#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ترکیب_بند #ولادت
#امام_حسن_سلام_الله_علیها
در باغ ولا باز گلی در چمن آمد
ای ماه بزن خنده، مه انجمن آمد
از عرش ندا آمده که جان به تن آمد
ای ماه رُخان! ماه فروزان، حسن آمد
نوری ز خداوند جلی آمده امشب
دردانهی زهرا و علی آمده امشب
این عشق رسول است وگل لالهی طاهاست
ای جان به فدایش که همه هستی مولاست
یوسف شده مبهوت رخش بس که دل آراست
جان هدیه بیارید این یوسف زهراست
با آمدنش گشت زمین خلد مخلد
عیدی بستانید ز دستان محمد
این طفل بوَد آینهی حضرت داور
بوسیده لبش را دو لب پاک پیمبر
لبخند مسرّت به لب حضرت مادر
تبریک بگویید که بابا شده حیدر
این طفل که مرآت خداوند کریم است
والله کریم است کریم است کریم است
عیسی به دم اوست که بر مرده دهد جان
خضر است که لب تشنهی رویش شده هر آن
مشتاق فقط نیم نگاهش شده رضوان
دل برده ز زهرا بخدا ذکر حسن جان
ازبس که به گهواره رخش غرق تجلاست
جبریل هم امشب به سویش محو تماشاست
این سید و آقای جوانان بهشت است
این طفل ولی لالهی بستان بهشت است
این طفل چه طفلیست که ریحان بهشت است
جان علی و فاطمه، جانان بهشت است
بفرست اگر طالب و خواهان براتی
نذر فرج مهدی زهرا صلواتی
در نیمهی مه، ماه تمام آمده امشب
حِجر و حَجر و رکن ومقام آمده امشب
بی شک به یقین روح قیام آمده امشب
اول حسن و دوم امام آمده امشب
در ماه خدا جان دعا آمده امشب
بر حضرت صدیقه عصا آمده امشب
#محمود_اسدی_شائق
@Maddahankhomein
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#ترکیب_بند
فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
شهر تاریک است وقتی نیست یار همزبانی
خانه روشن میشود وقتی که مهمان حمزه باشد
بولهب لب بسته، پنهان میشود در خانۀ خود
آن زمان که یار اسلام و مسلمان حمزه باشد
صف به صف دشمنشکن با نیزۀ شیرافکن خود
میشکافد کوه را وقتی به میدان حمزه باشد
زخم تحریم و غم شعب ابیطالب چه باشد
تا میان شام هجران ماه تابان حمزه باشد؟
با رسولالله پیمان بسته با جان و دل خود
بر سر پیمان خود تا دادن جان حمزه باشد
صفشکن، رزمآشنا، شیر رسولالله حمزه
میچکد بر پیکرش اشک پیمبر، آه، حمزه
::
حمزه را باید زمان جنگ و در میدان ببینی
روبروی جهل بوجهلان و بوسفیان ببینی
حمزه را باید کنار مرتضی و جعفر، آری
حمزه را باید میان لشکر ایمان ببینی
حمزه همراه ملائک، خوبتر از بدر تابان
باید او را پابهپای یاسر و سلمان ببینی
حمزه دوشادوش مولا با رسولالله همره
حمزه را باید کنار مرد مردستان ببینی
سرنوشت عاشقانت مرگ در بستر مبادا
عشق را باید میان خون خود غلتان ببینی
حمزه یعنی أیّها الکفّار ایمان جلوهگر شد
دور شو شیطان که نام نیک انسان جلوهگر شد..
::
چشم پیغمبر ز داغ حمزه گریان است امشب
عرش اعلا سوگوار فخر مردان است امشب
با ردای مصطفی تا عرش اعلا رفت حمزه
بند بند پیکرش تفسیر قرآن است امشب
کربلا در پیش چشمان رسولالله آمد
گوییا شرح کتاب داغ انسان است امشب
سبحهای از تربت پاک عمویش ساخت زهرا
بیگمان محراب مولا غرق باران است امشب..
خواهری مشق صبوری میکند بر داغ سنگین
یا صفیّه، زینبی کن، شام هجران است امشب..
بر سر پیمان خود تا پای جان جنگید حمزه
جان به جانان داد و بر این وعده جان بخشید حمزه
::
یار مولایی اگر، باید که از دل یار باشی
جعفر طیّار باشی، میثم تمّار باشی
زن اگر هستی، سمیّه، مرد اگر، مانند یاسر
تا چراغ راه فرزندی چنان عمّار باشی
چون ابوذر پیر عشق حضرت مولا بمانی
همچو جابر تا نهایت تشنۀ دیدار باشی
رهرو مقداد در راه بصیرت بیمهابا
یار دین عشق، در رفتار و در گفتار باشی
همچو سلمان جان و دل را در ره جانان بخواهی
حمزه باشی، تا شهادت دشمن کفّار باشی
مرد میدان، شیر غرّان، حمزۀ ما، حاج قاسم
یار مولا، همدل و همراه آقا، حاج قاسم
#نغمه_مستشار_نظامی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#ترکیب_بند
همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود
امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود
زمانه سردتر از سرد میشد اما او
همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود
به کوری همه هندهای این عالم
رشید بود و جگر داشت، یک دلاور بود
رسید و کوه احد را به یک نظر لرزاند
اگر غلط نکنم قوم و خویشِ حیدر بود
میان معرکه هرچند ذوالفقار نداشت
خم دوابروی او ذوالفقار دیگر بود
قدم قدم شده جنگ، رنگ دشمن زرد
چقدر مثل علی حمله میکند این مرد
گرفته جذبه ی نامش تمام میدان را
زمین زده کمر قوم نامسلمان را
خبر دهید همان شیر آمده، آنکه
شکسته فرق ابوجهل های دوران را
گرفته است دو شمشیر در نبرد به دست
گریز داده یکی جسم را یکی جان را
علی و حمزه، بنازم به عرصه ی جنگی
که جلوه گر شده طوفانِ پشت طوفان را
شبیه شیر حق، آماده ی شکارست او
به جنگ بدر قسم، ماهِ روزگارست او
چنان به شانه علم بعد او نهاده علی
که با وجود نود زخم، ایستاده علی
به تیغ ابروی مستش قسم که در پیکار
نکرده است ز شمشیر استفاده علی
به حفظ جان پیمبر موظف است اگر
ز داغ پر زدنِ حمزه جان نداده علی
علی و حرف نود زخم معنی اش این است
که بعد حمزه نجنگیده است ساده علی
صدا زدند: نبی کشته شد..._خیالات است_
بگو پیمبر ما خوانده است نادعلی
دوباره خار به چشم، استخوان میان گلوست
فقط اشاره به تاریخ میکنم ای دوست:
علی که گفت برای نبی به جان سپرم
و از جدال به این سادگی نمیگذرم
گریختند فلان و فلان، دلیل نخواه
خودم نخواستم اسمی از آن دوتا ببرم
مرا به سینه غمی هست جانگداز، چنان
که تیر میکشد از یاد آن تمام سرم
