eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
904 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین197 نور سه روز بعد از حادثه تروریستی کرمان که بیش از صد زن، کودک و مرد را شهید کرد به گلزارشه
کتاب روان بخوانید...کتابی که از ب بسم الله مثل سیاهچاله شما را درون خودش بکشاند...داریم همچین کتابهایی ولی مثل امتحان مجازی است...کتاب سیاهچاله ای شما با کتاب سیاهچاله ای بغلی تان فرق دارد....
فراست به کتاب لم یزرع اشاره کرد و گفت: به نظر می‌رسد که آقای بایرامی به ذات، نویسنده و داستان‌نویس است. ایشان ذاتا نویسنده است. دقت کنید که ما دو مقوله داریم؛ یکی داستان‌سازی است و دیگری داستان‌نویسی است. داستان‌ساز کسی است که وقتی برای او داستان خوبی را تعریف می‌کنند، داستان خوبی را از آن می‌سازد اما در مقابل کسی هم هست که ذاتا داستان‌نویس است و از هیچ، داستان می‌سازد. برای مثال خانم ولف می‌گوید که وقتی می‌خواستم بنویسم، از یک سماور شروع می‌کردم اما در نهایت به یک رمان خوب و ارزشمند می‌رسیدم. آقای بایرامی ذاتا داستان‌نویس است. من فکر نمی‌کنم که اگر چندین کار ایشان را کنار هم بگذاریم، حتی ۲ تای آن هم شبیه به هم باشد. او سعی می‌کند که در هر کتاب یک نگاه جدید و یک دستاورد جدید را نشان بدهد. این موضوع به ارزش کار ایشان اضافه می‌کند.
هدایت شده از مهربانی کن...
✏️فرم نوشتن پیرنگ 1️⃣شخصیت ؛ اشخاص ساخته شده ای که در داستان حضور می یابند که گاه در عالم واقع مشابه دارند. 2️⃣ حادثه اولیه ؛ یا محرک ، نخستین حادثه مهم داستان است که علت اولیه و اصلی تمام حوادث بعدی است. 3️⃣ خواسته شخصیت ؛ بسته به ویژگی های حادثه ، انگیزشی در شخصیت نسبت به حادثه بوجود می آید و شخصیت را به کنش وا میدارد. 4️⃣ مانع یا موانع ؛ که بر سر دستیابی او به خواسته اش رخ می دهند. 5️⃣ کشمکش ؛ تقابل میان شخصیت ها یا نیروهای مختلف داستان است که بنیاد حوادث را پی می ریزد. (مثلا تلاش شخصیت برای برطرف کردن موانع) 6️⃣ نقطه اوج ؛ نقطه ای که قهرمان با جدی ترین چالش خود مواجه می شود ، این چالش اجتناب ناپذیر است و برای مخاطب غافلگیرکننده است. ✅ 7️⃣ راه حل (گره گشایی) : راه حلی که منجر به حل مشکلات و رفع مانع می گردد. 8️⃣ مانع ساده نهایی ؛ پس از اوج ، کشمکش داستان به نتیجه نهایی خود میرسد . ممکن است در این مسیر، یک تعلیق نهایی ، مخاطب را درباره ی پایان داستان به تردید بیاندازد و سپس خیلی زود حل شود . ✅ 9️⃣ پایان ؛ دیدن نتیجه کشمکش ها ✅شماره ی ۶و۸ اختیاری می باشد
هدایت شده از حرکت در مه
رنج انسان از این خودآگاهی و احساس زمان و درک تاریخ است. انسان، رنج‌های همۀ تاریخ را در انعکاس اشک خود می‌تواند ببیند و شوری خون‌های دهان‌های همۀ برده‌های تاریخ را می‌تواند با همین زبان کوچک قرمزش مزه‌مزه کند. و ضربۀ تمام تازیانه‌ها را می‌تواند با همین پوست محدود گرده‌اش احساس کند. انسان بیش‌تر از شهر ایده‌آل و عشرت و سرگرمی عشق و عیاشی ایده‌آل نیرو دارد، حتی بیش‌تر از بازنویسی رمزها و رازها و داستان‌ها و هنرآفرینی‌ها فراغت دارد و این فراغت یکی از زمینه‌های احساس پوچی است. انسان همان‌طور که از شکست‌های متعدد و ناکامی‌های پشت سر هم می‌تواند به احساس پوچی و عبث برسد، همین طور با درک کام‌یابی و پیروزی هم به «فراعت و پوچی عمیق‌تر» می‌رسد؛ چون در «پوچی شکست» باز انتظار پیروزی برای معنا دادن به زندگی کافی است، ولی در هنگام رفاه و کامیابی و سرشاری، آدمی احساس می‌کند که تمام نیروهایش به کار نیفتاده‌اند و فکر و عقل و وجدان و آزادی و خودآگاهی‌اش به کار نیامده‌اند؛ که برای خوشی‌ها، زنبورهای عسل و یا بره‌میش‌ها و بزغاله‌ها و مرغ‌ها و پرنده‌ها و حشرات‌الارض نمونه‌های موفق‌تری هستند. رنج را نمی‌فهمند و از نکبت خویش صدمه نمی‌خورند و به فکر خودکشی و انتحار نمی‌افتند. عین صاد. باید لب و دهان عین صاد را بوسید برای این حرف‌ها.🌿🌿
هدایت شده از مهرابی
بر اساس بیانات رهبر معظم: شهید سلیمانی یک مکتب است. چه رودارود لبخندی چه نوشانوش آوازی رجزخوان شد غمت درما عجب سوزی عجب سازی حیات جاودان یعنی که بعد از خویش برخیزی رجز یعنی که وحشت را به جان مرگ اندازی تو کوتاه آمدی از خود ولی از آرمانت نه که بنویسند بعد از این ، چه اطنابی چه ایجازی! پس از تو تازه فهمیدم چه بازیهاست در عالم یکی سرگرم جانبازی! یکی گرم ورق بازی الا هدهد چه اوردی تو از ملک سلیمانش بیا و نامه را واکن بخوان بر سایه ها رازی اگر دست ستم رو شد اگر شب جامه وارو شد یقین دارم پس از خونت ، غمت آمد به غمازی از آن قدقامتِ قامت در این طوفان ترین حیرت فقط دستی به جا مانده که طرحی نو دراندازی بگو (مکتب )شناسان را که از دست تو بنویسند عجب پایان زیبایی، چه بی پایان سراغازی عالیه مهرابی
هدایت شده از حسین ابراهیمی
می روم حلیم بخرم آن قدر كوچك بودم كه حتی كسی به حرفم نمی‌خندید. هر چی به بابا و ننه ام می‌گفتم می‌خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی‌گذاشتند. حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشته ام خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم كه حتما باید بروم جبهه، آخر سر كفری شد و فریاد زد: «به بچه كه رو بدهی سوارت می‌شود. آخه تو نیم وجبی می‌خواهی بروی جبهه چه گِلی به سرت بگیری.» دست آخر كه دید من مثل كنه به او چسبیده ام رو كرد به طویله مان و فریاد زد: «آهای نورعلی! بیا این را ببر صحرا و تا می‌خورد كتكش بزن! و بعد آن قدر ازش كار بكش تا جانش در بیاید.» قربان خدا بروم كه یك برادر غول پیكر بهم داده بود كه فقط جان می‌داد برای كتك زدن. یك بار الاغ مان را چنان زد كه بدبخت سه روز صدایش در نیامد. نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آن قدر كتكم زد كه مثل نرمتنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حركت كنم! به خاطر اینكه ده ما مدرسه راهنمایی نداشت، بابام من و برادر كوچكم را كه كلاس اول راهنمایی بود آورد شهر و یك اتاق در خانه فامیل اجاره كرد و برگشت. چند مدتی درس خواندم و دوباره به فكر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازی كردم تا اینكه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت. روزی كه قرار بود اعزام شویم صبح زود به برادر كوچكم گفتم: «من می‌روم حلیم بخرم و زودی بر می‌گردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه آن را زمین گذاشتم و یا علی مدد! رفتم كه رفتم. درست سه ماه بعد از جبهه برگشتم در حالی كه این مدت از ترس حتی یك نامه برای خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشی یك كاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. در زدم. برادر كوچكترم در را باز كرد و وقتی حلیم را دید با طعنه گفت: چه زود حلیم خریدی و برگشتی!» خنده ام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی! بیا كه احمد آمده» با شنیدن اسم نور علی چنان فرار كردم كه كفشم دم در خانه جا ماند. !
هدایت شده از حسین ابراهیمی
قاى نورانى سوخته بعد از سه ماه دلم براى اهل و عيال تنگ شد و فكر و خيالات افتاد تو سرم. مرخصى گرفتم و روانه شهرمان شدم. اما كاش پايم قلم مى شد و به خانه نمى رفتم. سوز و گداز مادر و همسرم يك طرف، پسر كوچكم كه مثل كنه چسبيد بهم كه مرا هم به جبهه ببر، يك طرف. مانده بودم معطل كه چگونه از خجالت مادر و همسرم دربيايم و از سوى ديگر پسرم را از سر باز كنم. تقصير خودم بود. هر بار كه مرخصى مى آمدم آن قدر از خوبى ها و مهربانى هاى بچه ها تعريف مى كردم كه بابا و ننه ام نديده عاشق دوستان و صفاى جبهه شده بودند، چه رسد به يك پسربچه ده، يازده ساله كه كله اش بوى قرمه سبزى مى داد و در تب مى سوخت كه همراه من بيايد و پدر صدام يزيد كافر! را دربياورد و او را روانه بغداد ويرانه اش كند. آخرسر آن قدر آب لب و لوچه اش را با ماچ هاى بادكش مانندش به سر و صورتم چسباند و آبغوره ريخت و كولى بازى درآورد تا روم كم شد و راضى شدم كه براى چند روز به جبهه ببرمش.كفش و كلاه كرديم و جاده را گرفتيم آمديم جبهه. شور و حالش يك طرف، كنجكاوى كودكانه اش طرف ديگر. از زمين و آسمان و در و ديوار ازم مى پرسيد. - اين تفنگ گندهه اسمش چيه؟ - بابا چرا اين تانك ها چرخ ندارند، زنجير دارند؟ - بابا اين آقاهه چرا يك پا ندارد؟ - بابا اين آقاهه سلمانى نمى رود اين قدر ريش دارد؟ بدبختم كرد بس كه سؤال پرسيد و منِ مادرمرده جواب دادم. تا اين كه يك روز برخورديم به يك بنده خدا كه رو دست بلال حبشى زده بود و به شب گفته بود تو نيا كه من تخته گاز آمدم. قدرتىِ خدا فقط دندان هاى سفيد داشت و دو حدقه چشم سفيد. پسرم در همان عالم كودكى گفت: «بابايى مگر شما نمى گفتيد رزمندگان ما همه نورانى هستند؟» متوجه منظورش نشدم: - چرا پسرم، مگر چى شده؟ - پس چرا اين آقاهه اين قدر سياه سوخته اس؟ ايكى ثانيه فهميدم كه منظورش چيه؛ كم نياوردم و گفتم: «باباجون، او از بس نورانى بوده صورتش سوخته، فهميدى؟!»
سلام این فایل هر چند برای سالیانی گذشته است ولی هنوز برای کسانی که تازه در عرصه کتاب و کتابخوانی وارد شده اند و یا در این عرصه فعالیت دارند،جذاب و مفید خواهد بود......از جذابیت های این فایل مصور بودن آن است.از 30 نویسنده برتر کشور معرفی شده در فایل،حداقل یک اثر از 10 نفر آنها خوانده ام.از بین معرفی 120 کتاب هم با ده تا از این کتاب ها اشنا هستم و 28 تا از کتاب های این لیست را خوانده ام.بیشترین آنها مربوط به سید مهدی شجاعی و رضا امیر خانی است....معرفی اجمالی کتاب ها هم از مزیت دیگر این فایل است....با این حال این فایل حدود50 صفحه دارد.این اثر حاصل تلاش دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه شاهد می باشد. امیدوارم از دیدن و خواندن این فایل لذت ببرید.... @delneveshtetalabe @pooyanevisi @anarstory
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/419710/%D8%B9%D9%84%D9%91%D8%AA-%D9%BE%D9%86%D9%87%D8
دوستان کمک کنند. پیش‌نهاد بنده این است که کتاب‌های معرفتی و معارفی را حتماً توی برنامه‌تان بگذارید، مثل کتاب‌های مثل خود قرآن، علی صفایی، هم‌نام گل‌های بهاری و ... با توجه به علاقه‌تان، تاریخی، انسان‌شناسی و ... و... . یک پایۀ نوشتن، حرف تازه داشتن است. مضمون و محتوا داشتن است. طرف 500 صفحه کتاب نوشته اما مضمون خاصی را نمی‌رساند. اما دربارۀ ادبیات کتاب‌های فاخر را بخوانید. ادبیات عامه (کتاب‌های زرد) خوب هستند، ازش یاد بگیرید که چه‌طور راحت و روان بنویسید. آقای رحیل یک لیست گذاشته‌اند، لیستِ کتاب‌های خوب. به‌نظرم خوب است. این‌جا فوروارد می‌کنم. اگر منظورتان کتاب برای نوشتن است، عجله نکنید. دو بال قالب(فرم) و مضمون(محتوا) را قوی کنید و شروع کنید به نوشتن. روزی نیم ساعت مستمر و پیوسته. کم‌کم دست‌تان می‌آید.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#باغنار2🎊 #شب_های_قدر🖤 ⚫️به دلیل فرا رسیدن شب‌های پرفیض قدر، مجموعه‌ی باغنار2 به مدت پنج شب پخش نمی
دونه دونه میگم خوشه ی ماه از اعتماد به نفس هیوا خیلیی خوشم وکسی که بین عشق وعقل جدال میکنه معلومه ادم فهمیده ای هست که تاعاشق شو نمیاد بگه عاشقمو ورویا ببافه و رمان خوشه ماه یه رمان تاثیر گذار بیا جوانان هست واین عالیه رمان خوشه ی ماه پراز معنی ومفهونه ازچیزایی عرفانی وشعر و...که بدرد مامیخوره جوانان برای الانشون مانوجونا واسه بعد هامون عبرت میگیرم واینکه فهم وشعور حسام الدین واقعا قابل تحسینه وسید هاشم که رمان رومعنوی کرده عالیه الان میخوام برم کلاس مجازی دارم میام درمورد رویای وصال هم میگم
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/419710/%D8%B9%D9%84%D9%91%D8%AA-%D9%BE%D9%86%D9%87%D8
از مریدان خانم هیام....علت علاقه تون به رمانهای خانم هیام چیه؟
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
تَهَدّمَت وَاللّه اَرکانُ الهُدیٰ ...😢🥺 در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی(عل
کار ما در باغ انار یادگیری قالب است. ضعف اکثر بچه های مذهبی محتوا زدگی است به نظرم. بیانیه نویسی باید ترک بشود. رمان بیانیه نیست. هنرمند فیلتر است. صافی است. باید اندیشه یک بزرگی را بفهمد و خودش را بگذارد جای آن شخصیت. در موقعیت های مختلف مثل او صغری کبری بچیند. حالا رمانی بنویسید و این شخصیت را هر کجا می خواهد ببرد، ببرد. شخصیت راه خودش را در داستان اش پیدا می کند. دیگر شعارزدگی از بین می رود. خب اگر کسی سن اش کم است یا تازه با معارف دینی آشنا شده یا دوست دارد کتابی پر محتوا بنویسد پس برَش واجب. است مطالعه زیربنایی. پیشنهاد من مطالعه آثار حکمت آمیز است.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🖤📿 📿 ⇦• #دعـــاۍ‌جــوشـن‌کـبـیـر 🔹یَا سَیِّدَ السَّادَاتِ یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ یَا رَافِعَ الدَ
من شخصا لبریز از حکمتهای یک هستم و شخصا لذت میبرم... شاید شما هم بشناسیدشان. نام ایشان آیت الله......است. ایشان کیست؟
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🔷🔹※ #فایل_صوتی_خلاصه #صوت_خلاصه_جلسه_دوم 🔸 ایمان (۲) [کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی درقرآن] 📻 استا
نه بحث محتوا هم هست....ولی مشکل این هست که مخاطبان گروه متنوع هستند و در 100درصد نظراتشون روی محتوا نظر میدن... وقتی برویم جلوتر حتما بحث های محتوایی کمتر خواهد شد...ولی الان لا مفر... مثلا رمان خوشه ماه اول شخص هست یا دانای کل؟ شخصیت اصلی درحد تیپ مانده یا شخصیت شده؟ گره ابتدایی داستان یقه مخاطب را می گیرد یا نه؟ کشمکش دارد یا نه؟ نقطه اوجِ کوبنده دارد یا صرفا مخاطب گول زنک است. ضد قهرمانِ قوی دارد یا نه ...
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
شهید مدافع وطن امیر محسن حسن نژاد شهید یزدی حادثه شب گذشته راسک شهید حسن نژاد پیش از این نیز از مست
و این عادی است... چون یادگیری قالب بالای سه سال ممکن است طول بکشد.... ولی مثلا یک حدیث جالب زیر سه دقیقه... و برای نوشتن باید حوصله کرد تا قالب را یاد گرفت...وگرنه آن حدیث اصلش شیرین تر است از یک داستانکِ داستان نشده... و همین داستان نشدن زدگی آورده...مخاطب علاقه ای ندارد به شنیدن کارهای مذهبیِ بعضی نویسنده ها.... چرا امیرخانی و شجاعی موفق بوده اند؟ چرا؟ یک درختِ شیرِ پاک خورده برگ بجنباند. بهزاد دانشگر نویسنده موفقی هست و کاملا مخالف نوعِ قلم امیرخانی و شجاعی....نکته اش چیست؟ درختان شاخه بجنبانند.
حدود صد و ده درصد مخاطبان بعدا ز خواندن رمان روی محتوا نظر می دهند. ولی تمام عمر آن نویسنده روی یادگیری قالب گذشته. چه می فهمید از این دو جمله؟ بیان کنید.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#باغنار2🎊 #پارت36🎬 بعد بانو سیاه‌تیری با صدایی بغض‌آلود ادامه داد: _میگن همه‌ی آشناهاش خلافکار و گن
من یقین دارم از پانزده هزار نفری که عضو کانالشان هستند...البته نمی دانم چه تعدادی رمان را خوانده اند...ولی مطمئنم از پانزده هزار نفر ده نفر هم اینطوری نظر ندادند....
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
عنکبوت روم دخان
خانم هیام این چند خط نظر مخاطب را به همین شکل پرینت رنگی بگیرید و در گوشه ذهنتان نصب کنید... برای رمان نویس مدالی خوش رنگ تر از این ارتباط مخاطب شناسایی نشده تا امروز مورخ 22 مهر 99.
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🍃💥تیتراژ #باغنار2💥🍃 🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مثل خلبانی و ساخت هواپیما میمونه. یاد گرفتن محتوا مثل یادگرفتن خلبانی خست. وساخت هواپیما مثل یاد گرفتن قالب. اگر فرض بگیریم یادگرفتن خلبانی زیر سه دقیقه امکان پذیر باشه ساخت هواپیما چقدرطول می کشد؟ خب اصل نکته اینجاست...شما باید یاد بگیرید هواپیما بسازید. تا هواپیما نسازید مخاطب نمی تواند با شما پرواز کند در جهانِ داستان با یک خلبانِ بی هواپیما تا سر کوچه هم نمی شود رفت.
سلام و نور. برای این تصویر یک داستانک 40 کلمه ای بنویسید. خلاقانه باشد. https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 دل نوشته برود در پادشاه وارونه. @anarstory
مکالمه دو جنین در شکم مادر: ⇩ اولی: تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ ‍ دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم. ‍ اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشون بده. دومی: شاید مادرمونم ببینیم. ‍ اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟!!! دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی…. 👈🏻این مکالمه چقدر آشناست….! تا حالا بودن را اينطوري به همين سادگي حس نكرده بودم . . . @anarstory
‍ ‍ ‍📚 چوبی که پینوکیو از آن ساخته شد، بشریت نام داشت داستان پینوکیو را همه تان شنیده اید. ژپتو (ژوپیتر،خدای خدایان) عروسکی چوبی می سازد شبیه عروسک های خیمه شب بازی، ولی فراموش می کند نخ های آن را نصب کند، و این عروسک به نوعی صاحب "اختیار" می شود (پیکنو به زبان لاتین یعنی دم بریده). وقتی ژپتوی پیر می خوابد پری مهربان به سراغ پینوکیو می آید و به او جان می دهد. (شب، تاریکی و پری مهربان ماهیت مادینه روانی یا آنیمایی دارند و معنای کلمه آنیما نیز جان یا حیات است). این گونه است که وقتی ژپتوی پیر از خواب برمی خیزد عروسک ناتمام خود را می بیند که از در و دیوار بالا می رود و کارگاه نجاری اش را به هم می ریزد. ژپتو پسرکی سر به راه می خواهد، بنابراین برای پینوکیو کیف و کتاب و کفش و کلاه می خرد و او را روانهء مدرسه می کند، اما در راه مدرسه روباه مکار و گربه نره در کمین کودکانند. (گربه نره نماد غریزه است و روباه نماد طمع، و این دو از دیدگاه روانشناسی تحلیلی نماد سایه یا shadow هستند). روباه و گربه بارها پینوکیو را فریب می دهند: یک بار با وسوسهء سیرک، یک بار با وسوسهء شهر بازی، یک بار با طمع جنگلی که در آن پول ها را می کارند و درخت پول سبز می شود؛ و پینوکیو در این مسیر بارها هر چه دارد می بازد و به صفر می رسد. نقطهء اوج داستان هنگامی است که پینوکیو با مدد فرشتهء مهربان از فریب روباه و گربه رهایی می یابد و به خانه برمی گردد، اما ژپتو (ژوپیتر) را در خانه نمی یابد و به ناچار برای یافتن گمشده اش به سفری دیگر رو می آورد: سفری دریایی ( دریا هم نماد ناخودآگاهی). پینوکیو در این سفر "یونس وار" به شکم ماهی فرو می رود و فرصت درون نگری میابد. و این بار پینوکیو با پدر به خانه برمی گردد و از خلقت خود فراتر می رود و "انسان" می شود! "کارلو کلودی" نویسندهء ایتالیایی در داستان پینوکیو تمام مراحل سفر قهرمانی و آرکه تایپ های یونگی را به کار می گیرد تا در پس داستانی به ظاهر کودکانه و جذاب، درس زندگی بیرونی و درونی را "سینه به سینه" انتقال دهد. ✍داستان سفر بشریت برای رسیدن به سعادت @storytools @anarstory
«خط طرح (Plot line)» مسیر داستان و به طور کلی حوادث و رویدادهایی است که از ابتدا تا انتهای داستان روی خواهد داد. خط طرح داستان کوتاه معمولاً بسیار کوتاه و در حد یک پاراگراف یا چند جمله است. این خط طرح موارد ذیل را در بر خواهد داشت: ۱ـ شروع داستان ۲ـ شخصیت اصلی داستان (توصیف اجمالی) ۳ـ حادثه‌ی اصلی داستان ۴ـ پایان داستان @anarstory
چهار ويژگي براي نوشتن طرح ۱ـ در طرح و هنگام نوشتن پيرنگ ، زمان نوشتار(زمان حال است) متن پيرنگ را با زمان حال مي نويسيم. ۲ـ متن پيرنگ را با زاويه ديد سوم شخص مي نويسيم. ۳ـ هنگام نوشتن طرح يا پيرنگ توالي زماني حوادث را رعايت مي كنيم. ۴ـ در طرح، به وقايع فرعي نمي پردازيم بلكه وقايع كلي و اصلي را به ترتيب يادداشت مي كنيم. یک فضا سازی مناسب می تواند مخاطب را در طول داستان پیش برده و وی را با محیط مانوس کند. چشمانتان را ببندید و شخصیت هایتان را در مکان هایی همچون بیابان، جنگل، اعماق دریا، مترو و یا هر جای دیگری که می خواهید قرار بدهید و تمام جزییات این مکان ها را مد نظر داشته باشید. این چنین تصوری در متعادل سازی محیط داستانی و حتی شخصیت پردازی ها به شما کمک خواهد کرد. از همان ابتدای داستان می بایست مکانی که شخصیت ها قرار است در آن جا (و یا آن جاها) ایفای نقش کنند برای شما شناخته شده باشد. فضا سازی شامل زمان، مکان، بافت و ساخت محل مورد نظر و جو یا محیطی که قرار است طرح داستانی در آن شکل بگیرد می باشد. همیشه به یاد داشته باشید که فضا سازی را همراه با شخصیت پردازی و طرح داستانی در هم ادغام کرده به نوعی که با هم تعامل داشته باشند. می بایست تمام جزییاتی که به خواننده صحنه ی واقعی داستان را نشان می دهد بدانید اما به یاد داشته باشید تنها آن دسته از جزییات را بیاورید که به جلو رفتن داستان کمک می کنند. طرح داستان وقایعی را که قرار است در داستان روی بدهد را همراه با خط روایی اثر مشخص می کند. بر اساس طرح و پیرنگ، می بایست شرایط و اتفاقات داستانی به همراه نقاط عطف کار مشخص شده و معلوم گردد که شخصیت های داستان در انتها چه کاری انجام خواهند داد. طرح داستان چینش و انتخاب رویدادها از طرف نویسنده است که می بایست با دقت و گزینشی منطقی صورت بگیرد تا مشخصات دراماتیک و یا زیبایی شناسی کار به مخاطب ارایه شود. داشتن درکی صحیح از عناصر داستانی که در ذیل به توضیح مختصری درباره ی آن ها خواهیم پرداخت برای پیش بردن حوادث و رویدادهای داستانی مفید بوده و به شما کمک خواهد کرد تا برای داستان های کوتاه خود طرح و پیرنگی منسجم و قابل تامل بسازید. حادثه : سعی کنید در طرح داستان خود از اتفاقاتی شگرف، متحورانه، هیجان آور، پرتحرک استفاده کنید تا خیلی سریع نظرات مخاطب را جلب کنید. درگیری: می توانید برای شخصیت های خود درگیری درونی و یا خارجی و یا با شخصیتی دیگر ایجاد نمایید. شرح ماوقع: پس زمینه ای از زندگی شخصیت داستان همانند زندگینامه اش می بایست به طور کامل برای شما مشخص باشد و قسمت هایی از آن را که برای پیشبرد داستان لازم می بینید ارایه دهید. پیچیدگی در داستان: می توانید یک یا چند مشکل برای قهرمان داستانتان تدارک ببینید تا وی را از رسیدن به هدفش دور کنید. فلش بک : یاداوری اتفاقاتی که قبل از شروع و وقوع داستان روی داده و ما آن ها را برای پیشبرد و بهبود بخشیدن داستان به مخاطب ارایه می دهیم. اتصال دهنده ها: می توانید از تصویرسازی، گفتگوها، پرداختن به جزییات و … برای اتصال پاراگراف های داستانی استفاده کنید. نقطه ی اوج : زمانی که خط سیر حادثه ای داستان به اوج خود می رسد. مرحله ی بعدی، سقوط داستانی نامیده شده و در این زمان داستان کم کم به گره گشایی خواهد رسید. (البته می توانید در یک داستان گره گشایی صورت نگیرد. مترجم) چنان چه شما در مورد شکل دهی طرح داستانی خود با مشکلاتی روبرو هستید می توانید از روند “طوفان مغزی” استفاده کنید. برای درک “طوفان مغزی” تصور کنید قهرمان شما مردی است که روزی به خانه می آید و به همسرش می گوید؛ دیگر دوستش ندارد و طلاق می خواهد. خب، این مساله می تواند به عنوان مثال پیامدهای زیر را به دنبال داشته باشد. ۱- زن می تواند به دنبال کار برود و تمام زندگی اش را صرف شغلش کند. ۲- بچه ها بعد از این مساله می توانند دچار افسردگی و ناامیدی شده و اتفاقاتی برای آن ها روی بدهد. ۳- شاید بچه ها بخواهند با پدرشان زندگی کنند. ۴- شاید زن به شهر دیگری برود. ۵- شاید زن تغییر شغل بدهد. ۶- شاید آن ها خانه اشان را بفروشند. ۷- شاید او برای بهبود روحیه اش به سراغ یک روانشناس برود و عاشق او بشود. ۸- شاید مرد پشیمان شده و برگردد و زن ببخشدش. ۹- شاید مرد پشیمان شده و برگردد اما زن او را نبخشد. ۱۰- شاید زن خودکشی کند. ۱۱- شاید مرد خودکشی کند. ۱۲- شاید زن برگردد پیش والدینش. حالا، کاری که باید انجام دهید انتخاب یکی از احتمالات فوق است و در مرحله ی بعد “طوفان مغزی” را ادامه دهید. علیرضا میرزایی @anarstory