.
«لکههای روی حروف»
✍طیبه فرید
پروپ توی دست دکتر فخریان روی سطح لغزنده ژل بالا و پایین می شد.گاهی با فشار و گاهی نرم.
_از کی حرکتشو حس نمی کنی؟
فروزان با پر روسری گوشه چشمش را پاک کرد.حروف بغض آلود هُل خوردند توی دهانش.
_از پریروز ظهر ...
دکتر با چشم های ریز شده وابروهای باریک کوتاه و درهمی که به زحمت جزئیات یک اخم عمیق را درست می کرد همانطور که محو مانیتور بود گفت:
_ضربان نداره... یه هفته صبر کن ممکنه خودش سقط شه اگر خونریزی نداشتی برو بیمارستان.
صدای دکتر توی گوشش فقط یک سوت ممتد بود.از روی تخت بلند شد.بچگی هایش هر چی برگ و گل چشمش را می گرفت می گذاشت لای صفحه های فرهنگ لغت عمید.جای لکه بعضی گل ها روی حروف کتاب مانده بود.یک هفته بعد بازش می کرد و گل های رنگارنگی که توی فشار کتاب خشک شده بودند را با ذوق می چسباند توی آلبوم کاغذی....حس می کرد شده شبیه فرهنگ لغت عمید.پر ازحرف.با گل ها و برگ هایی که توی دلش بین کاغذها خشک شده بود.باید یک آلبوم کاغذی از بچههایی که توی شکمش مرده بودند می ساخت....
برای سید مهدی پیام گذاشت...
«سلام عزیزم...
بازم شدی پدر شهید.»
حوصله خانه را نداشت.راه افتاد سمت حرم.در و دیوار سیاه پوشیده بود.چندم محرم بود؟اصلا یادش نمی آمد.
هوای خنک از لای پردههای مخمل ورودی بیرون می زد.با دست پرده را کنار زد و نگاهی به ضریح انداخت.این بار دیگر نه حاجتی داشت و نه درخواستی.دیگر حتی چشمهایش بچههای کوچک توی بغل زن ها را نمی دید.سهم او از مادر شدن همین چند هفته ای بود که بارها تجربه کرده بود.مثل کتابی که تا یک هفته گل ها توی بغلش ،لای صفحاتش می ماندند و از شدت فشار خشک می شدند.صدای آشنای سید مهدی او را کشاند سمت رواق. تن خسته اش را ول کرد گوشه ای و سرش که روی گردنش سنگینی می کرد را گذاشت روی زانوهایش.دیگر نیاز نبود نگران رژیم غذایی سفت و سخت چند هفته قبل باشد.دیر یا زود خودش سِقط می شد.سهم صفحه های او از گل ها و برگ ها فقط لکه های روی حروف بود.لکه های آبی و سبز و بنفش و ....
توی دلش به خودش می خندید.به لباس سبز کوچکی که گذاشته بود توی کیفش و از خدا خواسته بود به حق رباب ،بچه اش سالم باشد و بیاید حرم تبرکش کند،سال دیگر هم همین لباس ها را بکند تنش و بیاورد عزاداری شیرخواره ها...آن قدر خسته بود که حتی صدای گریه زن ها که رواق را گذاشته بودند توی سرشان رویش اثری نداشت.
سید مهدی داشت روضه وداع می خواند.رسیده بود به پرده آخر:«امام آمده بود خداحافظی.انگار چیزی جا گذاشته بود.دل توی دل مخدرات نبود
شلوار یمانی راه راه قیمتی را با نیزه پاره کرد که دشمن طمع نکند و پوشیدش.کمربند را روی کمرش محکم کرد.وسط التماس دخترها که می گفتند«نرو بابا» و لباسش را می کشیدند.چشم های امام گره خورد به نگاه بی رمق علی اصغر که دیگر حتی گریه هم نمی کرد.»
سید مهدی به اینجای مقتل که رسید،صدایش می لرزید.آه و ناله بچه دارهابلند بود.فروزان چادرش را انداخت روی صورتش.حواسش به رباب بود.به لباس هایش که بوی بچه می داد.بوی شیر.به سید مهدی که چقدر بابا شدن به قیافه اش می آمد....
_اهل معنا میگن تشنگی به علی اصغر اثر کرده بود و در هر صورت زنده نمی ماند.اما امام در چشم های او تمنای شهادت رومی دید....
رباب بچه را گذاشت توی بغل امام.امام نگاهی به موهای تُنُک روی سر علی اصغر انداخت به گردی صورتش.آمد خم شود بچه را ببوسد که حرمله با تیر سه شعبه ......
فذبح الطفل من الاذن الی الاذن ،من الورید الی الورید.....
به اینجای روضه که رسید مردها عین زن ها ضجه می زدند.وسط روضه سید یکی پیدا شده بود که حال و روزش بدتر از فروزان بود.حالا رباب باید علی اصغر را می گذاشت توی آلبوم کاغذی...با خاطراتی که عطرش روی لباس هایش مانده بود.خاطراتی که بوی شیر می داد.بوی بچه ....بوی موهای تُنُکی که روی آن سر گرد بارها بوسیده بودشان...
وسط ناله زن های شیرخواره دار داشت دنبالش می گشت.از روضه فهمید مادر علی اصغر رسیده پشت خیمه ها جایی که امام داشت زمین را با سر نیزه می کند.می خواست از پشت عبای رباب را بگیرد و نگذارد برود ...چشمه اشکش داغ شد،وسط صدای ضجه ها و ناله آدم ها
وقتی دستش رسیده بود به عبای رباب چیزی توی شکمش تکان خورد.باز هم تکان خورد...
رباب برگشته بود داشت نگاهش می کرد.علی اصغر توی بغلش بود.بوی شیر می داد....
#محرّم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
.
🔖میهمانهای ویژه حضرت عباس(علیهالسلام)
✍آمنه عسکری منفرد
هرسال چند روز مانده به موعد مقرر قلبشان پر میکشد تا حرم عباس .
سالهاست خو کردهاند به عطر و بوی این چند دانه برنج خشک شده در نور آفتاب . ندار نیستند ولی خود را غنی از این چند دانه برنج متبرک نمیدانند که هیچ، بلکه ۳۶۴ روز صبر میکنند تا ظهر روز تاسوعا برسد و نذری خاص اقلیتهای مذهبی که دررتکیه ثارالله طبخ میشود، قسمتشان شود.
حاج عبدالله که چند سالی است موهای پرپشتش چون قلب عاشقش سپید گشته، با آن کمر خم شده در نوکری امام حسین(علیهالسلام)، در حالیکه به سختی ایستاده، با روی گشاده میهمانان را دعوت میکند تا آرام در صف غذای تبرکی که از شب گذشته، در دیگهای مخصوص برایشان بار گذاشته شده، بایستند.
پیرزن این بار با دوکارت دعوت در صف دریافت غذای تبرکی در صف ایستاد و وقتی غذای تبرکی خودش و همسر بیمارش را از دست خادم گرفت، با چسمان اشکبار، عصازنان به سمت حاج عبدالله رفت.
دانههای گرم و سوزان اشک روی گونههایش میغلتید و با دیدن پرچم یا اباالفضل که با وزش باد گرم در هوا خودنمایی میکرد، حال پرواز در خود احساس کرد. به زور کلمات را در دهانش چرخاند تا بتواند کلمات فارسی را جفتوجور کند.
- خدا خیرتون بده حاج آقا! خیلی نگران بودم امسال که همسرم توان راه رفتن ندارد، نتوانم غذای نذری او را بگیرم. میدانید که ما این غذا را برای تبرکی یک سال خانواده نگه میداریم. دانه دانهی این برنج نذری، زندگی یک سال ما را بیمه میکند، مخصوصا برای من که چند قاشق آن را برای بچههایم که ایران نیستند خشک و فریز میکنم تا برایشان بفرستم. ما زرتشتی هستیم اما خودمان را از شما جدا نمیدانیم، پسر من برای این انقلاب خون داده، ما مدیون حسین و ابالفضل هستیم.
_قبول باشه خواهر عزیز! ما نوکر حضرت عباس و شماییم. این دیگهای غذا مخصوص شماست. این کارت دعوتهای که به دستتان رسیده، قطعا به امضای خود آقا رسیده. ما کارهای نیستیم. هموطنان زیادی مثل شما آمدند و ماجرای این تبرکی را برایمان گفتند که از چند سال قبل تصمیم گرفتیم، برنج و خورشت غذای ظهر تاسوعای شما را مجزا بکشیم تا راحتتر نگهداری کنید.
برای ما دعا کنید، مخصوصا شما که از خانواده شهدا هم هستید، آبروی بیشتری پیش ارباب دارید.
بفرمایید، بفرمایید! قهوه هم برای پذیرایی آماده است. سلام ما را به همسر محترمتان هم برسانید برای سلامتیشان دعا میکنم.
-ای کاش بعد از تمام شدن دهه، تکیه را جمع نکنید. وقتی تکیه عزای اباعبدالله جمع میشود، قلبمان میگیرد، ما به این حال و هوا خو میکنیم...
به اینجای گفتگو که رسید، صدای یا اباالفضل از آشپزخانه هیات فضا را پر کرد و اشک امان مادر شهید و حاج عبدالله را برید و هر دو چون مادر طفل از دست داده میگریستند...
در کلاس عاشقی، عباس غوغا میکند
در دلِ هر عاشقی، عباس مأوا میکند
#ظهر_تاسوعا
#اقلیتهای_مذهبی
#محرّم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
امیدِحرم.mp3
8.49M
هرکی گرفتاری داره،
اسم اباالفضل میاره.💔
#امام_حسین #محرم #تاسوعا #رادیوز
📝 نویسنده و🎙 گوینده:
زینب رضوی
📻 @Radioz_Ir
.
انعکاس عاشورا در آینهی تاریخ
✍🏻 زهرا کبیریپور
قافلهی عشق در پیچ و تاب جادههای تاریخ، سفری بیپایان دارد.
در هر مقطع از این سفر، کربلایی دیگر رقم میخورد و ندای حق گوش جان تشنگان عدالت را نوازش میدهد.
عبارت کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، گویای آن است که واقعهی عاشورا صرفاً محدود به یک زمان و مکان خاص نیست، بلکه انعکاسی از نبرد همیشگی حق و باطل در طول تاریخ بشریت است.
در هر برههای که ظلم و ستم سر بر میآورد و تاریکیِ جهل و نادانی بر جوامع سایه میافکند، کربلایی دیگر شکل میگیرد.
در این کربلاها عاشقان دلسوختهی حق، جان در طبق اخلاص میگذارند و با فداکاری و از خودگذشتگی، مشعل نور را روشن نگه میدارند.
شهدای هر دوره، وارثان راستین امام حسین (علیهالسلام) و یاران باوفایش هستند.
آنها با رشادت و شجاعت خود در برابر ظالمان و ستمگران ایستادگی میکنند و ندای حق را به گوش جهانیان میرسانند.
روح حماسهی عاشورا در کالبد تاریخ جاری است و هرگز خاموش نخواهد شد.
این روح، مشعل راه تمام آزادیخواهان و عدالتطلبان در سراسر جهان است و تا زمانی که ظلم و ستم در دنیا وجود داشته باشد، کربلاها و عاشوراها تکرار خواهد شد.
ما موظفیم که با تأمل در فلسفهی قیام عاشورا و درسهای آن، در مسیر حق و حقیقت قدم برداریم و در برابر ظلم و ستم سکوت نکنیم.
باید با الگوگیری از شهدای کربلا، پرچم عدالت و آزادی را در اهتزاز نگه داریم و برای رهایی بشریت از قید و بند ظلم و ستم تلاش کنیم.
عاشورا، سرچشمهی جوشان عشق و ایثار است.
این واقعهی عظیم، یادآور فداکاری و از خودگذشتگیِ بزرگترین انسانهای تاریخ بشریت است و چراغی روشن در مسیر رستگاری انسانها به سوی حق و حقیقت.
#محرم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
.
یاران باوفا
✍نجمه صالحی
رویداد #عاشورا از یک سو ناشی از تفکر غلط، عدم بصیرت، لقمهی حرام، جمود فکری، بیاعتنایی به قرآن ناطق، تنها گذاشتن و نادیده گرفتن #امام_زمان خویش است.
از سوی دیگر، داستان انسانهای متعالی است که از همه چیز گذشتند. داستان انسانهایی که در نتیجهی اعتقادشان به امام زمانهی خود، در نهایت ایثار و از خودگذشتگی به بالاترین درجه از قرب به خدا و حجت او نائل شدند.
گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که در آغاز حرکت هنگامیکه امام حسین علیهالسلام فرمودند، تنها افرادی همراه شوند که بذل جان میکنند، همهی همراهان، دریافتند امام علیهالسلام قاطعانه انتهای مسیر را که چیزی جز شهادت و کشته شدن نیست، ترسیم نمودهاند لذا همراهان واقعی آن حضرت، چهرههای ایثارگر و مخلصی بودند که از طوفان بلایا ابائی نداشتند و آگاهانه این همراهی را پذیرفتند.
پ.ن۱: نگاره " دفاع یاران از امام حسین(علیهالسلام) در حین نماز ظهر عاشورا " . نسخه حدیقه السعداء . اواخرقرن ۱۶ یااوایل قرن ۱۷م.
پ.ن۲:نگاره " امام حسین(علیهالسلام) خود را به سپاه یزید معرفی می کند " . روضه الشهداء . قرن ۱۷م.
#محرم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@zemzemh60
.
«اشک پر قیمت»
✍🏻فاطمه شکیب رخ
به بهشت روضه حسین علیه السلام که سرازیر می شویم، انگار دعوت لاهوتی، ما را خریده است…اشک های جاری مان در مجلس اشک اباعبدالله، گواه دل های پیوند خورده ی ما در عزای آسمان و زمین است و پلک های ورم کرده ی عشاق الحسین، نمایانِ داغِ جگر سوز قیام عاشورا می شود.
چقدر حال این روزهایمان خریدنی ست.
چقدر این غصه عاشقانه، حرف ها برای گفتن دارد…
اکنون که قطرات اشک بر سوز حسین (ع) آرام آرام ما را به گودال رسانده است و همان لحظه و شمر جالس علی صدرک بر اوج اندوه هایمان نشسته است، به یاد آن قلب داغداری باشیم که به جای اشک، خون در عزای «اشرف اولاد آدم» می گرید، برای غربتش دعا کنیم، تا به محضرشان برسانند که شیعیانتان در این ایام به داغ شما نیز داغدارند و به اشک چشم شما نیز به اندوه دچارند، باشد که نام ما را در شمار دعاگویان حضرت یار بنویسند!
اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَکمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ، وَجَعَلَنا وَاِیاکمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلامُ
#محرم
#عاشورای_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
عاشورا در تاریخ5⃣
✍نجمهصالحی
عزاداری بر امام حسین علیه السلام افزون بر دورهی حضور ائمه علیهمالسلام در دوران غیبت کبری نیز در میان شیعیان رواج کامل داشت.
در دوران حکومت آل بویه، در سال 352 معز الدولة دستور داد که در شهر بغداد دکانها بسته شود، بازارها و خرید و فروش تعطیل شود، مردم لباس سیاه بپوشند و بر سر در خانهها و مغازهها مُسوح* نصب شود. در همین دوران در مصر و در دوران حکومت فاطمیان، عزاداری بر امام حسین علیه السلام در سال 362 و به دستور المعز لدین الله فاطمی، به صورت علنی برگزار شد.
تمامی این آیینها تا پایان حکومت آل بویه در بغداد (سال 448) و حکومت فاطمیان در مصر (سال 567) ادامه داشت.* در دوران حکومت های بعدی نیز گزارشهایی در مورد عزاداری بر امام حسین علیه السلام در منابع مختلف گزارش شده است. پس از انقراض حکومت آل بویه، توسط طغرل سلجوقی، عزاداری بر امام حسین علیه السلام در دوران سلجوقیان که تعصب مذهبی شدیدی بر علیه شیعیان داشتند، ممنوع شد. با این وجود، در سال 458 در روز عاشورا یکی از شیعیان از دنیا رفت و شیعیان محلۀ کرخ* به بهانۀ او بر امام حسین علیه اسلام عزاداری کردند. در گزارشی از برگزاری مراسم عاشورا در شهر همچنین در سال 582 شیعیان بغداد در روز عاشورا، با وجود سختگیری حکومت سلجوقی به عزاداری پرداختند.