"اُحُد" مقدمه ای بود بر "جمل"، بگذار
به لعن عایشه قدری خنک شود جگرم
به حمزه نیزه، به تابوت مجتبی هم تیر
من از شباهت این زن به هند باخبرم
زن است و مرده به کرّات روح عاطفه اش
هزار مرتبه لعنت به تیر و طائفه اش
#مسعود_یوسف_پور
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ترکیب_بند
دیده ها با نور روشن می شود
دشت ها از یاس گلشن می شود
نغمه های مرغ خوش الحان رسد
خاتمه بر ناله کردن می شود
تا خدا جلوه کند در کوه طور
طور موسی جای ماندن می شود
چشمه ای از چشمه ی نور خدا
سهم نوری پاک دامن می شود
ماه نجمه می درخشد در سپهر
نور امید دل من می شود
این که گشته روشنی دیده چیست ؟
این که شد عشق رضا برگو که کیست
نور زیبای خدا معصومه است
قبله گاه اولیا معصومه است
برتر از هفت آسمان برتر ز عرش
جلوه ی تام خدا معصومه است
کوثر ثانی و دوم فاطمه
در تمام ماسوا معصومه است
برتر از اعجاز موسای کلیم
معجز موسای ما معصومه است
بود زینب خواهر خوب حسین
زینب از بهر رضا معصومه است
بهر خورشید ولایت مه رسید
مریم آل علی از ره رسید
کعبه ی جان ها به دنیا آمده
دختر طاها به دنیا آمده
در دل بحر ولا بین صدف
گوهری والا به دنیا آمده
در کنار حضرت شمس الشموس
ماه بی همتا به دنیا آمده
حوریان با هم چنین نجوا کنند
زینب موسی به دنیا آمده
تا که دیدش زیر لب گفتا رضا
دومین زهرا به دنیا آمده
فاطمه ی دوم آل نبی
قبله ی امید و آمال نبی
در شب معراج پیغمبر بگفت
نور او را دید و آن سرور بگفت
بارگاه دخترم در خاک قم
نور باشد چون مرا داور بگفت
حضرت موسی به وقت انتخاب
نام او را ثانی کوثر بگفت
ای فدایی تو گردد هستی ام
خود رضا این گونه با خواهر بگفت
در دل رویای صادق این چنین
بهر شیعه حضرت جعفر بگفت
هر که خواهد زائر زهرا شود
زائر معصومه ی موسی شود
ما چو عزم بحر رحمت می کنیم
هستی خود را فدایت می کنیم
گرمی شهر قم از خورشید توست
یک به یک عرض ارادت می کنیم
تا به سوی بارگاهت می رویم
میل دریای کرامت می کنیم
تا مدینه می رود دل های ما
تا که بر قبرت اشارت می کنیم
در کنار مرقدت ای مهربان
گویی از زهرا زیارت می کنیم
ای مقامت همچنان زهرا رفیع
از تو می خواهیم دیدار بقیع
#محمد_مبشری
@Maddahankhomein
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹سورۀ نور🔹
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
وا میكنی سمت كویرِ این حوالی
با لطف پاكت پای اقیانوسها را
«امید» داروییست در دارالشفایت
كه با سخاوت میدهی مأیوسها را
با آن دم قدسی خود شبهای جمعه
رونق بده «یا نور و یا قدّوس»ها را
هر شب به یاد غربت شهر مدینه
روشن كنیم اینجا همه فانوسها را
ای آبروی آبهای این حوالی
سمت شما باز است این دستان خالی
::
وقتی كه من از ماه میگیرم سراغت
میآورد دل را میان كوچه باغت
هفت آسمان، صدها ستاره میشمارد
هر شب به پای درسهای چلچراغت
تو آیههای سورهٔ نوری، چگونه
پیدا كنم من راه خود را بیچراغت؟...
انگار... نه من حتم دارم در بهشتم
آن لحظهای كه مینشینم در رواقت
ما لایق صحن و سرای تو نبودیم
همسایهٔ خوبی برای تو نبودیم
::
تو مهر زهرا را میان سینه داری
مهری كه با آن اُلفتی دیرینه داری
از بس كه آه زائرانت را خریدی
ایوان زیبایی پر از آیینه داری
هر صبح جمعه میزبان ندبههایی
این است آن عهدی كه با آدینه داری
تو از مدینه، كربلا، شام و خراسان
غمهای بیاندازهای در سینه داری
از نسل كوثر، معنی خیر كثیری
«با عشق، خویشاوندی دیرینه داری»
فرسنگها راه است از ما تا صفایت
قربان آن صحن و سرای باصفایت
::
از ابتدا هم بود مشهد، مقصد تو
پل میزنم تا مقصدت از مشهد تو
عطر گل یاس از ضریحت میتراود
این مرقد زهراست یا كه مرقد تو
عشق تو دریا را به ساحل میكشاند
ماه آبرو میگیرد از جزر و مد تو
خورشید دارد آرزوهایی طلایی
وقتی كه میآید كنار گنبد تو
من شاعرت هستم ولی مثل همیشه
شعری ندارم تا كه باشد در حد تو
من مینویسم بر روی سنگ مزارم
بانو! همیشه بوده از تو اعتبارم
📝 #رضا_خورشیدیفرد
@Maddahankhomein
687.9K
عاشقانه ای تقدیم به حضرت ثامن الائمه علیه السلام
#ترکیب_بند
مبهوت گنبد میشود چشمان زائرها
آرام میگیرد دلِ تنگِ مسافرها
زائر که جای خود، حواست هست حتما به
عرض ارادت های صبح و شام عابرها
اینجا همه خود را نمک گیر تو میدانند
از آستانت میرسد روزیِ تاجرها
علامه ها دربانِ سلطانِ خراسان اند
شیخ بهایی، حِلّی و صاحب جواهرها
هنگام توصیفت فقط باید خدای تو
مضمون بریزد در دل اشعار شاعرها
ما را کسی غیر از شما گردن نمیگیرد
پس عاشقت جز بین آغوشت نمیمیرد
این تیرگی در سینه ام از دود تهران است
اینجا دیار غربت و وطن خراسان است
دلتنگ چایِ داغم و بورانِ بهمن ماه
وقتی که روی گنبدت برف زمستان است
بیرون از بابُ الجواد هیچ است دنیا هیچ!
بیرون از بابُ الرضا انگار زندان است
خوشبخت تر از خادم پای ضریحت نیست
از پیرمردی مَست که عمری است دربان است
شاهانِ قلدر عاقبت رفتند و دانستیم
که صاحب ایران و ایرانی "رضاجان" است
ماییم و آهِ حسرت و چشم انتظاری ها
قلبی که جا مانده است بین کفشداری ها
شیعه شبیه دیگران در بند گندُم نیست
اهل حَدیث است و دلش با حرف مردم نیست
در کفر رخت از این جهان بسته است آن کس که
دلداده و دلبستهی "خورشیدهشتم" نیست
پیری میان میکده فرمود ای مستان!
عرشی اگر باشد به غیر از مشهد و قُم نیست
دل های ایرانی جماعت گرم سلطان است
آن فاتح دل ها که تیغش جز تبسُم نیست
پیدا نخواهد کرد بین کربلا خود را
آن کس که در جمعیت زوارتان گم نیست
حُبُ الرّضا ارثیهی آباء و اجدادی است
روزیِ "چای اربعین" از صحن آزادی است...
