشاپیش لشکر حرکت کنند و راه را برای آنها هموار کرده و موانع را از سر راه بردارند و ...
۵/آن ها در نماز جماعت بر عرب امام نباشند.
۶/در صف اول نماز جماعت نایستند.
۷/مسئولیت مرزهای اسلامی به آن ها واگذار نشود.
۸/ولایت و حکومت بلاد را به عهده نگیرند.
۹/منصب قضاوت به آنها داده نشود.
بحار الانوار ۲۶۱/۳۳
🍁الله اکبر از عمر حرامزاده که چطور با این حرفها و دستوراتش سبب دور شدن مردم از اصل اسلام و ایمان میشده.
خوب که به اطرافتون نگاه کنید هنوز اثار شوم این حرفهاش رو میتونید ببینید.