.
نگهبانِ آب
✍طیبه روستا
پیش از آنکه از محله ی سرچشمه ی تهران، گذر آمیز محمود، مسجد زینب کبری، آیت الله لواسانی و پسر آقا محمود خیاط که زاده ی آبان بود، بنویسم؛ برگه هایم را زیر و رو می کنم.
نوشته هایی از هزاران سال قبل بیرون می کشم، از اساطیر و پهلوانی ها...
با خودم می گویم، شاید آرش رفته بود بالای کوه، تا درختی که پدرش گفته بود پیدا کند. شاید وقتی که خسته و سرگردان، یک قدمیِ ناامیدی، برگ هایی می بیند شبیه همان ها که در قصه های هر شبِ مادر بود، چشم هایش روشن می شود و می رود سمت درخت. خودش بود.
خیالم می گوید این همان درخت مقدس است که سایه ی سبزش تا ابدیت جاریست. خنک و جانبخش و رویین تن.
آرش دست می اندازد و با خنجری بلندترین شاخه را می بُرد برای تیرِ کمانش. از لای ترک های ریز انگشت هایش خون می پاشد روی شاخه های نرم.
برمی گردم روی برگه ی دوم، دیوها چهارزانو نشسته اند روی خاکمان و خیال رفتن ندارند. حسنِ نوجوان، پسر آقا محمود با هنر دستش یکیشان را شکار می کند. با سه راهیِ لوله ی آب، نارنجک دستی ساخته و سرهنگ ارتش پهلوی، وسط میدانِ فوزیه حریفش نمی شود.
دیوها می گریزند و یک جایی بیرون مرز، روی خاک عراق، اتراق می کنند. چنگ و دندانشان را برق می اندازند و چنگال می کشند روی نقطه چین های مرز.
قدم اول را که می گذارند، سِپندارمَذ فرمان می دهد به ساختن تیر و کمانی از چوب و پر عقاب. تیری برای شکستن حصر سرزمین. نه هر چوبی، نه هر عقابی، نه هر معدن و تیراندازی. آرش بود که حکیم و شریف و دیندار بود.
آرش بود که می دانست از کدام درخت، از کدام معدن، از کدام عقاب... از کجای ایران... مثل حسن...
تیر و کمانش را وقتی ساخت که سنگین ترین اسلحه ی سپاه، خمپاره انداز بود و آرپی جی و تیربار. مهندس حسن، از مسوولیت اطلاعات رسیده بود به یگان توپخانه. امام که دستور داد به تجهیز موشک، آرام و قرار، بیشتر از روزهای موشک بارانِ مردم، از دلش رفت. دست و بالش بسته بود برای ساختن، نیرو و موشک آورد از لیبی و خودشان رفتند سوریه تا یاد بگیرند. شیطان ردشان را زد و کاسه کوزه شان را به هم ریخت. مهندسانِ ارتش قذافی رفتند و قطعات مهم موشک ها را با خودشان بردند. تا حسن برسد به مهندسیِ معکوس و جابجایی قطعات موشک های معیوب، آرش هم تیرهای میان تهی را پر از شبنم کرده بود. حسن روی موشک ها نوشت:"
وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ."
صدای زوزه ی گرگ های صهیونی از دوردست می آمد. حسن، برگه ای برای حماس فرستاد و جنگِ بیست و دو روزه ی غزه با نقشه ی ساخت موشک، کابوس گرگ ها شد.
آرش جانش را ریخته بود توی تیر، سپیده دم زه کمانش را کشیده و تیر از زیر شستش رها شده بود. باد، مامور رساندنش شده بود.
