شب رسیده است
کیسهی ستاره را بریز
روی آسمان دامنم
شب رسیده است و مثل روز، روشنم
ماه،
چشمبند نقره را
روی چشمهای عاشق من و تو دوخت
آن چراغِ خسته را ببین
که از حسادتش
عاشقانه سوخت!
هر زمان که دور میشوی،
با ستارههای یادگاریات
حرف میزنم
ماه، خیره میشود
به رقص نور هر ستاره، روی دامنم
راستی
من که راهیِ توام؛
اجازه میدهی
پیش چشمهای مشکی قطار
ناگهان ببوسمت؟
میل، میل توست!
کوپه کوپه،
شعرهای عاشقانهام
در مسیر ریل توست!
دستها:
چشمهای سوم و چهارمِ تواَند!
خط به خط بخوان مرا!
صورتم،
دفتر بِرِیلِ توست!
#سیده_نرگس_میرفیضی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
ای حسرت دیرینه، تو را میبینم
ای بغض هر آدینه، تو را میبینم
حیران خودم که هر نظر جای خودم
عمریست در آیینه تو را میبینم
#محدثه_آشتیانی
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_hs
دلم کبوتر جلدیست کنج گوهرشاد
که دارد از حرمت خاطرات خوش در یاد
هوای صحن و سرایت همیشه بارانیست
و میکند همه را از حصار غم آزاد
کسی ندیده گدایی فقیر برگردد
شفا گرفته در این خانه کور مادرزاد
جوان ارمنی آمد به گریه رو به تو گفت:
پدر شدم به دعای تو؛ خانهات آباد
گلایهها همه از بین راه برگشتند
از آن دمی که مسیرم به این حرم افتاد
بگیر دست مرا، دست واژههایم را
که جز ولای توام نیست هیچ استمداد
برای آن که مرا شاعرت حساب کنی
دخیل بستهام آقا به پنجره فولاد
نمیشناختمت سیل غم مرا میبرد
فدای آن پدری که تو را نشانم داد
#فاطمه_حقبین
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
نذر امام حسن عسکری علیهالسلام
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را
دم عیساییات كفر شیاطین را در آورده
که سلمان میکند لبخند تو هر نامسلمان را
قنوتت عطر حسن يوسف آوردهست و آغوشت
اسیر مهر تو كردهست زندانبان و زندان را
ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان!
سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را
تویی مَن عنده علم الكتاب و گوشهی چشمت
ذذفقاهت یاد داد امثال فضل و ابن ریّان را *
حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب میداند
به جام زهر میخواهد بگیرد از تو میدان را
کبوترهای محنت میشویم ابنالرضا هر شب
پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را
*فضل بن شاذان و علی بن ریّان؛ دو تن از شاگردان حضرت امام حسن عسکری (ع).
#حسين_مودب
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
یک دشت پر از سبزه و ریحان، من، تو
یک کلبهی دنج و گرم، فنجان، من، تو
دلخواهترین لحظه برایم اینست:
یک کوچهی بیپایان، باران، من، تو...
#حامد_طونی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
به یاد #قیصر_امینپور
کاش دیده بودمت
کاش دیده بودمت
آری
ای عزیز
بارها و
بارها
دیدهام تو را
دیدهام تو را
ولی به خواب!
دیدهام تو را و
با تو
خوابهای من
_خوابهای بی خیال،
خوابهای نامنظم شلوغ _
شاعرانه میشدند!
کاش...
((ای دریغ و حسرت همیشگی))
تا هوای صبح
با تنفس سلام تو
بهاری است،
تا زبان عشق
با سرود شاعرانههای تو
مثل چشمه، مثل رود
در زمانه
جاری است،
تا چراغ کوچه،
چشم آینه
از نگاه آفتاب ناگهانی تو
روشن است،
تا همیشهی خدا
حسرت ندیدن تو
با من است
#سید_علی_لواسانی
#دوره_اول_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #صبح_زود
نشر #شهرستان_ادب
@Aftab_gardan_ha
زیر نور آفتاب
یک چنار مهربان
برگ برگ مینوشت
چند شعر و داستان
با صدای های و هو
باد، شادمان رسید
هر چه برگ سبز و زرد
روی شاخه بود، چید
چند برگ سبز را
باد ریخت توی آب
قصههای تازهای
خواند چشمه وقت خواب
ماند لای سنگها
برگ زرد کوچکی
گاز زد به گوشهاش
بچه کفشدوزکی
برگ آخر درخت
سهم یک کلاغ شد
آن چنار مهربان
قصهگوی باغ شد
#فاطمه_غلامی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
ما شبیه قایقی هستیم و دریا زندگی
میبرد با موجهای خویش ما را زندگی
گرچه طوفانیست اما ناخدا وقتی خداست
مثل یک دریاچه آرام است و زیبا زندگی
غم نخور روزی اگر بر گل نشستی، دم به دم
شکل موجی میرود پایین و بالا زندگی
مثل دریا دستهایی مهربان دارد اگر
مثل دریا نیز بی رحم است اما زندگی
گاه میآید به ساحل پا به پای ما و گاه
میکشد ما را میان سیل غمها زندگی
عاقبت یک روز غرقت میکند در خود ولی
مرگ کشتی نجات توست، امضا؛ زندگی...
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
خط به خطّ صفحهی پیشانیات اشراقی است
صبح صادق در همین تصویر معنا میشود
فیلسوفان را اشارات تو عاشق میکند
آرزومند شفایت ابن سینا میشود
مست از یاقوت سرشار کلامت میشویم
با جواهرهای نابت فقه پویا میشود
از حدیثت عالمان اعجاز را آموختند
هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا میشود
احسنالصدق است هر بیتی که در وصف شماست
شعرهای صادقانه بهترینها میشود
#محمدمهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آله_و_سلم
دل خواستی که بی سر و سامان بیاورم
اینک تو جان بخواه که من جان بیاورم
پیغمبری! به معجزه هم احتیاج نیست
باید به چشم های تو ایمان بیاورم
آنگاه از زلال نگاه تو آیهای
از آیههای سورهی انسان بیاورم
جان را که تشنهی نفس مهربان توست
تا زمزم تلاوت قرآن بیاورم
باید به شک بیفتم و از تار و پود خویش
ابلیس های تازه مسلمان بیاورم
اصلا طبیب و مرهم زخم و دوا تویی
من هر چقدر حال پریشان بیاورم
ای منکران نور خدا دم فرو برید
تا هل اتی بخوانم و برهان بیاورم
باید برای وصف تو از بین واژهها
آن را که یافت مینشود، آن بیاورم
مدح تو بر زبان خدا جاری است و من
شاعر شدم که زیره به کرمان بیاورم
#زینب_احمدی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
به همسایهی دیوار به دیوار وطنم؛ افغانستان
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
گنجشککان به مرگ پر و بال دادهاند
دردا که شعلهور شده باز آشیانتان
نامهربانی از همه عالم چشیدهاید
ای من فدای داغ دل مهربانتان
سر رفته است از لب دیوارتان غروب
در خون تپیده باز افق آسمانتان
کو فرصت درخشش ماه و ستارهها؟
کو چشمروشنی شب بامیانتان؟
کو گونههای سرخ و سفید زنان شهر؟
کو خندهی عروسکی کودکانتان؟
دستش به آبیاری گلها نمیرود
همدست خارهاست مگر باغبانتان؟
این بیبهار ماندن گلخانه تا کجا؟
تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟
عمری ببارد آه که طغیان کند مگر
یک روز رودخانهی اشک روانتان
ما غمشریک حادثههایی پر از دریغ
ما در مرور ثانیهها همزبانتان
بعد از هزار و یک شب رنجی که بردهاید
آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟
ای کاش سرنوشت کمی ساده میگرفت
تا سختتر از این نشود امتحانتان
#فاطمه_عارفنژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
هزار دور در این چرخ روزگار زدند
به دور باطل خود مهر اعتبار زدند
سیاهسکهی خود را شبانه بخشیدند
اذان صبح نگفته به کوچه جار زدند
نمازشان که قضا شد کمی ورق برگشت
دو دست بعد سحر با وضو قمار زدند
هوای سرد خزان را بهای زر دادند
حراج مفت به گلخانهی بهار زدند
شبیه آتش دین داغ دستشان بودم
به جرم کفر مرا یخزده به دار زدند
به اسم اینکه به نور خدا نگاه کنند
هرآنکه مانعشان بود را کنار زدند
#علی_سمرقندی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha