دکتر محمدرضا کرامتی
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
یکی از اعضای محترم، بعد از خواندن این مطلب پرسیدند:
کثیر را جای جمیع گرفتن، به چه معناست؟!
جواب کرامتی:
مثلا اگر «خیلی از مردم» فقط به فکر خودشان هستند، کسی تصور کند «همه» فقط به فکر خودشان هستند.
مجدد پرسیدند:
یعنی اکثر رو به کل تعمیم بده، درسته؟
جواب کرامتی:
حتی پایینتر از اکثر، که کثیر است.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
«تَفَنُّن در تعبیر»
را در این متن ببینیم:
أُخوّت «گاهی» نَسَبی است و «زمانی» رضاعی و «وقتی» ایمانی و اعتقادی و بر اساس إنما المؤمنون إخوة [حجرات/10] و «هنگامی» نیز قومی و قبیلهای.
تسنيم 287/29
کرامتی: طبق فرهنگ دهخدا، تفنن یعنی گونهگونه شدن.
برای جلب توجه و تأکید، کلمات گاهی، زمانی، وقتی و هنگامی را داخل گیومه قرار دادم. و گرنه در متن کتاب گیومه نیست.
چهار کلمهی داخل گیومه یک معنا دارند اما مفسر محترم، برای دفع ملال، کلمات مختلف استعمال کرده است.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به فرمایش سردار رادان عزیز، چادر پرچم است.
باید پرچم حفظ شود.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعریف نشاط توسط امام خامنهای بانشاط.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
دکتر محمدرضا کرامتی
به فرمایش سردار رادان عزیز، چادر پرچم است. باید پرچم حفظ شود. https://eitaa.com/Mohammadrezakarama
بزرگواری بعد از گوش دادن به سخنان سردار عزیز رادان، این پیام رو برام فرستادن:
اقای سردار رادان در کانال از چادر حضرت زهرا علیها السلام میگه
آیا در اون زمان چادر مانند الان بود؟
جواب کرامتی، نقل قول از کتاب استاد مطهری است:
قاموس ميگويد : " و الجلباب كسرداب و سنمار : القميص و ثوب واسع للمرأه دون الملحفة او ما تغطي به ثيابها من فوق كالملحفة ، او هو الخمار . يعني جلباب عبارت است از پيراهن و يك جامه گشاد و بزرگ كوچكتر از ملحفه .
و يا خود ملحفه ( چادر مانند ) كه زن به وسيله آن تمام جامههاي خويش را ميپوشد ، يا چارقد " .
مطهری، مسأله حجاب، ص 173
ایضاح: مطلب داخل پرانتز هم از کتاب استاد مطهری رضوان الله علیه است نه از کرامتی.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
#گزیده_تفسیر_سوره_آلعمران_آیه 81 و 82
در دو آيه گذشته دعوت انبيا(عليهمالسلام) مردم را به خويشتن نفي شد. در اين آيه نيز براي نفي افراط و تفريط در عملكرد انبيا(عليهمالسلام) مي فرمايد: چگونه ممكن است پيامبران خود را ربّ خوانده و مردم را به خود فراخوانده باشند، در حالي كه خداوند از انبياي پيشين و به واسطه و به وسيله آنان از امّت هايشان پيمان مؤكد گرفته است كه به ديگر پيامبران ايمان آورده و با تأييد گذشتگان و بشارتِ آمدن آيندگان آن ها را ياري كنند و هنگام آمدن و ظهور وجود مبارك پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم
كه مصدق انبياي پيشين در خطوط جامع اعتقادي، اخلاقي، فقهي و حقوقي است چنان كه شريعت و منهاج آنان را به لحاظ زمان گذشته تصديق مي كند به وي ايمان آورده و آن حضرت را حمايت و ياري كنند؛ با زمينه سازي بعثت و گرايش مردم به آن حضرت، مانند بشارت حضرت عيسي(عليهالسلام) به آمدن ايشان پيش از ظهور آن حضرت و با ياري كردن ايشان در زمان آن حضرت.
براي تأكيد اين پيمان، خداوند سبحان فرمود: آيا به پيمان و عهد مؤكد من متعهد شده و اعتراف مي كنند و مردم اعتراف و اقرار كردند و تعهدي همراه شهادت سپردند؛ آن گاه خداوند مي خواهد نسبت به يكديگر گواه باشند و خود نيز شاهد است.
انبيا(عليهمالسلام) هم شاهد امّت هاي خويش اند، هم گواه يكديگر و خدا نيز بر همه شاهد است، از اين رو هيچ راهي براي انكار اين تعهد نيست.
خداوند با تنزل در مقام فعل فرمود: من با شما و از شاهدانم و در همه مراحل حضور دارم.
كساني كه پس از حضور در صحنه ميثاق، اعتراف و اقرار، مشاهده استشهاد و شهادت شاهدان و اتمام حجّت، از ميثاق اعراض كنند در نهايت شدّت فاسق اند.
تسنيم ج 14 صص 681 و 682
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#قواعد_عربی
برای مشکلپسندان
اسم اشاره و مخاطب
تسنيم 288/28
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
برای دانشدوستان باحوصله
بسیار طولانی است.
قصد کرامتی این بود که بگوید برخی آیات قرآن از باب «إیاک أعنی و اسمعی جارة: منظورم تو هستی ای همسایه بشنو معادل به در میگم دیوار بشنو و نیز معادل قِزِمَه دِرَم گَلِنِم ایشِت: به دخترم میگم ای عروسم بشنو» است. اما وقتی دید مطلب، خیلی مفید است تصمیم گرفت کل مطلب را تقدیم کند:
در قرآن كريم آياتي به چشم مي خورد كه با عصمت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم منافات دارد؛ مانند:
يكم. آيه (ليغفر لك اللّهُ ما تقدّم من ذنبك وما تأخّر ويتمّ نعمته عليكَ ويهديك صراطاً مستقيماً)[1]
؛ ما تو را پيروزي بخشيديم، چه پيروزي درخشاني تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو در گذرد و نعمت خود را براي تو تمام كرده، و تو را به راهي راست هدايت كند.
طبق ظاهر اين آيات، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم قبل از نزول آن ها و بعد از نزول آن، داراي گناه بود و خداوند همه آن ها اعم از سابق ولاحق را بخشيد.
مفسّران پاسخ هاي فراواني به اين اشكال داده اند. براي نمونه:
الف. شخصي از امام صادق(عليهالسلام) از غفران و آمرزش گناهان پيشين و پسين پيامبر پرسيد، آن حضرت فرمود: پيامبر، نه گناهي كرده بود و نه اراده گناه داشت؛ ليكن خداوند، گناهان شيعيانش را بر او قلم داد كرد و آمرزيد: «ما كان له ذنبٌ ولاهمّ بذنبٍ، ولكنّ اللّه حمله ذنوب شيعته ثم غفر لها ويتمّ نعمته عليك ويهديك صراطاً مستقيماً وينصرك اللّه نصراً عزيزاً»[2].
ب. مأمون از امام رضا(عليهالسلام) پرسيد: يابن رسول اللّه! آيا اين سخن شما نيست كه پيامبران معصومند؟ حضرت رضا(عليهالسلام) فرمود: آري. سپس پرسيد: پس اين آيه را بيان بفرما: (ليغفر لك اللّه ما تقدّم من ذنبك وما تأخّر)[3]
. امام رضا(عليهالسلام) فرمود: اين عقيده مشركان مكه بود كه پيامبر، چون آنان را به توحيد فراخواند و با بت هاي آنان به مبارزه برخاست، او را از گنه كاران برشمردند.[4]
دراين جا چند مطلب را يادآور مي شويم:
===========
[1]ـ سوره فتح، آيه 2.
[2]€
ـ بحارالأنوار، ج 17، ص 76ـ 89؛ ج 68، ص 24.
[3]ـ سوره فتح، آيه 2.
[4]ـ تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 56؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 83.
1 پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم معصوم بود و هيچ گناهي نداشت، نه در سابق و نه در لاحقِ زندگي خود.
2. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به گمان واهي مشركان گنه كار بود.
3. گناه پنداري (نه واقعي) آن حضرت به امر اعتقادي و حقوقي برمي گشت.
4. گناه اعتقادي پنداشته شده، عبارت از نفي بت پرستي و نكوهش عبادت بت و مانند آن بود. گناه حقوقي پنداري نيز كشتن مشركان در جنگ بدر و نظير آن بود.
5. با گسترش اسلام و روشن شدن توحيد، پندار گناه اعتقادي برطرف شد، و با گذشت كريمانه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از فتح مكه،پندارگناه حقوقي نيز از بين رفت.
6. مقصود از گناه متقدم و متأخر، همان ذنب كهنه و تازه است، نه يعني نسبت به آينده.
7. اسناد ذَنْب به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم طبق گمان مشركان، نظير اسناد گناه به حضرت موسي طبق پندار آل فرعون بود كه در اين باره چنين آمد: (ولَهُم عَلي ذنبٌ فأخاف أن يقتلون)[1]
؛ يعني برابر پندار دشمنان من نسبت به آن ها گناه كرده ام.
دوم. آيه (عَفَا اللّه عنك لم أذنت لهم حتي يتبيّن لك الذين صدقوا وتعلم الكاذبين)[2]
؛ خدايت عفو كند، چرا پيش از آن كه حال راست گويان بر تو روشن شود و دروغ گويان را بازشناسي، به آنان اذن قعود و نرفتن به ميدان جهاد دادي؟
عتاب و سرزنشي كه در اين آيه به چشم مي خورد، براي آن است كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم كار خلافي انجام داده است. چرا او اذن داد تا گروهي از منافقان از عضويت در نيروهاي نظامي و شركت در جهاد خود داري كنند؟!
===========
[1]ـ سوره شعراء، آيه 14.
[2]ـ سوره توبه، آيه 43.
امام رضا(عليهالسلام) در اين زمينه و در جواب مأمون عباسي فرمود: اين آيه از قبيل «إيّاك أعني واسمعي يا جارة» است؛ يعني به تو مي گويم كه همسايه بشنود. پس، خطاب آيه به پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم است، ولي مقصود آن است كه امّت بشنوند و مضمون آن را به كار بندند؛ مانند اين كه مي فرمايد: اي پيامبر! اگر شرك آوري، همه اعمال و كردارت تباه مي شود و از زيان كاران خواهي شد و چنانچه ما تو را ثابت قدم نگه نمي داشتيم، نزديك بود به كافران ميل كني، و حال آن كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم لحظه اي شرك نياورد و به هيچ نيروي غير خدايي تكيه نكرد. مأمون اين تفسير را تصديق كرد: «خاطب اللّه عزّوجلّ بذلك نبيّه صلي الله عليه و آله و سلم وأراد به أُمّته فكذلك قول اللّه عزّوجلّ (...لئن أشركت ليحبطنّ عملك ولتكونن من الخاسرين)[1]
وقوله عزّوجلّ (ولولا أن ثبّتناك لقد كِدت تركنُ إليهم شيئاً قليلاً)[2]
قال: صدقت يابن رسول اللّه»[3].
سوم. آيه (وإذ تقول للذی
ادامه👇
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
أنعم اللّه عليه أمسِك عليكَ زوجك واتّق الله وتُخفي في نفسك ما اللّه مبديه وتخشي النّاس واللّه أحقّ أن تخشاه فلمّا قضي زيد منها وطراً زوّجناكها لكي لايكون علي المؤمنين حرج في أزواج أدعيائهم إذا قضوا منهنّ وطراً وكان أمر اللّه مفعولاً)[4]
؛ و آن گاه كه به آن كس كه خدايش نعمت آزادي بخشيد و تو (پيامبر) او را نعمت آزادي بخشيدي (يعني زيد بن حارثه) از روي پند مي گفتي كه همسرت را نگهدار (طلاقش مده) و از خدا پروا داشته باش، و آنچه را كه خدا آن را آشكار كرد،در دل خود نهان مي كردي و از مردم مي ترسيدي وحال آن كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي. پس، ما هنگامي كه زيد از همسرش جدا شد، او را به عقد و همسري تو در آورديم تا پس از اين، مؤمنان را در نكاح زنان پسر
===========
[1]ـ سوره زمر، آيه 65.
[2]ـ سوره اسراء، آيه 74.
[3]ـ بحارالأنوار، ج 11، ص 83.
[4]ـ سوره احزاب، آيه 37.
خوانده خود(چون زيد پسرخوانده پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم بود)،پس ازآن كه از آنان طلاق مي گيرند، اشكال و باكي نباشد و بر خود گناهي نپندارند، و فرمان خدا انجام شدني است.
اكنون اين سؤال مطرح است كه چرا پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از مردم ترسيده است و چيزي را در دل پنهان كرده كه مورد عتاب خداوند قرار گرفته است. آيا اين امور با مقام عصمت پيامبر تنافي ندارد؟
امام رضا(عليهالسلام) در جواب همين سؤال، به علي بن جهم فرمود: خداوند متعالي، نام هاي زنان پيامبر را در دنيا و در آخرت به او معرّفي كرد و فرمود: اين زنان، مادران مؤمنان هستند. يكي از آن زنان، «زينب بنت جحش» (دختر عمّه پيامبر) بود كه در آن زمان همسر زيد بن حارثه (غلام آزاده شده پيامبر و فرزند خوانده او) بود. پيامبر نام اين زن (زينب) را آشكار نكرد تا بهانه به دست منافقان نيفتد و آن ها نگويند كه او چشم به زني دوخته است كه در خانه همسر خود (زيد) است و او را به عنوان مادر مؤمنان مي خواند. به هر روي پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از گفتار منافقان انديشه كرد و خداوند فرمود: (واللّه أحقّ أن تخشاه)[1]
؛ ترسيدن از خداوند سزاوارتر است كه در دل تو باشد[2].
بنابراين، ترس پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از ياوه گويي هاي منافقان بود و او مصلحت انديشي كرد كه بهتر است فعلاً نامي از زينب بنت جحش (دختر عمّه خويش) نبرد؛ چون هنوز زن شخص ديگر است؛ ولي خداوند چون اراده شكستن سنّت جاهلي (صحيح ندانستن ازدواج با پسر خوانده بعد از طلاق) را داشته است، انديشه پنهان پيامبر را آشكار مي كند تا قانون الهي تثبيت و اعلان شود. خداوند، اين سنّت را بر پيامبر واجب كرد و اين سنّت در عصر پيامبران گذشته نيز بوده است و فرمان خداوند، حكمي نافذ و حتمي است: (ما كان علي النبي من حرج فيما فرض اللّه له
===========
[1]ـ سوره احزاب، آيه 37.
[2]ـ بحارالأنوار، ج 11، ص 74؛ تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 281، ح 129.
سنّة اللّه في الّذين خلوا من قبل و كان أمر اللّه قدراً مقدوراً)[1].
چهارم. آيات (ألم يجدك يتيماً فآوي و وجدك ضالاًّ فهدي و وجدك عائلاً فأغني)[2]
؛ مگرنه تو را يتيم يافت، پس پناه داد؟ و تو را سرگشته يافت، پس هدايت كرد؟ و تو را تنگ دست يافت، پس بي نياز كرد؟
برخي از نا آگاهانِ به منطق وحي و نبوّت گفته اند كه (ضالاً )به معناي گمراهي و كفر است. بنابراين، پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم سابقاً در گمراهي بود. پس، معصوم كامل نيست!! در اين زمينه، گرچه مفسّران شيعه و سنّي، جواب هاي متعددي ارايه داده اند، ليكن تنها پاسخ و تفسير اهل بيت(عليهمالسلام) را ذكر مي كنيم.
امام هشتم(عليهالسلام) فرمود: (ألم يجدك يتيماً فَآوي)[3]
يعني تنها فردي بودي كه نظير و مانند نداشتي (از اينجاست كه درّ يكتا را يتيم مي خوانند). لذا، مردم در پناه تو جا گرفتند (و تو سرپرست آنان شدي).(ووجدك ضالاًّ... )[4]
يعني در ميان مردم ناشناخته بودي و فضل تو را نمي دانستند و حق تعالي مردم را به سوي تو راهنمايي كرد و تو را دريافتند و ادراك كردند. (ووجدكَ عائلاً فأغني)[5]
يعني مردم از دانش و علم بي بهره بودند (فرهنگ جاهلي همه وجودشان را فرا گرفته بود و ابرهاي تاريك، سايه سنگين خود را بر جامعه آنان فرو افكنده بود)، در اين حال خداوند به وسيله تو علم و دانش را بر جامعه پرتو افكن كرد و خواسته هاي تو را در حقّ آنان به هدف اجابت رساند (و از جهل و بربريت نجات بخشيد)[6].
===========
[1]ـ سوره احزاب، آيه 38.
[2]ـ سوره ضحي، آيات 6ـ 8.
[3]ـ سوره ضحي، آيه 6.
[4]ـ سوره ضحي، آيه 7.
[5]ـ سوره ضحي، آيه 8.
[6]ـ تفسير مجمع البيان، ج 9ـ 10، ص 506.
«علي بن ابراهيم» نيز در تفسير خود، همين معنا را از زراره از امام باقر يا صادق(عليه السلام) نقل كرده است[1].
پنجم. افسانه غرانيق؛ اشاره شد كه پيامبران الهي در محدوده اخذ وحي و حفظ و نگهداري آن و تبليغ و بيان احكام و نیز
ادامه👇
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
در حيطه اعمال و كردارشان معصومند و شيطان و وسوسه هاي او مطلقاً در حريمشان راه ندارد و سهو و نسياني به آنان دست نمي دهد؛ يعني در قلمرو علم و جزم هاي علمي و در منطقه عمل و عزم هاي عملي معصوم هستند.
امّا جعّالان و خيال پردازان و وسوسه گران نيز دست از شيطنت بر نداشته و براي پيامبران بافته هاي عنكبوتي ساخته و پرداخته اند. اينان، اين آيه را دست آويز شيطاني خود قرار داده اند: (وما أرسلنا من قبلك من رسولٍ ولا نبي إلاّ إذا تمنّي ألقي الشيطانُ في أُمنيّته فينسخُ اللّه ما يُلقي الشيطان ثمّ يُحكم اللّهُ آياته واللّه عليمٌ حكيمٌ)[2]
؛ و پيش از تو نيز هيچ رسول و پيامبري را نفرستاديم جز اين كه هرگاه چيزي تلاوت مي كرد، شيطان در تلاوتش القاي شبهه مي كرد. پس، خدا آنچه را شيطان القا مي كرد، محو مي كرد، سپس آيات خويش را استوار مي ساخت، و خدا داناي حكيم است.
آنان داستان سراپا كذب «غرانيق» را به نفع بت پرستان، اين گونه رديف كرده اند كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم چون ديد قريش از او اعراض و دوري كردند، اين امر بر او سنگين آمد و در دل آرزو مي كرد كه اي كاش از جانب خداوند، چيزي نازل مي شد كه سبب نزديكي او با مردم مي شد؛ زيرا او حرص داشت كه مردم ايمان بياورند. در پي اين امر، روزي در يكي از محافل پر جمعيت قريش نشسته بود كه آيات سوره «نجم» نازل شد. پيامبر شروع كرد به خواندن (والنجم إذا هوي... أفرأيتم اللاّتَ والعزّي
===========
[1]ـ تفسير قمي، ج 2، ص 427.
[2]ـ سوره حج، آيه 52.
ومناةَ الثالثة الاُخري)[1]
كه در اين هنگام، شيطان بر زبانش اين كلمات را جاري ساخت: «تلكَ الغرانيق العلي، منها الشفاعة لترتجي»؛ آن ها پرندگان زيباي بلند مقامي اند و از آن ها اميد شفاعت مي رود.
چون قريش اين كلمات را شنيدند (كه از خدايان آنان به خوبي ياد شد) غرق شادي و سرور شدند و سجده كردند، بلكه هر كه در مسجد بود از كافر و مسلمان به پيروي از پيامبر، در پايان سوره سجده كردند؛ جز «وليد بن مغيره» و «سعيد بن عاص» كه بر اثر كهولت نتوانستند سجده كنند. لذا، مشتي از خاك برداشته، به پيشاني رساندند و بر آن سجده كردند. كفار قريش با خوش حالي و سرور متفرّق شدند، ولي شب هنگام، جبرئيل نازل شد و گفت چه كردي؟ بر مردم چيزي خواندي كه از جانب خداوند نيامده بود و من براي تو نگفته بودم؟! پيامبر در اين وقت شديداً محزون شد و از خداوند به شدّت هراسيد؛ آن گاه آيه نازل شد كه: (وما أرسلنا من قبلك من رسول... )[2]
؛ يعني تنها تو نيستي كه مورد آسيب شيطان واقع شدي، بلكه هيچ پيامبري قبل از تو نبود، مگر آن كه به چنين رخداد تلخي مبتلا شد.
فخر رازي و بسياري از دانشمندان و مفسران و مورخان اهل سنّت و قاطبه دانشوران و مفسران شيعه، اين داستان را تكذيب كرده، بي سند دانسته اند و براي آن، تالي فاسدهاي فراواني را برشمرده اند:
الف. امكان سهو پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم در تلقّي و ابلاغ وحي، زمينه ساز امكان اشتباه او در مسايل ديگر است.
ب. تهمت بزرگي به ساير پيامبران وارد مي آورد كه آنان نيز در تلقّي وحي، دچار سهو شده اند؛ زيرا طبق داستان منحول و جريان مجعول آيه ياد شده، به
===========
[1]ـ سوره نجم، آيات 1ـ 20.
[2]ـ سوره حج، آيه 52؛ تفسير كبير، ج 23، ص 50؛ تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 516.
منظور تسليت پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم است تا بگويد كه همه انبيا دچار سهو مي شدند.
ج. شيطان توان نفوذ و تصرّف در حطيه وحي را دارد، ولي خداوند كلام سهوي والقاي شيطاني را محو مي كند و آيات واقعي خود را حاكم مي كند: (...فينسخ اللّه ما يلقي الشيطان... )[1].
د. داستان غرانيق در وسط آيات ياد شده، انسجام و نظم وآهنگ آيات سوره «نجم» را كه به اتفاق مفسّران يك باره نازل شده است در هم مي ريزد و موجب ناهماهنگي آن ها مي شود و تناقض آشكاري را پديد مي آورد (از طرفي، سر تا سر قرآن و نيز خصوص سوره نجم، در مقام درهم كوبيدن بت و بت پرستي و نكوهش از بت هاي لات و عزّي و منات است، و از سوي ديگر، آن ها را پرندگان زيبا مي شمارد تا دل چند مشرك را به دست آورد).
ه. داستان غرانيق، مستند به راويان دروغ پرداز و غير موثّق و دغل و شيطان صفت است. اينان در نيافتند كه وحي، از هرگونه آسيب و تحريف و نفوذ ابليس مصون و محفوظ است: (وما نتنزّل إلاّ بأمر ربّك له ما بين أيدينا وما خلفنا وما بين ذلك وما كان ربّك نسيّاً)[2]
؛ ما فرشتگان، جز به فرمان پروردگارت نازل نمي شويم. آنچه پيش رو و پشت سر ما و آنچه ميان اين دو است، (محور هويت و روح ما) همگي به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموش كار نبوده است.
فرشتگان مي گويند: همه شؤون ما اعمّ از مبادي متقدّم و آثار و معاليل متأخّر همگي به اراده خداوند اداره مي شود و خداوند منزّه از نسيان و مبرّا از هرگونه سهو است.
پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم نيز اوّلاً در ناحيه
ادامه👇
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
دريافت وحي، معصوم است:
(إنّك لتلقَّي القرآن
===========
[1]ـ سوره حج، آيه 52.
[2]ـ سوره مريم، آيه 64.
من لدن حكيمٍ عليمٍ)[1]
؛ در مقام دريافت اصل وحي، تو آن را از نزد خداي حكيم و عليم تلقّي مي كني، و در نزد خدا جايي براي نفوذ غير خدا نيست. ثانياً در مقام ضبط و نگهداري وحي، فراموش كار نيست: (سنقرئك فلا تنسي)[2]
؛ ما به زودي آيات خود را بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكني. ثالثاً در مقام انشا و ابلاغ نيز پيامبر جز وحي ناب چيزي نمي گويد: (وما ينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي)[3]
و از سر هوس سخن نمي گويد. اين سخن به جز وحي اي كه ايحا مي شود نيست. رابعاً در مقام مأموريت، مبرّا از كتمان و بخل است: (وما هو علي الغيب بضنين)[4]
؛ او در امر غيب، بخيل نيست؛ البته منظور از نطق در جمله (ما ينطق عن الهوي) خصوص لفظ نيست، بلكه هرآنچه به عنوان وحي الهي و دين خدا از آن حضرت ظاهر مي شود، خواه به صورت گفتار و خواه به صورت رفتار حتي به صورت سكوت در مقام بيان ناشي از دستور خداست.
گفتني است كه افسانه ساختگي غرانيق، هر از چند گاهي، دست آويز دشمنان دين و بشريّت قرار مي گيرد و به خيال خام خود مي خواهند ارزش هايي را كه پيامبران الهي به ارمغان آورده اند، دست خوش وسوسه كنند تا پايه هاي دين را متزلزل كنند و مردم را به مرام «لائيك و اِباحي گري» سوق دهند.
نگارش و نشر كتاب موهن «آيات شيطاني» و زنده كردن داستان غرانيق، برخاسته از همين انديشه تار عنكبوتي امپرياليستي است كه محكوم به نابودي است: (فأمّا الزّبد فيذهب جفاء... )[5]
. اين در حالي است كه همه متفكران و دانشوران و
===========
[1]ـ سوره نمل، آيه 6.
[2]ـ سوره اعلي، آيه 6.
[3]ـ سوره نجم، آيات 3ـ 4.
[4]ـ سوره تكوير، آيه 24.
[5]ـ سوره رعد، آيه 17.
خردورزان جهانِ انسانيت، به ساحت مقدّس پيامبران الهي، به ويژه حضرت محمّد بن عبداللّه صلي الله عليه و آله و سلم و تعاليم آسماني او، سر مي سايند و درباره عظمت و دست آوردهاي وحياني او قلم فرسايي مي كنند و هر روز، كرانه هايي از درياي باعظمتش را مي كاوند و از درياي بي كران دانش خدايي او گوهرهايي تقديم عالم انسانيت مي كنند.
ششم. آيه (وأنِ احكم بينهم بما أنزل اللّه ولا تتّبع أهواءَهم واحذرهُم أن يفتنوك عن بعض ما أنزل اللّه إليك فان تولّوا فاعلم أنّما يريد اللّه أن يُصيبهُم ببعض ذنوبهم وإنّ كثيراً من النّاس لفاسقون)[1]
؛ و ميان آنان به موجب آنچه خدا نازل كرد، داوري كن و از هواهايشان پيروي مكن و از آنان بر حذر باش؛ مبادا تو را در بخشي از آنچه خدا بر تو نازل كرد به فتنه در اندازند. پس، اگر پشت كردند، بدان كه خدا مي خواهد آنان را فقط به سزاي پاره اي از گناهان شان برساند و در حقيقت، بسياري از مردم نافرمانند.
«فخر رازي» مي نويسد:
«برخي از دانشمندان مي گويند: اين آيه دلالت دارد كه خطا و فراموشي بر پيامبر ممكن است؛ چون خداوند فرمود: (واحذرهم أن يفتنوك عن بعض ما أنزل اللّه)[2]
؛ ولي پيامبر عمداً در بخشي از آنچه خدا بر او نازل كرد، به فتنه نمي افتد و از هوا پيروي نمي كند. پس، باقي نخواهد ماند جز خطا و نسيان كه بر پيامبر ممكن است». [3]
ولي استدلال مذكور، صحيح نيست و پيامبر، نه به فتنه گرفتار مي آيد و نه به خطا و فراموش كاري؛ زيرا اولاً ملكه عصمت، مانع از اين امور است. ملكه عصمت، مانند علم به حقيقت آتش است كه انسان را در حالت سهو و نسيان و
===========
[1]ـ سوره مائده، آيه 49.
[2]ـ سوره مائده، آيه 49.
[3]ـ تفسير كبير، ج 12، ص 16.
فتنه، همواره متوجّه خود مي كند؛ حتّي سفيهان و ديوانگان نيز تا وقتي كه از شعور ضعيف برخوردارند خود را به آتش نمي اندازند.
ثانياً اگر امكان خطا و نسيان را درباره آنان روا بدانيم، ممكن است كه همين جمله (واحذرهم أن يفتنوك عَن بعض ما أنزل اللّه إليك)[1]
را از ياد ببرند و به بوته سهو و نسيان بسپارند تا به قول شما زياني به عصمت آنان وارد نكند.
ثالثاً تكليف به تحرّز از فتنه و پرهيز از پيروي هواهاي مخالفان، مستلزم امكان عادي ارتكاب نيست. غرض آن كه انسان معصوم تا زنده است، مكلف به اتيان همه كارهاي واجب و ترك همه كارهاي حرام است و هرگز دستور امتثال واجب و انتهاي از حرام به معناي امكان تخلف عادي او نيست.
هفتم. آيات (إنّا أنزلنا إليك الكتاب بالحقّ لتحكم بين النّاس بما أراك اللّهُ ولاتكن للخائنين خصيماً واستغفر اللّه إنّ اللّه كان غفوراً رحيماً)[2]
؛ اي پيامبر! ما به سوي تو قرآن را به حق فرستاديم تا به آنچه خدا به وحي خود بر تو پديد آرد، ميان مردم حكم كني و نبايد به نفع خيانت كاران، با مؤمنان و بي تقصيران به خصومت برخيزي و از خدا آمرزش طلب كن كه خداوند، به يقين آمرزنده و مهربان است.
شبهه، اين است كه اگر پيامبر معصوم است، استغفار و آمرزش طلبي او از درگاه خداوند و پوزش هاي مكرّر او از خداوند چه معنايي دارد؟
ادامه👇
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
پيداست كه عذرخواهي و استغفار، در جايي است كه گناه و لغزشي در كار باشد.
علامه طباطبايي(قدسسرّه) در اين زمينه سخني دارد كه مي تواند جواب اين شبهه باشد. ايشان مي نويسد:
«ظاهراً مراد از استغفار در اين جا، اين است كه پيامبر از خدا بخواهد كه
===========
[1]ـ سوره مائده، آيه 49.
[2]ـ سوره نساء، آيات 105ـ 106.
امكان پاي مال كردن حقوق ديگران و ميل به هواي نفس را كه در طبع آدمي نهفته است از بين ببرد و بيامرزد؛ نه آن كه پيامبر مرتكب گناه شده است و از آن استغفار مي كند، بلكه در مقام دفع است؛ يعني از خدا مي خواهد كه امكان لغزش و ميل به هواي نفس را از او بگيرد. بنابراين، معناي آيه، اين است كه طرفدار خائن مباش و ميل به آنان مكن و از خدا بخواه كه بر اين كار تو را موفّق بدارد و ميل به دفاع از خيانت خائنان و تسلّط هواي نفس را از دل و جان تو برطرف كند.
دليل اين معنا ذيل آيات مزبور است كه مي فرمايد: (ولولا فضل اللّه عليك ورحمته لهمّت طائفةٌ منهم أن يُضلّوك وما يضلّون إلاّ أنفسهم وما يضرّونك من شي ء... ).[1]
اين آيه به روشني دلالت دارد كه خائنان، هرچند آخرين تلاش و كوشش را در تحريك عواطف پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم به خرج دهند كه او باطل را ترجيح دهد و بر حق چيره كند، نمي توانند به آن حضرت زياني وارد كنند (تا اين كه قلب او را متوجّه باطل كنند)؛ زيرا خداوند او را از ضرر ايمن داشته است و نگهداري مي كند (معصوم است). لذا، در داوري، ستم روا نمي دارد و اصولاً مايل به ستم نمي شود و از هواي نفس پيروي نمي كند.
اين موهبت الهي كه ما آن را قوّه «عصمت» مي ناميم، نوعي «علم و شعور» است كه بر خلاف ساير علوم هيچ گاه مغلوب يكي از قواي ديگر نمي شود؛ بلكه همواره غالب و بر آن ها چيره است و آن ها را در استخدام خود دارد. از اين رو، پيوسته صاحبش را از گمراهي و خطا باز مي دارد.
در روايات نيز وارد شده است كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و همچنين امام(عليهالسلام)، داراي روحي به نام «روح القدس» است كه او را از معصيت و خطا، حفظ و
===========
[1]€
ـ سوره نساء، آيه 113.
نگهداري مي كند. اين دو آيه نيز به همين روح اشاره كرده است؛ يكي آيه (وكذلك أوحينا إليك روحاً من أمرنا ما كنت تدري ما الكتاب ولا الإيمان ولكن جعلناه نوراً نهدي بِهِ من نشاء من عبادنا)[1]
(ظاهر آيه، اين است كه خدا روحي كه جنبه تعليم و راهنمايي دارد به پيامبر القا كرده است) و ديگري آيه (وجعلناهم أئمّةً يهدون بأمرنا وأوحينا إليهِم فعل الخيرات وإقام الصلاة وإيتاء الزّكاة وكانوا لنا عابدين)[2]
. مراد آن است كه روح القدس، امام را به كار خوب و عبادت خدا تقويت مي كند».[3]
گفتني است كه گريه و تضرّع و لابه و ناله پيامبران و پيشوايان نيز به اين دليل نيست كه گناه ولغزشي از آنان صادر شده است، بلكه گريه، سلاح مؤمن است و مؤمن بايد همواره مسلّح باشد تا مبادا دشمن قسم خورده (ابليس) به او يورش آورد و جلباب مقدّس تقوا و پرواي وي را بربايد و براي هميشه او را بيچاره كند.
بنابراين، پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت ايشان به گواهي آيه تطهير، از گزند گناه و خطا و رجس و پليدي و لغزش محفوظند و استغفارهايشان براي آن است كه ارتباطشان با عالم كثرت، موجب غبار و گرفتگي قلبشان نشود و به بيان ديگر، استغفار آنان براي دفع خطر است، نه رفع آن.
همچنين استظهار عدم عصمت پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از جمله (ولا تجادل عن الّذين يختانون... )[4]
به توهّم آن كه پيامبر به جدال به سود خيانت كاران گرايش داشته است نيز مردود است؛ زيرا ملكه عصمت، مانع از گرايش هاي نفساني است، و هرگز عدل ممثّل به سود ظالم اقدام نمي كند و به نفع ظلم قيام نخواهد كرد.
===========
[1]ـ سوره شوري، آيه 52.
[2]ـ سوره انبياء، آيه 73.
[3]ـ تفسير الميزان، ج 5، صص 73 و 74 و 81 و 82.
[4]ـ سوره نساء، آيه 107.
جوادی طبری آملی ،وحي و نبوت در قرآن، صص 273 تا 286
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402