رضا نظری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_رضاعلیهالسلام
#ترکیب_بند
🔸ایها الرئوف🔸
دل از جهان بریده... به اینجا رسیدهام
یک عمر بال و پر زدم اما رسیدهام
این قطعه با تمام زمین فرق میکند
از فرش تا به عرش معلّی رسیدهام
با قلب من سکوت حرم حرف میزند
اینجا به درک به عالم معنا رسیدهام
از این به بعد صحبت لبتشنگی خطاست
وقتی به پایبوسی دریا رسیدهام
کی بی شفای این دل درمانده میروم
وقتی میان صحن مسیحا رسیدهام
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
با یک نگاه خود بگو آیا رسیدهام؟
توفیق خاکبوسی تو لطف خواهریست
اینجا به فضل دختر موسی رسیدهام
قلبم کبوتر حرم زینب قم است
در هر سلام منتظر یک علیکُم است
::
مهر تو را زلالی باران نوشتهاند
فردوس را، ز خاک خراسان نوشتهاند
با هر ترنمِ «وَ أنا مِن شُروطِها»
حب تو را قبولی ایمان نوشتهاند
ای مهربان! تبسم هر روزهٔ تو را
صبح سپید مردم ایران نوشتهاند
در سایهٔ تجلی شمسالشموسیات
خورشید را چراغ شبستان نوشتهاند
وقت طواف قبلهٔ هفتم رسیده است
ما را، ز خیل گوشهنشینان نوشتهاند
بسته به چشمهای تو شد سرنوشت ما
یک خندهٔ رضایت تو شد بهشت ما
::
هر کس به یک نگاه تو دل داد، یا رضا
از بند غصهها شده آزاد یا رضا
بار نخست از سوی آزادی آمدم
اما دلم به دام تو افتاد یا رضا
از مرقد کریمه رسیدم که شد دلم
یک یا کریم صحن گُهرشاد یا رضا
با هر فراز جامعه شد همصدای من
در صحن جامع رضوی، باد یا رضا
بال و پر دلم شده آیات مهر تو
در بین حجرههای پریزاد یا رضا
در صحن انقلاب تو، شد منقلب دلم
از بس کنار پنجره فولاد یا رضا ـ
حرف از زیارت و حرم و کربلا زدم
گفتم ز عیدی و شب میلاد یا رضا
من دست خالی آمدهام توشه دست توست
اذن طواف کعبۀ ششگوشه دست توست
::
بند آمده زبان ز شکوه زبانزدت
بسته دخیل، عالم هستی به گنبدت
بابالاجابت همهٔ اهل عالم است
حلقه به حلقه، پنجره فولاد مرقدت
بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره
از بس گرهگشا شده هر رفت و آمدت
«باب الجواد راه ورودی به قلب توست»
امشب شفیع ما شده جود محمدت
تا هست روضهٔ تو، به جنت چه حاجتیست؟
دارد بهشت، حسرت دیدار مشهدت
بیتالحرام در نظرم جلوه میکند
وقت طواف ارض و سما گرد گنبدت
دارد زیارت تو ثواب هزار حج
جانم فدای نام تو «یا ثامن الحُجج»
::
ای آفتاب جود و سخا أیها الرئوف
آیینهٔ امید و رجا أیها الرئوف
تو ملجأ توسل هر دلشکستهای
امشب بگیر دست مرا أیها الرئوف
دیدم به محضر تو رسیدهست شاعری
حتی گرفت از تو عبا أیها الرئوف
خود را به حلقههای ضریح تو بسته است
درماندهای برای شِفا أیها الرئوف
در این حرم ملائکه هم از نگاه تو
دارند التماس دعا أیها الرئوف
میگفت عارفی که خدا را قسم دهیم
امشب همه به حق تو یا أیها الرئوف
حالا کنار پنجره فولاد آمدیم
با اشک و آه و شور و نوا أیها الرئوف
اذن عروج، اذن رهایی، به دست توست
جا ماندهایم از شهدا أیها الرئوف
ما را به روز حشر و جزا رو سپید کن
این کشتگان عشق خودت را شهید کن
✍🏻 #یوسف_رحیمی
☑️ @Maddahankhomein
#امام_خمینی #ترکیب_بند
حرم در قلب ما داری خمینی
قبایی از بقا داری خمینی
زیارتگاهی از خاک شهیدان
به آغوش خدا داری خمینی
حریمت نیست در ابعاد دنیا
حرم در ماوَرا داری خمینی
ازعرفانت به خاطرخواهیِ دوست
ره آورد شِفا داری خمینی
کشش از جذ°به ی قرب الهی
نسیم آشنا داری خمینی
دل ما را مراد و مقتدایی
همیشه هادی و فرمانروایی
دلت ممسوس با راه خدا بود
وجودت معدن صبر و رضا بود
سَرِ آزادگی و ایستادن
نگاهت بر حسین سرجدا بود
یزیدان زمان در لرزه چون بید
کلامت رعد بر قوم دغا بود
ابوذرها و سلمان ها مطیعت
به پایت فوج یاران جان فدا بود
دل و جان بازوی خط نبردت
شهید زنده در فکر وفا بود
"اَعِدّوا مَااستَطَعتم" پیشه ی ماست
"رِباطَ الخَیل" در اندیشه ی ماست
فقاهت یکه تاز روزگارت
فقیهان تا همیشه رهسپارت
شدی بنیانگذار انقلابی
که بوده آرزوهای تبارت
پدربودی همه مستضعفان را
سبکبالانِ عالم بی قرارت
به دلها کاشتی شوق رهایی
چه درها بازشد از اعتبارت
ندانستیم روح الله بودی
چه کم بردیم از فیض جوارت
ره آوردت برای ما کدام است؟
به درگاه خدا شُرب مدام است
همه مائیم مدیون قیامت
بنایی استواریم از نظامت
چنان افراشتی پرچم به عالم
که دنیا هست محو اهتمامت
جهانِ خواب را بیدارکردی
به هشیاری گرفته التیامت
همه ادیان و مذهب ها به وحدت
رهین و خاک بوس انسجامت
فراگیراست از معماری ات دین
ز حُسنِ مطلع و حُسنِ خِتامت
امامَین نظام اینجاست حاکم
دو سَید سایه گستردند قائم
یکی مسندگذار دولت یار
یکی شد رهبر سر°خطّ ِ دیدار
یکی مرجع به رجعت گشته مهمان
یکی مرجع به راه حق وفادار
یکی فرمانده میدان و جانباز
یکی رزمنده ی با عزم و ایثار
یکی دیوار را پایه گذارد
یکی بر دوش دارد ثِقل دیوار
یکی در دایره شد مرکز آن
یکی ترسیم گر مانند پرگار
به کشتیِ خمینی ناخدایی ست
که از سیدعلی بهتر به آن نیست
#مجیدطاهری
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_خمینی قدسسره
#ترکیب_بند
🔹روح خدا🔹
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
یک نینوا مصیبت و یک کربلا بلا
در دشتهای خاطرِ ما موج میزند
تا چشم کار میکند اندوه و انتظار
با یاد یار در همه جا موج میزند
در گوشه و کنار حسینیههای شهر
صدها هزار دست دعا موج میزند
هنگام اوج گیری «روح خدا» به عرش
فریاد خلق نوحهسُرا موج میزند
حسرت نگر که در عطش بوسۀ وداع
دریا جدا و دشت جدا موج میزند
در صحن غم گرفتۀ فیضیه تا سحر
شوق حضور «روح خدا» موج میزند
در کوچهباغهای جماران نگر هنوز
انوار سیدالشهدا موج میزند
در ماتم حسین زمان هر کجا رویم
حال و هوای کربوبلا موج میزند
موج بلند ناله، خروشید وای وای
طوفان گریه آمد و جوشید وای وای
::
رفت آنکه بود، میکده مست و خراب از او
شیرینی پیاله و شور شراب از او
برخاست چون خلیل به پیکار بت، فتاد
در شرق و غرب واهمه و اضطراب از او
لرزید کاخ سرخ و سپید از نهیب وی
یک شب نرفت دیدۀ دشمن به خواب از او
با پا برهنگان زمین بس که داشت مهر
در آسمان شکفت گل آفتاب از او
در پهندشت پاک هویزه گرفته است
گیسوی نخلهای جوان پیچ و تاب از او
روحی دوباره یافت از او نهضت حسین
جانی دوباره یافته اسلام ناب از او
یک عمر دل به گلشن زهرا سپرده بود
زان رو گرفت چهرۀ گل رنگ و آب از او
دستی به ذیل آیۀ «أمن یجیب» داشت
پیری که شد «دعای سحر» مستجاب از او
تا واپسین نفس به مناجات میل داشت
عمری مداومت به «دعای کمیل» داشت
::
رفتی و سر به سینۀ سینا گذاشتی
رو در بهشت حضرت زهرا گذاشتی
گفتی بهار بهمن خونبار شد که باز
رفتی و سر به دامن گلها گذاشتی
از یک چمن شقایق پرپر که بگذریم
یک دشت لاله را به تماشا گذاشتی
با اشک و آه و ناله، ز خاطر نمیرود
داغ غمی که بر جگر ما گذاشتی
تا شهپر ملائکه شد فرش راه تو
بر عرش افتخار و شرف پا گذاشتی
صف بستهاند امت مظلومت ای امام
از آن شبی که رو به «مصلّی» گذاشتی
ما از تو انتظار ملاقات داشتیم
واحسرتا که وعدۀ فردا گذاشتی
دیدی که اهل کوفه نبودیم و نیستیم
ما را چرا تو رفتی و تنها گذاشتی؟
داریم مهر روشن و خوب تو را هنوز
باور نمیکنیم غروب تو را هنوز
::
واحسرتا که بعد تو ماندیم و زندهایم
با هم سرود هجر تو خواندیم و زندهایم
بعد از تو ای امید دل، ای آرزوی جان
باور نمیکنیم که ماندیم و زندهایم
بر ما رواست سیلی امواج غم، که ما
سیل سرشک از مژه راندیم و زندهایم
دردا که بعد غیبت خورشید انقلاب
یک آسمان ستاره فشاندیم و زندهایم
ترسم که روز وصل خدا نگذرد ز ما
«شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم»
«ما را به سختجانی خود این گمان نبود»
این قدر چشم یاری از این نیمهجان نبود
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @Maddahankhomein
.
#امام_هادی #علیه_السلام
#ترکیب_بند
آسمانيست جلوه های شما
روی چشمان ماست جای شما
حضرت جبرئيل با بالش
طاق نصرت زده برای شما
هركسی كه شنيده گفته چنين
بی نظيرست ربنای شما
همه ی برگ های پاییزی
ميشود سبز زير پای شما
باهمین دست خالی ام دارم
چشم امیّد بر عطای شما
و برای قيامتم كافيست
نخی از گوشه ی عبای شما
از مسير خطا برم گرداند
روشنايی ردّ پای شما
افتخار تمام ما اين است
شود آقای ما - گدای شما
شب برای خودش سليمان است
زائر صبح سامرای شما
عشق ما بر شما ارادی نيست
عشق ما جز امام هادی نيست
ای صفا بخش انجمن هادی
رونق یاس و یاسمن هادی
گل خوش عطر و بوی زیبارو
علت رویش چمن هادی
دهمین نور محض آل الله
پدر دومین حسن هادی
درجمال تو منعکس شده است
روشنایی پنج تن هادی
در قنوتت فرشته ها بودند
به دو دست تو بوسه زن هادی
بی نظیری در انتقاد و کلام
هستی استاد در سخن هادی
شیر در پرده را که جان دادی
روح تازه بده به من هادی
روز محشر در ازدحام بیا
نام ما را صدا بزن هادی
همه محتاج یک دعای توایم
حاجت قلب مرد و زن هادی
وا کن از کاروبار ما گره را
تا ببینیم ماه -سامره - را
آستانت هميشه پا بر جا
ابتدايت هميشه نا پيدا
ای علی چهارم شيعه
نوه ی اول امام رضا
ايها الهادی ای امام نقی
دهمين حجت ای امام هدی
صاحب اقتدار و شوكت حق
رهبر و مقتدای مذهب ما
با وجودت هميشه مینازيم
به تمام اهالی بالا
اعتقادات ما درست شده
با فرازهايی از دعای شما
جامعه ساز ماست جامعه ات
نسخه ی رشد روح انسانها
نگذاری به سينه ها داغِ
ديدن صحن سامرايت را
آرزومند سامرای توایم
سرفرازیم ؛خاک پای توایم
#محمد_حسن_بیات_لو
https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
#امام_هادی علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔸هادی اُمَّت🔸
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
زلال ناب ولایت به جان من نوشاند
سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد
ز خاک چادر زهرا سرشت قلبم را
زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد
سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت
به عطر سیب حسینی مرا معطر کرد
مرا اسیر غزلهای چشمتان میخواست
نگاه روشنتان را کمیتپرور کرد
به من اجازه بده تا که شاعرت باشم
دوباره یک سحر جمعه زائرت باشم
همیشه میوزد از مرقدت نسیم بهشت
پر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت
کنار گنبد و گلدستههای تو پیداست
شکوه عرش خدا، شوکت عظیم بهشت
عبور میکند از صحن آسمانی تو
مسیر روشن حق، راه مستقیم بهشت
همین که چشم من آقا به چشم تو افتاد
شدم اسیر نگاهت شدم مقیم بهشت
دوباره شوق زیارت، دوباره شوق حرم...
منم «کبوتر» صحن تو، «یا کریمِ» بهشت
کبوتری شده این دل، شده هوایی تو
شدهست مثل گدایان سامرایی تو
بخوان زیارت پر محتوای «جامعه» را
بخوان که خوب بفهمم بهای «جامعه» را
طنین «اِن ذُکرَ الخیر...» میرسد هر دم
بخوان و شرح بده آیه آیه «جامعه» را
دوباره ذکر لبانم «کلامُکُم نور» است
ببار بر دل من روشنای «جامعه» را
دلی که مشتری جامعهکبیرۀ توست
نمیخرد همه رنگ و ریای جامعه را
بیا بخوان دلم امشب: «وَ فَرَّجَ عَنَّا»
بخوان از عمق وجودت خدای جامعه را
خدا! کدام خدا؟ او که بردمش از یاد!
هم او که میشنود ربنای جامعه را
هم او که میشنود، او که میدهد پاسخ
دعای خستهدلان را، دعای جامعه را
قسم دهیم خدا را به نام و یاد علی
رها شود دگر از هر بلا، بلاد علی
به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما
ولایت تو مبانی اعتقادی ما
شکوه مکتب شیعه رهین همت توست
کلام و فلسفه و فقه اجتهادی ما
میان چشم تو آیات فتح را دیدیم
بهپاست با مددت نهضت جهادی ما
اگر کم از تو و جود و جلال تو گفتیم
حساب کن همه را پای کمسوادی ما
همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست
به لطف این که تو هستی امامِ هادی ما
تویی تو هادی اُمَّت، تویی اباالمهدی
دعا کن از سفر آید دگر منادی ما
کسی که بی گل رویش در این زمستانها
گرفته رنگ خزان، روزهای شادی ما
کسی که میشنود این جهان ندایش را
صدای روشن او، عطر آشنایش را
بخوان مرا که به عشق تو مبتلا باشم
بخوان مرا که هوایی سامرا باشم
غریب آمدهام از ولایت غربت
مرا به اسم صدا کن، که آشنا باشم
مرا اسیر خودت کن، که این دو روزۀ عمر
ز رنگ و بوی تعلق دگر رها باشم
بیا به خانۀ دل، این دلی که خانۀ توست
بیا که زائر تو... زائر خدا باشم
چه میشود که شب جمعه زائر صحنت...
چه میشود سحر جمعه نینوا باشم
دو قطره اشک شوم در طواف ششگوشه
که خاکبوس دو مشهد، دو کربلا باشم
خوشا هوای رسیدن خوشا هوای حسین
خوشا کسی که رسیده به کربلای حسین
#یوسف_رحیمی
☑️ @Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#ترکیب_بند
#مدح #غدیر_خم
#امیرالمومنین_علیهالسلام
#امام_زمان_عج
موی تو به پیچ و تاب خفته
شب در پس این حجاب خفته
پس موی سیاه را بزن پس
{خورشید} پسِ نقاب خفته
در مردمک چشم تو دیدم
شیخی وسط شراب خفته
شمشیر دو سر به حالتی مست
در دست ابوتراب خفته
در معرکه بین ابروانت
ما بین گره عذاب خفته
در معرکه تا خودی نشان داد
شمشیر تو کوه را تکان داد
از مدح تو سیم و زر گرفتیم
جبریل شدیم و پر گرفتیم
ما دست تهی دراز کردیم
از دامن تو گهر گرفتیم
در محضر تیغ ابروی تو
یک عمر بهدست ، سر گرفتیم
لبخند زدی تضاد رخ داد
کوه نمک از شکر گرفتیم
در طرح ضریح چشم و مژگان
از فرشچیان نظر گرفتیم
یک شیشه گلاب ناب قمصر
در پاسخ این اثر گرفتیم
مستي شراب و ساغر عشق است
انگور ضریح حیدر عشق است
ای خال لبت خراج بغداد
قد قامت قامت تو شمشاد
سرچشمه گرفته از دو چشمت
مجموعه ی آب های آزاد
در هیچ کجای قلب قرآن
اسم تو ، نه از قلم نیوفتاد
این کوفی خط گیسوانت
تمرین سیاه مشق استاد
در فلسفه ی چشم تو ماندند
فارابی و شیخ و " میرداماد"
نقاشی گیسوی تو بگذاشت
حسرت به دل جناب " بهزاد "
مست دم ذوالفقار گردید
مانند دلم خمار گردید
از اول ماجرا نوشتیم
بر تارک ماسوا نوشتیم
ای نام تو نقطه اول خط
تا آخر خط تو را نوشتیم
گفتند خدا علی شنیدیم
گفتند علی خدا نوشتیم
یک روز تو را خدا سرودیم
یک روز دگر جدا نوشتیم
سنگینی نام تو سبب شد
اینقدر هجا هجا نوشتیم
تنها به خدا ظهر تو هستی
"کیف بشر" بشر تو هستی
#علي_کاوند
@Maddahankhomein
#امام_کاظم علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔸باب الحوائج🔸
هر شاعریست تشنۀ تحسین چشم تو
از بس سرودنیست مضامین چشم تو
چشم جهان به مقدمت ای عشق! روشن است
از لحظۀ طلوع نخستین چشم تو
از ابتدای خلقت خود، اهل آسمان
دل باختند، دل به تو و دین چشم تو
دل باختند و نور خدا داشت جلوهها
از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو
دیگر شکوه خلدبرین دیدنی شده
وقتی شدهست منظر و آیینه چشم تو
گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو
چشمت بهشت مهر و بهار کرامت است
یعنی خوشا به حال مساکین چشم تو
حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو:
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»
خوش عالمیست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر شماست حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستان تو احدی نا امید نیست
وقتی برای ما همه باب الحوائجی
بیشک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه، باب الحوائجی
دلبستۀ سخای اباالفضلی توام
مانند ماه علقمه، باب الحوائجی
صحنت دوباره غرق گل یاس میشود
وقتی که میهمان تو عباس میشود...
در سایهسار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
لطفش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهلبیت او
ما خانهزاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
چشم امید عالم و آدم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگیست
مدیون ذکر یا رب موسی بن جعفریم
وقت قنوت، قبلۀ حاجات میشود
عالم پر از شمیم مناجات میشود
#یوسف_رحیمی
☑️ @Maddahankhomein
#ترکیب_بند
اگر چه کرب و بلائی بلا نمی بینم
بجز به عشق دلی مبتلا نمی بینم
به رسم مهر رسیدم سر قرار ای دوست
کنون تمام توئی، کربلا نمی بینم
چه حاجت است عزیزم به گفتن ارنی
در این زمین که بغیر از تو را نمی بینم
هزار بار بمیرم دوباره زنده شوم
بجز غریب غمت آشنا نمی بینم
چه جای شکوه که در این بلای سخت و عظیم
بغیر لطف و رضای خدا نمی بینم
فرات هست در این دشت و جز لب خنجر
به کام تشنه که آب بقا، نمی بینم
چنان تمامی صحرا شده ز تو لبریز
که هر چه دیده ام الاست، لا نمی بینم
حسین نیست در این قصه، هر چه هست توئی
که آنکه باشد و بوده است از الست توئی
رسیده ایم به دشتی پر از بلا زینب
رسیده ایم به آغاز ماجرا زینب
در این زمین که علی یک زمان نماز گزارد
سر برادرت از تن شود جدا زینب
در این زمین پر از درد و داغ جانفرسا
به حق پناه بر از کرب والبلا زینب
در این زمین که به تیر سه شعبه خواهد رُست
به حلق کوچک اصغر گل حنا زینب
علی و جعفر و عباس و عون می گردند
به راه حق طلبی یک به یک فدا زینب
در این زمین که علمدار کاروان حسین
فدا کند سر و دستان و چشم را زینب
در این زمین که دَرَد گرگ جهل اکبر را
شوی به غصه و اندوه مبتلا زینب
صبور باش که در این زمین غربت خیز
توئی سرآمد زنهای کربلا زینب
تو از قبیله صبری عقیله العربی
نشان شیر خدا، دخت مرتضی زینب
پس از حسین امانت به روی شانه توست
پس از حسینی توئی مرد ماجرا زینب
رسان به گوش جهان نقل این حکایت را
رسول کرببلا بانوی حیا زینب
خدا خودش دل تنگ تو را صبور کند
دو چشم خیس تو را چشمه سار نور کند
#دو_بند_از_ترکیب_بند_ورودی
#شب_دوم_محرم
#محمد_رضا_کاکایی
@Maddahankhomein
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
بند پایانی یک #ترکیب_بند
وا میشود سمت سعادت بال هر دو
جبرییل غبطه میخورد بر حال هر دو
با یک قسم هم کار هر دو راه افتاد
یک راهکاری داد مادر، مال هر دو
بیرون نشد از خیمه اما راه افتاد
با پای دل تا معرکه دنبال هر دو
از فرط شور و شوق جانبازی، گل انداخت
با اذن رفتن صورتِ خوشحالِ هر دو
بر یاری مولا کمر بستند وقتی
شد چادر ام المصائب شال هر دو
با سالهای دیگرشان فرق دارد
تقدیرِ با خون شستهی امسال هر دو
دلشورهی خلخال پای دختری هست
در سینهی از غصه مالامالِ هر دو
از میمینه تا میسره هر جا که رفتند
سرنیزه میآمد به استقبال هر دو
تیر و کمان دنبال اقمارالمنیرهاند
خیلی زمان بردهست استهلال هر دو
محکم زمین خوردند هر دو مثل زهرا
بر خاک صحرا نقشی از تمثال هر دو
حتی حسین بن علی هم گریه میکرد
از معرکه تا خیمه بر احوال هر دو
تا غُصهی شرمندگی آقا نگیرد
مادر سراغ بچههایش را نگیرد
✍ #علیرضا_خاکساری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حر_ابن_یزید_ریاحی
#ترکیب_بند
شرمسار از اینکه راهت را گرفتم آمدم
با دلی غرق غم و اندوه و ماتم آمدم
با امید بخشش و با آرزوی لطف دوست
در حریم خیمه خوبان عالم آمدم
از سپاه اشقیا دل کندم و با پای جان
سوی جیش اشرف اولاد آدم آمدم
گر چه دادم از کف فرصت ربیع عمر را
بهر جبران خطای خود محرم آمدم
ای شِفایی که حریم خیمه ات دارالشفاست
با دلی مجروح غم دنبال مرهم آمدم
رخنه شک نیست در آئینه ایمان من
سوی مصباح تو با آیات محکم آمدم
تا دعایم با شما گردد اجابت یا حسین
ذره وش دنبال نور اسم اعظم آمدم
تا پر و بالم شود گرمای صبح جلوه ات
با دو چشم خیس تر از اشک شبنم آمدم
وادی طور است زیر خیمه ات از این سبب
پا برهنه با دلی لبریز از غم آمدم
آمدم صیدت کنم در دام افتادم حسین
دل بریدم، جان و دل را دست تو دادم حسین
قطره ای بودم، به تو پیوستم و دریا شدم
با شما خلوت نشین سایه طوبی شدم
شد میسر نیک بختی با دعای مادرم
عاقبت مشمول فیض حضرت زهرا شدم
در گذار عمر چندین ساله ی خود یا حسین
مرده ای بودم که با دست شما احیا شدم
مادرم! مولا، مرا هر چند حّر نامیده بود
تا که پیوستم به فرهنگ شما معنا شدم
دستمال عشق تو زخم سرم را خوب کرد
بین هفتاد و دو تا خورشید بی همتا شدم
خاکبوس آستان پر ز مهرت گشتم و
ذره سان بالانشین گنبد مینا شدم
تا تو را دیدم هوایت در خیالم پا گرفت
راه را بستم ولی مهر تو دستم را گرفت
#محمد_رضا_کاکایی
@Maddahankhomein
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسرا
#ترکیب_بند
🔹با کاروان نیزه🔹
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
از لابهلای آتش و خون جمع کردهام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست
داغی چشیدهام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
باران نیزه بود و سر شهسوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها
::
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاهتر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزهها تلاوت خورشید، دیدنیست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدینجا، نه کوفیان
من بینیازم از همه، تو بینیازتر
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
::
فرصت دهید گریه کند بیصدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویهکنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زآنگونه اشکها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازۀ خود گریه میکنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات
از طفل آب، خجلت بسیار میکشم
آن یوسفم که ناز خریدار میکشم
::
بعد از شما به سایۀ ما تیر میزدند
زخم زبان به بغض گلوگیر میزدند
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بیشیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
مُحرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر میزدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند
از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید...
::
ای زلف خون فشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده، حی علی الصلات
از منظر بلند، ببین صف کشیدهاند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشکهای تشنه وضو میکند، فرات
توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را میدهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات
ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست
ما بیتو چشم بسته و ماتیم و در ممات
عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا
وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا...
::
خون میرود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زدهست ماه، به گرد سر شما
آن زخمهای شعلهفشان، هفت اخترند
یا زخمهای نعش علیاکبر شما؟
آن کهکشان شعلهور راه شیری است
یا روشنانِ خون علیاصغر شما؟
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما
با زخم خویش، بوسه به محراب میزدید
زآن پیشتر که نیزه شود منبر شما
گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب میکنی
بر نیزه، شرح سورۀ احزاب میکنی...
::
قربان آن نیای که دمندش سحر، مدام
قربان آن میای که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست:
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک اَلاَمان ز کوفه و صد اَلاَمان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریهام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضهام تمام
با کاروان نیزه به دنبال، میرویم
در منزل نخست تو از حال میرویم
📝 #علیرضا_قزوه
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#کاروان_اسرا
#ترکیب_بند
🔹با کاروان نیزه🔹
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
از لابهلای آتش و خون جمع کردهام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست
داغی چشیدهام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
باران نیزه بود و سر شهسوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها
::
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاهتر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزهها تلاوت خورشید، دیدنیست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدینجا، نه کوفیان
من بینیازم از همه، تو بینیازتر
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
::
فرصت دهید گریه کند بیصدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویهکنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زآنگونه اشکها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازۀ خود گریه میکنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات
از طفل آب، خجلت بسیار میکشم
آن یوسفم که ناز خریدار میکشم
::
بعد از شما به سایۀ ما تیر میزدند
زخم زبان به بغض گلوگیر میزدند
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بیشیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
مُحرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر میزدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند
از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید...
::
ای زلف خون فشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده، حی علی الصلات
از منظر بلند، ببین صف کشیدهاند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشکهای تشنه وضو میکند، فرات
توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را میدهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات
ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست
ما بیتو چشم بسته و ماتیم و در ممات
عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا
وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا...
::
خون میرود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زدهست ماه، به گرد سر شما
آن زخمهای شعلهفشان، هفت اخترند
یا زخمهای نعش علیاکبر شما؟
آن کهکشان شعلهور راه شیری است
یا روشنانِ خون علیاصغر شما؟
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما
با زخم خویش، بوسه به محراب میزدید
زآن پیشتر که نیزه شود منبر شما
گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب میکنی
بر نیزه، شرح سورۀ احزاب میکنی...
::
قربان آن نیای که دمندش سحر، مدام
قربان آن میای که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست:
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک اَلاَمان ز کوفه و صد اَلاَمان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریهام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضهام تمام
با کاروان نیزه به دنبال، میرویم
در منزل نخست تو از حال میرویم
📝 #علیرضا_قزوه
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت #ترکیب_بند
تصورکن که این آقا برای خود حرم دارد
کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد
تصورکن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی
و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد
نه تنهاصحن زیبایی به زیبایی گوهرشاد
علاوه بر دوتا گلدسته سقاخانه هم دارد
تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود
همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد
تصورکن که دیگر درحرم گرد وغباری نیست
تصورکن که بعدازاین مزارش خاک کم دارد
تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه
و باشور وشعف قصدزیارت دم به دم دارد
ببین باچشم دل مهمانسرایی وتصور کن
که دیگر سفره دار فاطمه دارالنعم دارد
تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست
تصورکن برای خود حسن هم محتشم دارد
یکی ازاین هزارانی که گفتم راندارد،حیف
غمش این آرزو رابر دل من میگذاردحیف
شب وروزم عزاشد اهل بیتم راصدا کردم
به لطف مادرش در خانه بزمی دست وپا کردم
به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم
منم دارایی ام را نذر خرج روضه ها کردم
نشدکه سرمۀ چشمم کنم خاک مزارش را
ولیکن دیده را با خاک پرچم آشنا کردم
رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب
نشستم روی سجاده حسن جان راصدا کردم
خودش بادست خودمن رانشانده بر سر سفره
اگر کم از سر این سفره بردارم جفا کردم
به هرماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیه ست
حسینی ام ولی در دل حسنیه بنا کردم
اگرچه بر سر وسینه زدم با روضه های او
ولی باخویش میگویم خطاکردم خطا کردم
نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است
ازاوشرمنده ام امشب اگرکه کوچه وا کردم
ازآنجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد
میان روضه ها من هم به زینب اقتداکردم
مدینه دید آن شب مویه های نجم ثاقب را
صدازد تاصدای خسته اش ام المصایب را
همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت
به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت
پسرگاهی به سینه میزد وگاهی به سر میزد
ومیبارید چشمان پر از اشک پدر در تشت
اگرچه میگرفت ازصورتش خونابه رازینب
ولیکن می نشست از لخته خون ها بیشتر در تشت
کبوترنامه ای در دست در ذهنش تداعی شد
دوباره نقش بست از زخم روی بال وپر در تشت
دم"لایوم"را وقتی که جاری کرد بر لبها
درآمدبه صداگویا دگر زنگ خطر در تشت
نگاهی گاه بر زینب،گاهی برحسین اش داشت
چه ها میدید آقای غریب مان مگر در تشت !؟
صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسین ات کن
شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت
خداراشکر اینجاخیزران درکار نیست اما
چه خواهی کرد درشام بلا باچوب تر در تشت
اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری
خدا راشکر اینجاچادری بر روی سر داری
#علیرضا_خاکساری
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت #ترکیب_بند
سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت،چندتا روضه
بانی و روضه خوان و سینه زن است
سوخته نام دیگر،حسن است
دوستانی چو دشمنان دارد
گله از دست این و آن دارد
کارِد بر روی استخوان دارد
گرچه هر روز میهمان دارد
شان اورا کسی نفهمیده
از مدینه حسن چه ها دیده
کس نفهمید ابتلایش را
در گذر بغض بی صدایش را
جوشن زیر این عبایش را
روی پا زخم آشنایش را
غصه اش را خضاب کرد حسن
مرگ را انتخاب کرد حسن
وای اگر بی کس حرم باشی
خسته از جان به هررقم باشی
بین خانه اسیر غم باشی
روزه باشی و تشنه هم باشی
پر شکسته ز خاک پر بکشی
زهر را جای اب سر بکشی
چون حسن بی کسی به دهر نبود
شان او طعنه های شهر نبود
با کسی جز مغیره قهر نبود
جگر پاره اش ز زهر نبود
داغ ناموس بود بر جگرش
به در خانه بود هر نظرش
داغ انروز که رسیدند و
چهل نفر داد میکشیدند و
پدرش را غریب دیدند و
مادرش را زمین کشیدند و
همه قاتل شدند حتی در
بی هوا رد شدند از مادر
گرچه آماده ی جدایی بود
به لب تشنه اش نوایی بود
دلش انگار کربلایی بود
وقت گریه به روضه هایی بود
روضه ی ذبح از قفای سری
زدن خواهری بپای سری
#سید_پوریا_هاشمی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹ای اهل حرم!🔹
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
این ماه مدینهست که بر هودجی از نور
میآید و این خطه پر از شادی و شور است
گل میدمد از ششجهت جادۀ ساوه
این دشت سراسر همه وجد است و سرور است
تسبیحکنان است در این بادیه، هر سنگ
صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است
آواز صبوحی زده باران سحرگاه
هر لالۀ این باغ یکی جام طهور است
چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است
ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است
::
چون از سفر آن محمل مأنوس برآید
بس لالۀ خوشرنگ به پابوس برآید
بر ساحت سجادۀ او جلوه به جلوه
«سُبّوح» گل افشاند و «قُدّوس» برآید
در مجلس فیضش چه اشارات لطیفی
از عالَم معقول به محسوس برآید
این ماه درخشنده چه ماهیست که هر صبح
خورشید پی دیدنش از طوس برآید
آیینه در آیینه از ایوان بلندش
صد باغ پر از جلوۀ طاووس برآید
این روضه، سرای کرم ماست، بیایید
ای اهل حرم! این حرم ماست، بیایید
::
درهای بهشت از ملکوت تو گشودهست
صد دستهگل از دست قنوت تو گشودهست
در حلقۀ نورانی گلهای سحرخیز
سجادۀ تسبیح سکوت تو گشودهست
گلدستۀ نور تو گواه است که تا عرش
ایوان جلال و جبروت تو گشودهست
در فصل دعا، دست نیاز گل مریم
بر خان کریمانۀ قوت تو گشودهست
هر آیهای از سورۀ نورانی کوثر
فصلی به مقامات ثبوت تو گشودهست
این آینه تصویر به تصویر شکفتهست
تصویر تو در آیۀ تطهیر شکفتهست
📝 #زکریا_اخلاقی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ترکیب_بند #مدح #ولادت
قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر
به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر
تو کیستی که همه قاصرند از درکت
چگونه میشود آخر تو را کنم تفسیر
مقابل قدمت جبرییل زانو زد
ز بس جلالیت ذات توست عالمگیر
به پیشگاه شما از خدا پیام رسید
سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر
قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید
به باب میل شما می خورد رقم تقدیر
میان خانه نشستید و ذکر می گویید
تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر
تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس
فقط خدا زخ تو بی حجاب دیده و بس
زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی
کجا به کوتهی فکر ما خطور کنی
اگر قنوت بگیری میان سجاده
تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی
کلیم خانهی حیدر! به یک دعای سحر
سرای کوچک خانه شبیه طور کنی
تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند
وجود خستهی او را پر از سرور کنی
فضای کوچه پر از عطر سیب میگردد
ز هر دیار اگر لحظهای عبور کنی
تو روح عاطفهای... گرچه من گنهکارم
مرا مباد ز خود لحظهای تو دور کنی
غبار راهم و تو سایهی سرم هستی
چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی
دگر زمان سرور پیامبر آمد
که گاه زخم زبان قریش سر آمد
تو همزبان خدیجه شدی میان رحِم
که غم مخور شب تنهاییات سحر آمد
برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود...
ز دیدههای پر از مهر او گوهر آمد
شمیم سیب بهشت از حجاز میآید
نگار ماست غریبانه از سفر آمد
خدا برای علی خلق کرده است تو را
برای شیر خدا بهترین سپر آمد
تمام فخر علی شوهری فاطمه است
خبر دهید به حیدر که همسفر آمد
به روی شانهی تو بیرق علی برپاست
علی که فاطمه دارد همیشه پا برجاست
کریم شهر علی سفرهدار زهرا بود
جمال حق علی... آینهدار زهرا بود
به دست خالی از این خانه سائلی نرود
که در کنار علی خانهدار زهرا بود
قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت
میان دست علی ذوالفقار زهرا بود
اگر چه نام علی همردیف با نمک است
بر این ملیح زمانه نگار زهرا بود
همه زمین و زمان در طواف روی علیست
مطاف روی علی در مدار زهرا بود
حسن کریم و حسین دستگیر عالمیان
همیشه محور این اعتبار زهرا بود
از آن زمان که گل ما به عشق میآمیخت
خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت
خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد
کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد
صدای هر تپش توست ذکر علی
به این صدا همهی ذکرها منظم کرد
میان عرصهی محشر شفاعت همه را
به گوشهای ز نخ چادر تو محکم کرد
سپس گشود مسیر ورود جنت را
گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد
چکیدهی جلوات تو و علی روزی
حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد
برای اینکه بماند همیشه جلوهی تو
میان قامت زینب تو را مجسم کرد
به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی
که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد
میان آن در و دیوار خون تازه نشست
بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست
#قاسم_نعمتی
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ولادت_امام_محمد_باقر_ع
#ترکیب_بند
از آسمان ترّنم باران چه دیدنیست
این بار طعم رویش گلها چشیدنیست
آمد خبر که ازطرف عرش یک پسر
بر جمع خانواده ی مولا رسیدنیست
ناز قدوم این نوه ی حضرت حسین
صدها نفرشبیه خودم سر بریدنیست
او آمد و به نام خداوند لب گشود
تکبیر جمع عرش نشینان شنیدنیست
آرام جا میان دو دست پدر گرفت
با ناز ناز طفلک زهرا کشیدنیست
مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است
جشنِ ولادتِ ولی ُالله ِ پنجم است
نام تو نام حضرت پیغمبر خدا
محو توام تو بنده ی زیباتر خدا
هستی برای خلق جهان با علوم خود
بعد از پیام بر – تو پیام آور خدا
یک عالمه طراوت وسرسبزی و بهار
آورده ای برای من از محضر خدا
با آنهمه روایت سبزی که ازتو هست
آسان تر است آمدن ِ بر در ِ خدا
من از کنار خانه ی تو نه - نمی روم
تا که رسانی ام تو به دور و بر خدا
مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است
جشنِ ولادتِ ولیُ اللهِ پنجم است
ای یادگار ِ واقعه ی کربلا سلام
با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام
بر آن دل شکسته ی دوران کودکیت
از ما همیشه وهمه دم هرکجا سلام
یادت نمی رود دم دروازه های شهر
با سنگ داده اند به روی شما سلام
جابر رسید و گفت که یا باقرالعلوم
بر تو رسانده است رسول خدا سلام
قبر بدون شمع و چراغت بهشت ماست
ما زائر مزار تو هستیم با ” سلام “
مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است
جشنِ ولادت ِ ولیُ اللهِ پنجم است
#محمد_حسن_بیات_لو
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ولادت_امام_محمد_باقر_ع
#ترکیب_بند
وزیده دوباره نسیم رجب
مرا خوانده حق در حریم رجب
دلم را هوائی خوبان نمود
خدای رئوف و رحیم رجب
خدایا کمک کن که با لطف تو
شوم بهره مند از نعیم رجب
نگاهی بفرما براین روسیاه
به حق نگار کریم رجب
مناجاتی ام کن دراین ماه نور
مقیمم بفرما به درگاه نور
مرا شوق یاریست والا تبار
امامی گرامی و زهرا تبار
من از ایل مجنونم و دلشده
و او از عزیزان لیلا تبار
کریمی زنسل کریمان عشق
ومن عاشقی مست و شیدا تبار
نسب از دو سو فاطمی، حیدری
به قربان این ماه غوغا تبار
جمال جمیلش بهشت عدن
دو جد گرامش حسین و حسن
تعلق ندارد به کس خاطرم
گدای کرمخانۀ باقرم
به لطف خداوند زهرائی ام
خدا را براین موهبت شاکرم
به منصب نیازی مرا نیست... نیست
خوشم در حریم علی شاعرم
اگرچه سرودم غزلها ولی...
ز وصف علی زادگان قاصرم
قلم ازنفس ماند و یارم نشد
حریف نگاه نگارم نشد
سلام ای علوم خدا را امین
پدر خوانده ی علم، حق الیقین
اگرچه زنسل علی آمدی
محمدترینی،محمدترین
چنان فانی عشق پاکت شدم
ز سرحد مستی گذشتم ببین
مریض مریض تو عیسی مسیح
مرید مرید تو روح الامین
به قربان نازی که داری شما
وآغوش بازی که داری شما
به روی اسیرت نگارا بخند
بر این بینوا دیده ات را مبند
نگاهی... که جاهلترین نوکرت
ز دریای علمت شود بهره مند
امیر رسولان به تو داده دل
مرا هم امیرا فکندی به بند
حسن زاده ای و حسینی خصال
نگاهت قیامت... لبت کان قند
چه گردد از آن لب شه ذوالمنن
کلامی خصوصی بگوئی به من
من امشب ز چشم تو دم میزنم
به نام نگاهت قلم می زنم
رجب آمده غرق شور و طرب
شرر بر دل و جان غم می زنم
سراپای من غرق لطف شماست
دم از حُسن صاحب کرم می زنم
کدامین سحر می شود بنگرم
کنار مزارت قدم می زنم
و یا اینکه یک روز خوش بنگرم
سر قبر پاکت علم می زنم
ضریحی نداری نباشد غمت
برای تو در دل حرم می زنم
مرا عفو کن اگر دلبرا
ز اوصاف تو حرف کم می زنم
تو بالائی و ما دراین قعر خاک
الا حضرت عشق روحی فداک
دلم پر شده از ولای شما
سرم خاک پای گدای شما
چه دارم به جز اینکه آقا فقط
بگویم وجودم فدای شما
چه می شد نصیب دل ما شود
نسیمی ز فیض دعای شما
مبارک بود پیش من مرهم و...
غم و لطف زخم و شفای شما
شبم را شما نور باران کنید
مرا با نظر اهل ایمان کنید
#مجتبی_روشن_روان
https://eitaa.com/Maddahankhomein