eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
880 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از م.م
توی دل یخ ها هیچ چیز نیست .شفاف شفاف است.شفای جگر سوخته یخ است. قسمت دیگری از کتاب"پاورقی" جلال از بس آت آشغال می خورد شده بود، مثل مرغ وخروس که نجاست خوار شده است. کنایه از شنیدن هر حرف یا دیدن هر چیزی که نباید دیدوباعث آلودگی نفس و روح انسان سالم می شود(برای پاک شدن حیوانیکه نجاست خوار شده و برای اینکه گوشتش از نظر فقهی ،پاک بشود وقایل خوردن،اورا قرنطینه می کنند یعنی قبل از ذبح باید در مدت مشخصی به لحاظ غذا خوردن مدیریتش کنند) چه جالب. نمی دونستم .توصیفات خیلی جالب وقشنگن "واو" واقفی
هدایت شده از مهربانی کن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک جرعه کتاب🤗 ...سقاها پیش تر رفتند و جرعه های آب را روی خاک افشاندند.... ۹۹/۸/۲۷ رمان واو بدستم رسید.💝 با تشکر از استاد واقفی🌸
و بدینگونه شعر آقای برقعی هم اناری میشود...(: فریاد بی صداست ترک های پیکرش...⚡️ از بس که خورده خون دل از دست روزگار...💔 +سید حمیدرضا برقعی .
. . هنر برای هنر ، مثل پیچ گوشتی برای پیچ گوشتی است. @ANARSTORY
هدایت شده از مهرابی
تابناک فرهنگی: در رویکرد شناخت و تفکیک شخصیت از تیپ ، با گزاره هایی روبرو هستیم که با وجود بحث‌های آکادمیک بسیار ، اثر عینی و ملموسی بر جای نگذاشته است . ما امروز از آثار دراماتیک مان ، انواع خُرده ها را می گیریم و بر آثار دیگر ملت ها ، رشک ها می بریم . لاجرم ؛ یا بی تفاوتی پیشه می کنیم و یا مبتلا به خود کم بینی می شویم . فیلمنامه ها و رمان های ما پُر است از شخصیت هایی با ویژگی های مشترک جمعی که از میان یک جمعیت بزرگ ، قابل تمیز نیست چرا که هیچ پرداخت خاص روانی فعالی در شخصیت ها انجام نگرفته است . بحث آشنا زدایی در ذهن مخاطب ، یک طرف قضیه است اما ؛ اینکه چه طور از این تیپ ، یک شخصیت اوسّ و قوس دار بسازیم هم طرف مهم دیگر است . برای ابتدای کار به یک پَر شجاعت ، یک سر قاشق خلاقیت و به میزان لازم دانایی و مطالعه نیازمندیم . پس برای تغییر ، این سه عنصر راهگشا هستند . چه شده که ما در دام قهرمانان تیپیکال مثل قیصر و سید گرفتار آمده ایم ناشی از تنبل بودن ما در فکر کردن است . به عبارتی علاقمندیم آنچه که به ذهنمان نزدیکتر می آید را انتخاب کنیم . پسند فیلم های گیشه و رمان های عاشقانه ی سطحی این مطلب را تایید می کند که ما به فکر کردن بی علاقه ایم و چیزی را می پذیریم که به راحتی بتوانیم با آن همذات پنداری کنیم . اصلاً دیدن یک فیلم یا خواندن یک کتاب ایرانی به مراتب سریعتر و آسوده تر اتفاق می‌افتد تا دیدن فیلم و خواندن رمان خارجی چون آنها در پس هنر خود ، ذهن مخاطب را به چالشی جدی می کشد . چه بسا ساعت ها وروزها در مضمون و ساختار آن اثر غرقیم ، در حالی که اینجا می توانیم در یک شبانه روز سه تا چهار فیلم را پشت سر هم ببینیم چون مضامین ، کم عمق است و بار زیادی را بر مغز وارد نمی‌کند . بحث تیپ هم از دل همین ساده پذیری ها می آید . به عنوان نمونه اولین چیزی که از شنیدن اسم یک " روشنفکر " در ذهن‌مان نقش می‌بندد عینک پنسی بند دار ِ یک آدم است با گاز زدن شهوتناک وی به پیپ یا سیگار ! یا برای خلق یک" مادر "موجودی مهربان و پر گذشت در نظر ما می آید که با وجود میل به رشد بچه ها ؛ نگاه عمیق و مازوخیزم واری به گذشته و هم خانگی با جاری ها و خواهر شوهر دارد . همچنین است تصویر کهنه ای که از حاجی بازاری تسبیح به دست و چسنگ بر پیشانی داریم . می بینیم که این تیپ ها کاملا با ذهنمان آشنا و دم دستی هستند . اما مقصود از این بیان ، تغییر تیپ و ظاهر آن روشنفکر ، آن مادر و آن حاجی نیست .باز می‌خواهیم بگوییم می‌شود روشنفکری را نشان داد که دوچرخه سواری با اولین درآمدش دوچرخه می خرد ، می‌شود مادری را نشان داد که همراه دخترش استخر می رود ، می شود حاجی بازاری یی را نشان داد که فیلم خارجی می بیند . دقت کنیم شخصیتی را بسازیم که در درجه اول باورپذیر باشد چون اگر با عقل و یقین ما در تعارض باشد بی گمان راه به بیراه برده‌ایم . به لحاظ نمونه ؛ می توان مادری را پرداخت که برای بزرگ کردن بچه هایش از اقوام پولی قبول نمی کند . او هر روز با اتوبوس کیلومترها از خانه و محله اش دور می شود تا بتواند در ان سوی شهر که کسی او را نمی شناسد ، اسباب بازی بفروشد . کشیدن ِ پایش روی پله های اتوبوس در حالی که پیاده می شود ؛ هم مسافت زیادِ راه و هم عیب بدنی اش را معلوم می کند . این مادر کنار بند و بساطش ؛ کتاب کر و کثیفی دارد درباره ی بهداشت روان کودک که آن را می خواند . این نشان می دهد که این مادر علاوه بر سیر کردن کودکانش ، به روان آن ها نیز اهمیت می‌دهد . اینجوری این مادر از هزاران مادری که برای شکم گرسنه بچه‌شان کار می کنند ممیزی می‌خورد .) این یک مثال ساده بود برای تمیز یک شخصیت از یک تیپ تکراری . بنا بر این شخصیت ما باید روابطش با اطرافیان مشخص ، منطقی و زنده باشد . شخصیت ما باید درست بلد باشد با حوادثی که بر او روی می دهد ، دست و پنجه نرم کند . شخصیت ما از ظاهرش شروع می شود ؛ به صحت و سواد روانش تنیده می شود و در این حین به گفتار و کردارش بند است . این جوری می شود گفت یک شخصیت را درست از کار در آورده ایم . سایت تابناک @ANARSTORY
هدایت شده از م.م
حالا ستاره ها نزدیکتر شده بود .شاید اسمعیل قد کشیده بود.رشد کرده بود.رشیدتر شده بود. اسمعیل یادش می آمد که نیم ساعت که می نشست خسته می شدوتکیه می داد به مادرش وستارگان آسمان را نگاه می کرد.آسمان شب را قشنگ یاد ش بود.پراز ستاره و زیبا.بعدار اذان، اولین ستاره که بیرون می آمدمادرش می گفت:(این ستاره منم ها) پس ماه هم باباست قربونت برم پسرم! شیرین زبون!حتما خورشید هم بابابزرگه عمران ماه نشون،سلطان التجار خورشید نشون. کتاب "واو" اثر اسماعیل واقفی
هدایت شده از M.alipour
میشه خیلی معانی دیگه براش در نظر گرفت کلا هنر برای هنر یه حرف مثلا روشن فکرانه ی بدون فکره هنر برای هنر ارزشمند نیست چون نتیجه ای نداره اما اگر هنر برای انسانیت باشه اون وقت ارزشمند میشه و میشه ازش یاد گرفت مثلا یه شعر میتونه چقد خوب تو ذهن جا بگیره و یک منظور خوب رو در بر داشته باشه مثل : بنی آدم اعضای یکدیگرند یا مثلا میازار موری که دانه کش است یا فیلم های خوب و فیلم های بدرد نخور خیلی غیر مستقیم میشه با هنر آموزش داد میشه با هنر تربیت کرد میشه با هنر سبک زندگی رو تغییر داد..
. . چه کسانی می دانند 4 ستون اصلی داستان کوتاه نوشتن چیست؟ . . @ANARSTORY