بنده امین من
🙇♂💁♂🙅♂🙆♂🙋♂🤦♂🤷♂ 😆آموزش احکام درقالب طنز ....همون یکی سطل زباله دو روز شستنش طول می کشه 🤦♂ غ
🙇♂💁♂🙅♂🙆♂🙋♂🤦♂🤷♂
🔷آموزش احکام در قالب طنز
🤗......ببین این سرای طویل استه یه تانکر با پومپ پیشار داروم با آن راحت میشه کف سرای و پرش ها و همی جا را شوشته کرد✨
😁غلام گفت الان که دیگه آقای صبوری نیست چرا اینجوری حرف می زنی ⁉️
گفتم می خوام تو هم متوجه نشی من هوشنگم
آخه می ترسم پیش آقای صبوری منو لو بدی🤣
نمی دونم غلام چرا دندوناشو به هم می فشرد احتمالا دندوناش می خارید 😬
غلام گفت خوب پاشو برو تانکر رو بیار
گفتم صبر کن الان می پاشم
😄
سریع رفتم تانکر رو با یک وانت آوردیم وسط حیاط گذاشتیم 🚚 شیلنگ تانکر به همه جای خونه می رسید غلام گفت حیاط و سرویس ها رو بشور تا من اتاق ها رو گرد گیری کنم 🛢
پمپ رو روشن کردم فشار آب خیلی زیاد بود سر شیلنگ رو گرفتم سمت باغچه 🌺🌸🌾
آب وقتی به گل و گیاه و سبزی می رسه باید جون بگیره اما باغچه ی این خونه برعکس بود تا سر شیلنگ رو سمت باغچه می گرفتم گل و گیاه و سبزه و شاخه های درخت تکه تکه می شدن،
فشار آب می خورد به خاک باغچه و خاک و گل پرتاب می شد روی حیاط و لباسام، 🧟♂
خیلی خوشحال شدم آخه باغچه صاف و آماده برای کشت جدید شد 😂
🚿شیلنگ رو گرفتم سمت شیشه های پنجره اتاق که بشورم یهو شیشه ها خرد و خاکشیر شدن😨 و پاشیدن توی سر و کله ی غلام و صورت غلام زخمی شد 🤕 داشتم صحنه رو نگاه می کردم که یادم اومد شیلنگ آب هنوز سمت اتاقه، آب پاشید توی اتاق و فرش ها هم خیس شدند 🤦♂
فکر کنم تاریخ مصرف شیشه ها تموم شده بود 🤷♂
با خودم گفتم شیشه ها رو آب می کشم تا شیشه های به درد نخور بریزن پایین، تا آقای صبوری مجبور بشه شیشه های محکم بذاره 🙆♂
یک دفعه غلام داد زد مواظب باش، و دوید طرفم شیلنگ رو بگیره گفتم ممنون مواظب خودم هستم 💁♂نمی خواد کمک بدی خودم تنهایی می شورم که یهو شیشه پای غلام رو برید خون زد بیرون 💉
شیلنگ رو انداختم رفتم طرف غلام که کمکش کنم پای من هم برید و فرش های اتاق نجس شدن
💉🌡
غلام خواست با دست خون ها رو پاک کنه دستش نجس شد دست گرفتیم به دیوار که بلند شیم دیوار هم نجس شد لی لی کنان🤔🙅♂ خواستیم بیاییم از اتاق بیرون اون یکی پامون هم زخمی شد پاهای خونی مون رو کردیم توی کفش و با دوچرخه رفتیم 🚲داروخانه دوچرخه و کفش ها هم نجس شدن 🤨
و توی راه خدا خدا می کردیم که آقای صبوری از راه نرسه😱
چسب و باند گرفتیم و اونها رو هم نجس کردیم و پا هامون رو پانسمان کردیم عینهو چارلی چاپلین برگشتیم خونه ی آقای صبوری🙄😆
چشمتون روز بد نبینه پاهامون زخمی دستامون خونی شیشه ها شکسته فرش ها خیس باغچه داغون، حیاط گل آلود،🤭😩
غلام بی چاره هم چون منو خیلی دوست داشت به خودش نفرین می کرد و می گفت خدایا منو بکش تا از دست این هوشنگ راحت بشم🤩
کنارش نشستم و گفتم واقعا غلام تو خیلی فداکاری😎
من خرابکاری کردم ولی تو خودت رو نفرین می کنی تو چقدر خوبی،🤪 بی زحمت قبل از اینکه خدا تو رو بکشه خرابکاری های من رو هم به گردن بگیر🤓 آبروم پیش آقای صبوری نره، من اون دنیا برات جبران می کنم یهو می بینی آینده به جای داستان دهقان فداکار نوشتن غلام فداکار ☹️😁
حرفای من معجزه کرد آخه غلام یهو صورتش سرخ شد☺️ غاره ای کشید پاش خوب شد و بلند شد و با همان پای زخمی چنان لگدی بهم زد که پاش در رفت و نشست روی زمین 🤣و به خاطر اینکه منو زده بود خیلی دلش سوخت و گریه می کرد و می گفت
خدایا من بمیرم و اینو نبینم..🤲 گفتم غلام جان غصه نخور باور کن من اصلا دردم نیامد آخه برس فرش شویی توی جیبم بود لگدت به اون خورد🙄😜
اصلا من چیزیم نیست هرچی من دلداریش می دادم اون بیشتر خودشو می زد. آدم نباید اینقدر دل نازک و مهربان باشه😆😅😂
ادامه دارد......
#آموزش_احکام_درقالب_طنز
#نویسنده_جناب_مسعوداسدی
#قسمت_بیست_ویکم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2259🔜
😌 * دنیای دوست داشتنی *
🎖️ اوقات فراغت جوونای مؤمن چطور میگذره؟
😎 #تابستان_تعطیل_نیست
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2260🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_سلمان_فارسی (قسمت اول: در جستجوی حقیقت )
این انیمیشن، انیمیشنی ایرانی است و سازندگان آن با نیتی قابل تقدیر سعی داشته اند درقالب بیان سرگذشت سلمان فارسی است داستان این انیمیشن است در اصل سرگذشت سلمان حریت و آزادگی و جستجو برای یافتن حقیقت برجسته است.
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚 2261 🔜
مَن لَم يَتَعَلَّم فِی الصِّغَرِ لَم يَتَقَدَّم فِي الكِبَرِ
كسى كه در كودكى نياموزد، در بزرگ سالى پيش نمى افتد
#امامعلیعلیهالسلام
#غررالحكمحدیث8937
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2262🔜
#بیتعارف ۴
البته خیلی بیتعارف بودن هم زیاد خوب نیست...
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2263🔜
#داستان
بهترین آرزو
قاصدک آرام از ساقهاش جدا شد. سوار نسیم توی آسمان پرواز کرد. از آن بالا به دشت زیبا و سرسبز نگاه کرد. گلسرخ را دید. جلو رفت و آرام کنارش نشست. لبخند زد و گفت:«سلام دوست من چرا غمگینی!»
گلسرخ سرش را بلند کرد. قاصدک را که دید جواب داد:«سلام خیلی تشنهام چند روزه آب نخوردم»
آهی کشید و سرش را پایین انداخت. یک دفعه چیزی یادش آمد به قاصدک نگاه کرد و گفت:«آرزو میکنم بارون بباره» و آرام قاصدک را فوت کرد.
قاصدک سوار نسیم شد و توی آسمان پرواز کرد.
به آن سوی دشت رسید. گلهای زرد آفتابگردان دشت را زیباتر کرده بودند. جلو رفت. کنار آفتابگردان نشست. آرام گفت:«سلام دوست من، چرا غمگینی؟»
آفتابگردان آرام سرش را بلند کرد و جواب داد:«سلام، هوا چند روزه ابریه، دلم برای خورشید تنگ شده»
آهی کشید و سرش را پایین انداخت. یک دفعه چیزی یادش آمد. به قاصدک نگاه کرد و گفت:«آرزو میکنم هرچه زودتر ابرها برن و خورشید پیدا شه» و قاصدک را فوت کرد.
قاصدک سوار نسیم از آفتابگردان دور شد. پشت دشت روی تخته سنگی نشست. لبهایش میلرزید و چشمانش خیس شده بود. یکدفعه انگار چیزی یادش آمد. به آسمان نگاه کرد و گفت:«آرزو میکنم آرزوی دوستانم برآورده بشه»
از لابه لای درختان و گلها صدایی شنید:«ها هو، هاها هوهو، هاهاها هوهوهو»
نسیم گوشهایش را تیز کرد و گفت:«صدای باده من دیگه باید برم»
هنوز خیلی دور نشده بود که آقای باد قاصدک را از روی تخته سنگ بلند کرد. قاصدک لبهایش را جمع کرد و گفت:«لطفا من رو بگذار پایین، اصلا حوصله ندارم»
آقای باد هوهو کنان پرسید:«هوهو چرا، هاها چی شده؟»
قاصدک سعی کرد روی تخته سنگ بنشیند گفت:«افتابگردون آرزو کرده ابرا برن و خورشید بیاد! گلسرخ آرزو کرده بارون بیاد اما من نمیتونم آرزوشون رو برآورده کنم»
آقای باد دور قاصدک چرخید و گفت:«این که غصه نداره با من بیا تا آرزوی دوستانت رو برآورده کنیم»
قاصدک سبک شد و سوار باد راه افتاد. آقای باد آن بالا، درست بالای آفتابگردان ایستاد و محکم فوت کرد. ابرها از جایشان تکان خوردند و با سرعت به آن سوی دشت راه افتادند. خورشید از پشت ابرها بیرون آمد. آفتابگردان سرش را بالا گرفت. خورشید را دید. گلبرگهایش طلایی شدند. به قاصدک نگاه کرد که سوار باد پشت ابرها از آنجا دور میشد. برای قاصدک برگ تکان داد. باد ابرها را فوت میکرد تا به گلسرخ رسیدند. ابرها درست بالای گلسرخ ایستادند. صدای رعد و برق این سوی دشت پیچید. گلسرخ سرش را بالا گرفت. گلبرگهایش سرختر شدند. قاصدک را دید که سوار باد به او نگاه میکرد. برای قاصدک برگ تکان داد. لبهای قاصدک میلرزید و چشمانش از خوشحالی خیس شده بود.
#باران
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2264🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #تماشایی | تابستانت را رنگی کن
💪🏻 این تابستان با تنبلی خداحافظی کنید
🔻 #تابستان_تعطیل_نیست
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2270🔜
بنده امین من
#ارسالی_کاربر
استیکر از طرف سیده فاطمه میرحسینی از شهر یزد
خودشون درست کردن😍
مرحبااا به شما موفق باشی👏👏👏👏🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده طراحی
#خلاقیت
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2271🔜
#بیتعارف ۵
جملههای تعارفی، هرکدام جای مخصوصی دارند.
دقت کنید...
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2272🔜