سال ۱۴۰۱ بود
اولین سفر اربعینم مقارن شده بود با اولین سفر کربلا
اولین باری که نیت کرده بودم چشمامو شستشو بدم به رؤیت ایوون طلای آقا جانم امیرالمومنین
اولین دفعه ای که قصد کرده بودم شمیم سیب قبر مطهر سیدالشهداء رو استشمام کنم
اولین مرتبه ای که میخواستم تشنگیمو با دستان علمدار و ساقی سیدالشهداء رفع کنم و از مشک فضل و عنایتش جرعه ای بنوشم
از مرز که گذشتیم صبح بود
شلوغی و ازدحام و غوغای مرز ۶ ساعتی مهمانمون کرد و بالاخره با عنایتشون رد شدیم و نخستین باری بود که خاک دیگری رو تجربه میکردم
حسی بود و حالی عجیب و غریب
عصر به کاظمین رسیدیم و توفیق زیارتی و
سبکی باری و شستشوی روحی
کرامت کاظمینی ها گویا اقتدایی به جود جوادالائمه علیه السلام و پدر بزرگ شریف و بزرگوار شون بود
گرسنه مون سیر و تشنه مون سیراب شد و با خستگی جسم و گرمای عصرگاهی عراق عازم مکان دیگری شدیم
جایی در میان دیگران؛ جایی در میان غریبه ها
ایام شلوغی های سیاسی عراق بود و مشخص بود این اغتشاش ها و اعتراضات نیمه مسلح عراق بین احزاب و بسیج مردمی با محوریت جریان صدر و سرایا السلام سر دومینوی اعتراضاتی است که قطعاً انتهای آن در تهران خواهد بود
که آخرهم در بازگشت خبر رسید که دختر جوان کرد سنی توسط گشت ارشاد جمهوری اسلامی کشته شد و این شد جرقه انبار باروت بی تدبیری ها و کم توجهی ها و عملیات های ضد فرهنگی، که بگذریم
وقتی عازم سامرا شدیم، قرار شد هرکس شلوار شبه نظامی و شش جیب داره تعویض کنه تا نیروهای امنیتی حساس نشن و مشکلی پیش نیاد
خسته بودیم و هوای گرم و سرمای کولر های اوتوبوس ۵۵ نفره عراقی بهترین فرصت برای آرامش پلک هام شد و ساعاتی خوابیدم و وقتی بیدار شدم در پارکینگ نزدیک حرم سامرا بودیم
پیاده شدیم، شب بود و حدود ساعت ۱۲ شب و راننده عراقی عصبی که بدقولی کرد و بیشتر از ۲ ساعت فرصت زیارت نداد
من هم خسته بودم و علاقه ای به بیشتر موندن نداشتم و برخلاف رفقای دیگه با خوشحالی عازم زیارتی شدم که شاید خیلی هم حال و حوصله نداشتم و اما چاره ای نبود
نیم ساعتی تا حرم راه بود و نهایتا یک ساعت بیشتر فرصت زیارت نبود
خسته بودم، گرمای هوا داشت روان منو به هم میریخت که وارد خیابانی شدم که منتهی به حرم بود
وقتی وارد مسیر شدم، شرایط خیلی متفاوت شد
تدابیر شدید امنیتی و تعداد زیادی مسلح که با تجهیزات مختلف در بخش های این مسیر ایستاده بودن
چیزی از مسیر نگذشته بود که موکب های خدمت رسانی ظاهر شدن و حس و حال تغییر کرد
سامراء منطقه ای اهل سنت نشین بود و از قدیم به خاطر همین فضا، همیشه فضای حرم امنیتی بود
انگار بعد هزار و اَندی سال باز هم امامان شیعه در پادگان نظامی زندگی میکردند و ما مصداق همون روغن فروشی که باید با تدابیر شدید امنیتی لحظه ای و فقط یک ساعتی چهره که نه ولی ضریح امام رو میدیدیم
عجیب بود
چه شباهتی بعد از این هزار و اَندی سال همچنان با حالا که من اونجا بودم وجود داشت
پادگان، نظامی ها، غربت، غریبه ها، ترس، اختناق و هر لحظه امکان از دست دادن جان
وقتی پامو در مسیر گذاشتم، غربت فضا در قلبم شدت گرفت
به موکب ها که رسیدیم ناگهان این غربت همراه با قرابتی عجیب شد
چه قدر ایرانی
اینجا خادمان همه ایرانی بودند
حتی پاکبان ها
حتی غذا ها، حتی قیمه ها، نه نجفی که ایرانیِ ایرانی
حتی خادمان حرم شریف
حدود ۶ یا ۷ بازرسی بدنی رو گذروندیم تا اینکه به ورودی حرم شریف رسیدیم
لحظه به لحظه غربت سنگین در دلم با قرابتی عجیب آمیخته تر میشد
نه غربت خالص بود نه قرابت
انگار اینجا هرچه غریب تر باشی قریب تری
ساکنان این حرم شریف سالیانی است غریب اند و آنکه مهمانشان میشود را آنقدر به خود نزدیک میکنند که وحشت غربت و ترس بی خانمانان به دور افتاده از وطن را به گرمی و صمیمیت نزدیکی خود تبدیل میکنند
چه قدر کریم اند
حدود ساعت ۱۲:۳۰ به وقت عراق
هیچ وقت از یاد نمیبرم اون لحظه ای که چشمانم به صحن و گنبد حرم شریف افتاد
۴ تا ۵ هزار نفر از زائران دیار غریب سامراء در صحن ها و رواق ها و بخش های مختلف حرم شریف از شدت خستگی راه در محضر امامشان بر زمین مفروش و سنگی حرم چشمانشان را روی هم گذاشته و در آرامش وصف ناپذیری در غریبانه ترین دیار در آغوش امام خوابشان برده بود
در اعماق دل، من بودم و حسرتی که داشتم
کاش جهان ساعتی می ایستاد تا من در آرامش چشمانم را روی هم بذارم و فقط بخوابم
نه چون با تنی خسته رسیده بودم، نه،
چون با روح زارم فرسنگ ها از موطن تعلقات دور شده بودم و خسته و آزرده، گرسنه و تشنه به مقصد رسیده بودم
سفر برای من در آن لحظه تمام شد
تمامِ تمام
گویا کسی در گوشم گفت، سفرت تمام شد و به مقصد رسیدی
دقیقه های اشک مقابل ضریح، سرداب حضرت، خواب هزاران بی پناه و حال عجیبم هیچگاه یادم نمیره
من به کربلای دل رسیده بودم و سفرم به پایان رسیده بود.
یادگاری که هرگز فراموش نخواهم کرد.
ایام شهادت حضرت هادی ع
۱۷ دی ۱۴۰۳
#یادگاران
دیوانهدِل
▫️دَردی از دِلْ داشتم با دِلْ بگویم آهِ دِلْ
▫️کس نداند دوری دِلدار را دَرمان دِلْ
▫️دِلْ دَر اَندَر پای دِلبر خون خود را ریخته
▫️بندِ دِلْ دارد هوای کوی دِلخواهان دِلْ
▫️ما اسیر روی جان اَفروز و دِلْ سوزان او
▫️موی او باشد کمند و دام بر دامان دِلْ
▫️آخر این دیوانهدِلْ دَر وصف دَریای لبش
▫️مینگارد شعری از امواج دَر دیوان دِلْ
▫️من همان اَحزان ترین کنعان دَر این وادی و او
▫️یوسف جانم! شَمیمَش تابِ یعقوبان دِلْ
▫️رسم دِلبازی و دِلسوزی خلاف مردُمان
▫️راه دِلْ را سرزنشها ریش بر ایمان دِلْ
▫️بیم دِلْ زین آتش هجرش بسوزد عالَمی
▫️میکشد هر سو زبانه شعله حیران دِلْ
✍ ۱۸ دی ۱۴۰۳،(۱:۲۶ بامداد)
#یک_فنجان_شعر
#عارفانه
#قطعه
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي
«نیّت» تنها راه اتصال به حق و حرکت در مسیر حق،
در دلِ کم و زیاد دنیا
در میان بالا و پایین جهان
در بین شتاب و کندی عالم
خداوندا!
دامنه سیطره نیّت مرا به وسعت ماسواک قرار دِه!
به وسعت آنچه به یِد قدرتت به عرصه وجود کشاندی،
از ظواهِر تا بواطِن؛
اگر چه که در زندانی،در اعماق چاهی و در حصر سیاهی باشم!
در هر جای جهان که هستیم اگر دریابیم، در مهمترین نقطه آفرینش قرار گرفتیم
به شرط وُفور نیّت !!!
پس؛
اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي
#جرعه
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
قُوَّت قلب
امشب برخلاف سال های پیش برا مراسم «الله اکبرِ» شب ۲۲ بهمن نه حوزه موندم نه پیش رفقای مجموعه فرهنگی مون رفتم
یه اتفاق جالبی افتاد که هنوز شیرینیش زیر زبونمه
۱۰ دقیقه به ساعت ۲۱
از خونه زدم بیرون و رفتم تو دل کوچه پس کوچه ها
۱ دقیقه ای تا ۲۱ مونده بود که ترسی تو دلم اُفتاد، نکنه الله اکبر بگمو مردم از خونه ها بیان بیرون و فحش کِشَم کنن!
منطقه ای که ما سکونت میکنیم نه بالا شَهره نه پایین شهر ولی قشر فرهنگی متوسط جامعه و از لحاظ فکری تقریبا خاکستری داخلش ساکن هستن.
این ترس بود و ناگهان لحظه تکبیر
ساعت ۲۱ شب ۲۲ بهمن
من و کوچه های پهن و تنگی که روبروی من قرار داشتن
خواستم شروع کنم اما نفسم از اضطراب بالا نیومد،
دوباره سعی کردم و دوباره صدایی از حنجرهم خارج نشد،
بار سوم،
مشتمو داخل جیبم گره کردم
هوا سرد بود و سوزش برفی که به صورتم میخورد کارمو سخت کرد اما با صدای ظریفی گفتم
«الله اکبر»
تا این صدا خارج شد انگار جرعت به قلبم برگشت
تکبیر دوم محکم تر
و تکبیر سوم محکم تر و بلند تر و طولانی تر
هنوز الله اکبر چهارمو نگفته بودم که پنجره یکی از ساختمونا باز شد و مرد میانسالی به آرامی گفت «الله اکبر»
وقتی صداشو شنیدم، با آرامش خاطری و با صدای بلندی گفتم «الله اکبر»
مرد صداشو رساتر کرد و این بار منو از بالا تو دل تاریکی دید و فریاد زد الله اکبر.
ناگهان در فضای باز خونه های اطراف یکی یکی شروع به تکبیر گفتن کردن،
زن، مرد، پیر، جوون، کودک،
همه شروع به تکبیر گفتن کردن
من که انگیزه پیدا کردم و خودمو در قالب یک جریانساز اجتماعی میدیدم😁 سرعتمو زیاد کردم تا سفیرِ تکبیر انقلاب باشم
با هر دو قدم، تکبیر میگفتم و ملتی به پشتوانه من که تنها در دل تاریکی برف در خیابان ها و کوچه ها راه میرفتم، عرضه وجود میکردن و با تمام وجود فریاد میزدن.
امسال برخلاف سال های گذشته که ۴ تا ۵ دقیقه تکبیر گفتنم طول میکشید و اتفاقاً با کمی اکراه بود، ۲۰ دقیقه در خیابان ها و کوچه ها راه میرفتم و قوت قلبی میشدم برای مادرایی که صدای ظریف تکبیرشون رو از دل پنجره های خونه به بیرون هدیه میدادن،
مردانی که دیگه حس میکردن تنها نیستن.
۲۰دقیقه در خیابان ها دویدم و تکبیر گفتم و ملتی و امتی به پشتوانه من فریاد میزدند
الله اکبر!
خدا بزرگ ترین است!
قوت قلبی برای اهل حق
این نعمتی از جانب خدا برای من بود
نعمتِ جُرعت بخشیدن به قلوب مومنین
نعمتِ بسط ولایت عرضی
نعمتِ پشتوانه مومنین بودن
نعمتِ به حرکت انداختن اصحاب حق
خدایا!
تو به من فهماندی که چه قدر پشت برادرانم نیستم و برادرانم پشت من نیستند
بانگ الله اکبر درسی شد برای من
که در تاریکترین شب های دوران، نور امید در دستان قلب تک تک ماست
باید کنار هم جمع بشیم تا خورشید عالم تابی خلق کنیم و عالم رو روشن
چند کلمه با بر و بچه های انقلاب:
اگه میخوایم سیاه ها، خاکستری بشن و خاکستری ها، سفید، باید سفید ها سفیدِ سفیدِ سفید بشن، سفید شفاف، شفافِ شفاف
از سفیدِ کدر جز نفاق چیزی نخواهد موند
سفیدی که روی دیگرش نامعلوم است، خودش زمینه فسادهه
باید شفاف بشیم
باید سفید های شفافی بشیم که نور قلوب یکدیگه از ما عبور کنه و به قلوب خاکستر گرفته خاکستری ها برسه
تا قلب های سیاه روشن بشن
سفید ها اگر نسبت به هم خالص و شفاف نباشن
اگر برای هم قوت قلب نباشن
اگر برای هم نردبان نشن
اگر برای هم نَمیرن
کسی برایشان و برای تفکرشان تب نخواهد کرد
مردم(سیاه و سفید و خاکستری) تشنه اعتمادن و مشتاق قوّت قلب
مشتاق مهر و خلوص و شفافیت
برای مردم سفیدی و خاکستری و سیاهی ملاک نیست
معیار آن ها خلوص و شفافیته
خلوصی که در این دوران گمشده آخوندامونه
گمشده مراجع مونه
گمشده پاسدارامونه
گمشده هیئتی ها و مداحا و منبری هاست
گمشده سیاسیون و نظامیان ماست
گمشده دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی مونه
گمشده مسجدی ها و بسیجی های ماست
گمشده معلمان و مربیان ماست
گمشده خواهران و برادران و پدران و مادران و فرزندانمان ماست
اگر قوت قلوب شدیم، قوت یَد شکل میگیره
باید استعداد ها و هرآنچه داریم را به برادران و خواهرانمان عرضه کنیم
باید مواسات کنیم
مواسات
چه قدر زیبا در صلوات شعبانیه فرموده اند که:
وَارْزُقْنِى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ؛ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ
✍ ۲۲ بهمن ۱۴۰۳،(۴:۲۰ بامداد)
#حرف_دل
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
هدایت شده از مسجد المنتظر (عج)
محفل zهوری ها | بیدار باش 😍
بیدار باشی برای یه تغییر بزرگ
ویژه دانش آموزان
هم دخترااااااا 🌸 همممممم پسرا 😎
از هفتم تا دوازدهم ✌️
با حضور 👇
دکتر امیرحسین ثابتی ( نماینده مجلس تهران و مجری برنامه جهان آرا) 🤩
حجت الاسلام ابراهیمی ( مدرس دوره بینهایت شو)
حجت الاسلام آریانی ( امام جماعت مسجد المنتظر)
استاد محسن فرحناکی ( فعال دانش آموزی)
و حضور گرم عمو نواب و اقا ماشالله😅
و نفس حاج حسین کاتب و محمدرضا حسینی🌿
💢 لینک ثبتنام
https://survey.porsline.ir/s/95Ac2h6T
💢 شماره تماس و آیدی
@Bidarbash_almontazar
09150997221
•| 👇جزئیات بیشتر لینک زیر👇 |•
https://eitaa.com/joinchat/2049507374Cc7ce24149c
حیران ترین قَلَم | مهرشاد ابراهیمی
محفل zهوری ها | بیدار باش 😍 بیدار باشی برای یه تغییر بزرگ ویژه دانش آموزان هم دخترااااااا 🌸 همممممم
درخواست هام نسبت به این برنامه که واقعاً نسبت بهش کار شده 🙏
پشتیبانی مالی👌
معرفی برای ثبت نام✌️
انتشار✊
#مِصرع | تک بیتی
▫️نَفَسی هست که تا هست نَفَس در پی او
▫️میدَوَم یکنَفَس آخر به وِصال نَفَسَش
✍️ بهمن ۱۴۰۳
#تک_بیتی
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
حیران ترین قَلَم | مهرشاد ابراهیمی
راستی...جمعه چرا اینگونه است؟ جمعه قفس دنیایم را تنگ میکند و نفسم را در سینه حبس. غم عجیبی آسمان
شاید یکی از دلچسب ترین متن های کوتاهی که به توفیق خدا نوشتم این بود
تا حالا چندبار خوندمش👌
گفتم چون مناسب روز جمعه و این ایام بود دوباره ریپلای کنم
با تربیت | «پرده اول»
«نقشی چنین میانه میدانم آرزوست»
حدود چهار سال پیش
ایام شعبانیه و سه روز آخر ماه شعبان و اعتکاف سه روزه ای که با حدود بیست تا از رفقای نوجوون هم دوره ای داخل مسجد المنتظر عج برگزار شد
اعتکافی که مهمترین ضربه تغییر و تحول زندگیمو رقم زد
تغییری که پای منو از دانشگاه به حوزه کشوند و الان چهار سالی هست نونخور اون لحظه تغییرم
اینکه اون سه روز چه اتفاقی افتاد و چه حالی گذشت بماند برای بعد
اما
شاید از مهمترین انگیزه های گرایشم به ساحت طلبگی، دغدغه انسان سازی و به قول امروزی ها «تعلیم و تربیت» بود
عنوانی که همیشه سعی داشتم برای خودم خلق کنم و بهش افتخار کنم «مربّی» بودن بود
خودمو و دوروبری ها میدونیم که با این ارزش و عنوان خیلی فاصله دارم اما آرزو بر جوانان عیب نیست😁
گذشت و گذشت و این دغدغه شد یکی از عرصه هایی که شاخک هام براش خیلی تحریک میشد و ناخودآگاه مِیدونایی جلوی پام سبز میشد که منو بیشتر درگیر این مسئله میکرد
میدون هایی که در عین شباهت، اختلافات زیادی داشتن و آدمو تو خودشون سردرگم میکردن 😕
این ۴ سال تو بحث تربیت، کم و زیاد به بررسی، مطالعه، مباحثه، مجموعه دیدن، تفکر و تحلیل و ... گذشت
همه و همه دست به دست هم داد تا ذهنمو منسجم کنم و بتونم بعد این چهار سال حداقل به تقریر شفاف تری از مقوله «تعلیم و تربیت» یا به عبارت بهتر پرورش انسان برسم
هر امری در هر ظرف زمانی و مکانی خاصی، ممکنه تجلی متفاوتی داشته باشه و به گونه ای دیگه تفسیر و تقریر بشه
انقلاب اسلامی، عرصه ای هستش که با سایر ادوار به گونه به شدت ملموسی متفاوته
دوره انقلاب اسلامی با دوران حیات خیلی از امامان شیعه تفاوت فاحش داره و لذا در عین تحفظ بر اصول بنیادین، حرکت مبتنی بر اقتضائات خودشو میطلبه
تعلیم و تربیت در انقلاب اسلامی حلقه داری نیست
تعلیم و تربیت در انقلاب اسلامی خلق محیط های تنگ و محدود نیست
مربیگری در عرصه انقلاب اسلامی اکتفا به حداقلی ها نیست
مربیگری در انقلاب اسلامی برقراری رابطه استاد و شاگردی معروف و مذکور نیست
انقلاب اسلامی عرصه ای باز و گسترده و جامع نیاز ها و چالش ها و مسائل گوناگون هستش
تربیت انسان تراز انقلاب اسلامی فرآیندی میطلبه که جامع مسائل و چالش های متنوع باشه
تربیت انسانِ تراز انقلاب اسلامی باید در مسیر تحقق اهداف کوتاه و بلند حرکت انقلاب اسلامی باشه
نمیشه مسجدی، پایگاهی، مجموعه ای، کانونی، هیئتی، مدرسه ای و محیطی ساخت که درک درستی از ریزمسائل و آرمان های انقلاب نداشته باشه و درعین حال ادعای تربیت انسان انقلاب اسلامی رو داشته باشه
سطح دغدغه ها در انقلاب اسلامی باید مینیاتوری باشه درست داخل ذهن متربی
متربی اگه مبتنی بر حقیقت جامعه زیست نکنه، اگه متناسب با نیاز های جامعه خوراک نگیره، اگر هم جهت با چالش ها و فرصت های واقعی جامعه انقلاب رشد نکنه، هر چه قدر متخصص و متعهد باشد، الگوی تراز انقلاب اسلامی نیست (البته با کمال احترام🙏)
با این تفاسیر مربی کیه؟
نقش اجتماعی مربی پسا انقلاب با مربی پیش از انقلاب تفاوتش از زمین تا آسمونه
بهترین مربی پسا انقلاب، بهترین و میدانی ترین فرمانده چالش ها و نیاز های انقلابه
کسیکه در میدان مسائل و واقعیت های جامعه بیشتر مشکل گشا باشه، ظرفیت اثرگزاری بیشتری داره
چالش انقلاب اسلامی با خیلی از آقایانی که دغدغه تربیت دارند در همین نقطه تعریف میشه 🤦♂
سوال؟
چرا در روزگاری که جنگ شد دانشگاه،،، بِیت خیلی از این آقایان و حجره و مدرس خیلی از این بزرگواران عرصه تعلیم و تربیت و مسجد بسیاری از مدعیان انسان سازی بویی از انسان سازی در جهت آرمان های حقه انقلاب را نداشت؟(درحالی که برخیشون مدعی کادرسازی انقلاب اسلامی بودند)
جنگ شد دانشگاه! نه به این علت که استادان کارکشته تربیت و انسان سازی در اونجا مدرسه داشتند؛ بلکه به این علت که هرکه در گیر و دار جنگ و دفاع از کشور قرار گرفت، در مهمترین و پیشانی ترین نقطهمسائل در اون دوره انقلاب اسلامی واقع شد
همت ها، بروجردی ها، باکری ها، خرازی ها، زینالدین ها، برونسی ها و هزاران هزار مربیانی که حقیقتاً با دم و بازدم خودشون انسان میساختند در روابط استاد شاگردی خالی از واقعیت های بیرونی و در فرآیند «تربیت فردی» ساخته نشدند
هرکه با مهمترین چالش ها و مسائل عصر خودش مماس شد، دقیق ترین جهت گیری تا ساختن و پرداختن خودش و غیرشو برقرار کرد
راه برون رفت از چالش خلاء انسان های متعهدی که پای آرمان های انقلاب اسلامی تا آخرین قطره خون و قطره آبرو ایستادگی کنن و مصداق إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا باشن در این هستش که مربی ها فرماندهی کنند
بهترین مربی، بهترین فرمانده است
فرماندهی در دل میدان حل چالش ها و مسائل واقعی جامعه
(به دور از تمام کاریکاتور ها)
✍ ۲۸ بهمن ۱۴۰۳(۲۱:۱۵)
#تاملات
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
یکی از جذاب ترین شخصیت های تاریخ شیعی برای من شخصیت جناب «علی ابن یَقْطین ابن موسی بغدادی» هستش
وزیر هارون و صحابه خاص حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام
کسی که در اوج قدرت و شهرت و ثروت و در نزدیک ترین فاصله تا کانون های فساد زمان، موجبات بیشترین صلاح و خیر برای مکتب بود
خداوند درباره ایشون برای بنده عنایتی خواهد کرد....🤲
14.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقل داستان جذابی از جناب علی ابن یقطین بغدادی 😍
کسی که نور چشم امام بود و مشمول دعای ویژه همیشگی امامش
اما یه روزی از اون جایگاهی که داشت افتاد!
زمین خورد!
ولی...
👤استاد #عالی
#پیشنهاد_توجه 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمارو ببندید و بشنوید😔💔
#پیشنهاد_توجه 👌