💚 برای #امام_حسن (ع)
خاطرات کوچه 😭
.....
زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت
آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت
خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب
سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت
وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام
دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت
جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست
گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت
رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی
سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت
این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند
هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت
با لگد کوبید #زهرا را به دیواری که ریخت
انتقام غزوه ها را از #علی، آخر گرفت
باغبان خسته تا مسجد رسید و شوکه بود
او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت
روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام
مزد خدمت کردنش را خوب، #پیغمبر گرفت
تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا
#مجتبی از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت
با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش
از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت
#کربلا را گاه می دید و صدا می زد: «#حسین -
قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت»
تا نباشد حس غربت در دل معصومشان
دست #عبدالله و #قاسم را #علی_اکبر گرفت
آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را
که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت
سال ها از #صلح گفت و... #جنگ را مغلوبه کرد
درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت
آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن
جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت
تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم
روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_عاشورایی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🖤😭 برای #غربت_امام_حسن (ع) و #حضرت_زهرا (س)
آنگونه
.............
دنبال تو می دوید مست آنگونه
ای وای که راه بر تو بست آنگونه
#طوفان شد و #چادری به پایت پیچید
آمد طرف تو چند دست آنگونه
#سیلی نزنید بر رخ #مادر من
آیینه ی شبنم و گل است آن #گونه
پشت درِ خانه #هیزم آورد خزان
زد #آتش و شد مِهرپرست آنگونه
این طایفه از قدیم هستند غریب
#زهرا و #حسن که از الست، آنگونه
ای کاش تنت #شبانه می شد تشییع
تا حُرمت تو نمی شکست آنگونه
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_فاطمی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🖤😭 برای #شهادت_امام_رضا (ع)
#انگور
.............
انگورها را دانه دانه خورد و پرپر شد
تا آستان در رسید و یک #کبوتر شد
گاهی نشست و گاه از دیوار، یاری خواست
در طول راه از بس به خود پیچید #مادر شد
آنقدر مأمون با زبان، آزار داد او را
مثل #حسن در حجره گفت: ای زهر... بهتر شد!
هر شاخه ی انگور، #تیری بود بر چشمش
#بابالحوائج را به یاد آورد و #ساغر شد
خون می چکید از بین انگشتان بی جانش
چشم خدا از دیدن چشمان او تر شد
در سایه روشن های حجره، دید نوری را
حال و هوای خانه بعد از آن معطر شد
#شمسالشموسِ روی او تا در #محاق افتاد
در آسمان ها، خاطر خواهر مکدر شد
#معصومه، هفده بار افتاد از نفس در #قم
آن روز از آن سرفه ها، خواهر... برادر شد
این برگه، بعد از #کربلا خونین ترین صفحه ست
دل چون #کبوتر بود و از این داغ پرپر شد
#محمد_عابدی
#اشعار_رضوی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
#شاه_بیت
از فشار قبر تا روز جزا آسوده است
هر که اینجا از هجوم زائران یابد فشار
#صائب_تبریزی (یازدهم ه.ق)
✅ @adabkhane
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15