eitaa logo
بنده امین من
3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌸👦 🔙120🔜
🌼🌸👦 اینم یه کاردستی_خلاق با مواد در دسترس با درست کردن چنین کاردستی و شخصیت بخشیدن به اون کلی میشه قصه تعریف کرد و تخیل بچه هارو گسترش داد😊 مناسب ۳ سال به بالا 🌼🌸👦 🔙121🔜
31.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه های آسمانی- تقسیم غذا با دیگران حتی با حیوانات. داستانی از امام حسن علیه السلام 🌼🌸👦 🔙122🔜
🦋🌼🌸🦋👦 یکی دیگر از قصه های زیبای کودکانه که دنیای حیوانات را برای کودکان متصور می شود, قصه گربه و روباه است. این قصه به کودکان آموزش می دهد داشتن یک مهارت قوی بهتر از داشتن هزاران مهارت کوچک و ضعیف می باشد. گربه اي به روباهي رسيد .گربه كه فكر مي كرد روباه حيوان باهوش و زرنگي است ، به او سلام كرد و گفت : حالتان چطور است ؟ روباه مغرور نگاهي به گربه كرد و گفت : اي بيچاره ! شكارچي موش ! چطور جرات كردي و از من احوالپرسي مي كني ؟ اصلا تو چقدر معلومات داري ؟ چند تا هنر داري ؟ گربه با خجالت گفت : من فقط يك هنر دارم. روباه پرسيد : چه هنري ؟ گربه گفت : وقتي سگها دنبالم مي كنند ، مي توانم روي درخت بپرم و جانم را نجات بدهم . روباه خنديد و گفت : فقط همين ؟ ولي من صد هنر دارم . دلم برايت مي سوزد و مي خواهم به تو ياد بدهم كه چطور بايد با سگ ها برخورد كني. در اين لحظه يك شكارچي با سگ هايش رسيد . گربه فوري از درخت بالا رفت و فرياد زد عجله كن آقا روباه . تا روباه خواست كاري كنه ، سگ ها او را گرفتند. گربه فرياد زد : آقا روباه شما با صد هنر اسير شديد ؟ اگر مثل من فقط يك هنر داشتيد و اين قدر مغرور نمي شديد ، الان اسير نمي شديد. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙123🔜
🦋🌼🌸🦋👦 صبح که میشه خروسم میزنه زیر آواز میگه دیگه بیدار شو کوچولو از خواب ناز از رختخواب در بیا خورشید خانوم بیداره زمین چه روشن شده از نور اون دوباره پاشو دیگه عزیزم پاشو با لب خندون سلام بکن به بابا به مادر مهربون 🦋🌼🌸🦋👦 🔙124🔜
🌼🌸👦 هنر کلاژ کاغذ کشی تقویت ماهیچه های دست 🌼🌸👦 🔙125🔜
🦋🌼🌸🦋👦 کودکان عموما از شنیدن داستان ها و قصه ها لذت می برند. اگر این داستان ها آموزنده و مفید باشد, کودکان چیزهای بسیاری از آن ها یاد می گیرند. داستان کوتاه کودکانه علاوه بر جذابیت, کودکان را از شنیدن قصه ها خسته نمی کند. داستان گفتن برای کودکان علاوه بر اینکه فواید بسیاری برای کودکان دارد, فرد را به دنیای دیگری می برد. برخی کودکان از شنیدن داستان ها طولانی خسته می شوند و به همین دلیل ممکن است پس از مدتی شنیدن قصه برای آن ها جذاب نباشد. داستان کوتاه کودکانه علاوه بر اینکه برای کودکان بسیار جذاب است, آن ها را خسته نمی کند. شیرین ترین و جذاب ترین داستان کوتاه کودکانه برخی از قصه های کودکانه با وجود کوتاه بودن, حاوی مطالب مهم و مفید هستند. این داستان ها علاوه بر اینکه برای کودک جذابیت دارد, او را خسته نمی کند و او از شنیدن آن لذت می برد. داستان های تصویری کودکانه نیز این خاصیت را دارند و کودکان به شنیدن این داستان ها علاقه بیشتری دارند. یکی از داستان قدیمی کودکانه که بسیار شیرین و پند آموز است, قصه کوتاه روباه و کلاغ می باشد. این قصه به کودکان آموزش می دهد که به سادگی فریب افرادی با فکر پلید را نخورند. داستان کوتاه روباه و کلاغ یکی بود یکی نبود. در یک روز آفتابی آقا کلاغه یک قالب پنیر دید, زود اومد و اونو با نوکش برداشت, پرواز کرد و روی درختی نشست تا آسوده, پنیرشو بخوره. روباه كه مواظب كلاغ بود ، پيش خودش فكر كرد كاري كند تا قالب پنيررا بدست بياورد. روباه نزديك درختي كه آقاكلاغه نشسته بود ، رفت و شروع به تعريف از آقا كلاغه كرد : ” به به چه بال و پر زيبا و خوش رنگي داري ، پر و بال سياه رنگ تو در دنيا بي نظير است . عجب سر و دم قشنگي داري و چه پاهاي زيبائي داري ،‌ حيف كه صدايت خوب نيست. اگر صداي قشنگي داشتي از همه پرندگان بهتر بودي. كلاغه كه با تعريف هاي روباه مغرور شده بود ، خواست قارقار كنه تا روباه بفهمد كه صداي قشنگي داره ، ولي پنير از منقـارش مي افتـد و آقـا روبـاه اونو برمي داره و فـرار مي كنه. كلاغ تازه متوجه حقه روباه شد ولي ديگر سودي نداشت. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙127🔜
🦋🌼🌸🦋👦 لباسهاي رنگارنگ سبز و سفيد و قشنگ هر كدام از لباسها لازم باشد با هوا هوا كه سرد و برفيست لباس گرم بافتنيست دستكش و شال و كلاه بپوشم وقت سرما وقتي هوا گرم مي‌شه لباس نازك خوبه با لباس مرتب هستي تميز و راحت 🦋🌼🌸🦋👦 🔙128🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
های آسمانی داستان برادر کاری و برادر دزد- قصه آموزده درباره کسب روزی 🌼🌸👦 🔙130🔜
🦋🌼🌸🦋👦 یه روز، صبح جمعه، فاطمه و محمد، همراه بابا و مامان برای تفریح و گردش به پارک رفته بودن. توی پارک، وقتی بچه‌ها، بازی کردنشون تموم شد، پیش مامان و بابا اومدن تا کمی میوه بخورن و استراحت کنن، محمد که خیلی خسته شده بود، دراز کشید و گفت: بابا یه سئوال! ما برای تفریح و شادی هم آداب داریم.؟! بابا کتابی که تو دستش بود رو بست و گفت: بله، ما برای همه‌ی‌ کارامون آداب داریم. ما قبل از این که برای تفریح از خونه بیرون بیاییم، صدقه می‌دیم و از خدا می‌خوایم که به سلامتی به خونه برگردیم . وقتی هم که با دوستان، یا خانوادمون برای تفریح رفتیم، یاد خدا رو فراموش نمی‌کنیم ، نمازمون رو اول وقت می‌خونیم ، خوش اخلاقیم و می‌خندیم و شوخی می‌کنیم اما گناه نمی‌کنیم . مثلاً دیگران رو مسخره نمی‌کنیم که همه بخندن، چون این کار تفریح آدم های نادون است. تازه، ما می‌تونیم خوراکی یا هرچیزی که با خودمون آوُرده بودیم رو به دیگران هم بدیم تا به همه خوش بگذره. و دیگه این که توی گردش باید مواظب چیزایی که همه از اون استفاده می‌کنن باشیم و اونا را خراب نکنیم مثل آب سردکن ها، وسایل عمومی یا حتی گل و درختانی که خدا آفریده تا همه استفاده کنن. فاطمه اجازه گرفت و پرسید: بابا، ما برای تفریح و شادی، چه کارایی می‌تونیم بکنیم؟ بابا جواب داد: آفرین چه سوال خوبی پرسیدی! بچه‌ها، ما غیر از این که آخر هفته‌ها می‌تونیم به گردش و تفریح بریم، توی روز هم می‌تونیم بازی و ورزش و تفریح کنیم تا خسته و کسل نباشیم و بتونیم بقیه روز کارامون رو با شادی و نیروی بیشتری انجام بدیم . پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: بهترین سرگرمی مرد مۆمن، شنا و بهترین سرگرمی زن، ریسندگی است. (مفاتیح الحیات، ص ۲۰۴ ) حالا شما می‌تونین کتاب بخونین، یا می‌تونین ورزش هایی مثل تیراندازی و شنا و اسب سواری انجام بدین یا می‌تونین با خانواده به مسافرت برین که باعث تندرستی و سلامتیه. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙131🔜
🦋🌼🌸🦋👦 یه روز دلم گرفته بود کنج اتاق نشستم با دلی پر ز غصه زانو بغل گرفتم اشکای دونه دونه می ریخت به روی گونه دلم که بیقرار بود هی می گرفت بهونه رفتم وضو گرفتم رو به خدا نشستم گفتم خدا ، مهربونی درد منو تو میدونی از غصه ها بکن رها این دل بی تاب مرا دلم که بیقرار بود میون سینه لرزید از اون بالا بالاها نوری به قلبم تابید اندوه و بیقراری پا به فرار گذاشتند به جاش امید و شادی تو قلبم پا گذاشتند یاد خدا به دلها امید میده با شادی با یاد اون مهربون از رنج وغم، آزادی 🦋🌼🌸🦋👦 🔙132🔜
🦋🌼🌸🦋👦 درداستان هایی که شخصیات آن را اشیا و حیوانات تشکیل میدهند، کودک به راحتی میتواند خود را به جای آن شخصیت قرار دهد. روزی روزگاری دو تا در، توی یک خانه بودند. یکی درِ قشنگ اتاق پذیرایی و دیگری درِ معمولی حمام بود. آن ها هر دو، زندگی مصیبت باری داشتند، چون آن خانه پر بود از بچه های تُخس و شیطون که دائم به این طرف و آن طرف می دویدند و در ها رو لگد می زدند و محکم به هم میکوبیدند. شب ها وقتی همه خواب بودند، درها در مورد اتافاقات روز با هم درد دل میکردند. درِ اتاقِ پذیرایی همیشه خسته و بیمار بود و با خشم و عصبانیت حرف می زد. ولی در حمام او را آرام می کرد و می گفت: “نگران نباش این رفتار آنها طبیعی است. آنها بچه اند و به زودی این دوران را پشت سر می گذارند و عاقل می شوند. کمی صبر و تحمل داشته باش، خواهی دید که اوضاع خوب خواهد شد.” به این ترتیب در اتاق پذیرایی آرام می گرفت. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙133🔜
🦋🌼🌸🦋👦 ولی یک روز، بعد از یک مهمانیِ بزرگ که مهمان ها بارها و بارها به درها لگد زدند و آن ها را به هم کوبیدند، در اتاق پذیرایی سرانجام صبرش را از دست داد و گفت: ” دیگر بس است! دیگر کافی است! یک دفعه دیگر کسی مرا به هم بکوبد، می شکنم و یک درس حسابی به آن ها می دهم.” این دفعه او به حرف در حمام گوش نکرد و روز بعد، به محض این که یکی از افراد خانواده در اتاق پذیرایی را به هم کوبید، در شکست! بزرگتر ها، بچه ها رو دعوا کردن و به بچه ها هشدار داده شد که بیشتر مراقب درها باشند و آن ها را محکم به هم نکوبند. این موضوع باعث شد دلِ درِ اتاق پذیرایی خنک بشه. بالاخره مزه ی شیرین انتقام رو چشید! 🦋🌼🌸🦋👦 🔙134🔜
🌼🌸👦 اما بعد از گذشت چند روز، پدر و مادر تصمیم گرفتند درِ شکسته را، که هم خیلی زشت بود و هم جرق و جرق صدا می داد، عوض کنند. اونا به جای تعمیر درِ شکسته، تصمیم گرفتند آن را تعویض کنند. به همین منظور درِ پذیرایی رو درآوردند و بیرون از خانه انداختند. در زیبای اتاق پذیرایی وقتی خودش رو توی سطل آشغال دید، از کاری که کرده بود پشیمان شد، چون از خودش صبر و تحمل نشان نداده بود. حالا اون رو از خانه بیرون انداخته بودند. امکان داشت کسی بیاد و برای گرم شدن اون رو آتش بزنه، یا این که با ارّه به جونش بیافتند. 🌼🌸👦 🔙135🔜
🦋🌼🌸🦋👦 در این حال، دوستش درِ معمولی حمام در جای خود باقی ماند و بچه ها یاد گرفتند با آن رفتار ملایم تری داشته باشند. خوشبختانه، در اتاق پذیرایی سرانجام آتش نگرفت یا این که اره نشد! در عوض مرد فقیری او را از میان آشغال ها برداشت و اگر چه در شکسته ای بود، ولی برای کلبه محقر او همان هم غنیمت بود. در اتاق پذیرایی خوشحال شد که فرصت آن را پیدا کرد تا دوباره یک در مناسب باشد و به خود قول داد که دیگر در مقابل سختی ها صبور باشد. اخلاقی داستان: روحیه صبر به شما کمک می کند که شرایط دشوار را تحمل کنید، تا وضعیت شما بهبود یابد. 🦋🌼🌸🦋👦 🔙136🔜
توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند . هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت: من بیشتر می خوام. آهو خانم می گفت: آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود. ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود. یک روز که با برادرش دنبال رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان را پیدا کند و بگیرد، یک سبد میوه که شاید انسانها آنجا، جا گذاشته بودند را دید که ریخته شده روی زمین. طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: گنده ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با پوزه خود (دهان ) به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف. بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم بردند. حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت: صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده گفتند: او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته: اگر گلابی بخورد مداوا خواهد شد. آهو خانم گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم، لطفا او را به لانه ی ما بیاورید. بچه های آهو خانم آمدند هوا تاریک شده بود. آهو خانم سبد میوه را که دید گفت: توی میوه ها گلابی هم هست گفتند: نه ، آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود. دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی را که نیمه خور کرده بود دید که گریه میکند به او گفت چرا گریه می کنی ؟ گلابی جواب داد: تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بعد این شعر را به دم قهوه ای یاد داد : 🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐 گلابی تمیزم همیشه روی میزم اگر که خوردی مرا  نصفه نخور عزیزم خدا گفته به قرآن همان خدای رحمان اسراف نکن تو جانا در راه دین بمانا 🦋🌼🌸🦋👦 🔙138🔜
🦋🌼🌸🦋👦 رضا (علیه السلام)که نور خداست امام هشتم ماست رئوف و مهربونه دردامونو میدونه میکنه مارو دعوت میریم مشهد زیارت اونجا مثل بهشته پر شده از فرشته با پدر و مادرم وقتی که میریم حرم کنار درمیمونیم اذن دخول میخونیم دست میذاریم رو سینه به اون ماه مدینه با ادب و احترام میگیم به آقا سلام قربون قبر پاکت چه عطری داره خاکت کاشکی میشد که من هم اینجا کبوتر بشم پر بکشم تا خدا توی حریم رضا علیه السلام 🍎🍎🍎 🦋🌼🌸🦋👦 🔙139🔜
🦋🌼🌸🦋👦 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃؟ 🍃 🍃 🍃 🍃 (ع) 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃(ع) 🍃 🍃‍ 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃(ره 🍃 🍃 🍃 سلام الله علیها 🍃 🍃 امام محمدباقر علیه السلام 🍃 🍃 🍃 🦋🌼🌸🦋👦
🦋🌼🌸🦋👦 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃؟ 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃؟ 🍃(ص) 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃؟ 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🦋🌼🌸🦋👦
🦋🌼🌸🦋👦 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃‌ 🍃 🍃۱ 🍃۲ 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃۱ 🍃۲ 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃؟ 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🦋🌼🌸🦋👦
🦋🌼🌸🦋👦 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃(س) 🍃 🍃 🍃 🦋🌼🌸🦋👦