حسن زیارتِ عاشورای بعد از نماز صبحش را خواند. تلفنی به مادرش سپرد برایشان دعای مادرانه کند. موشک جدیدشان را آزمایش کرد. مراحل کارش را نوشته بود و سپرده بود به رفیق امینش. با خیال راحت رفت برای نماز ظهر. ناهار بدون بچه های تیم از گلویش پایین نمی رفت. بهشان سر زد و پای حرفشان نشست. ساعت یک و بیست دقیقه ی بعدازظهر، بی آنکه در خیال کسی بیاید، تهران، بی خبر، لرزید. لرزشش تا شهر ساوه هم رسید... سپاه آنقدر خودکفا شده بود که حسن دست بچه هایش را گرفت و برد. خونشان پاشید روی خاک های سرد پادگان امیرالمومنین ملارد. آبان بود. آرش رفته بود و تیر و کمانش مانده بود. غروب بود که تیر از رودخانه رد شد و نشست روی خاک فلسطین و خرخره ی گرگ ها را درید. حسن طهرانی مقدم، این سوی زمین های بی مرز، آرام خوابیده بود.
#وعده_صادق
#حسن_طهرانی_مقدم
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
میان سوز و اشک و آه و سینه زنی های مراسم وداع تو دستی که بلند شده بود برای خداحافظی را
نا خودآگاه روی سرم گذاشتم.
به خودم که آمدم به سرعت دستم را از روی سرم برداشتم.
این دست روی سر گذاشتن اوج روضه عمه جان امام زمانما عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
گفتم نکند دلت بشکند. نکند دلواپس شوی.
خواستم خیالت از آینده راحت باشد.
حرم جمهوری اسلامی امن است.
عباس ها هستند.
روز انتقام تو برای سپاه کفر سخت خواهد بود.
#لا_یوم_کیومک_یا_ابا_عبدالله
#شهید_علی_طریق_القدس
#سردار_شهید_نیلفروشان
#حزب_الله_زنده_است
#وعده_صادق
#حرم_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیه
#طاهره_ابراهیم_نژاد_آکردی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بسمالله
🔆پویش|یک تیر و چندنشان
با خرید 🌸کتاب نغمه مادری🌸
اگرخاطرتون باشه چندماه پیش، یک کتاب در قالب دلنوشتههای مادرانه، به چاپ رسوندیم که الحمدلله با استقبال خوبی مواجه شد.
حالا و در لبیک به فرمان رهبر معظم، قصد داریم درآمد حاصل از این کتاب رو کاملا وقف مردم لبنان کنیم. گزارش کامل این کار، در اختیارتون قرارخواهد گرفت.
🌸با خرید و اهدای این کتاب به دختران و زنانتون، حس خوب هویت مادرانه را در آنها تقویت و درچند جبهه با دشمنان فکری، اعتقادی و نظامی حزب الله، مبارزه کنید.
برای سفارش کتاب در این ایدی در خدمت شما هستیم.👇👇👇👇
@madarseyd
#نذر_فرهنگی
#وعده_صادق
#فرزندآوری
محنا، مهنایتان👇
https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
.
«و لکل امه اجل»(اعراف۳۴)
✍زهرا نجاتی
حکومت پنجاه و سه ساله اسدها، از بین رفت. طبق سنت الهی اگر کسی پای وعدهاش با خدا نایستاد، خدا هم قول ماندگاری به کسی نداده وسند شش دانگ بهنام کسی نزده..
اسدها، تا وقتی اسد بودند، ارج و قرب داشتند وخدا هم پای عهد و پیمان پشتیبانی و نصر با آنها بود و این سرنوشت گروهی است که به آرمانهای خود پشت کردند. حالا حزب الله لبنان و مردم و ارتش سوریه، هردو برای عبرت در مقابل چشم مردم ما هستند.
آرمانگرایی و انقلابی گری، می تواند نجات بخش امتی باشد که پای آرمانهایش جان بدهد اما یک وجب از خاکش را نه.
پیمانی که حزب الله بدون نصرالله هم انجامش داد اما مردم و ارتش سوریه، و از همه بدتر اسد، از آن پا پس کشیدند.
اسد میتوانست مثل سیدحسن نصرالله و شهید رییسی، در تاریخ ماندگار شود اما با طناب پوسیده وعده امریکایی، اروپایی، به زبالهدان تاریخ و پادشاهان قاجار پیوست.
اینک این خط و نشانی است که روزگار برای من و شما می کشد. آیا پای وعدههای الهی و قول و قرارمان با خدا میمانیم؟ آیا پای خونهای شهدا، می مانیم یا از مواضع خود عقب میکشیم و با طناب پوسیده مذاکره، به چاه عقب نشینی و کسی چه میداند شاید زباله دانها، می افتیم؟
امام پای هیچ مذاکرهای با امریکا ننشست و تا ابد و تا دنیا دنیاست، نامش بر تارک دنیا خواهد درخشید و هرکس در این مملکت پای مذاکره با غرب رفت، قبل از انقلاب و بعد از آن، همواره ضرر کرد و ضرر آفرید. از رضاشاه و قاجاریها گرفته تا همین دولتهای فخیم اصلاح طلبان، خاتمی و روحانی.
هربار با وعده نان، نان مردم آجر شد و هربار که چشم از مذاکره بستیم، تحریم را زیر چکمه خودباوری، لگدکوب کردیم و از تهدید، فرصت آفریدیم، مثل همان قصه مذاکره برای انرژی هستهای سه و نیم درصد و دستیابی به سوخت شش درصد.
و این سنت الهی است که به قول سوره انفال،(۶۶)اگر مردمان در راه خدا و هدفشان پای مردی کنند، تلاش هر بیست نفز،به قدرتلاش دویست نفر، وتلاش هزار نفربه تلاش دو هزار نفر، پاداش داده میشود و البته که «لن تجد لسنت الله تبدیلا»(۴۳فاطر) و هرگز برای سنت الهی تبدیل و تغییری نخواهی یافت.
حالا همه ما پای آزمونی بزرگ ایستادهایم؛ اسد باشیم و کرار و پیروز یا موش باشیم و زبون و خسرالدنیا و الاخره؟!!
مسأله این است...
#سوریه
#وعده_صادق
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
کاربر یمنی با انتشار این عکس نوشت:
تفاوت تصاویر، نشون میده کی برنده است و کی شجاعت و روحیه داره…!
💯تو اوج این شلوغکاریها تو #سحر_امامی باش...:)
#مرگ_بر_اسرائیل
#وعده_صادق
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
عَلَم از دستمان نمی افتد…
نشست و برخاست با مردمی که عقایدشان، ظاهرشان و در یک کلام سبک زندگی شان با امثال ما متفاوت است؛ حاصل فراغت این روزهایم در پارک مجاور منزلمان است…
دیشب که او را دیدم نگرانی در حلقه چشمانش موج می زد؛ دست هایش را نشانم داد که از ترس، مو بر اندامش سیخ شده بود، با صدایی پر از ناگفته پرسید چه ذکری بگویم که کمی آرام شوم؟! راستی چه شد که وطن ما چنین روزی را دید؟!
همین چندی پیش بود که در حین گفتگو با او شنیدم که مشکلات کشور را از پول هایی می دانست که به غزه سرازیر می شود!
خیلی آرام زیر لب گفتم؛ بعضی از مردم ما دوست داشتند، بجای آنکه در میدان خارج از مرزها بجنگند؛ در تهران دشمن را بیازمایند…
اشک در چشمانش حلقه زد، گونه هایش سرخ شد، گوش هایم تپش صدای قلب ملتهب و پشیمانش را می شنید؛ یاد کلام مولایمان امیرالمومنین (ع) افتادم که فرموده بود؛ آنکه به وقت یاری امامش بیدار نباشد؛ زیر لگد دشمنش بیدار می شود!
زیر گوشش گفتم، محکم باش که عَلَم از دستمان نیافتاده، دعای این روزهای کودکان مظلوم غزه که با موشک های ایران شاد می شود؛ پدافند معنوی آسمان ایران است!
✍🏻فاطمه شکیب رخ
@Ghalamzaniii
#وعده_صادق۳
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«موشک های نقاش»
✍🏻فاطمه شکیب رخ
تمام قدرتش را جمع کرد تا بر زیر توپ فوتبال بکوبد، ناگهان صدای دوستانش بلند شد! آسمان را ببینید، ایران موشک زده!
گوشی های همراه بر روی دستان شاهدان بلند شد تا عبور موشک های نقاش را در آسمان به یادگار نگه دارد.
در این میان اما من تمام جگر را بر دهان گذاشتم تا از ضبط این خاطره ی دل انگیز، چشم پوشی کنم؛ تا بلکه آن تصویر، محلی برای سیطرهی اطلاعاتی دشمنِ کشورم قرار نگیرد!
نوجوان دوباره بر توپ کوبید و با صدایی بلندتر از ته حلقش، فریاد زد آخر نادان ها، کشوری که توان ساختِ یک جنس با کیفیت ندارد، چگونه توانسته است چنین موشک هایی بسازد که تا اسرائیل پرواز کند؟! اینها چند آهن پاره را با فشفشه به آسمان می فرستند تا مردم را بفریبند!
به سرعت خودم را کنارش رساندم و پرسیدم چرا پای اخبار اینترنشنال مینشینی؟
چشمانش را گرد کرد و گفت؛ پس اخبار دروغ صدا و سیمای ایران را بپذیرم؟
گفتم به نظرت اگر اخبار ملی دروغ بود، تو در چنین شرایطی میتوانستی اینگونه بی دغدغه، در این مکان به گذران ایام نوجوانی، مشغول باشی؟!
چه شد که فکر کردی آنتن همسایه معاند، از حاکمیت کشورت برای تو دلسوز و صادقتر است؟! غیرتت کجا رفته جوان، جان برکفان این خاک، برای آسایش امثال ما حتی شب ها را در خانه نمیگذرانند و تو با نادیده گرفتن تمام رنج های ایشان، کشورت را متهم به ناتوانی می کنی؟!
چند لحظه ای از من فاصله گرفت و سپس دوباره گفت؛ من فکر می کردم ایران تنها یک #سحر_امامی دارد؛ نمی دانستم تمام زن های ما یک #سحر_امامی در درون خویش دارند!
#وعده_صادق۳
#اسرائیل_رفتنی_است
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بسم الله
در یک قدمی خیمه معاویه..
از زمانی که نمازجمعه در اسلام، برقرارشد و در کل تاریخ اسلام، همواره نمازجمعه، جایگاه تجدید عهد و پیمان باولی امر مسلمین است.
نقش بلامنازع نمازجمعه در گردهماییهای هفتگی مردم مومن و مسلمان و جهتگیری از سوی امام جمعه در شهرهای بزرگ و کوچک را هرگز نمیتوان و نباید نادیده گرفت. در طول تاریخ انقلاب اسلامی هم جایگاه نمازجمعه همواره و به خصوص درشهرهای بزرگ، مامن و محل اجتماع مومنین دغدغه مندی بوده که همواره سیاست را درکنار دیانتشان تقویت کرده اند و بدون شک این نقش بی بدیل، همواره برای نمازجمعه محفوط بوده و هست. حضور پرشکوه در نمازجمهخ، همواره برای دشمن داخلی و خارجی نشتن دهنده میزان همراهی مردم باسیاستهای حکومتی بوده و در تحلیلهای خود، از این غافل نبودهاند.
پس از شهادت سیدحسن نصرالله عزیز، به دعوت رهبرانقلاب و درپاسخ یاوه گویی خای اسراییل و امریکا، مقام معظم رهبری با طمانینه و گرامیداشت آن سهید درجایگاه نمازجمعه و حضور چندساعته علی رغم تهدیدها، آب پاکی بر دست دشمن ریخته و امیدشان را ریشه کن کردند. حضور هزاران نفری مردم در نمازجمعه تهران، مشت محکمی بردهان یاوه گویان و نمایشی مقتدرانه برای قدت نظام و پشتیبانی مردم از شخص رهبر و تایید حکومت اسلامی بود. حالا و در هفتمین روز تجاوز دشمن قدار و قلدر انسانیت در منطقه، همان دشمنی که نه نسل انقلاب که حتی فرزندان نسل ما نیز، با آرزوی مرگ برای آن، بزرگ شدهاند،
و در چندمتری نابودی خیمه معاویه زمان و پیروزی و رهایی قدس شریف، حضور حداکثری در نمازجمعههای سراسرکشور، پیام و حرکتی رسا در حمایت از حکومت و رهبر و مشت موثر و قدرتمندی بردهان یاوهگویان خارجی و داخلی خواهد بود.
اگر در شرایط عادی، شرکت در نمازجمعه مستحب موکد است و پیامبر فرموده، اند:«بهترین مردم، اولین افراد حاضرشوند در نماز جمعه هستند»، پس باید حضور مردم در این اوضاع جنگی و یک قدمی نابودی اسراییل و درزمان وسوسه نسناسان برای صلح تحمیلی را واجب دانست...
بسم الله و فی الله.
به نام خدا و در راه خدا..
همه برای حضور در صفهای دشمن شکن نمازجمعه سراسرکشور، آماده شویم..
#وعده_صادق
#انتقام_ملی
@almohanaa
«شهر من آرام است»
صدای پیامک مرا از خواب بیدار کرد و خواب شیرینم ناکام ماند!
فاطمه فردو را زدند!
همین دیشب بود که در جمع خانم های همسایه، گفتگو بر سر ماندن و نماندن در شهر درصورت تهاجم به فردو بالا گرفت.
شگفت آنکه، آنقدر روحیه استقامت در آنان زیاد بود که حتی برای وقوع چنین لحظه ای، تصمیمی برای خروج از خانهی خود نداشتند!
افسانه با همان بیان گرم و جذابش از زندگی آرامش می گفت و از تقدیر و قسمتی که اگر برایش رقم خورده باشد، در هر مکان امنی اتفاق خواهد افتاد!
در همهمه گفتگوی دوستانم، بازی های پُر از هیاهوی کودکان، حواس مرا از جمع ربود!
صدای پدافند ها را می شنیدم که در بین سر و صدای قاشق و چنگالِ بشقاب پارک نشینان؛ گم می شد! قل قل قلیان های روشن، لبخند مرا برانگیخته بود!
یکی از آنها اخبار جنگ را برای هم نشین هایش می خواند و پُکی محکم بر سیگارش می زد، دیگری تخمه آفتاب گردانش را می شکاند و مدام آسمان بالای سرش را می پایید!
زیر لب به کنار دستی اش می گفت؛ قرار است آن شغال زرد، بمب هایش را بر سر فردو فرو بریزد!
حال دلم عجیب آرام گرفت؛ بیچاره آن فلک زدهای که فکر می کرد؛ اگر به کشور ما حمله کند، ایرانی ها زیر فشارهای روحی و مالی کمر خم خواهند کرد و حاکمیت بدست آنها ساقط می گردد!
نابخرد نمی دانست که دل شیر ایرانی جماعت، در هنگام سختی ها است که همچون آتش زیر خاکستر، شعله ور می شود!
✍🏻فاطمه شکیب رخ
#وعده_صادق۳
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
💠 ما و جنگ با آمریکا
✍فاطمه ابن علی
🔹بالاخره آمریکا به ایران حمله کرد. شما وقتی این خبر را شنیدید چه حسی داشتید؟ حس ترس؟ عصبانیت؟ یا...
میتوان با همین موضوع یک چالش اجتماعی راه انداخت و کلی تجربه شنید!
