#پست3
ولی همین پارسال یا پریسال بود که منم چند باری برای خرید نان رفتم نانوایی و خیلی متین و سر به زیر یا می نشستم رو صندلی و یا تو نانوایی می ایستادم تا نوبتم برسه و گاهی وقتا هم ازم سوال می شد که نوبتم چنده و...
و چون نونای خوبی داشت حتی از محله های دیگه ام می اومدن و گاهی وقتا صف های طولانی تشکیل می شد و نونوایی حسابی شلوغ می شد.
و بماند که منم گرمایی بودم و تو اون هوای گرم نونوایی مخصوصا تو ماه رمضان کتلت می شدم!
از اونجا که قبل اون کمتر پیش می اومد برای خرید نون برم بیرون، برعکس بعضیا بدم نمی اومد و تو مسیر برگشت هم قشنگ از خجالت نون در می اومدم..!
یادمه حتی یه بار هم به شوق خریدن نون سنگک صبح زود قبل از اینکه بقیه بیدار بشن، بیدار شده بودم و اماده برای اینکه برم نون بگیرم.
#امیرحسین
#تمرین61
اولین باری که رفته بودم نانوایی را یادم نمیآید. اما آخرین بار را قشنگ یادم هست. ماسکم را به صورتم زدم، کاپشنم را پوشیدم، پولم را داخل جیبم گذاشتم و به سمت نانوایی راه افتادم.
وقتی که رسیدم، صفی طولانی برقرار بود. پشت آخرین نفر ایستادم و فاصله ی بدنی و اجتماعی و فرهنگی و ورزشیام را حفظ کردم. چند دقیقه بعد، نانوا که بر حسب اتفاق، پدرِ همسایه ی روبهروییمان بود، یک مردی را نشان داد و گفت:
_تا اینجا نون میرسه. بقیه برن.
مردی که پشت سرم ایستاده بود، با لحنی آرام گفت:
_لطفاً جمعتر وایستید که نون به ما هم برسه.
مردی که جلوی من ایستاده بود، گفت:
_پس فاصله ی اجتماعی چی میشه؟
مرد پشت سریام جواب داد:
_هروقت فاصله ی طبقاتی رو رعایت کردن، ما هم فاصله ی اجتماعی رو رعایت میکنیم.
بگو مگویی بین مرد جلویی و مرد عقبی اتفاق افتاد و من آن وسط گیر افتاده بودم. تصمیم گرفتم تا بلایی سرم نیامده، از وسط آنها بیرون بیایم. سپس چند نفر را رد کردم و سر صف رسیدم. مردم با خشونت سنگگ را میگرفتند و سنگهایش را در میآوردند و محکم پرت میکردند. انگار که آمده بودند مکه ی مکرمه و به شیطان سنگ میزدند. نانوا خطاب به من گفت:
_چرا اومدی اینجا؟
جواب دادم:
_نون میخوام.
نانوا پوزخندی زد و گفت:
_واقعاً؟ من فکر کردم واو میخوای.
سپس پوزخندش، به لبخند تبدیل شد و گفت:
_برو تو صف.
یک قیافه ی ملتمسانه به خود گرفتم و گفتم:
_من که پسر همسایه ی روبهرویی پسرتم! به من نون نمیدی؟
_نه که نمیدم.
پاهایم را به زمین کوبیدم و گفتم:
_من نون میخوام، من نون میخوام.
نانوا که اصرار من را دید، انگشت اشارهاش را به صورت عمودی، جلوی دماغش گرفت و گفت:
_هیس! باشه باشه. این دفعه رو بهت میدم.
برقی در چشمانم حلقه زدم. این را وقتی فهمیدم که به چشمان نانوا نگاه کردم.
نانوا با دستانی که دستکش نداشت، پول را از مشتری گرفت و بقیهاش را داد. سپس نانها را جمع کرد و به مشتری داد. وقتی این حجم از رعایت نکردن را دیدم، تصمیم گرفتم قید نان را بزنم. آن روز را بدون نان سپری کردیم، ولی خب شانس آوردیم که خطر ابتلا به کرونا، از بیخ گوشمان گذشت!
#سلاله_زهرا
#مونولوگ
#تمرین61
نانواها شغل شریفی دارند...انگار دست ها و چشمهایشان منتظر تشعشع کردن برکت بر سر سفره هایمان هستند.
#تمرین61
#991203
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#تعلق
ِ #دخترمُحّی
وابسته به #باغ_انار
🌷محی الدین حائری شیرازی🌷
🌻 فروغ تعلق 🌻
🌼انارهای حکیم🌼
🌹﷽🌹
این گروه به منظور ارائه مفاهیم بلند کتاب تعلق محور تحول در انسان نوشته آیت الله حائری شیرازی راه اندازی شده است.
https://eitaa.com/joinchat/3502506066C99820a0780
بسم الله الرحمن الرحیم
یا نور
🔳برنامهِ برگی کارگاه های #باغ_انار در #اسفند ماه.
🔹🔸چهارشنبه
🔻6 اسفند99
🖊رفتن به سوی داستان و داستان نویسی. چرا و چگونه.
▫️باغبانِ گرامی خانم آرمین. باغبانِ شانار.
ساعت 20:00
مکان برگزاری:
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
یا حق
🇮🇷🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
یا نور
🔳برنامهِ برگی کارگاه های #ناربانو در #اسفند ماه.
🔹🔸دوشنبه
🔻4 اسفند99
🖊صحنه و صحنه پردازی
▫️باغبانِ گرامی خانم ایرجی باغبانِ #نارینا
🔹🔸دو شنبه
🔻11 اسفند99
🖊 چگونه برای همسر و برادر شهیدمان با تم داستانی زندگی نامه بنویسیم.
▫️باغبانِ گرامی خانم زینب پاشاپور باغبانِ #یه_قاچ_انار
🔹🔸شنبه
🔻16 اسفند99
🖊شخصیتپردازی
▫️باغبانِ گرامی خانم فاطمه صداقت باغبانِ #صدانار
🔹🔸 چهارشنبه
🔻20اسفند99
🖊بررسی روایت و دلنوشته و تفاوتش با قالب داستان در داستان نویسی
▫️باغبانِ گرامی آقای حیدر جهان کهن
🔹🔸سه شنبه
🔻26اسفند99
🖊طرح و پیرنگ
▫️باغبانِ گرامی خانم فرجام پور
ساعت20:00
ویژه بانوان باغِ انار
آنهایی که در ناربانو نیستند
لینک محل برگزاری را از @Yamahdy_Adrekny بگیرید.
یا حق
🇮🇷🌷#ناربانو
هدایت شده از سرچشمه نور
خواه وناخواه آنچه امروزدرجامعه مامی گذرد، درآیینه روشن ذوق واستعدادهنرمندان وادیبان این روزگارمنعکس خواهدشد.منتها هنرمندو ادیب بافرهنگ این وظیفه را هم داردکه این آیینه راهرچه صیقلی تروصاف تر و روشن ترکند.همیشه این آیینه منعکس کننده دقیق واقعیات نیست.گاهی کج ومعوج نشان می دهد.
یک روز سرانجام حقیقت روشن خواهدشدوآنان که سعی کردندآن را زشت ومنحرف نشان دهند، افشاخواهندشد.
#قطره22
#هنرامروزوآینده
#هنر_از_دیدگاه_مقام_معظم_رهبری
#بیانات_نورانی
https://eitaa.com/joinchat/1473380440Cb2e7adf8ca
خون حرم سرّ سیدالشهداست. خدایا ما را به این اسرار واقف کن. واقفی هستم ولی واقف نیستم. این یای نسبت را از ما بِستُر...
#مونولوگ