فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چراغ_خواب_خاص_بسازید👌👌
#خلاقیت
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2741🔜
یا حبـــــــــیبـــــ من لاحبــــــیـــبـــ لہ
یکبارگفتی
މވࡄℒℴνℯࡅߺ߳ߺࡉ މߊހތ
ومنهزاربار
ࡏࡆ᪴ࡄࡐ߳ߺࡅߺ᤺ߺࡉشدم♥️✨
الہـــــــــــے
بـــــــــہ امــــــــــــیــــــــد تـــــــو✋
#داستان
#عنوان_قصه
🌸بساط
عصر بود که میثم آخرین کفش را واکس زد. پولهایش را شمرد و داخل جیبش کرد. سبد پلاستیکیاش را که از چندجا پاره بود روی دوشش گذاشت و به طرف داروخانه راه افتاد. داروخانه خیلی شلوغ نبود؛ دو خانم جوان با لباسهای سفید و مقنعههای مشکی که روبان قرمز دورش دوخته شده بود پشت پیشخوان ایستاده بودند نسخهها را یکی یکی میگرفتند و داروها را آماده میکردند. جلو رفت روی پنجهی پایش ایستاد و نسخهی مچاله شده را از توی سبد برداشت دستش را به طرف خانم پشت پیشخوان بلند کرد:«خانوم اجازه! میشه این نسخه روبهم بدید!» خانم به میثم نگاه کرد لبخند زد و مشغول آماده کردن نسخه شد. میثم روی صندلی آبی داروخانه نشست. پسربچهای همسن و سال خودش جلوی داروخانه روی دوچرخهی ۲۴ سبز نشسته بود. میثم داشت به دوچرخه نگاه میکرد که خانم جوان صدایش کرد. از جا پرید و جلو رفت:«پسرم پول نسخهت گرون میشه پیشِت پول داری؟»
من و من کنان پرسید:«خانوم اجازه! چقدر میشه؟»
خانم جوان داروها را توی پلاستیک گذاشت:«۲۳۰تومن»
میثم نفس راحتی کشید. لپهایش را پرباد کرد:«بله دارم چند روزه دارم پولامو جمع میکنم»
دست توی جیبش کرد. چشمانش گرد شد. خبری از پول نبود! جیبش را بیرون کشید. نگاهش روی سوراخ جیب خشک شد.
بغض مثل لقمهی نجویده توی گلویش گیر کرده بود. به خانم جوان نگاه کرد:«الان میرم پیداش میکنم»
منتظر عکسالعمل نماند و بیرون دوید. راهِ آمده را چند بار بالا و پایین کرد اما خبری از پولهایش نبود. اشک از گوشهی چشمش سُر خورد. هوا داشت تاریک میشد. صدای اذن را که شنید سر بلند کرد. گنبد و گلدستهی مسجد را روبهرویش دید. یاد مادربزرگش افتاد:«خدا بعد نماز به آدما نزدیکتره دعاها زودتر مستجاب میشن» با پشت دست اشکش را پاک کرد. وارد مسجد شد کنار حوض نشست و چندباری به صورتش آب پاشید دستهایش را هم زیر شیر گرفت مسح سر را که کشید به طرف ورودی آقایان دوید. پشت سر جماعت ایستاد بساطش را کنارش گذاشت مثل همه خم و راست شد و زیر لب سورههایی که بلد بود خواند. نماز که تمام شد دستان کوچکش را بالا برد. صدای مکبر حواسش را پرت کرد:«نمازگزاران عزیز نمازتون قبول باشه، عرض شود که یه بنده خدایی توی راه مسجد یه مقدار پول پیدا کرده اگه کسی پول گم کرده بیاد پیش من مقدارش رو بگه من پول رو تقدیمش کنم... همه باهم دعای فرج رو زمزمه میکنیم... بسم الله الرحمن الرحیم...»
میثم با شنیدن حرفهای مکبر میان گریه خندید.
#باران
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2742🔜
1_1293237597.mp3
1.36M
🌺#میلاد_امام_حسن_عسکری(ع)
🌼امشب از سمت آسمون میباره
🌸بارون خیر و برکت میباره
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
ما همه بچه های انقلابیم🇮🇷✌️
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2743🔜
#استوری
چشم تماشا شد
امام عسکری آمد...
💐 میلاد امام حسن عسکری(علیه السلام) رو محضر حضرت ولی عصر(عجلالله) و اهالی رسانه تبریک عرض میکنیم.❤️
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2744🔜
امام حسن عسکری علیه السّلام، تواناییهای زیادی داشتند. یکی از توانایی های ایشان، رام کردن اسب وحشی بود.
روزی از روزها، خلیفهی زمان ایشان، اسب چموش و خطرناکی داشت که هیچکس نتوانسته بود آن را رام کند و سوارش شود. یکروز از امام خواست تا سوار آن اسب وحشی شود . قصدش این بود که حیوان امام را به زمین بکوبد یا با لگد به او صدمه بزند. امیدوار بود که امام با این حادثه کشته و یا زخمی شود. امام حسن عسگری (علیه السّلام) جلو رفت. دستش را روی سر اسب گذاشت و نوازش کرد و بهآرامی سوارش شد و به طرف خلیفه حرکت کرد و فرمود:« این حیوان که بسیار آرام و نجیب است ! » خلیفه که از خجالت و دستپاچگی نمیدانست چه کند گفت:«حالا که توانستید آن را رام کنید من آن را به شما هدیه میدهم.»
#داستان
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2745🔜
بنده امین من
#ارسالی_کاربر
امیرعباس سالاری هستم 😊
از تهران
خداقوت عیدتون مباااااااااارک😍🌷🌷
#ارسالی_کاربر
https://digipostal.ir/hassanaskari
https://digipostal.ir/ihasanaskari
[
https://digipostal.ir/askarihbd
https://digipostal.ir/emaskari
https://digipostal.ir/hasanaskari
کارت پستال ولادت امام حسن عسکری💐💐💐💐💐
محمد مهیار شهامتی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
از شهر اردبیل
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2746🔜
#ارسالی_کاربر
تسنیم بخشی 10 ساله از تهران🌺
خداقوت ممنونم از شما🌹🌹🌹
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
💚سال ۲۳۲ بود و از ماه ربیع الثانی، هشت روز میگذشت. در یکی از خانههای مدینه، پدر و مادری منتظر تولد فرزند خود بودند. پدر، بهترین پدر دنیا، امام هادی علیه السلام بود و مادر، زنی دانشمند و پرهیزگار و با خدا، به نام #حُدَیثه.
💜 ناگهان صدای نوزادی در خانه ی کوچک امام علی النقی، امام هادی علیه السلام بلند شد. امام یازدهم ما، بهدنیاآمده و دنیا را روشن کرده بود. شکوفهی لبخند، روی لبان پدر و مادر نشست و نوزاد حسن نام گرفت.
بنابراین، یازدهمین امام ما، هم نام امام دوم، امام حسن مجتبی علیه السلام شد و چون بعدها در یک منطقه ارتشی زندگی می کرد، به او #عسکری گفتند.
آن روز، آسمان به زمین تبریک میگفت و زمین به خودش افتخار می کرد. فرشتهها بالهاشون رو بازکردهبودند و دورتادور زمین میگشتند. همه خوشحال بودند و تولد این نوزاد رو بههم تبریک میگفتند.
امام حسن عسکری علیه السلام پدر بزرگوار امام زمان، مهدی موعود(عج الله تعالی فرجه الشریف) هستند. امام حسن عسکری علیه السلام یک مژده خیلی بزرگ بهما دادند، مژده یک انقلاب جهانی بهدست فرزندشون حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف). آن حضرت بهما مژده دادن که وقتی پسرشون امام زمان ظهور کنه، اون روز، روز بزرگ پیروزی و روز شکست سیاهیِ. همه زورگوها و آدم های بد ازبینمیروند و برای آدمهای خوب، دنیایی درست میشه که هرکسی آرزو میکنه زنده باشه و اوندنیا رو ببینه.
📚#داستان
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
🔚2746
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ساخت گلدان کاکتوس🌵
#خلاقیت
#کاردستی
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2747🔜