من دیگر مثل روزهای اول جنگ خبرها را دنبال نمیکنم. نیروهای مسلح خیالم را تخت کردهاند که آنها بیدارند و هوشیار. شبها راحت میخوابم. گاهی با صدای پدافند بیدار میشوم و دوباره ادامه خواب. روزها هم کارها و برنامههای همیشگی...
امروز همسرم خانه نیست. پدر همسرم همیشه برای محرم میرود شهرشان خوانسار؛ علی آقا خودش پدرش را تا خوانسار رساند تا خیالش راحت باشد. مثل هر روز داشتیم زندگیمان را میکردیم که همسرجان تلفن زد و گفت: خبردار شدی که فردو را زدند؟ گفتم: نه! گفت: مگر خبر دنبال نمیکنی؟! گفتم: نه!
گفت: بابا این ترامپ دیوانه دیشب وارد جنگ شده و آمده سایت هستهای را زده! توی ذهنم برخورد بمب به کوه را تصور کردم. تصورم واقعی نبود. اگر فیلمش دربیاید میتوانم بفهمم بمباران کوه دقیقاً چطوری است و اصلا فایدهای دارد یا نه! بی خیال تصور ذهنی بمباران فوردو شدم. برگشتم به فضای واقعی و به همسر گفتم: عسل هم بخر؛ میخواهم سکنجبین درست کنم. گفت: بچهها چیزی نمیخواهند؟ گفتم: مجتبی نون شکری و محسن نون شیرمال زرد. شام را با هم هماهنگ و خداحافظی کردیم.
همانطور که گوشی دستم بود اخبار را چک کردم. با اطمینان به فرماندهی جنگ میگفتم حتما جواب سختی بابت این تجاوز دریافت میکنند تا این که رسیدم به این خبر: یمن گفته دیگر قراردادمان با آمریکا را به رسمیت نمیشناسیم و آمریکاییها مورد هدف ما قرار میگیرند. همین کافی بود. این شیربچههای زید بن علی(ع) قبلا ضرب شصت خوبی به نشان آمریکا دادهاند. خود ترامپ هم اعتراف کرده بود که خیلی شجاع هستند. ایران و یمن؛ نور علی نور!
گوشی را کنار گذاشتم و رفتم توی اتاق بچهها تا ببینم کلاس آنلاین زبان در چه حال است. بعد هم لیستی از کارهای بیشمار زندگی شخصی و خانوادگی را جلویم گذاشتم تا برایشان برنامهریزی کنم. و همینطور زندگی ادامه دارد...
#وعده_صادق
#زندگی_جاریست
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
💠 شب آخر
✍فاطمه ابن علی
🔹 چند روزی میشد که خوابمان به هم ریخته بود. از سحرگاه جمعهای که با صدای حمله دشمن غافلگیر شدیم تا شبهای بعد که دلمان نمیآمد بخوابیم و تصاویر اصابت موشکها به سرزمینهای اشغالی را از دست بدهیم. اغلب نماز صبح میخواندیم بعد میخوابیدیم. تقریبا هر شب هم صدای پدافند داشتیم. دیر و زود داشت ولی سوخت و سوز نداشت. شب آخر جنگ، داشتم سر سجاده چرت میزدم تا اذان بگویند؛ ناگهان صدای ممتد پدافند چرتم را پاره کرد. این بار صدایش خیلی نزدیک بود. نفسم را در سینه حبس کرده بودم تا بهتر جهت شلیک را پیدا کنم. گفته بودند منطقه ۷ را میزنند و داشتند بد میزدند. صدای انفجارها با صدای اذان همراه شد:
الله اکبر، الله اکبر...
از پنجره بیرون را نگاه کردم. صدای خش خش جاروی پاکبان شهرداری میآمد. عجیب بود که با وجود این صداها کارش را میکرد و لحظهای دست نمیکشید. آقای همسایه با یک شلوارک زرد توی کوچه ایستاده بود و آسمان را نگاه میکرد. یک پوک به سیگارش زد و گوشی را نگاه کرد. دوباره انفجار. هر دو به آسمان نگاه کردیم. با چشمهای خودم دیدم که جنگِ خیر و شر در آسمان تهران بالا گرفته بود! گلولههای سرخ پدافند به دنبال چیزی که نمیدیدمشان میگشتند. فقط وقتی به هدف میخوردند و سرخی گلوله پدافند تبدیل به انفجار نورانی میشد میفهمیدم که چیزی را رهگیری کردند. یاد اپراتور پدافند افتادم. شروع کردم به ذکر گفتن. دوباره انفجار شدید! آسمان سرخ شد. همچنان صدای اذان میآمد. گویی موشکهای اسرائیلی آمده بودند تا صدای اذان را خاموش کنند ولی نمیتوانستند. صدای پدافند و انفجار در هم میپیچید و من با تماشای صورت هویدای جنگ باورم نسبت به راهی که مردم ایران در آن هستند مستحکمتر شد!
حالا اذان به آخرش رسیده بود: لا اله الا الله. هیچ خدایی جز الله نیست.
خدای من،
خدای سرباز پدافند،
خدای شهدا،
خدای ایران،
خدای جبهه مقاومت در مقابل استکبار جهانی،
خدای داوود(ع) که با یک سنگ جالوت را از پا درآورد،
خدای موسی (ع) که با یک عصا دریا را شکافت و فرعون را غرق کرد.
و خدای علی (ع) در خیبر...
والله غالبٌ علی امره؛
خدا بر کار خود چیره است.(۲۱،یوسف)
حالا ده دقیقه از اذان گذشته و حمله فروکش کرده بود. سر سجاده ایستادم و تکبیر گفتم. با قلبم دیدم که یک قدم به خدا نزدیکتر شدهام!
#وعده_صادق
#محرم
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🏴میدان روشن است🏴
این روزها، روزهای عجیبی، است. از سویی محرم است و امسال انگار محرم، خودش به استقبال ما آمده، علمدارها، علیاصغرها، علی اکبرها، ربابها و رقیهها.. داغشان دلمان را بد آتش زده..
از سوی دیگر، جماعتی همیشه آماده، دست برشمشیر و ماشه، منتظر یک اشاره،
از سوی دیگر دشمن خدعه گر خارجی،
ازسوی دیگر ابن زیادها و یزیدهای داخلی که با تمام حماقتشان به دنبال مقصرجلوه دادن جمهوری اسلامی با بازی با الفاظ و سواستفاده از مفهوم وفاق و وحدت هستند. سیاسیونی که هیچ وقت سیاستشان عین دیانتشان نبوده و هرگز همراه حسین زمان نبودهاند، حالا و فقط چند روز بعد از تجاوز شمرها و حرملهها، باهم شور میگذارند و درباب جانشینی رهبر توسط شیخ بنفش، سخن میرانند،
عدهای از نبود رهبر، سخن میگویند و نبودنش را درحسینیه، ترس قلمداد میکنند و نه عقل،
همان کسانی که هیچ وقت نه مفهوم عقل را فهمیدند نه سیاست را و نه کار بلدی را.
عمرهای زمان که از روی حسادت، با علی دشمنی میکنند و حالا در بزنگاه زمان، به جان قصرتمدن اسلامی افتادهاند.
زمان عجیبی است و حالا دقیقا همین حالا نیاز داریم به علی اکبرهایی که بیایند و اول در میدان تبیین و دوم در میدان جهاد، سوم در میدان کنشگری، تلاش کنند.
امشب شب علیاکبر است و دست جوانهای کشور در دست اوست. همین جوانانی که علی اکبروار، در میدانهای جهاد، تلاش میکنند و به علی اکبر حسین درخودسازی و تلاش و جهاد، اقتدا کردهاند.
امسال محرم پر از عطرحماسه است و الهی که به حق علی اکبر، جوانهایمان همه پر ازشور و شعور باشند و بیمه علی اکبر.
✍زهرا نجاتی
#وعده_صادق
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI1