بنده امین من
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️ 😁اول صدای📢 تلویزیون رو خیلی زیاد کردم، پس از چند دقیقه آقای صبوری با خانواده محترم ا
🙋♂🤦♂🙎♂🤷♂🙆♂🙅♂💁♂🙇♂
🌿آموزش احکام درقالب طنز😁
🕗....تا آماده شدیم تقریبا ساعت هشت شب حرکت کردیم ولی من دست بردار نبودم 😁تصمیم گرفتم اونجا هم اذیت کنم 😈اما اونشب وجدانم ول کن نبود😬 هی بهم می گفت :می دونی چندتا گناه بزرگ انجام دادی، اذیت پدر و مادر، بی احترامی به مهمان، آزار و اذیت مؤمن، بی احترامی به معلم، اسراف و خرابکاری، وای هوشنگ چکار کردی🤦♂، به خودم گفتم به توچه و... ولی توی دلم هم ناراحت بودم و هم از خودم بدم اومده بود 🙍♂آخه من به غیر از همه آزارم به هیچکس نمی رسید توی راه به بابا اصرار کردم تندتر بره . 🚗
با خودم می گفتم وقتی زودتر از آقای صبوری برسیم ، از دیوار خونه شون می پرم توی خونه و کنتور برق رو خراب می کنم 😜
اتفاقا نقشه گرفت ما زودتر رسیدیم، همینکه از پیکان دودزای بابام پیاده شدم یهو شدید دستشویی ام گرفت.☹️ مارپیچ مارپیچ از دیوار بالا رفتم در حالیکه خودم رو به هم می پیچیدم فشار دستشویی تعادلم رو به هم زد چشمتون روز بد نبینه از بالای دیوار شپلق افتادم،😫
توی خونه سطل آشغال بزرگی بود که صاف افتادم توی آشغالا ، همون موقع یه سگ سیاه گرسنه بیچاره تازه پوزه اش رو کرده بود توی آشغالا که دست من خورد روی پوزه ی سگ.🤭 سگه ترسید و کلیس کلیس کرد و منم از ترس، شلوارم رو خیس کردم.😱 بدنم هم بوی اشغال گرفته بود و هرچی بابام صدام می زد روم نمی شد بگم چی شده.🙄
فقط میگفتم:واخ، آخ پام بابام، وای پام مامان، پیف پیف اوف اوف، تا اینکه آقای صبوری هم رسید و در رو باز کرد و همه با تعجب دیدن توی سطل آشغال گیر کردم، 😨😰به هر زحمتی بود منو از سطل بیرون کشیدن، یه کمی هم پام زخم و خونی شده بود،🤕 بابام گفت: چرا شلوارت خیسه؟!
گفتم :توی آشغالا هوا گرم بود،🤥 عرق کردم، بعد گفت: چرا بوی سگ می دی؟!!😪 یه کم که اومدم توی روشنایی دیدم دستم هم کمی زرد شده،🤦♂ متوجه شدم که قبلا هم گل به روتون یه گربه بی تربیت هم توی آشغالا دستشویی کرده بود 🤷♂
حالا من توی حیاط توی سرما ایستادم و انواع و اقسام بوها و رنگ ها را با خود حمل می کردم
🙎♂🙆♂
بابام که سرخ شده بود و توی سرما عرق کرده بود و از عصبانیت می لرزید .😡 هی از آقای صبوری عذرخواهی می کرد و منم حیران خیره خیره به اطراف نگاه می کردم. 😳خلاصه همونجا رفتم حمام، و خودم رو با دستمال کاغذی پاک کردم😱 مامانم شلوار یدکی برام آورده بود، داد، پوشیدم تا اومدم بیرون.، آقای صبوری گفت چرا موهات خشکه مگه حمام نرفتی🤨⁉️ گفتم ببخشید با دستمال کاغذی خودم رو پاک کردم آقای صبوری گفت نه باید بری حتما خودت رو با آب بشوری چون بول و مدفوع حیوان حرام گوشت و خون حیوانی که خون جهنده داره و سگ نجسه باید حتما خودت رو بشوری.
توکه لباس دومتم نجس کردی😒 سریع رفتم حمام،🛁 چون دیگه شلوار نداشتم همون شلوارکی داشتم پوشیدم پشت به همه و رو به دیوار نشستم 👖
بعد گفتم :من از همه معذرت می خوام به خصوص از شما آقا معلم
بابام که بی چاره عین چغندر آب پز شده بود😡😤 و مامانم هم هی دست می زد توی صورتش و نچ نچ می کرد🤭 و بچه های آقای صبوری از خنده روده بر شده بودند 😁🤣 تا خرابکاری های من اصلاح شد ساعت از 12 شب گذشته بود😇
آقای صبوری گفت: هوشنگ جان باید روی گلت به سمت ما باشه به خاطر همین شیرین کاری هات ازت خوشم میاد 😏 همانطور که خودت می دونی آدم وقتی که می خواد بره مهمونی باید نجاست توی لباس و بدنش نباشه👚👖 بدنش پوشیده باشه لباسش باید مناسب باشه جای مناسبی بنشینه
و رو به صاحبخانه و میزبان بنشینه😉
خدا رو شکر شب یلدامون شب پرخنده ای شد 🤣و در عین حال کلاس درسی شد شب از نیمه گذشته باید سریع شام بخوریم🍱 که به کارای فردامون هم برسیم نظم و زمان برای یک انسان عامل رشده،⏰.
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
#آموزش_احکام_درقالب_طنز
#نویسنده_جناب_مسعوداسدی
#قسمت_دوازدهم
#بخش_اول
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1813🔜
بنده امین من
🙋♂🤦♂🙎♂🤷♂🙆♂🙅♂💁♂🙇♂ 🌿آموزش احکام درقالب طنز😁 🕗....تا آماده شدیم تقریبا ساعت هشت شب حرکت کردی
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️
✅.....از اتفاقات امشب
می خواهیم یک درس بگیریم انسان وقتی می خواد نماز بخونه می خواد به مهمانی خدا بره
همه اتفاقات امشب رو باید توی نماز رعایت کنه❇️⚜🔆
باید *\0/*طهارت داشته باشه طهارت برای نماز یعنی وضو*\0/* بگیره
باید ازاله ی نجاست کنه یعنی اگر بدن یا لباسش نجسه باید نجاست رو برطرف کنه*\0/* با وضعی که برای هوشنگ توی سطل آشغال به وجود اومد کسی مهمانی نمی ره آخه میزبان خوشش نمیاد(◔‿◔)
باید ستر عورت کنه یعنی بدنش توی نماز پوشیده باشه*\0/*
اگه امشب هوشنگ شلوار یا ژاکت نداشت با بدن لخت که نمی تونست مهمانی بره ⚠️〽️
باید احکام لباس و مکان رو رعایت کنه یعنی ........
😂😁😊
ادامه دارد......
#آموزش_احکام_درقالب_طنز
#نویسنده_جناب_مسعوداسدی
#قسمت_دوازدهم
#بخش_دوم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1814🔜
InShot_۲۰۲۴۰۱۰۴_۱۶۴۱۴۷۸۳۰_۰۴۰۱۲۰۲۴.mp3
13.14M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟠داستانهایی از عشق حاج قاسم به حضرت فاطمه زهرا(س)❤️
🔴 حاج قاسم سلیمانی گفت: هر وقت در شبهای جنگ هیچ کاری از دست ما برنمیآمد، پناهگاهی جز حضرت زهرا(س) نداشتیم...
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_دوازدهم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
داستان حضرت موسی ۱۲.mp3
13.34M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟡ماجرای ثـ💰ـروت عظیم قارون و عذاب خدا برای او
🟣قارون گفت: این ثروت ها را خودم بدست آوردم حالا میخواهم هر جور دلم میخواهد زندگی کنم😤😢
#قصه_قهرمان_های_قرآنی
#قصه_حضرت_موسی
#قسمت_دوازدهم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
پیروزی در جنگ.mp3
11.15M
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
🔴 ماجرای جذاب و شنیدنی از برگشتن ورقِ جنگ و پیروز شدن حزب الله لبنان •••✌🏻🇱🇧
🔵 سید حسن مقابل دوربین نشست و خطاب به اسرائیلی ها گفت:
"به دریا نگاه کنید که دیگه سربازانتون رو نخواهید دید..."
🚀🌊🛳
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#قسمت_دوازدهم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─