در نسخهای خطی به زبان فارسی که امروزه به شمارۀ 4920 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری میشود، داستان شهادت تمامی ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است که بخش عمدۀ آن داستان شهادت امام حسین علیه السلام است. این نسخه بر اساس شواهد در قرن ششم و یا هفتم تألیف شده است.
در دوران دولتهای بعدی نیز عزاداری بر امام حسین علیه السلام همه ساله انجام میگرفت. در دوران دولت ایلخانان مغول، نیز شواهدی مبنی بر عزاداری موجود است. در دوران تیموریان است که کتاب روضة الشهدا توسط ملا حسین کاشفی نوشته شد تا چنان که خود نویسنده در مقدمۀ کتاب نیز نوشته است، یک متن جامع فارسی در ذکر مصائب امام حسین علیه السلام موجود باشد.
➖➖➖
*پارچه مسوح، از جنس موی اسب و بز تولید میشد و معمولا به رنگ سیاه بوده و پوشیدن آن و یا نصب آن بر در خانه نشانۀ ماتم زدگی بود.
*همدانی، تکملة تاریخ الطبری،چاپ شده در ضمیمۀ تاریخ طبری، ج 11، ص 397.
*مقریزی، الخطط، ج 2، صص 329 و 436.
*محلۀ کرخ از محله های شیعه نشین بغداد بود و تمامی اهالی آن شیعه بوده و هیچ سنی در آن وجود نداشت (حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 448).
*کاشفی، روضه الشهدا، ص 112.
#محرم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
او را بیشتر به چه چیز می شناسیم؟
✍فهیمه فرشتیان
شاید دلاوری هایش در صحنه نبرد
و یا غم هایی که بر او وارد شد
شاید هم رنج هایی که خانواده اش به دوش کشیدند.
این همه توان، قدرت و صبوری از کجا می آید؟
حتّی اندکی رمق داشتن، بعد از برخی حوادث عاشورا، عجیب است، چه رسد به اینکه باز هم دیگرانی را حمایت کنی. و یا به دل دریایی از لشگر دشمن بزنی، حریفی که میدانی از هیچ قساوتی کوتاهی نمی کند.
چگونه این همه طاقت در یک انسان جمع میشود
جز با اتّصال مداوم به بزرگترین منبع قدرت در تمام هستی.
به هر صحنه ای از شب و روز عاشورا وارد می شویم جایگاه دعای امام است.
راز و نیازهایی که امام را تسلّا می داد، اطرافیانش را به شور و شعوری بیش از پیش فرا می خواند، و پیامهایی به عمر تمام تاریخ بشریت را نیز در خود نهان داشت.
دعای شب عاشورا با آن شور و حرارتی که امام داشت، برای همیشه در گوش زمان مانده است.
دعای صبح روز بعد نیز ،در حالی که سوگوار برخی از یارانش بود.
رازو نیازی که در لحظه شهادت سربازِ شیرخواره اش با خدای خویش داشت،
و آن جملاتی که همزمان با بریده شدن دستان برادرزاده یازده ساله اش برزبان راند،
و حتی آنچه با لبهای خشک و تشنه نجوا میکرد، در آن هنگامه ای که حیوان صفتان برای پایان بخشیدن به حیات دنیایی اش، از هم پیشی میگرفتند.
آخرین مناجاتش را اغلب شنیدهایم: صَبراً علَی قَضائِک یا رَبِّ لا اِلهَ سِواک.
آیا برای ما نیز دعا یکی از راه های تاب آوری است؟
آیا میتوانیم در اوج سختی، با یادآوری نعمت ها، گفتگو با خداوند را آغاز کنیم؟
#محرم
#سوال_عاشورایی
#دعاهای_امام_حسین
@AFKAREHOWZAVI
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️ سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
🔺 دخَلَتْ زینبُ علی بْنِ زیاد
روضه تمام شد؛ همه رفتند و تو هنوز
بالای تل نشسته ای و خون گریه می کنی...
نه اشتباه گفته اند؛ هرچند به پایان رسید روضه ولی؛ در صحرای آغشته بر خونِ معشوق، در پی طفل گمشده هروله می کنی…
به گمانم، بازهم خطا رفت ماجرای آن لحظه؛ با قصه خیمه و دامن سوخته و رخ نیلی، با دل آشوب و مجروح، روضه ناتمام را تمام می کنی…
غصه هایت بسیار است می دانم!
در اوراق یک کتاب نمی گنجد، می دانم!
مانده ام با این خاطرات چگونه، «دخَلَتْ زینبُ علی بْنِ زیاد» را به تقدیر تاریخ خواهی نشاند…
✍🏻 فاطمه شکیب رخ
#محرم #زینب(س)
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
رسالت زینب(سلاماللهعلیها)
✍نجمه صالحی
مصائب زینب سلاماللهعلیها از عصر عاشورا آغاز شد. از آن لحظه، پیام عاشورا و فرهنگ سبز حسینی در دستان زینب سلامالله علیها قرار گرفت تا تمام هویت زن در اسلام به تصویر کشیده شود. آن هنگام که طنین صدایش "ما رأیتُ الّا جمیلاً" در گوش زمان پیچید، هر واژهاش تیری شد بر قلب اندیشهی شوم یزید و یزیدیان. بانویی که با سیره و رفتارش حماسه عاشورا را تا ابد جاودانه ساخت و اجازه نداد جنایت امویان پنهان بماند.
زینب کبری سلاماللهعلیها انسانی تربیتیافته در خاندان رسالت، دانشمندی بزرگ و قهرمانی بیهمتا بود. او بزرگ آموزگار مکتبی است که در آن، زن موجودی اثرگذار است. در مدرسه زینبی، زن مرزبان حریم ولایت است و در همه صحنهها حاضر است. هنگامی که از شهادت علی اکبر علیهالسلام باخبر شد، در حالی که صدا میزد: «واحبیباه و ابن أخیاه...» برای دلداری حسین علیهالسلام به یاری برادر شتافت.
از گفتار و رفتار بانو در کربلا میزان همت او در دفاع از امامت هویداست. در واپسین لحظات، هنگامی که شمر قصد بریدن سر مبارک امام زمانش را داشت، زینب علیهاالسلام به امید نجات جان امام یا برای اتمام حجت، بر سر عمر سعد فریاد زد: «آیا حسین کشته شود و تو نظارهگر باشی؟» در مجلس ابن زیاد هنگامی که وی قصد کشتن علی بن الحسین علیهالسلام را داشت، زینب کبری علیهاالسلام مانع این اقدام شد.
مدرسهی زینبی، مدرسه عشق به آرمانهای اباعبدالله الحسین علیهالسلام است با رویکردی فراتاریخی و فراجغرافیایی، مدرسهای مبتنی بر مدیریتی اسلامی ـ الهی. در مدرسهی زینبی، کسانی که معنای صبر و مقاومت را میفهمند، خدا را به آسانی میشناسند.
زن تراز اسلامی باید در مسیر تسلیم و رضای الهی گام بردارد و در سختترین مصیبتها جز زیبایی نبیند که این، آخرین منزل سالکان الیالله است.
زینب سلاماللهعلیها با خطبههای آتشین خود، افزون بر رسوا کردن امویان، افکار عمومی را روشن کرد و جرقه نهضتهای بعدی همچون قیام توابین و مختار و... پس از عاشورا رقم خورد.
هنگامیکه "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" است، بانوان میتوانند همچو زینب سلاماللهعلیها زندگی کنند. زینب زمانهی ما با روشنگری جرقههای بیداری اسلامی را خواهد زد و زمینه نابودی دشمن و ظهور فریادرس مظلومان (عجلالله فرجه) و دولت کریمه را فراهم خواهد ساخت.
#محرم #زینب(س)
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
یزید زمانهات را بشناس
اگر از من بپرسید میگویم یزید سال ۶۱ هجری همان چیزی است که بعضیها امروز میخواهند.
یزید امروز هم مثل یزید گذشته اهل عشق و حال است. عرق ناب ایتالیایی میخورد. ادکلنهای اروپایی میزند. خوشپوش است و لباسهای جذاب میپوشد.
مشاوران کروات زده دارد. حیوان خانگی دارد.
اهل شعر و شاعری است و عاشقی دلخسته و منورالفکر است و به اطرافیان خود آزادیهای فردی و اجتماعی میدهد.
دیسکوها و کابارههای بزرگ برای جوانها میسازد و به عقاید تمام اقشار احترام میگذارد.
میخواهی عابد و زاهدی با پیشانی پینهبسته در مدینه و بصره باش یا جوانی آتئیست و اهل رقص و آواز در دمشق، همه را در دایرهی اسلام خود نگه میدارد.
میگوید کسی را طرد نکنید. دوقطبی درست نکنید. برای بتپرستهای شام بتهای بزرگ و طلایی از شرق آسیا وارد میکند و برای مسلمانهای دوآتیشه، مسجدهای متنوع و مختلف میسازد.
وفادار به آرمان هرکه هرچه خواست بکند است و اصلا دین را با سیاست قاطی نمیکند.
از یهودی، مسیحی و مسلمان به یک اندازه در حکومت خود استفاده میکند. او معتقد به دولت فراگیر و پلورالیسم دینی است. برای سلبریتیها ارزش و احترام قائل است و هوایشان را دارد. به سفارش یک سلبریتی مهمترین زندانی سیاسی خود را آزاد میکند.
یزید تمام صفاتی که در جهان مدرن امروز به عنوان «ارزش» شناخته میشوند را دارد.
هر از گاهی نگاهی به ارزشهای خود بیندازید.
رسانه در بلندمدت صفاتی را که قبلاً اَخ و تف میکردید را به عنوان ارزش و نقطهی قوت آنچنان به خوردتان میدهد که روحتان از آن خبردار نمیشود و به خودتان که میآیید میبینید عاشق ویژگیهای یزید روضههایی شدهاید که از کودکیهایتان هر وقت آب میخوردید، بعد از سلام به حسین به او لعن میفرستادید.
✍🏻 زهرا کبیری پور
#بصیرت #محرم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
روی میز ما
ما چهار تا بودیم، بچه های همسایه پنج تا. آخرین لقمه ناشتایی از گلویمان پایین نرفته، وسط کوچه بودیم. بازی که تمام میشد و دلمان تاپ تاپ می کرد برای خانه ، تازه جِر زدن و دعوایمان شروع میشد. جنگ را می کشاندیم به حیاط. ته تاغاری ها را مامور جمع کردن سنگ می کردیم و از پشت دیوار برای هم سنگ می پراندیم. صدای آخ هر طرف که در می آمد، سنگ بعدی تندتر و محکم تر پرت میشد. هر جای هر کس می خورد برایمان مهم نبود، بازی همیشه اشکنک دارد و گاهی تهش به سر شکستنک هم می رسد.
از صبح غصه ام گرفته برای اسماعیل هنیه.
اسماعیل!
تا امروز که قربانیِ راه ظهور شد نفهمیدم که چه اسم قشنگی دارد.
دلم می سوزد، خیلی هم زیاد؛ اما تنها گزینه ی روی میز فکرم وعده ی صادق بعدیست. مگر کلام آقایمان نیست که:
"آرام باشید. این چیزهایی که شما میبینید، اینها حوادث طبیعی یک راه دشوار به سمت قلّه است..."
بازی سر شکستنک دارد. سنگی خوردیم،سنگی زدیم... و حکایتمان همچنان باقیست. انبار سنگ هایمان پر است و سنگ پرانی تا رسیدن صاحب مان تمام نمی شود.
ما انتقام می خواهیم.
سیلی نه!
فقط انتقام سخت...
طیبه روستا
دهم #مرداد 1403
25 #محرم 1446
#اسماعیل_هنیه
#وعده_صادق
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI