مردکِ پیرِ خرفت.
پ.ن
رهبر انقلاب فرمودند بعضی ها جوان هم نیستند ولی منافع کشور را نمی فهمند. ترجمش میشه #پیر_خرفت
⏳گفت و گوی صمیمی و جذاب صدای حوزه با یک #طلبه_رمان_نویس موفق که از #فیزیک_جامد دانشگاه به فقه و اصول #حوزه رسیده و در حال حاضر، در زمین هنر و زمینه #رمان، مشغول فعالیت و تربیت نیروست را در ادامه میخوانید؛
🔸دغدغه من هنر است؛ در همین راستا مجموعه ای در پیام رسان ایتا داریم که نام این مجموعه #باغ_انار است؛ انار مخفف (انجمن نویسندگان انقلابی رمان) هست.
🔸ما باید یاد بگیریم که رمان خوب بنویسیم. با حفظ قواعد داستان نویسی محتوای ارزشمند خودمان را #قطره_قطره به جگر مخاطب بخورانیم. نه اینکه بشکه بشکه و تمام قد بر او بپاشانیم.
🔸یک بار برای همیشه باید بگویم که رمان، #رسانه_اهل_فکر و مطالعه است و فیلم، رسانه کسانی است که کمتر اهل مطالعه هستند.
🔸متاسفانه همیشه کسانی هستند که #پینوکیوهای_کوچک و چوبین را گول بزنند و قول سرزمین های رنگارنگ را به اوبدهند و سرانجام کاری با او میکنند که تمام قدرت فهم خود را از دست بدهد.
🔸اگر اهالی فرهنگ بدانند که در #رمان_زرد و قهوهای چه مسائلی در حال تزریق به ذهن مخاطب نوجوان است آب دستشان باشد، زمین میگذارند و به این سمت میآیند.
تفصیل این گفت و گوی جذاب را اینجا مطالعه کنید.
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🆔 @sedayehowzeh
آبادان را در یک جمله خلاصه کنید.
آبادانی ها را هم.
#تمرین
#شهرهای_ایران
#ایرانشهرم
هرکسی شهر خودش را و همشهری های خودش را در یک جمله توصیف کند...
آبادان را در یک جمله خلاصه کنید.
آبادانی ها را هم.
#تمرین
#شهرهای_ایران
#ایرانشهرم
هرکسی شهر خودش را و همشهری های خودش را در یک جمله توصیف کند...
#تمرین83
#طرقبه_گلستان
طرقبه رویایی و زیباست و البته خوش آب و هوا.
خیلی کوچیک اما خیییییلی شلوغ.
روستاهای طرقبه که هرکدام جاذبههای خاص دارند:
روستای کنگ که خانههای پلکانی زیباش دیدنیه.
روستای نغندر که طبیعت زیبا و خوش آب و هواش زبانزد هست.
روستای ده بار
روستای کلاته آهن
روستای ازغد
روستای مایان
روستای حصار و گلستان
روستای جاغرق
جاذبه های روستاهاش:
پارک سنگی نصوح آباد
رودخانه جنگلی طرقبه
مسجد ازغد
پارک کمر مقبولا با سنگهای آتش فشانی
سنگ کمر بسته
سنگ و مزار مولانا علی معروف به سنگ کمربسته در رودخانه باز طرقبه
چشمه عسل و ارتفاعات کردینه
چنار کهنسال و مسجد پاچنار
سنگ خواهرو برادر
دهکده جزامی ها
سنگ نگاره های پیش از تاریخ
معدن طلای آمریکایی ها
کاخ بیلدر
همه طرقبه خلاصه میشه تو جادهای که از بین باغها میگذره، میره تا خود کَنگ و جاغرق و نغندر...
خوبه نرسیده به طرقبه سر فرمون رو کج کنیم و سلامی هم خدمت دو تا آقازاده بدیم.
همون نزدیک جادهی باریکی منتهی میشه به حاشیه رودخانه و رودی که البته امسال خیلی پر آب نیست اما جان رو تازه میکنه.
رودخانه حاشیه کوهای بلندیه که جون میده صبح جمعهها بزنی به دل شون و ورزشی بزنی بر بدن.
روستای حصار روی بلندیهای نزدیک امام زادههاست، و مسجد کهن اون خیلی قشنگه اما متاسفانه در تاریخی اون رو چندین سال پیش دزدیدن.
طرقبه رو با بستنیش و صنایع دستیش و البته بیشتر با رستورانها و کافههاش میشناسن.
میتونیم یه سر هم به چالی دره بزنیم و از تفریحات اونجا هم استفاده کنیم.
ضمنا یکی از اساتید و پزشکان طب سنتی هم اینجا هستند. البته امیدوارم گذرتون بهشون نیفته اصلا.
آخر سر هم بگم یکی از کهنسال ترین مردم ایران زمین ساکن روستای گلستان طرقبه است. و البته نسبتی هم با بنده دارند.
از دعای سلامتی براشون فراموش نکنید.
خلاصه کنم افتخارم ایرانی بودن است و بس.
#انیس
#ایرانشهرم
🍇 هوالرزاق
اولا تبریک میگم چنین روز فرخنده ای رو...
🌽 اطعام غدیر و توصیهها و سفارشات ائمه دباره این حرکت تبلیغی بزرگ ور که حتما میدونید.
🍒 باغ انار هم در نظر دارد یک حرکت کوچکی بکند. شاید که مقبول افتد و خالصانه باشد.
خب من شماره کارت خودم رو میدم و هرکس هرچیواریز کرد رسیدش رو توی پیوی برام بفرسته.
❤️خب اصل حرکت رو توی مسجد باغ انار دنبال میکنیم و هرکس رسیدش رو بفرسته برام. منم میفرستم توی سفر به کائنات که برای همچین روزهایی تاسیس شده.
🍓 اینجا اتاق اشک است....انارها از اشک یاقوت می سازند.
سفر به کائنات🔻
https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe
🍉شماره کارت👇👇
۶۰۳۷۶۹۱۵۶۴۷۰۳۰۴۹
اسماعیل واقفی
🍎حتما بنویسید برای چیه؟
اطعام غدیر🥓🍔🥗🌮🌯🥙
یا
خرید گوسفند برای عید قربان.🐑🐏🐑🐏
🔊 رمان “جدال شاهزاده و شبگرد” را با موضوع “ولایت فقیه” نوشتم/ القای غیرمستقیم گزاره های دینی، یک ضرورت است
🔻جای مباحث سیاسی و کلامی #ولایت_فقیه در داستان های ما خالی بود. و همین عامل شد تا دومین اثرم به این موضوع اختصاص پیدا کند و شبهاتی که خیلی از نوجوان ها و جوان ها داشتند در این رمان پاسخ داده شود.
🔹هنر در کشور ما بخصوص داستان، از این سرمایه عظیم فکری استفاده نکرد، استفاده که نکرد هیچ، حتی در جایی توسط همین نویسندگان به اصطلاح #انقلابی تحریف هم شد تا جایی که نویسنده ای به استناد فرزند شهید بودنش و با تحریک عده ای، به خود حق داد تمام اندیشه و منظومه فکری علامه بزرگ #آیت_الله_مصباح را با قلمِ توهین و فحاشی و تمسخر لگد مال کند.
🔹نخستین حلقههای سالن سینما در ایران ۲ نفر بودند که تحصیلکرده «آلیانس» بودهاند. مدارس آلیانس نخستین پایگاه نفوذ #صهیونیست ها در ایران بود. دوره های اول و دوم سینما در ایران کاملا زیر نظر تفکر #یهود بود.
خانم صادقی از باغبانان باغ انار هستند. باغبان باغ خوشهانار.
#باغبان
#خوشهانار
#باغ_انار
#هیام
#زهرا_صادقی
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🆔 @sedayehowzeh
☢ سر فصل مطالب کلاس
آموزش نقد و تحلیل
〽️ ۱ . توضیحات کلاس_ دلیل نقد کردن آثار_ ناخودآگاه
〽️ ۲ . رسانه ها چه تاثیری بر ذهن مخاطب میگذارند؟ چرا و چگونه
〽️ ۳ . اصول اولیه فیلمنامه_ نقش مخاطب در رسانه ها
〽️ ۴ . گرافیک_ موسیقی_ محیط و فضا_ شخصیت پردازی_ ذات شخصیت ها
〽️ ۵ . ایدئولوژی_ تفکرها_ قدرت نمایی_ منجی_ ژانر
〽️ ۶ . نقش زن و خانواده در آثار_ نژادپرستی_ روابط بین شخصیت ها
〽️ ۷ . نماد شناسی_ انومالیتی_ اومانیسم_ فراماسونری_ صهیونیسم
〽️ ۸ . نقد چند اثر انیمیشن و فیلم_ نقد آثار دهه ۷۰ و ۶۰
〽️ ۹ . خدا شناسی_ شیاطین
〽️ ۱۰ . تحلیل سینمای هالیوود_ تحلیل فیلم ماتریکس و ارباب حلقه ها
〽️ ۱۱ . تحلیل شرکت والت دیزنی_ تحلیل انیمیشن موآنا، درون و بیرون و روح
〽️ ۱۲ . ژاپن؛ فرهنگ و تاریخ_ ویژگی آثار ژاپنی_ تحلیل انیمه دفترچه مرگ، اتک تایتان و کیمیاگر تمام فلزی
〽️ ۱۳ . آثار سینمای ایران و سینمای خانگی_ سریال های صدا و سیما
〽️ ۱۴ . نقد آثار درخواستی
آیدی ثبت نام
https://eitaa.com/Hossein_abk
آی نقد
https://www.google.com/url?sa=t&source=web&rct=j&url=https://inaghd.ir/&ved=2ahUKEwj4l9yBjbnxAhVog_0HHcVuCFgQFjAAegQICBAC&usg=AOvVaw2VYBeyKIn6WX5molDuYzza
باغ انار
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#تمرین84
یک روز صبح بلند شدهاید برای نماز. موجود زیبایی را میبیند که به شما میگوید چهل و هشت ساعت دیگر میمیرید.
این چهل و هشت ساعت را برایمان تعریف کنید.
اصلا داستان بگویید. خاطره تعریف کنید.
چه خواهید کرد؟ یا اصلا جوری تعریف کنید که نحوه مرگتان و آن دنیا هم توش باشد.
بهترین شیوه استفاد از این دو روز چیست؟ چه اولویت هایی دارید؟
کلیشه ای نباشد. به غیر از نماز قضا و حق الناس و ...
داستانی بگویید. با لحن داستانی...دانای کل یا اول شخص اش فرقی ندارد...
#تمرین84
#تمرین
#داستان_کوتاه
#خاطره
#ادب
#دوروز
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از مریم حقگو
سلام دوستان.
برنامهی "محاکات"
چهارشنبه و پنجشنبه ساعت ۲۲:۳۰، از شبکه دو پخش میشه.
پر از روایت و داستان از زندگی ادمهاست.
آخرشم بررسی میکنند که موضوع، به درد رمان یا داستان کوتاه میخوره یا نه.
گفتم شاید ندیده باشید و به کار بیاد.🍃
#جوکی_های_شهرم
کافی است از چهار راه مولوی بگذری و و از زیرگذر خود را به آن سوی راه آهن برسانی ؛دقیقا پشت عمارت مثلثی شکل شهرداری و کمی در عرض خطوط موازی ریل های فولادی قدم بزنی تا برسی به نقطه مشهور شهر .
خانه ها در این جا کوچکتر ولی تعداد اعضایشان بیشتر از حد متوسط است. بشقاب های مدور زنگ زده نقطه ای در ابرها را نشانه گرفته و کودکان قدو نیم قد در کوچه پس کوچه هایش به دنبال هم می دوند ، در حالی که به ندرت کفش یا دمپایی به پا دارند.
پسر بچه ها عمدتا طاس و دختر بچه ها با موهایی شانه نزده و در هم تنیده.
اینجا جوی های آب در کوچه ها روان است .جوی هایی جلبک بسته که گاهی اوقات حباب های سفید ، حاصل از شست و شو سطح آن را می پوشاند.
ساعات میانه ی روز؛ همان موقع که آفتاب وسط آسمان می خواهد کاسه سر عابران را بشکافد و رطوبت بالای هوا می چسبد به لباسها و نفسها را تنگ می کند ، حلقه هایی انسانی در کوچه پس کوچه ها میبینی که به دنبال افیون در هم می خزند.
اگر چشمانت را ریز کنی شاید پسر فلان الدوله و یا ... را هم در میانشان تشخیص دهی.
این مردمان سبزه رو و کز که قبیله ای در دل شهر زندگی می کنند ، جوکی های شهرم هستند .
جوکی ها یا همان کولیها به گواه تاریخ نژادی هندو هستند که در طول تاریخ به نقاط مختلف جهان کوچ کرده اند و گروهی از آنها به ایران آمده اند .
شاید در نگاه اول این گروه یکی از پایه های حاشیه نشینی و تکدی گری در شهر و خانه هایشان مأمن معتادان و خلافکاران کوچک و بزرگ باشد، با کودکانی که راه ماشینها و عابران را به طمع اسکناسی بند می آورند
ولی بوده اند خانواده هایی جوکی که زبانزد ادب و انسانیت بوده اند . چه فرزندان تحصیلکرده ای که از این خانه ها بیرون نیامده اند .
جوکی ها هر چه باشند با هر منش و رفتاری ولی یک خصیصه خوب دارند و آن ازدواج در سنین پایین و فرزندآوری بدون کنتور است و چه تأسف آور که این دو مهم در نزد نژاد ایرانی مان به قهقرا رفته است .
سالهاست در گوشه ای از شهرم محله ایست به نام جوکی محله ، با مردمانی متفاوت اما آشنا ، این #جوکی_های_شهرم .
...راعی...
⭕️ باغات خصوصی نویسندگی⬇️
۱- شانار/خانم آرمین
۲- خوشه انار/ خانم هیام
۳- سید شهیدان اهل انار/ اسماعیل واقفی
۴- جلال آل انار/حسین ابراهیمی
۵-نارینا /فهیمه ایرجی
۶- انارهای پرنده/سیدمحمدحسین موسوی
۷- انارهای فضانورد/ سید محمد حسین موسوی
۸- شکوفههای انار / مرتضی جعفری
۹-یه قاچ انار/ زینب پاشاپور
۱۰- صدانار/ فاطمه صداقت
۱۱- انارِ یاقوتی/ زینب رحیمی تالارپشتی
۱۲-آوینار / فاطمه زهرا بختیاری
۱۳- انارهایامنیتی(רִמוֹן בִּטָחוֹני)/فاطمه شکیبا
۱۴- انارهای قرارگاه حضرت زهراسلاماللهعلیها
🔸تالار انتظار باغ
ذخیره لینکها و مدیریت کلاسها خصوصی
🔸شبکهی انار
نیازمندیهای باغ اناریها
https://eitaa.com/joinchat/2132213858C81503833c0
🔸باغ یاقوت(آموزش گرافیکی)
https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21
🔸باغ انار(دورهمی نویسندگان)
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
🔸ناربانو(دورهمی نویسندگان خانم)
@khademezahraf
🔸پادشاه وارونه(آموزش شعر)
https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6
🔸باغچهی تحلیل
نقد فیلم
https://eitaa.com/joinchat/495583301C39340e4643
🔸سفر به کائنات
مسجدمون
https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe
🔸باغچهی متننگار
آموزش متن نگار
https://eitaa.com/joinchat/1311899718Ce2f51d2cff
🔸باغچهی فتوشاپ
آموزش فتوشاپ
https://eitaa.com/joinchat/1941635140Cc8b474112f
🔸اینجا زِبِلنار تربیت میکنیم.
https://eitaa.com/joinchat/3002728569Cd0bbe746b8
🔸سرچشمه نور/ بیانات رهبری
https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
🔸عرضهی اولیه
کانال اقتصادی
https://eitaa.com/joinchat/3594649656C9840aba84f
🔸کتابخانه باغ انار
https://eitaa.com/joinchat/1045823571Cf996759856
🛸 گروه های تخصصی و خصوصی
🔹عشرون ِصابرون/ جمع اساتید، نقد و مباحثه و تصمیمیگیری درباره کلاسها
🔹هیئت مدیره مرکزی مدیریت باغ /اجتماع تمام اساتید و مرتبطین
🔹انار فیلسوف(باغ تفکر و فلسفه بافی)
🔹نجات آمرلی / بازی سازی
🔹انارهای با شخصیت/ آموزش طراحی کاراکتر
🔹ویدئونار / آموزش فیلم و کلیپ سازی
🔹تدوینار / آموزش تدوین و پیریمیر
🔹انار بازیگوش / آموزش بازی سازی
🔹باغچهی اندیشه ورزان
🔹باغچهی فتوشاپ دورهی پیشرفته
🔹 انارهای گرافیست/ هنرمندان حرفهای
🔹محتوا برای هورسا
🔹انارهای خوش خط و خال / آموزش خوشنویسی با خودکار
🔹تعلق / گروه بیانات آیت الله حائری
🔹گروه درختان سخنگو(ویژه آقایان)
🔹گروه درختانة سخنگو (ویژه بانوان)
🔹مهارت بچه های آسمان/تولید محتوا
🔹احسن الانار(ویژه بانوان)/حفظ قرآن کریم
🔹انارهای انیمه ای
🔹ارائه دانی نور
ذخیرهی ارائههای(کنفرانسها) سرچشمه نور
🔹استیکر های باغ انار
🔹گروه طراحی و ساخت لوگوی باغ انار
🔹بازوی باغ
🔹هیئت اندیشه ورز
🔹مجله رب انار
🔹انار عبری
🔹انار امنیتی
🔹باغنار
🔹عروج انارهای باشخصیت(طراحیکاراکتر)
🔹اناریوم پلاس
🔹ارههای عادل(حراست باغ)
﷽❤️
♦️🌆جایی برای به اشتراک گذاشتن عکس های باکیفیت مناسب طراحی عکسنوشته و استفاده در مجله و تولید گرافیک.
🎇 https://eitaa.com/joinchat/3507159149C9decdf8353
🌅 https://ble.ir/tasavirekham
♦️▫️◽️💠◽️▫️♦️
📺🎥جایی برای به اشتراک گذاشتن شات ها و فیلم های خام برای تولید کلیپ های جذاب. ترجیحا حجم بالا نداشته باشه...و تایمش هم مناسب کلیپ های یک دقیقه ای باشه.
🔅https://eitaa.com/joinchat/3198156918C9fc948072d
🔅https://ble.ir/anarclip
🔸پست و عکس تبلیغاتی=🚫 چت سه بار = ریمو
🔸▫️◽️💠◽️▫️🔸
🎙🔹جایی برای به اشتراک گذاشتن صوت و موسیقی های خام برای تولید کلیپ های جذاب. ترجیحا حجم بالا نداشته باشه...
انارهای صدادار
🔹https://eitaa.com/joinchat/3080781946C2dfedbe6dc
🔹▫️◽️💠◽️▫️🔷
📲🎞خروجی گرافیکی باغِ انار دراین دو کانال گذاشته می شود برای کسانی که کانال یا پیج دارند. برای نشر حداکثری. صلواتی. زدن لوگو موسسات مختلف در کنار لوگو ما آزاد است.
*ایتا🔻
https://eitaa.com/joinchat/3605921901Cdc7818a208
*بله🔻
https://ble.ir/nahaeiforpage
🔸▫️◽️💠◽️▫️🔸
🖥✨ێاٰࢪاٰݩِ إݩقِݪآبْۍِ قْاٰبُ ۆ تَصٰۆیّࢪ ✨
یاقوت ها در دل انارند. گرافیست ها، خوشنویس ها، نقاش ها، عکاسها، فیلم سازها، وکتور ها و پیکسل ها همه و همه دانه های یاقوتی هستند که انار عشق را می سازند. نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21
⭕️ نمایشگاههای باغ⬇️
🔶باغ یاقوت
@HOLLYYAGHUT
🔶پادشاه پویا
@padshah_pouya
🔶درختان سرزمین آمانیتا
@Amanitatrees
🔶درختان سخنگو
@derakhtane_sokhangoo
🔶سرچشمه نور
https://eitaa.com/joinchat/1473380440Cb2e7adf8ca
🔶باغ انار
@ANARSTORY
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
https://www.google.com/url?sa=t&source=web&rct=j&url=http://khabgard.com/3335/%25D8%25B2%25DB%258C%25D8%25A8%25D8%25A7%25DB%258C%25DB%258C%25E2%2580%258C%25D8%25B4%25D9%2586%25D8%25A7%25D8%25B3%25DB%258C-%25D8%25AD%25D8%25B4%25D9%2588/&ved=2ahUKEwinv6bZ8OXxAhXlhf0HHdEUDAQQFjAOegQINRAC&usg=AOvVaw1FwCs_QjU0K3prxpwKS8Lt
⭕ حشو ⬆️
#شانار
#باغبان_آرمین
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
یک قسمت زیبا از متن کتاب با صدای نویسنده
حتما ببینیدش خیلی قشنگه
#ارمیا
#رضا_امیرخانی
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
به نظرم شخصیت ارمیا با سعیدِ از کرخه تا راین شباهت داره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب گاوداری قطع کردن طرف گاوها رو برده اداره آب و فاضلاب😐😐😐
+آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه😑
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
آثـاری کـه بـا محوریـت موضـوع «عدالـت اجتماعـی در حـوزه آمـوزش» سـاخته شـده باشـند، در اولویـت انتخـاب بـه عنـوان آثـار
برتر هستند.
#قسمت1
بعد از واریز کردن یک میلیون و چهارصد تومانِ ناقابل، در آموزشگاه رانندگی ثبتنام کردم. سپس گفتند به دلیل شیوع کرونا و قرمز بودن شهر، فعلاً کلاسها برگزار نمیشود. به محض شروع کلاسها، با شما تماس میگیریم.
دو هفتهای گذشت و بالاخره تلفنم زنگ خورد و خانوم منشی گفت از شنبه کلاسهای آییننامه شروع میشود. استرس وجودم را فرا گرفت. چرا که شنیده بودم کلاسهای آییننامه مختلط است و قرار است با سِیر عظیمی از جنس مخالف روبهرو شوم. آخَر من وقتی که جنس مخالف میبینم، دست و پایم را گُم میکنم.
شنبه شد و با کتابی که قبلاً از داییام قرض گرفته بودم، به آموزشگاه رفتم. بسماللهی گفتم و نفس عمیقی کشیدم. سپس به خودم گفتم:
_استرس نداره که. مثل مدرسَس. دقیقاً مثل مدرسه میری یه گوشه میشینی، درس رو گوش میدی، بعد تموم میشه و بلند میشی میای. بدون هیچ حرکت اضافهای. اوکی؟
به خودم اوکی دادم و وارد اتاق شدم. به جز یک دختر نسبتاً بدحجاب که مشغول وَر رفتن با گوشیاش بود و در ردیف وسط و آن جلو نشسته بود، کَسِ دیگری را ندیدم. مثل اینکه زود آمده بودم. چشمانم را درویش کردم و در ردیف چپ و سه صندلی عقبتر از آن دختر نشستم. دوباره نفس عمیقی کشیدم که کمی از استرسم کاسته شد. مشغول وَر رفتن با گوشیام شدم که دیدم یکی یکی هنرجوها دارند سر میرسند. از شانس گَندَم، همهشان جنس مخالف بودند و من مانده بودم تنهای تنها، میان این همه جنس مخالف که نود و نُه درصدشان هم بدحجاب بودند. هی به تعداد جنس مونثها اضافه میشد و من تنها جنس مذکر اتاق بودم. اینجا بود که فهميدم نه تنها در باغ انار، بلکه در همه جای شهر، جنس مونثها بیشتر از مذکرها هستند. خدا خدا میکردم که حداقل یک همجنس بیایید تا احساس تنهایی نکنم. طولی نکشید که خدا حرفم را شنید و دو پسر وارد اتاق شدند و نفسی از روی آسودگی کشیدم.
بیست دقیقهای گذشت و تقریباً اتاق پر شد. اتاقی که نود درصدشان جنس مخالف بودند. همهمهای میان زنان و دختران به پا شده بود که استاد داخل شد و همگی به احترامش ایستادیم. از شانس بَدِ مذکرها، استادمان هم جنس مونث بود. ایشان نیامده گفتند که آقایان در صندلیهای جلو و خانومها در صندلیهای عقب بنشینند. بدون هیچ چون چرایی، همگی فرمانش را عمل کردند و من و دو نفر از مذکرها جلو و بقیهی هنرجوها که مونث بودند، در صندلیهای عقب مستقر شدند. اینکه مونثها عقب هستند و دیگر چشمم بهشان نمیافتد که گناه کنم، به من قوت قلب میداد.
استادمان پس از معرفی خود و حضور غیاب هنرجوها، شروع به تدریس کرد که ناگهان گفت:
_آقای فرخ، این کتاب آییننامه نیست.
من که مشغول ورق زدن کتابم بودم، با شنیدم اسمم، پیشانیام عرق کرد و تپش قلب گرفتم. سپس با صدایی که از تَهِ چاه میآمد، هول هولکی جواب دادم:
_این نیستش؟
استاد با خونسردی جواب داد:
_نه، این قدیمیه. یه کتاب جدید چاپ کردن که گرچه مشکلاتی داره و ما هم اون رو به راهوَر گزارش دادیم، ولی خب اون کتاب اصلیه.
آب دهانم را قورت دادم و با دستم درِ اتاق را نشان دادم و گفتم:
_پس من برم یه کتاب جدید بخرم.
سپس از روی صندلی بلند شدم و به طرفِ در رفتم که خودکارم از دستم افتاد. حالا همگی به من خیره شده بودند و و من داشتم شُرشُر عرق میریختم. به آرامی دولا شدم و خودکارم را برداشتم. حالا فکر کنید حین دولا شدن، یک جای آدم مثل شلوارش نیز پاره بشود و صدا دهد؛ دیگر نور علی نور میشود!
از اتاق خارج شدم و کتاب جدید را که کم حجمتر از کتاب فعلی بود، از منشی آموزشگاه خریدم. البته هزینهاش همراهم نبود و قرار شد فردا بیاورم. به کتاب فعلی هم که برای به دست آوردنش، چند بار به داییام رو انداخته بودم، پوزخندی زدم و گفتم:
_هه! تاریخ انقضات خیلی زود فرا رسید.
در را زدم و به آرامی وارد اتاق شدم. سپس روی صندلیام نشستم و به ادامهی تدریس گوش فرا دادم.
آن روز تمام شد و روزهای دیگر هم فرا رسید. دیگر استرس قبل را نداشتم و توی گرما میآمدم و میرفتم و قرار بود تا آخر هفته، تدریس کتاب تمام بشود. فردا و پس فردای اولین جلسه نیز، تدریس بخش فنی کتاب تمام شد. البته خداروشکر استاد فنیمان مرد بود و کمی نفس راحت کشیدم. این را هم بگویم که در دو سه جلسه، آن دو پسر هم نیامدند و من در کلاس دو ساعتهی آییننامه، میان انبوهی از جنس مونث تنها بودم. البته اینقدر منظم و سر ساعت و بدون غیبت میآمدم و میرفتم که یک بار استاد خانوممان، موقع حضور غیاب من را به بقیه نشان داد و گفت:
_نظم و انضباط رو از ایشون یاد بگیرید.
هنرجوهای مونث که همگی انگار یک غیبت داشتند، پوزخندی زدند که یکی از آن دخترها گفت:
_خدا حفظشون کنه. انشاءالله ایشون زودتر از ما قبول بشن.
#امیرحسین
#14000426
#قسمت2
این را که گفت، زیر ماسکم لبخندی زدم و عرق سردی روی پیشانیام نشست. سپس یک حبه قند در دلم آب شد و در دلم گفتم:
_خدایا یعنی عاشقم شده؟ وای مگه میشه؟
سپس میخواستم برگردم و نگاهی به عقب بیندازم که ببینم چه کسی را این گفته و اصلاً او لایق دوست داشتن من هست؟ اگر نیست که هیچ؛ ولی اگر لایق هست، بعد از پایان کلاس بروم و خواستگاری کنم و بعد هم کارهای عقد و ازدواج و سیسمونی بچه. واه واه، بلا به دور! چه اعتماد به نفسی هم دارم. الان که دارم فکر میکنم، از شرایط ازدواج فقط شناسنامهاش را دارم. به خاطر همین قید برگشتن به عقب را زدم. البته اینکه یک لشگر جنس مونث بدحجاب آن پشت نشستهاند نیز، دلیل دیگری بود که به عقب نگاه نکنم.
هرچه که بود، جلسهی آخر فرا رسید. استادمان پس از حضور غیاب، شروع به تدریس کرد و میگفت که این بخش کتاب مهم است و زیرش خط بکشید. من هم خودکارم را برداشتم و زیرش خط کشیدم که دیدم جوهر خودکارم تمام شده و هرچه خط میکشم، نمیکشد. واویلا! حالا از چه کسی خودکار بگیرم؟ آخرِ جلسه هم نبود که بگم دیگر آخرش مهم نیست و بیخیال. کل اتاق را هم جنس مونث پر کرده بود و مذکری نبود که خودکاری ازش قرض بگیرم. نگاهی گذرا به مونثها انداختم که دیدم مشغول خط کشیدن هستند و اصلاً توجهی به من ندارند که درخواستم را بگویم. مجبور شدم تا آخر کلاس صبر کنم و الکی خط بکشم که استاد نگوید چرا خط نمیکشی؟!
کلاس تمام شد و هیچ چیزی در آخرین جلسهی آییننامه ننوشتم. میان آن همه بیحجاب، یک مونث با حجاب و چادری پیدا کردم. تصمیم گرفتم یک بار برای همیشه، به خجالتم "های" بگویم و بروم جلو و درخواست کنم اگر میشود کتابش را قرض بدهد تا نکات مهمش را خط بکشم. یا اصلاً شمارهام را بدهم و او از نکات مهم عکس بگیرد و بفرستد. شاید اصلاً به همین بهانه باب آشنایی هم باز بشود و قاطیِ مونثها بشویم. از آموزشگاه بیرون آمدیم. تا یک جایی هممسیر بودیم و به خاطر همین پشتش راه افتادم. تپش قلب شدیدی داشتم. هی میخواستم فامیلیاش را به زبان بیاورم و بگویم "ببخشید، میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟" اما هربار خجالتم به من "های" میگفت و اجازهی مطرح کردن درخواستم را نمیداد. پیش خودم هی میگفتم:
_دِ بگو دیگه لامصب! نمیخوای که ازش خواستگار کنی. میخوای سوال درسی بپرسی. اگه نگی، خیلی... خیلی گاگولی!
از خودم انتظار نداشتم که به خودم بگویم گاگول. بنده خدا آن دختر هم فکر میکرد من مزاحم هستم و قصد مزاحمت دارم. به خاطر همین آنقدر با سرعت میدَوید که از من دور شود. خیلی دلم میخواست بهش بگویم من مزاحم نیستم؛ ولی خب کسی که نتواند درخواست درسیاش را بگوید، چگونه میتواند بگوید من مزاحم نیستم و این حرفش را ثابت کند؟
به هرحال نتوانستم درخواستم را بگویم تا اینکه مسیرمان از هم جدا شد و او رفت آنور و من هم اینور. نا امید شده بودم. منی که نمیتوانم یک درخواست ساده را به یک جنس مخالف بگویم، چگونه میخواهم در آینده خواستگاری کنم؟ اصلاً ولش کن. من تنها به دنیا آمدم و تنها هم از دنیا خواهم رفت.
حالا از آن موقع یک ماه و نیم است که میگذرد. آن روز رفتم و بر اساس حافظهی دیداریام، زیر نکات مهم خط کشیدم. سپس سه هفته بعد کلاسهای آموزش شهریام شروع و همین امروز تمام شد. حالا خود را برای امتحان آییننامه آماده میکنم و اگر قبول شوم، سپس باید برای امتحان شهری آماده شوم. شما هم دعا کنید بار اول قبول شوم و همچنین همهی جوانان نیز عاقبت بخیر شوند.
#امیرحسین
#14000426