eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
#Part_147 #اسرا آماده‌ی رفتن بودیم، کیانا یک طرف کنارم ایستاده بود و رویا هم یک طرف، و هر کدوم مثل
و با کیانا وارد مغازه می‌شیم، کیانا به گفته‌ی خودش کل مغازه رو خالی کرد و تا تونست لواشک و پاستیل و چیپس و پفک و... برداشت! بعد حساب کردن پولش از مغازه خارج می‌شیم و به سمت ماشین می‌ریم و حرکت به سوی شمال و خوشگذرانی! *** بعد حدود ۳ ساعت راه ماشین می‌ایسته و هر کاری می‌کنیم تا روشن بشه اما انگار نه انگار...
~حیدࢪیون🍃
#Part_148 و با کیانا وارد مغازه می‌شیم، کیانا به گفته‌ی خودش کل مغازه رو خالی کرد و تا تونست لواشک
کیانا از ماشین پیاده میشه و کاپوت رو میده بالا، آستین های مانتوش رو یکمی بالا میده تا مانتوش کثیف نشه، بعد یکمی دست کاری کردن ماشین که حدود چهل دقیقه طول میکشه به سمتم میاد و میگه:بشین پشت فرمون استارت بزن! پشت فرمون می شینم و با داد رو به کیانا میگم : -وای کیانا از صبح رقتی به خون کاپوت افتادی بنزین نداریم که! کیانا از حرص پوست لبش رو میخوره و میگه: - وای،کسری بهم گفت ببر بنزین بزن اما یادم رفت! رویا با صدای خواب آلود میگه : - چه خبره؟ کیانا شروع میکنه به توضیح دادن برای رویا،که گوشیم رو بیرون می کشم و شماره امیر حسین رو می گیرم... که بعد چند بوق کوتاهی صداش درون گوشی می پیچه و با عصانیت و نگرانی میگه: _کجایید شما خانوما؟ چرا رویا گوشیش رو جواب نمیده؟ که با مِن مِن میگم:داداش آروم باش، بنزین تموم کردیم توی راه موندیم! خیالش که راحت میشه حالمون خوبه میگه:الان کجایید؟ _دقیقا نمیدونم اما حدود یک ساعتی میشه که توی راه مکث کردیم! که آنتن میره و گوشی قطع میشه...
~حیدࢪیون🍃
#‌‌Part_148 کیانا از ماشین پیاده میشه و کاپوت رو میده بالا، آستین های مانتوش رو یکمی بالا میده تا م
از توی پلاستیک خوراکی ها لواشکی بر می دارم و مشغول خوردن می شم، اسما خوابه و رویاهم مشغول کار کردن با گوشی تا دره ای آنتن بود و بتونه دوباره تماس بگیره... *** حدودا بعد چهل دقیقه امیرحسین اینهاهم می رسن صورت کسری کاملا قرمزه شده بود رو کیانا داد می زد: - مگه نگفتم ماشین بنزین نداره؟
بعد حدود سی دقیقه کار ماشین درست میشه و حرکت می‌کنیم، بعد یکمی حرکت کردن به مسجدی میون راه می‌رسیم، ۲۰ دقیقه ای میشه که اذان ظهر رو گفتند بعد وضو گرفتن به سمت خانوم ها میرم و مشغول خوندن نمازم میشم، بعد خوردن ناهار و یکمی استراحت حرکت می‌کنیم به ادامه‌ی راه... * بعد حدود یک ساعت و نیم به شمال و ویلای عمه می‌رسیم، دوتا اتاق داشت که یکی برای ما خانوم ها و دیگری هم برای مردها... از شدت خستگی روی تخت رها میشم و چشم هام رو می‌بندم که از بعد چند دقیقه چشم هام گرم میشه و کم کم به عالم بی خبری فرو میرم. * با صدای شر شر بارون چشم هام رو باز می‌‌کنم و از خواب بیدار میشم، به سمت پنجره میرم و پنجره رو باز می‌کنم. بارون زیبایی می‌باره که دلم می‌خواد برم و زیر بارون قدم بزنم و آرامش رو بچشم، از بچگی بارون رو دوست دارم. که همون لحظه صدای اذان صبح بلند میشه و بوی هوای بهاری فضا رو پر می‌کنه، بوی گلهای بهاری، بوی خاک نم خورده و بوی باران... بوی عشق بوی بندگی... چادر سفیدم رو از داخل کیفم بر می‌دارم و سرم می‌کنم و از اتاق خارج میشم... آسمان نزدیک های صبح بود ولی هنوزم هوا خودش رو به تاریکی می‌زد‌. بعد وضو گرفتن به سراغ خدایی رفتم که بودنش جبران همه نبودن هاست... خدا یهویی شکرت!
~حیدࢪیون🍃
#Part_150 بعد حدود سی دقیقه کار ماشین درست میشه و حرکت می‌کنیم، بعد یکمی حرکت کردن به مسجدی میون را
بعد خوندن نماز و زیارت عاشورا به سمت آشپزخونه میرم و تصمیم می‌گیرم تا بقیه خوابیدن برای صبحونه عدسی درست کنم. *** بعد درست کردن عدسی کیانا خواب آلود و با موهای ژولیده وارد اشپزخونه میشه و میگه: - سلام. که با مهربانی جواب سلامش رو میدم و میگم: - خوب خوابیدی؟ که تنها سرش رو به نشونه‌ی مثبت تکون میده و به سمت شیر اب میره و مشغول شستن صورتش میشه، بعد شستن صورتش به سمت گاز میره و میگه: - به به اسرا خانوم، چه بویی راه انداختی! برو بقیه رو بیدار کن که دلم ضعف رفت برای صبحونه اسرا پز‌. که همون لحظه کسری یاالله کنان وارد آشپزخونه میشه و میگه: - سلام. - علیک و از آشپز خونه خارج میشم و به سمت اتاق میرم، اسما رو از خواب بیدار می‌کنم و مشغول صدا زدن رویا میشم که بعد چند باری صدا زدن بیدار میشه و منم همراه بقیه به آشپزخونه میرم. سفره رو گذاشته بودن و همه بیدار بودن به جز ماهان... کیانا برای همه غذا می‌ریزه و مشغول خوردن صبحونه می‌شیم.
. 🌷فاطمیه‌ی امسال، با فاطمیه‌های قبل فرق می‌کند! ما چادرکشیدن را به چشم دیده‌ایم.. هتک حرمت را به چشم دیده ایم.. و پهلوهای شکسته را... 😔💔
-313581821_-1434665221.mp3
9.85M
'🖤𖥸 ჻ مادر غمخوار .. رزق امشبمون 😭😭 تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات ❤️🍂☕️♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی میخونم هر سحر آروم🔻 از کربلایی حسن عطایی و محمد حسین پویانفر😯‼️ باهم این مداحی رو میخونن😦🤭 هنوز ندیدی فیلمشو؟!! 😐 بیا لینکش داخل این کانال سنجاقه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3218014258C1dd064dfed