eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
687 ویدیو
359 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
غزل شب اول محرم.png
حجم: 17.57M
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل اوّل محرّم حضرت مسلم ابنِ عقیل علیه السلام در وفا و شجاعت از این ایل بعد از عبّاس مسلمِ ابنِ عقیل رقصِ شمشیرِ او شبیهِ عمو لایقِ لاٰ فَتاٰیِ جبرائیل‌‌‌ برقِ چشمش چنان ابوفاضل در مصافِ نفاق عزرائیل‌‌‌‌ ظاهراً تشنه و گرسنه ولی ..... آب و نان می‌دهد به میکائیل‌‌‌ او رجزخوان که می‌شود اِنگار که دَمیده به صور اِسرافیل کنجِ‌‌ دِنجی زِ مسجدِ کوفه دلِ ما را به عشق کرده دخیل روزِ محشر هم او همهِ‌کاره‌َست چون امامش کند وصی وُ وکیل اختیاری به آب لب نزده قبل از عبّاس مسلمِ ابنِ عقیل بر رویِ دار ندبه می‌خواند سرِ سردار تا وصالِ خلیل 📄۱۴۰۳/۴/۱۲ @Maddahankhomein
😭🖤 برای که در خون می تپد و هنوز زندگی می کند آتش گرفته❤️‍🔥 شب شده چون روز روشن، نیست دیگر ماه آسمان آتش گرفته، بومِ خون است... آه بر تخت، خوابِ مرگ می دیدند موشکی آمد به استقبال درمانگاه خودخوری خوب است اما شعر باید گفت هر که با هر آنچه دارد می شود همراه! انتظاری نیست از و بلکه با این زخم، شوند مرگ بر هر کس که نان در خون مردم زد مرگ بر هر کس که شد همسفره با اشباح ماهند و شب، موهای یلداشان مرگ بر هر کس که زندان کَردشان در چاه دفترم شد یک کبوتر، نامه شد شعرم نامه ای از جنس آه و آه و آه و آه... را دیدم که حین راهیِ و بودند و و است ، این شب ها «» شد و... جهان، مداح ، سیراب از خونِ خودند اینجا... می شود آیا بخوانم روضه ای کوتاه!؟ دست و پا زد کودکی در خون و... یک نفر با حضرتِ دریا نشد همراه! ساحران، این بار از قوم خودت هستند کو عصا و اژدهایت ای کلیم الله!؟ امتحان تو یهودا بود و در اسلام بود مثل او، جهانگیری چنین بدخواه او که غاصب بود و حق آسمان را خورد او که پیشِ دشت مولا بود کوهی کاه ای یهودی های افراطی کجا هستید!؟ موش ها...! رفتید در سوراخ و مخفیگاه!؟ انگلستان است وقتی که پدرخوانده می شود فرزند او از بیخ و بن، گمراه گربه ی ایران شده شیری تنومند و... پوزه ات را می کِشد بر خاک، ای روباه دست از دیوانگی بردار اسرائیل می شوی لِه زیر پای قدس و حزب الله! تا سقوطت آنچنان چیزی نمانده ست و صاحب ما می رسد با ذوالفقار از راه می رسد با ذوالفقار و با تو خواهد کرد آنچه که با هند، روزی کرد نادرشاه . یاباب الحوائج ارباب ادرکنی 🆔 @Maddahankhomein
قطعه ای کوتاه گریز تنورخولی سجده گاه ملائک است اینجا یاکه گردیده قبله گاه نور در سکوت سحر به گوش دلم صوت قرآن رسد ز کنج تنور ای عجب مطبخ همین عصرم طور موسی شده در این دل شب بین داغی خاک وخاکستر شد لبی گرم نالة یارب کیستی ای سر بدون بدن خیره خیره شده نگاه تو در مناجات امشبت آمد بوی بی مادری ز آه تو قحط آغوشِ مِهر بوده مگر سر به خاک سیه گذاری تو تو یتیمی قبول ، مادر نه دختری خواهری نداری تو @Maddahankhomein
خدا کند که جهان رنگ آفتاب بگیرد اگر دل یکی از آل‌بوتراب بگیرد گرفته است دل زینب از زمین و زمانه خوشا دلی که از این درد بی‌حساب بگیرد برای عصمت کبری چگونه فرض کنم که کسی بیاید و از روی او حجاب بگیرد؟ اگرچه داغ همه بر دلش نشست، ولی باز ندیده‌اند که او چشم از رباب بگیرد چه باغبان که به چشمان خود نشسته و دیده که نعل مرکب‌ها از گلش گلاب بگیرد بگو چگونه نگیرد دلش اگر که ببیند به سمت تشت کسی جامی از شراب بگیرد کسی ندیده که لب‌های قاری سر نیزه صله نگیرد و از خیزران جواب بگیرد تمام اهل حرم را سوار کرده و حالا کسی نمانده برای خودش رکاب بگیرد... قسم دهید خدا را به حق زینب کبری به این امید که امر فرج شتاب بگیرد. https://eitaa.com/Maddahankhomein
ماجرا هر چه بود پایان یافت هر کسی بود عازم کویش زنی انگار چشم در راه است از سفر، چه می‌آورد شویش لحظه‌ها بی‌قرار و دلواپس غصه‌هایش بدون حد می‌شد مرد او از سفر نیامده بود شب هم از نیمه داشت رد می‌شد آسمان تار و تیره و خونبار آه آن شب نبود معمولی نیمهٔ شب پرید زن از خواب آمده بود از سفر خولی گفت خولی بگو چه آوردی که چنین غرق تاب و تب شده‌ام چیست سوغات تو که این‌گونه دل‌پریشان و جان‌به‌لب شده‌ام گفت هر چند تحفهٔ خولی زر و سیم و طلا و درهم نیست ولی این بار گنجی آوردم که نظیرش به هر دو عالم نیست چیزی از ماجرا نمی‌دانست چشمش اما اسیر شیون بود متحیر شد و سراسیمه دید آخر تنور روشن بود رفت با واهمه به سمت تنور به سر و سینه زد نشست و گریست ناگهان دید صحنه‌ای خونبار آه این سر، سر بریدهٔ کیست؟ به سر او مگر چه آمده است شده این گونه غرق خون، پرپر بر لبش آیه‌های قرآن است می‌دهد عطر زمزم و کوثر سر او را گرفت بر دامن خاک و خون پاک کرد از رویش گفت بیچاره مادرت، اما ناگهان حس نمود پهلویش ـ بانویی قد خمیده، آشفته که گرفته‌ست دست بر پهلو ضجه که می‌زند همه عالم روضه‌خوان می‌شود ز شیون او * گفت بانو تو کیستی که غمت قاتل این دلِ پر از محن است گفت من دختر پیمبرم و این سر غرق خون، حسین من است با دو چشم ترش روایت کرد یک جهان درد و داغ و ماتم را گفت از نیزه‌ها که بوسیدند بوسه‌گاه نبی اکرم را گفت از خیمه‌های آل الله گفت از ماجرای غارت‌ها گفت با چشم‌های خونبارش از شروع همه مصیبت‌ها: آتشی که گرفت راه حرم پیش از این در مدینه برپا شد پشت در که شکست بازویم پای دشمن به خیمه‌ها وا شد گفت غصه اگر چه بی‌پایان ولی این قصه انتها دارد می رسد وارثی به خون‌خواهی خونِ مظلوم خونبها دارد ✍ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *همسر خولی، از محبین اهل بیت پیامبر صلوات‌الله‌علیه‌وآله بود و گویا در اینجا چشم بصیرت او بینا می‌شود و این حقایق را مشاهده می‌کند. این ماجرا با اختلاف روایت‌هایی، در منابع و مقاتل مختلفی از جمله: مقتل ابی مخنف، ص۱۶۸ مقتل الحسین علیه‌السلام، ص۳۹۲، بحارالانوار، ج45، ص۱۲۵ و ۱۷۷ الدمعة‌الساکبة، ج۵، ص۵۲ و ۳۸۴ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۵ و روضة الشهدا، ص۳۶۱، آمده است. (به نقل از: خورشید بر فراز نیزه‌ها، نوشته سید محی الدین موسوی). البته بعضی از گفت‌وگوهایی که در این شعر آمده است از باب زبانحال است. https://eitaa.com/Maddahankhomein
«اسارت» جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان دادند در خرابه‌ی بی‌سقف، جایشان آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای مجروح از پیاده‌رَوی بود، پایشان شخصی کنیز خواست از آن فرقه‌ای که بود جبریل، خادم درِ دولت‌سرایشان آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان در آفتاب، سوخت رخ مه‌لقایشان آنان که شُست قابله‌شان ز آب سلسبیل از تشنگی پرید رخ و رنگ‌هایشان جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند از نینوا به عرش برین شد، نوایشان کردند نرم، سینه‌ی جمعی که روز و شب زهرا به روی سینه همی‌داد، جایشان جمعی که بود پنجه‌ی ایشان، گره‌گشای بستند دست‌ها ز جفا از قفایشان آن فرقه‌ای که واسطه‌ی رزق عالمند دادند نان به رسم تصدّق، برایشان «جودی»، به روزگار زند خیمه‌ی شهی از آن دمی که گشت گدای گدایشان https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل پیوسته روضه‌یِ حضرت زینب و امام حسین علیهم السلام بعد از عاشورا(کوفه) ای سببِ گریه‌هایِ هر شبِ خواهر قـاریِ نیزه‌نشین ..... ترنُّـمِ کـوثر من سرِ بازار طعنه می‌خورم و سنگ ... پیش دو چشمَم زدند بر سرِ دلبر بی‌کس و دلواپسم .... پناه ندارم روز و شبم روضه‌هایِ توست برادر کوفه به فکرِ شکستنِ دلِـمان است در صدقاتـَش هزار زخم زبان است بی‌صفتی نانِ خشک پیشِ من انداخت طعنه زد این هم تصدّقِ سَرِمان است خانه‌یِ قـاریِ کـوفه گـوشه‌یِ زندان سهمِ حرم خنده‌هایِ شمر و سنان است سارقِ انـگـشترِ تو همـسفـرم بود روضه‌یِ کنج تنور داغِ حرم بود بویِ گـلاب از فرازِ نیـزه می‌آید راهِـبِ نـصرانی از تـَبارِ کـرم بود قصّه‌یِ خورجینِ تنگِ مَرکبِ خولی روضه‌یِ هرروزه‌یِ دوچشمِ ترم بود مـثل سرِ تو شکسته شد سرِ زینب مادری‌ام خورده ضربه‌ها پَر زینب قاریِ قرآن همین که لَـعلِ تو وا شد خونِ لـَبـَت ریخـت در برابرِ زینب ندبه بخوان کُـلِّ روضه‌یِ حرم این است ساقیِ نیزه‌نشـین و مـعـجرِ زینب https://eitaa.com/Maddahankhomein
غزال پیوسته - اربعین حسینی کاروان آمد کاروانِ ناله و آه و فغان آمد کاروان آمد کاروانِ بی قرار و روضه‌خوان آمد فصلِ باران است موسمِ وصل و خزانِ برگریزان است کاروان آمد کاروانِ روضه‌ها قامت کمان آمد خسته و رنجور می زند دلهای شیدایی خدایا شور کاروان آمد کاروانِ بی پناهِ عاشقان آمد آمده خواهر آمده شرحِ کمال و غربتِ مادر کاروان آمد کاروانِ بی نشان و پُرنشان آمد دخترِ زهراست کوهِ صبر و روحِ عشق و زینتِ باباست زینبِ کبراست عصمةُ اللهِ حرم باغیرتِ مولاست صاحبِ بیرق شرحِ نابِ آیه‌یِ زیبای جاءَالحَق قادرِ مطلق قدرتِ شیرِخدا در هیبتِ زهراست وارثِ حیدر که شده در شام و کوفه فاتحِ خیبر پرچمِ ارباب بر روی دوشِ عقیله بوده که بالاست افتخارِ شاه اعتبارِ ذکرِ یاحیدر ولیُ الله شد سلاحش آه آه او تیغِ علیِ عالیِ اعلاست ناله ها می‌زد او به چشمش دیده دلبر دست‌وپا می‌زد دست‌وپا می‌زد خنجری ضربه به این سَر از قفا می‌زد آتش آوردند خون به قلبِ زینب و این بچّه‌ها کردند بسته شد دستش پیشِ او سر را سَنان بر نیزه جا می‌زد کوفه و دشنام روضه‌یِ زینب همین جمله سه بار اَلشّام پیشِ چشمِ من کَعبِ نِی روی لب و دندان چرا می‌زد از امانتدار پوستی بر روی پیکر مانده اِی دلدار کنجِ ویرانه مانده آن دردانه که دائم صدا می‌زد... کُشتَنَم بابا رفتی و شد وقتِ سیلی خوردنم بابا غنچه‌یِ یاسم دیده ای از روی نی پژمردنم بابا دیدی از نیزه ضربه‌یِ مشت و لگد با طعنه شد روضه وای از آزار بر سرِ بازار بی تو بُردنم بابا جان ندارم من نان نمی‌خواهم ببین دندان ندارم من پای نی با مُشت این طرف یا آن طرف آوُردنم بابا دیده گریانم اربعین اینجا زیارت نامه می‌خوانم ندبه می‌خواند... عمّه جان... آمد زمانِ مُردنم بابا @Maddahankhomein
✊🏻🇱🇧🇵🇸✊🏻 تقدیم به و نیفتاده ................ از این دست اتفاقاتِ معظَّم، کم نیفتاده بر خاک افتاده ولی پرچم نیفتاده نمیخواهم بگویم آسمان ها بر زمین آمد نمیخواهم بگویم اتفاقی هم نیفتاده هنوز از حنجر گلدسته های سبز و نورانی صدای جاریِ نیفتاده هنوز میرسد بر گوش دنیایی که از ، قامت نیفتاده ، عمری به دنبال بود و خندان است به آبروی حتی خم نیفتاده جهان باید بداند که من و نیفتاده اگر که افتاده در جان و دل ولی نام بلندم از دهان نیفتاده در این خوش آب و هوا حتی گذار سیبِ شک بر حضرت نیفتاده چه که و و شد یکجا اگرچه دیده داغ بی امان و غم، نیفتاده! رکابِ دل، ترَک خورد از و ولی از دستمان نیفتاده اگرچه خیمه ها گرفت اما خدا را شکر که بر ، چشمان نامحرم نیفتاده خدا را شکر بعدِ کشتن نگاه هرزه ای بر دامن نیفتاده خدا را شکر هست و می رسد از راه خدا را شکر پرچمدارِ این عالم نیفتاده قم المقدسه https://eitaa.com/Maddahankhomein
قطعه ای کوتاه گریز تنورخولی سجده گاه ملائک است اینجا یاکه گردیده قبله گاه نور در سکوت سحر به گوش دلم صوت قرآن رسد ز کنج تنور ای عجب مطبخ همین عصرم طور موسی شده در این دل شب بین داغی خاک وخاکستر شد لبی گرم نالة یارب کیستی ای سر بدون بدن خیره خیره شده نگاه تو در مناجات امشبت آمد بوی بی مادری ز آه تو قحط آغوشِ مِهر بوده مگر سر به خاک سیه گذاری تو تو یتیمی قبول ، مادر نه دختری خواهری نداری تو @Maddahankhomein
خدا کند که جهان رنگ آفتاب بگیرد اگر دل یکی از آل‌بوتراب بگیرد گرفته است دل زینب از زمین و زمانه خوشا دلی که از این درد بی‌حساب بگیرد برای عصمت کبری چگونه فرض کنم که کسی بیاید و از روی او حجاب بگیرد؟ اگرچه داغ همه بر دلش نشست، ولی باز ندیده‌اند که او چشم از رباب بگیرد چه باغبان که به چشمان خود نشسته و دیده که نعل مرکب‌ها از گلش گلاب بگیرد بگو چگونه نگیرد دلش اگر که ببیند به سمت تشت کسی جامی از شراب بگیرد کسی ندیده که لب‌های قاری سر نیزه صله نگیرد و از خیزران جواب بگیرد تمام اهل حرم را سوار کرده و حالا کسی نمانده برای خودش رکاب بگیرد... قسم دهید خدا را به حق زینب کبری به این امید که امر فرج شتاب بگیرد. https://eitaa.com/Maddahankhomein
«اسارت» جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان دادند در خرابه‌ی بی‌سقف، جایشان آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای مجروح از پیاده‌رَوی بود، پایشان شخصی کنیز خواست از آن فرقه‌ای که بود جبریل، خادم درِ دولت‌سرایشان آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان در آفتاب، سوخت رخ مه‌لقایشان آنان که شُست قابله‌شان ز آب سلسبیل از تشنگی پرید رخ و رنگ‌هایشان جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند از نینوا به عرش برین شد، نوایشان کردند نرم، سینه‌ی جمعی که روز و شب زهرا به روی سینه همی‌داد، جایشان جمعی که بود پنجه‌ی ایشان، گره‌گشای بستند دست‌ها ز جفا از قفایشان آن فرقه‌ای که واسطه‌ی رزق عالمند دادند نان به رسم تصدّق، برایشان «جودی»، به روزگار زند خیمه‌ی شهی از آن دمی که گشت گدای گدایشان https://eitaa.com/Maddahankhomein