eitaa logo
دروس الشباب
399 دنبال‌کننده
122 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
آیا می دانید معنایی و لفظی «» و «» و «» چیست؟ با ما همراه باشید
در باب : 1- در ابتدای باب با ذکر این نکته که چرا ابن مالک ابتدا از صحبت کرده و سپس بعد از تکمیل بحث به سراغ باب رفته است به یک بحث معروف در علم نحو اشاره کرده که با این عنوان مطرح می شود: «إذا دار الأمر بين كون المحذوف فعلا و الباقى فاعلا و كونه مبتدأ و الباقى خبرا» یعنی: اگر امر دائر شد بین اینکه اسم مرفوع را فاعل برای فعل مقدر بدانیم یا مبتدایی که خبرش در تقدیر است، چه کنیم؟ کدام ترکیب درست است؟ مثلا در آیه (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ) نقش «الله» چیست؟ آیا تقدیر آیه این است؟«اللّهُ خَلَقَهُم»، یا «خَلَقَهُمُ اللّهُ‏»؟ پاسخ این سؤال در گروه حل این مسأله است که اصل در مرفوعات چیست؟ فاعل یا مبتدا؟ از ذکر این نکته خالی است. برای مطالعات تکمیلی در این بحث می توانید به بابپنجم مغنی ذیل همین عنوان مراجعه نمایید: إذا دار الأمر بين كون المحذوف فعلا و الباقى فاعلا و كونه مبتدأ و الباقى خبرا؛ فالثانى أولى‏ 2- در بحث به ترکیب الزیدان به عنوان پرداخته و آن را شرح می دهد؛ در حالی که به بررسی این ترکیب و امثال آن نپرداخته است. نیز مثال «أ قائمٌ أبواه زیدٌ» را بررسی می کند که آیا مبتدای وصفی هست یا نیست، به طور کلی شرح و توضیح و بررسی تطبیقی مبتدای وصفی بر مثال ها، در کاربردی تر و جزئی تر است. 3- در به علت در (أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ) پرداخته است ولی مثال برای ذکر نکرده است. 4- در بحث و اینکه آیا هست یا نه؟ عبارات سخت تر است و عبارات شیوا تر و جامع تر است. 5- شرح بیت « و أبرزنه مطلقا حيث تلا ما ليس معناه له محصّلا» در ، مفصل تر و گویاتر است. اگر چه هم و هم در این بیت دچار کم گویی اند و تکمیل مطلب را باید در . 6- ذیل بیت « و أخبروا بظرف أو بحرف جر ناوين معنى «كائن» أو «استقر». » به مذاهب مطرح در تقسیم خبر به سه قسم: مفرد؛ جمله؛ و ظرف و جار و مجرور اشاره کرده و استدلال آنها را بیان می کند ولی وارد این بحث نشده است. 7- به حدی درباره جار و مجرور دقیق سخن گفته که به مشهور هم به طور غیر مستقیم اشاره دارد و می گوید «» به صیغه است. پس تقدیر «مُستَقَرّ» به صیغه اسم مفعول، غلط است. 8- اگر چه در شرح بیت: « و لا يكون اسم زمان خبرا عن جثّة و إن يفد فأخبرا» مثال های بیشتری دارد ولی در بیان قاعده های مطرح در ذیل این بیت، دقیق تر و کامل تر است. 9- در کامل تر از است. بررسی مثالهایی نظیر «إن ذهب عير فعير فى الرّباط» و «شرّ أهرّ ذا ناب»، و «شى‏ء جاء بك‏» و _مرفوع بعد از و ... که در بررسی شده است، طلبه را برای فهم دقیق تر مثل های عربی و عبارات آماده تر و مأنوس می کند. 10- بسیار دقیق تر کامل تر به شرح بیت « و الأصل في الأخبار أن تؤخّرا و جوّزوا التّقديم إذ لا ضررا» پرداخته است ولی حق مطلب را ادا نکرده است. در این بحث، به و نظر علمای مدرسه و هم اشاره دارد. طلبه ای که بخواند می داند که در ««زيد قائم»، و «زيد قام أبوه»،و «زيد أبوه منطلق‏» است نه اینکه دو وجه صحیح باشد. در حالی که از این مطالب به دست نمی آید. 11- مصرع «كذا إذا ما الفعلُ كانَ خبراً» در دقیق تر توضیح داده شده و در اینجا را به جا آورده و منشأ شرح خود را که پدرش بر است، معرفی می کند. 12- بر بیت «كذا إذا عاد عليه مضمر ممّا به عنه مبينا يخبر» دقیق تر و بهتر و کامل تر از است و به در «ضَرَبَ غُلامُهُ زيداً» و آن به «صاحبها فى الدّار» نیز اشاره می کند. که چرا نحویین مثال دوم را ممتنع می دانند ولی در صحت مثال اولی اختلاف نموده اند؟ ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/2412642376C439d1ec02d
: اسماء دائم الإضافه ای که چهار حالت دارند. غُلِبَتِ الرُّومُ (2) في‏ أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3) في‏ بِضْعِ سِنينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ(4) (سوره روم) قراءات: : مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ نقل نموده که برخی مِنْ قَبْلِ وَ مِنْ بَعْدِ (به کسر و بدون تنوین) خوانده اند. قرائت منقول توسط فراء را تخطئه نموده و گفته صحیح آن است که مِنْ قَبْلٍ وَ مِنْ بَعْدٍ (به کسره و با تنوین) بخوانند. و البته برخی هم آیه را اینچنین خوانده اند. (الدر المصون) اکنون این سؤال مطرح است که بین «» و «» و «» چیست؟ : بین این قراءات دو فرق است: یک و یک ؛ و البته درک و نوشیدن ، بعد از درک ، میسّر خواهد بود. : «»: فقط معنای مضاف إلیه در نیت و تقدیر است. «»: لفظ مضاف إلیه در تقدیر است (و معلوم است که وقتی لفظ در تقدیر باشد، معنایش هم مراد است.) «»: هیچ چیزی در تقدیر نیست و إصطلاحا می گویند مضاف الیه «نسیاً منسیّاً» است. : «» (مبنی بر ضم): وقتی می گوییم فقط معنای مضاف الیه در تقدیر است، یعنی: 1- مضاف إلیه، به خاطر وجود قرینه حذف شده است. 2- برای تعبیر از مضاف إلیه، لفظ خاصی منظور نیست. مثلا در همین آیه به قربنه «وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ» (آیه3)، مضاف إلیه «مِن قبلُ و مِن بعدُ» حذف شده و تقدیر آن می تواند هر یک از «من قبل غَلَبِهِم و من بعد غَلَبِهِم» یا «من قبله و من بعده» یا «من قبل ذلک و من بعد ذلک» باشد. (توضیح اینکه: گاهی خود لفظی که برای تعبیر به کار می رود در مقصود گوینده دخالت دارد همانند اینکه می گویند: «بفرمایید بنشینید» یا «بنشین» یا «بتمرگ») «»: متکلم لفظ مضاف إلیه را به خاطر رعایت اختصار حذف نموده در حالی که همان لفظی که قرینه می فهماند منظور است. مثلا در این آیه تقدیر چنین است: در تقدیر است «من قبل غَلَبِهِم و من بعد غَلَبِهِم» (در این حالت، جای این سؤال هست که علت ترجیح یک واژه بر واژگان دیگر چیست؟ چرا متکلم فقط این لفظ را اراده کرده است؟ این واژه چه معنایی را می فهماند که سایر واژگان از فهماندن آن قاصراند.) «» (با کسر و تنوین): در این حالت، هیچ چیز در تقدیر نیست و قبل و بعد، نکره محضه اند. نظیر اینکه در فارسی می گوییم: «قبلاً گفته ام» یا «بعداً خواهم گفت». می بینید که در زبان فارسی هم در زمانی از این واژه با تنوین استفاده می کنیم که می خواهیم به طور کاملا مبهم سخن بگوییم و قید خاصی منظورمان نمی باشد. : این بحث اختصاصی به و ندارد و در ذیل نیز مطرح است: ، ، ، ، ، ، با ذکر شود. () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
: جرجانی: ترادف عبارتست از: ورود الفاظ گوناگون بر یک معنی به اعتبار واحد . (التعریفات ص31) در البرهان ج2 ص107 استعمال آن را در قرآن، پذیرفته است. در حالی که در الفروق اللغویه ص13 و محمد بن زیاد معروف به این الأعرابی و ابوالعباس ثعلب و احمد بن فارس قزوینی و ابن درستویه، استعمال واژگان مترادف در قرآن را مردود می داند. اینان معتقدند همان طور که استعمال یک لفظ در بیشتر از یک معنی جایز نیست، استعمال دو لفظ نیز در یک معنی جایز نمی باشد. ابوالفتوح رازی در روض الجنان و ابوعبیده معمر بن مثنی در مجازات القرآن «» و «» و «» را به معنای جستجو کردن و مترادف دانسته اند ولی ابوهلال عسکری بین آنها گذاشته است او می گوید: در مورد جستجوی در پی چیز خوب و برای جستجوی در پی چیز بد است. : قرآن، تحسس را در مورد یوسف و برادر وی به کار برده که امر خوبی است: « يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخيهِ » (یوسف/87) (پدر به فرزندانش امر می کند به دنبال یوسف و برادرش بگردید) و تجسس را نهی کرده است: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا » (حجرات/12). https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
بین و و و و و چیست؟ حالات روانی انسان نسبت به هر گزاره ای که می شنود یا کشف می کند، چند گونه است ( ، ، ...)؛ از دیدگاه منطق دانان کدام یک از این حالات و کدام یک است؟ و در از کدام یک و در چه بابی سخن می گویند؟ مطالب با ذکر https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
صیغه های صرفی فرق بین و إمرأةٌ طاهرٌ (طاهر و پاکیزۀ از حیض) إمرأةٌ طاهرةٌ (طاهر و پاکیزۀ از عیب های اخلاقی و کثیفی ها) @DUROUS_ALSHABAB
در کتاب های درسی قسمت پنجم نمونه هایی از سانسور نمونه هایی از مباحث منطق که در علوم دیگر مورد استفاده قرار می گیرد ولی از کتب آموزشی جدید حذف شده است: نمونه نخست: رؤوس ثمانیه: علماء در هنگام آموزش هر علمی، هشت مطلب را درباره آن علم به عنوان مقدمه بیان می کردند و معتقد بودند دانستن این مطالب باعث می شود دانشجو بهتر و با دید صحیح تری آن علم را بیاموزد. به این هشت مطلب " رئوس ثمانیه " یا "موضوعات هشتگانه" می گفتند که عبارتند از: ۱. تعریف علم ۲. موضوع علم ۳. فایده علم ۴. مؤلف علم ۵. ابواب و مباحث علم ۶. جایگاه علم در میان دیگر علوم ۷. غرض و مقصود علم ۸. روش های تعلیم علم نمونه دوم: یا هر علمی سه رکن دارد که آنها را اجزای آن علم نیز می‌نامند: 1. موضوع علم 2. مبادی علم 3. مسائل علم اجزای علوک با رؤوس ثمانیه: مقصود از رئوس ثمانیه، مباحثی است که به عنوان مقدمه و پیش از شروع در هر علم به آن پرداخته می‌شود. اما اجزای علوم، مباحثی است که در متن هر علم به آن پرداخته می‌شود و محتوای فصول و بخش‌‌های هر کتاب و مقاله می‌تواند باشد. نمونه سوم: در برخی از کتب منطقی جدید جهات قضایا را حذف نموده اند و برخی دیگر فقط آنها را تعریف می کنند ولی فایدۀ این بحث و اینکه اگر صغری و کبری در هر یک از اشکال اربعه دارای جهت باشد، آیا می دهد یا خیر؟ و چرا؟ و نتیجه اش دارای چه جهتی خواهد بود؟ اینها حذف شده است. @DUROUS_ALSHABAB
سرف و تبذیر «سَرَف» یعنی: تجاوز از حدّ. جوهری آن را ضد «قصد» یعنی اعتدال و میانه روی دانسته است. نکته: اسراف و سَرَف هر دو به يك معنى است ولى به عقيده طبرسى: اگر تجاوز در جانب افراط باشد اسراف گفته ميشود و اگر در جانب تقصير باشد سرف (ذيل آيه 6 سوره نساء). در قرآن: استعمال آن در قرآن همه جا از باب افعال است‏. (زمر: 53.) إِنَّهُ لا يُحِبُ‏ ‏ (اعراف: 31) (نساء: 6) ‏_يُسْرِفُوا (فرقان:67) بَذر: پاشيدن تخم به اسراف كار مبذّر مي گويند زیرا مال را مي پاشد و متفرّق مي كند. راغب می گويد: تبذير به معنى تفريق است و اصل آن بذر پاشيدن است بعدا به طور به کسی که مال خويش را ضايع مي كند مبذّر گفتند «إِنَ‏ الْمُبَذِّرِينَ‏ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ» اسراء: 27 ابن مسکویه در بين «سرف» و «تبذير» می گوید: سرف عبارت است از جهل به اندازۀ حقوق مثلا كسى كه حقش هزار تومان به وى دو هزار تومان بدهند ولى تبذير عبارت است از جهل به مواقع و مواضع حقوق مثلا مالى را كه مستحقش زيد است بواسطه نادانى و جهل به عمرو دهند. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
واحد و أحد اسم شریف به معنای است در اشتمال بر نفی اجزاء و ابعاض و فرق میان واحد و أحد در سه وجه است: 1- واحد متفرد بالذات است (دال ب بساطت ذات است) و أحد متفرّد بالمعنی (دالّ بر بساطت معنایی است) 2- واحد به سبب مورد أعم از أحد است زیرا واحد بر ذوی العقول و غیر ذوی العقول اطلاق می شود ولی أحد بر غیر ذوی العقول اطلاق نمی شود. 3- واحد در ضرب و عدد داخل می شود (واحد، یک عددی است)؛ ولی أحد داخل نمی شود (احد، یک بلا عدد است.). خواندن اسم الأحد در همه وقت برای تخلیص و به حرف سیزده بار فایده عظیم دارد و هزار بار در خلوت گفتن چنان ظاهر شود که ملائکه با وی همراهند. و عدد کبیرش سیزده و وسطش چهار و صغیرش نیز چهار است. : جنات الخلود https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
و ها شهید اول در قاعدۀ 204 از کتاب القواعد و الفوائد ده فرق بین حد و تعزیر بیان کرده است که شرح آن از کتاب «تعزیر و گسترۀ آن» اثر آیت الله مکارم چنین است: اوّل: تعزير هر چند از ناحيه كثرت محدود است و نبايد به مقدار حدّ شرعى برسد، ولى از ناحيه قلّت اندازه خاصّى ندارد؛ امّا حدود شرعى چنين نيست و اين مهمترين فرق آنهاست. دوم: عبد و حرّ (بردگان و انسانهاى آزاد) در تعزيرات مساوى هستند؛ امّا در حدود مساوى نمى باشند. سوم: ميزان تعزيرات بستگى به مقدار و چگونگى جرم دارد، ولى در حدود كافى است كه آن جرم صورت پذيرد، به هر شكل كه باشد. بنابراين تفاوتى بين كسى كه آلوده يك جرعه شراب شده، و شخصى كه يك بطرى خورده نمى باشد. چهارم: تعزيرات تابع مفاسد و عوارض نامطلوب آن جرم است، هر چند جرم ارتكابى معصيت شمرده نشود؛ همانند تأديب كودكان... (هر چند برخى از فقهاى شيعه آن را تعزير نمى شمرند، بلكه تأديب مى نامند. در اين صورت اين، تفاوت محسوب نمى شود) ولى در حدود چنين نيست. پنجم: اگر معصيت كوچك باشد تعزير آن هم كم خواهد بود، والبتّه تعزير كم اثرى ندارد، و صدق تعزير نمى كند، بدين جهت برخى معتقدند دراين گونه موارد تعزير ساقط مى گردد. در حالى كه چنين حدّى وجود ندارد. ششم: تعزيرات با توبه ساقط مى شود، امّا همه حدود اين گونه نيست، بلكه محلّ گفتگوست. هفتم: حاكم شرع در بين انواع تعزير مخيّر است، در حالى كه چنين تخييرى در حدود نيست، مگر در حدّ محارب؛ زيرا حاكم مخيّر بين قتل، تبعيد و بريدن دست و پاى محارب مى باشد. هشتم: مقدار تعزير از جهت انجام دهنده جرم، كسى كه جرم بر او واقع شده، و نوع جرم متفاوت مى شود، ولى اين امور هيچ تاثيرى در حدود ندارد. نهم: اگر مصاديق اهانت در شهرها مختلف باشد، در هر شهر عرف همانجا معيار خواهد بود؛ ولى حدود در تمام مكانها يكسان است. دهم: تعزير گاه حقّ الله است؛ مانند دروغگويى، و گاه حقّ الناس است؛ مثل توهين به يك انسان، و گاه هر دو جنبه را دارد؛ همانند توهين به اموات صالح و پرهيزكار (مثل توهين به عالم وارسته اى كه از دنيا رفته)، امّا تمام حدود جز حدّ قذف حقّ الله است. نکته: لازم به ذکر است که اکثر الحدود (در مورد تازیانه) 100 تازیانه است و اقل الحدود 40 تازیانه است. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB