در طریق...
از بلندگوی یکی از موکبها، روضهی بابالحوائج شش ماهه پخش میشد
چشمم را به سیل جمعیتی که در حال تردد بودن، دوختم
مادرم را گم کرده بودم
قرار گذاشته بودیم اگر یکدیگر را گم کردیم، کنار عمود ۵٠٠ منتظر بمانیم
یک ربعی میشد ایستاده بودم
آفتاب تندی میتابید
و علیرغم داشتن عینک آفتابی چهرهی افراد را به سختی تشخیص میدادم
نگاهم متمرکز بود بر خانمهایی که در سن و سال مادرم بودن
روضهی پخش شده از سیستم صوتی موکب به روضهی مادر تبدیل شد
حالا همزمان با نگاه کردن به جمعیت برای پیدا کردن مادرم
به پهنای صورت اشک میریختم
چند سالی میشد که دیگر طاقت شنیدن روضهی مادر را نداشتم
چند سالی میشد
ناگهان چیزی در ذهنم جرقه زد
روضه...
مادر...
چند سال...
انگار تمام دنیا روی سرم آوار شد
من در میان انبوه جمعیتی که به سوی حسین رهسپار بودن، دنبال مادری میگشتم که چند سالی میشد نداشتمش
به ناگاه صدای روضه در ذهنم مبهم شد
چیزی در درونم فرو ریخت
چشمانم را به سختی باز کردم
نگاهم به سقف خانهام افتاد
و سکوتی که میگفت تمام اهل آن خوابن و من دوباره خواب دیدم
دستم را ناخودآگاه به چشمانم کشیدم، تَر بود...
همین...
✍🏻 زهرا کبیریپور
#اربعین
#جهاد_روایت
@AFKAREHOWZAVI
.
#سفرنامه_اربعین9⃣
و دوباره زیارت دکتر حله
✍نجمه صالحی
امسال نیز حرم #بیبی_شریفه را برای مسیر پیادهروی انتخاب کردیم، در طول این یکسال اخیر از بیبی شریفه و معجزاتش بیشتر از قبل شنیدیم. دیوارپوش سرتاسر مسیر منتهی به حرم، بنرهایی با محتوای تشکر از شفای بیماران(به زبان عربی)، قبولی در امتحانات، موفقیتهای تحصیلی و شغلی بود که بیشتر هم شده بود.
در واقع مزار سیده شریفه بنت الحسن علیه السلام در طهمازیه نزدیک حله است. از شخصیت مدفون در این مکان اطلاع دقیقی وجود ندارد اما در میان ساکنان منطقه به شریفه بنت الحسن معروف است. البته در منابع تاریخی و انساب سخنی از فرزند بلافصل امام حسن علیهالسلام با نام یاد شده به میان نیامده است. احتمال داده شده که این مزار متعلق به یکی از نوادگان آن امام باشد.* برخی مدفون در این مکان را فرزند حسنمثنی دانستهاند.* برخی نیز ایشان را شرف الاشراف دختر ابن طاووس دانستهاند. *
این بانو میان عراقیها به ام راضی معروف است. گفته شده نخست به ایشان اخت الرضی گفته می شد که به مرور زمان به ام راضی تغییر یافت. از این رو احتمال داده شده سیده شریفه دختر ابن طاووس و خواهر رضی الدین علی باشد.
به تدریج مردم با محل دفن آن مخدره آشنا شدند و با گرفتن حاجات خود از او، ایشان را با القابی مانند: بابالحوائج، اممحمد، امهادی، #طبیبه و مسیح یاد کردند.
عربهای عراق او را "دکتر" صدا میزنند! امسال آمار زائران ایرانی در این حرم شریف، بیشتر بود. ساخت و ساز رواقهای جدید و البته بازارهای پر رنگ و لعابی هم در اطراف حرم دیده میشد، به نظرم سال بعد تغییرات بیشتری خواهیم دید...
🍃السلام علیک ایتها العلویة الهاشمیة، السلام علیک یا صاحب الحمیة، السلام علیک یا طبیبة المعلولین، السلام علیک یا شریفه بنت الامام الحسن علیهما السلام🍃
➖➖➖➖
*بحر العلوم. محمد مهدی. زیارتگاههای عراق. ج۲ ص ۱۴۳.
*ابو سعیده. حسین. المشاهد المشرفه. ج۳. ص ۳۶۸.
*بحر العلوم. محمد مهدی. بررسی مزارات آل طاووس و شریفه بنت الحسن.ص ۹۸.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🌿روزنگاشت اربعین ۱۴۰۳
✍️ طیبه فرید
«عین .صاد *با شلوار کتانی»
عصر هوا خُنَکان راه افتادیم توی جاده.با خوف و رجاء.خوف از اینکه سفر است و هزار جور فراز و نشیب دارد.ظهر که داشتم خانه را جارومی کردم و غبار روی وسایل را می گرفتم از ذهنم گذشته بود که شاید بار آخر باشد،کاش حداقل به کربلا برسم.سفر اربعین که همه اش پیچ و تاب است.اما امیدم بیشتر از خوفم بود.رجای به اینکه ارزش نیّت آدم پیش خدا محفوظ است.هرچند یک آدم اهلی سر به راه از اعماق دلم آرزو کرده بود یک بار دیگر توی غروب آفتاب ،ابتدای بین الحرمین بایستم و یک دل سیر امامحسین را از باب الشهدا نگاه کنم و یکی یکی شهدا را توی ذهنم مرور کنم.بیاد مصطفی صدرزاده ، سید علی زنجانی ، حاج احمد متوسلیان ،هادی ذوالفقاری.....بیاد.....ان شاالله روزیِ خودم.
صدای حسینخیرالدین از بلندگوهای ماشین سرریز شده بود و بدجوری به جنبه های رجائی حس و حالم دامن می زد.
یا جمیلاً زاده الحزن جمالاً
شَیبَه المخضوب یکسوه جلالاً
یا هلالا فوق رمح یتلالا
اذن الله له ان یتعالی...
انت الذی هدیتنی....
آدم اهلی درونم هی می گفت ان شاالله می بینمش.از پنجره باب الشهدا.می روم دیوارها و درهای حرمش را بغل می کنم...
عطر شالیزارهای برنج، جاده«مصیری_بابا میدان» را گذاشته بود روی سرش.مسیر پیش رویمان جاده همیشگی بود اما حس وحال جایی که داشتیم با سرعت صد و بیست تا به سمتش فرار می کردیم سایه انداخته بود روی سر راه.همیشه همینطوری بود .انگار فصل اربعین جوهرِ حرکت جوهری عناصر میان مبدا و مقصد از زمان های معمولی خیلی غلیظ تر بود.ما و جاده و ماشین ها و مغازه ها و خانه ها و آدم ها همه داشتیم رو به جایی حرکت می کردیم. حتی موکب های بین راهی...
آداب موکب داری عراقی ها آن قدر جوهرش پر رنگ بود که پس داده بود به این وَرِ مرزها.انگار آدم ها خوش نداشتند توی عاشقی از هم عقب بیفتند.گرچه سفره داری باشد.الله اکبر اذان مغرب رسیدیم کوپن.عطر شالی ها بیشتر از هر جای دیگر مسیر غوغا کرده بود.پشه ها دخلمان را آوردند که خدایی نکرده دل به آن یُسر کوتاه عطر شالیزار برنجو نوای دلنشین فأهدنا بکربلای حسین خیرالدین نبندیم و از حالت خوف و رجایمان در نیائیم.
جای ایستادن نبود.حسابی مستفیضمان کردند.دوباره سوار شدیم وموکب بعدی جوانان حسینی گچساران ایستادیم تا نفسی بگیریم و دوباره جاده را گز کنیم.همان اثنای پیاده شدن صحنه آشنایی چشمم را گرفت!
آقای عین .صاد طوری بی عبا و عمامه با شلوار کتانی و پارچ آب به دست داشت برای ملت تشنه لیوان لیوان آب می ریخت!
آدم اهلی درونم دوباره شروع کرد به بافتن که «عین .صاد سفره دار روحآدم ها بود و هست. افکارش همین پارچ آبست هر کسی اندازه پیاله اش و شدت تشنگی اش از دست او آب می گیرد.بین زائرهای اربعین آدمهائی هستند که امسالشانبا سال قبل خیلی توفیر دارد فقط بخاطر خواندن آثار عین .صاد.کار او اگر سفره داری نبود پس چی بود؟»
خیلی حرف می زد اما پر بیراه نمی گفت.
مگر سفره داری فقط آب و غذا دست مردم دادن است؟!
او را با شلوار کتانی در قاب دوربینم ثبت می کنم.باشد که رستگار شوم.
*علی صفائی حائری
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
💠 #حدیث روز 💠
🚩 اگر مردم میدانستند ...
🔻امام صادق علیه السلام:
لَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی زِیَارَتِهِ مِنَ الْخَیْرِ وَ یَعْلَمُ ذَلِکَ النَّاسُ لَاقْتَتَلُوا عَلَى زِیَارَتِهِ بِالسُّیُوفِ وَ لَبَاعُوا أَمْوَالَهُمْ فِی إِتْیَانِه ...
❇️ اگر مردم میدانستند چه خیری در زیارت اباعبدالله (علیهالسلام) است برای زیارت رفتن با هم جنگ میکردند و همۀ اموالشان را برای زیارت خرج میکردند.
📚 کامل الزيارات (باب الثالث عشر)، ج ۱، ص ۸۶
•┈┈••✾••┈┈•
@HawzahNews
.
#سفرنامه_اربعین0⃣1⃣
تمدن و تمرین
✍نجمه صالحی
اربعین حماسهی ظهور است! اینجا پایگاه یاوران آخرین موعود است و عجیب عطر انتظار در میان عمودها به مشام میرسد!
در این مسیر رنگ و نژاد معنایی ندارد. همه جا پر از انسانهای دلدادهای است که دل به دریای عشق حسین علیهالسلام دادهاند و در مسیر این خیل عظیم با قصد یکی شدن، در حرکت هستند.
یکی از ویژگیهای اربعین، «نظم معنوی» آن است. بر خلاف آنچه که در بعضی موارد به نظر میرسد شاید نظم دقیقی رعایت نشده باشد، مثلاً در مقولهی بهداشت، اما وقتی به صورت کیفیتر تأمل میکنیم، متوجه میشویم در اینجا نوعی نظم حاکم است که باعث میشود میلیونها نفر در یک زمان و جغرافیای محدودی بتوانند حوائج عادی زندگی خودشان را تأمین کنند و در عین حال، احساس سلوک در یک طریق معنوی داشته باشند.
ویژگی دیگر اربعین حسینی، تفاوت و حتی توسعه معنایی برخی مفاهیم معنوی است. معنویتهایی مانند اعتکاف معمولاً یک مکان خاص و یک ثبات و تمرکزی دارد، اما گویی اربعین حسینی یک اعتکاف جمعی سیار است، عبادتش از جنس عبادتِ در حال حرکت است که در آن اقداماتی از جنس زندگیِ عادی نظیر خوردن، حرف زدن، خوابیدن، نماز خواندن و هر کاری از این جنس کنشها، انجام میشود لذا در اینجا مفهوم "اعتکاف" توسعه مییابد.
اربعین حسینی مقیاسهای عددی و آماری را نیز تغییر و توسعه میدهد؛ مثلا نهایتِ اطعام یک وعده غذایی عظیم، در جوامع امروزی کمتر از پنج میلیوننفر با کمک چندین کشور ذیل هدایت صلیب سرخ به زلزلهزدگان بوده است؛ حال آنکه مردم عادی سوای دولت و نیروهای اجباری، در طریق الحسین علیهالسلام نقش اساسی دارند و عهدهدار چند وعده غذایی برای افرادی چندین برابر این تعدادند.
از طرف دیگر اگر روحیه معنوی حاکم بر مراسم اربعین، در همه امور حاکم شود؛ دیگر کار در ادارات، کسل کننده و حداقلی نخواهد بود. اقتضاء تمدن اسلامی این است که بازیگران و افرادش با روحیه جهادی و حتی فراتر از آن باشند و این حلم و صبر در مسیر پیادهروی هویداست و حضور در این مسیر، تمرینی برای تحقق تمدن نوین اسلامی و روزهای ظهور، ان شاءالله.
#جهاد_روایت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#روایت_اربعین
وادی السلام
✍زهرا مهرجویی
از او سوال کردم مادرت را در کجا به خاک سپردید؛ نجف یا حله ؟ و او بدون هیچ درنگی پاسخ داد:وادی السلام !!
مکان عجیبی است این وادی السلام، قبرستانی به قدمت تاریخ بشریت؛ شخصیتهای تاریخی از پیامبران الهی از جمله هود و صالح و علمای برجستهای چون قاضی و قاضی زادهها ، حکیم و حکیمزادهها و صدر و صدر زادهها در آن دفن شدهاند .
اما از آن عجیبتر توجه خاص مردم عراق به دفن امواتشان در این قبرستان است. طوریکه دوستم که به تازگی مادرش را از دست داده و ما برای عرض تسلیت به خانهشان در حله رفتیم از سوال نابه جای من متعجب شد!
برای عراقیها مهم نیست از کدام استان باشند یا متعلق به چه خاندانی، ثروتمند باشند یا فقیر؛ مهم این است که مردگانی که برایشان ارج و قرب خاصی دارند و یا به عبارتی بزرگ خاندان محسوب میشوند حتما باید در وادی السلام و در جوار امیر المومنین علیه السلام به آرامش ابدی برسند !!
دقیقا نمیدانم اهمیت این قبرستان برای عراقی ها از کجا نشات می گیرد؟ از روایاتی که اشاره به نجات یافتن مردگان دفن شده در وادی السلام از عذاب الهی و یا امان یافتن مردگان در جوار امام علی علیهالسلام ؟؟ (۱)
شاید یکی از دلایل ناشناخته بودن این قبرستان برای من، داستانهای ترسناکی باشد که از این قبرستان شنیدهام اما دیشب وقتی ناخواسته مجبور به عبور از این قبرستان تاریک وخلوت شدم ، احساس آرامش عجیبی داشتم . کسی چه میداند شاید خدا خواست و روزی من هم در این قبرستان آرام گرفتم.
(۱) امیر المؤمنین علیهالسلام میفرماید: «... مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یمُوتُ فِی بُقْعَةٍ مِنْ بِقَاعِ الْأَرْضِ إِلَّا قِیلَ لِرُوحِهِ الْحَقِی بِوَادِی السَّلَامِ وَ إِنَّهَا لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ؛ الکافی ، ج۳ ص۲۴۳
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔴 وقتی فضای مجازی هم اعتقادات را دستکاری میکند و هم بازار طلا را
صف طولانی مردم برای خرید طلا در ۱۳ صفر/ در سالهای گذشته چنین چیزی را ندیده بودیم/ ما هم تعجب کردیم
نایب رییس اتحادیه طلا و جواهر:
🔹در پی انتشار محتوای فضای مجازی درباره اینکه خرید هر مقدار طلا در روز ۱۳ صفر خوش یمن است و به اصطلاح «شگون» دارد، روز گذشته شاهد صف طویل خرید طلا بودیم و بازار بسیار شلوغ بود.
🔹این تقاضای قابل توجه برای خرید طلا در حالی بود که در سالهای گذشته چنین رسم و رسومی را در بین مردم ندیده بودیم و باید بررسی شود چگونه فضای مجازی توانسته بر باورها و اعتقادات مردم چنین اثری بگذارد/ایلنا
اتفاقا ما هم در پرسشهای این روزها با این مسأله مواجه شدیم. خرافهگرایی از جمله آسیبهای دینداری است که عوامل متعددی میتواند زمینهساز آن شود.
یکی از مهمترین دلایل گرایش مردم به خرافات، وجود مشکلات و عدم توانایی در حل مسائل زندگیست. افرادی که فهمِ درستی از موضوع توسل ندارند و یا رنگِ توکل بر خدا و توسل بر اهلالبیت علیهمالسلام در زندگیشان کمرنگ است پتانسیل بیشتری برای جذب خرافات دارند.
✍️ زهرا ابراهیمی
#نویسندگان_حوزوی_اصفهان
🆔 @howzavian_isfahan
.
هَلابیکُم بزُوار ابوسجاد
✍ طاهره میراحمدی
کولهپشتی را برای صدمین بار چک میکنم تا چیزی از قلم نیفتد.
صدای زنگ گوشیام که به تازگی عوض کردهام توی خانه میپیچد:
#عشق یعنی به تو رسیدن
یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت
عشق یعنی تموم سال و همیشه
بی قرارم برای اربعینت
اسم حسین را که میبینم با سرعت انگشتم را روی صفحه میکشم: جانم حسین خوبی پسرم
تُن صدای حسین مثل همیشه نیست لرزش صدا و بیقراربودنش آشوب به دلم میاندازد: مااااماان یهیه چیز میگم قول بده هوووول نشی
یه کوچولو تصادف کردم، حالم خوبه...
گوشی از دستم روی مُبل رها میشود.
صادق کمی آنطرفتر رنگپریدهام را میبیند و بدو به طرفم میآید: چی شده نرگس؟ کی زنگ زد؟
گوشی را برمیدارد: حسین تویی؟ چیشده؟ خب الان کجایی؟ الان میام پیشت...
نفهمیدم کِی بیهوش شدم که با پاشیدن آب به روی صورتم، چشم باز کردم.
اشک از گوشه چشمم به روی گونههام سرازیر شد: صادق! پسرم...
_ نرگسجان، نگران نباش! بهم گفت چیزیش نشده، الان میریم بیمارستان تا خیالت راحت شه!
حسین روی تخت اورژانس با سر باندپیچی شده دراز کشیده است.
با دیدن من و بابایش، اشک توی چشمانش جمع میشود.
یک هفته مانده به اربعین برنامه سفر بهم میخورد، اصلا فکرش را هم نمیکردم امسال هم اسمم جزو لیست زائرین اربعین نباشد.
صدای مردم عراق توی گوشم میپیچد: هَلابیکُم بزُوار ابوسجاد
عکس زن عراقی با چادر عربی و صورت آفتابسوخته و خندان پیش چشمانم جان میگیرد. دم در ایستاده و خوشآمدگویی میکند: اهلاوسهلا
دختر سه ساله موفرفری و چشم سیاه عراقی، که دستمال کاغذی را دو دستی گرفته و به من تعارف میکند را به ذهن میآورم.
عمودهای آخر را از خاطر میگذرانم چیزی به آخرین قدمهایم نمانده:
من ایرانم و تو عراقی، چه فراقی چه فراقی...
ریحانه دستمال کاغذی را به طرفم میگیرد: مامان تورو خدا گریه نکن!
بغلش میکنم و موهای سرش را میبوسم.
با خود زمزمه میکنم: چه کردی دوباره اسمت جزو جاماندگان نوشته شد!
صدای مداح به گوشم میرسد روضه عباس میخواند.
آه میکشم و با خود میخوانم:
بر علمدارت بگو من از قلم افتادهام
تا بداند حضرت سقا خیالاتی شدم
یک دل و یک حسرت و یک کربلا یک اربعین
در میان روضهات حالا خیالاتی شدم
#جامانده
#اربعین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روایت ....
( هنوز اسم مناسبی برای این روایت پیدا نکردم)
✍س.غلامرضاپور
بالاخره با سلام و صلوات اتوبوس راه افتاد. جاده طولانی بود و هوا گرم. خوابیدن سخت بود و بیدار ماندن سختتر.بچه ها اما خوابیده بودند. باید مسیر را برای خودم آسان میکردم.
یاد خاطرات بیست سال پیش زیارت دوره کاظمین و سامرا افتادم. وقتی بعد از سقوط صدام برای اولین بار به زیارت عتبات آمدیم؛ همه جا پر بود از تانکها و سربازهای آمریکایی و به فاصله های کوتاه، ایست بازرسی های نفس گیر. توی جاده بیشتر از سواری و اتوبوس، تانک و نفربر و انواع ماشینهای جنگی عجیب و غریب رفت و آمد میکرد. روی بعضی هایشان یک سربازِ تا دندان مسلح امریکایی پشت تیر بار نشسته بود و هر از چندگاهی سرِ تیربارش را به چپ و راست میچرخاند. وحشت توی جاده ویراژ میداد.
ته وَن چند مرد قلچماق نشسته بودند؛ ازآنها که یقه شان همیشه تا ناف جر خورده و زنجیر طلا به گردن، سر کوچه ها می ایستند و با یک زنجیر که مدام ازچپ و راست دور انگشت اشاره دست راست شان میچرخد، دنبال نفس کش میگردند.
حال و روزشان دیدنی و خنده دار بود.
رنگشانمثل گچ سفید شده بود و از ترس داشتند قالب تهی میکردند. مدام به هم میگفتند: " توروخدا به چشمهاشون نگاه نکنید الان بهمون مشکوک میشن ماشینو نگه میدارن همه مونو میکشن"
دروغ چرا من هم میترسیدم. اگر با یک انفجار تکه تکه میشدم بهتر ازین بود که اسیر باشم؛ حتی برای یک لحظه.
یاد آن خانوادهی ایرانی مقیم نجف که در بازگشت از زیارت امامین عسگریین در دام داعش افتاده بودند هم جگرم را میسوزاند. *طلبهی سیدی با یک فرزند کوچک و همسر باردارش. این روزها خانه شان در شارع الرسول نجف حسینیه اسکان زوار است.
جاده انگار کش آمده بود. هرچه میرفتیم نمیرسیدیم. از بیست سال پیش تا الان جاده های عراق انگار همینجور ثابت مانده و هیچ تغییری نکرده است. کم از برهوت محشر ندارد. آنجایش که اصلا نمیدانی کجایی و کی قرار است این وحشت تمام شود. پر دست انداز و بی چراغ. نه حتی تابلویی که لااقل بدانی چقدر تا مقصد فاصله داری.
خاطراتم هم ته کشیده بود. در اتوبوسی که تا مغز پرشده و کل مسیر محکوم به نشستن باشی ،خمیازه در دست و پایت گیر میکند. باید به زور هم که شده بخوابم؛ اما انگار خواب از چشمهایم فرار کرده .
اذان مغرب بود که بالاخره به کاظمین رسیدیم. راننده پاسپورتهایمان را گرو گرفت و تاکید کرد که سر ساعت بیایید.
سه ساعت وقت داشتیم برای عرض ارادت به دو امام. مسیر ماشین تا حرم ، رفتن تا سرویس بهداشتی و تجدید وضو خودش دوساعت وقتمان را گرفت. به نماز جماعت که نرسیدیم. در صحن مشرف به صحن اصلی روی فرشها نماز خواندیم و بعد از نماز رفتیم زیارت. دلچسبی این زیارت برای ما قمی ها بیشتر به این است که سلام دختری را برای پدرش و عمهای را برای برادرزاده اش می بریم.
از طرف هر کس که به گردنم حقی داشت سلام کردم و نماز خواندم.
عوضش به سامرا که رسیدیم از سمت شش گوشه امام هادی و حکیمه خاتون درست مقابل ضریح نشستم . زیارتنامه را که خواندم دلم میخواست فقط به اطرافم نگاه کنم. مدام با نگاه از انگورهای ضریح تا سقف بالا میرفتم و دوباره از چلچراغ بزرگ بالای ضریح سُر می خوردم پایین. طلایی، فیروزه ای، نیلی، آبی لاجوردی ، رنگهای بهشتی که چشمها را جلا میداد. تمام سرمنرای ایَش همینجا جمع شده بود.
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان،کلا عراق را یک گذرِ خان بزرگ میبینم با خیابان چهارمردان کنارش، با کلی بوی درهم برهم ، البته نه به آن خرمی و تمیزی . ولی انصافا شهرهای ایران کجا و شهرهای عراق کجا؟
زباله موج میزند، نه در اطراف حرمها ،که در کل شهر؛ حتی مسیرهای بین شهری و تنها جای تمیزش همین حرمها هستند.
#شوق_زیارت
#سخت_های_شیرین
* #شهید_سید_رضا_بطحایی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
شکستِ جان آدمی، زنگ پایان زندگی نیست؛ بلکه آغاز حیات واقعی است، اگر که هنر زندگی کردن را آموخته باشیم!
به آینه بنگر که بهنگام شکست، بی هنر آن را به زباله دان می رساند و هنرمند از آن اثری ماندگار و درخشنده خلق می کند! که چشم را روشن می سازد و دل را می نوازد!
حرمش را با آینه های شکسته، پر کرده اند؛ تا به هنگام پابوسی انس و ملک، از یاد نرود که اگر در حریم کبریا شکسته بال قدم نهیم؛ به لطف مرحمت او، قیمت می یابیم و چشم نواز خواهیم شد!
شهد شیرین زیارت حضرات عالم تاب، گوارای وجود زائران پیاده بالِ این روزها باد، گرچه از مسیر جامانده ایم، اما با جان های شکسته ی خویش در تمام سفر کنارتان هستیم.
✍🏻فاطمه شکیبرخ
#التماس_دعا
#طریق_الحسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
از من به تو سلام
✍زهرا مهرجویی
درست نمیدانم امسال چندمین سالی است که به زیارت اربعین و پیاده روی مشرف می شوم، اما انچه برایم قطعی و مسلم است اینکه هیچ دو سالی به هم شبیه نبودند. هر سال اتفاقات، آدمها، رفتارها و... با سال قبل فرق دارند.
امسال توی مسیر، نوشته یک جوان عراقی توجه ام رو به خودش جلب کرد؛ نوشتهای ساده که روی کوله پشتیاش چسبانده بود.
"امام زمانم شاید تو از کنار من عبور کنی اما من تو را نشناسم؛ از من به تو سلام"
چه تلنگر زیبایی آنهم از طرف جوانی به ظاهر ساده و روستایی.
امام زمانم حضور شما در این مسیر قطعی است و مطمئنم نفس گرم شماست که سختیهای این مسیر رو آسان و شیرین می کند. غفلتهایمان را ببخش و سلام گرم فرزندانت را پذیرا باش به امید روزی که با شما همقدم این جاده باشیم و با صدایی رسا سلام کرده و جواب سلام شما را بشنویم .
🍃اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان🍃
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI