eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شکایتی که باید نزد امام حسین(ع) برد 🔻گله کنید. این گله‌ها را تحویل می‌گیرند.. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: صد و نود و هشت 🔷#واقعه‌غدیرخم #علامه‌امینی ﻣﻌﻨﻲ ﺩﻭﻡ ﺍﺯ ﻛﻠﺒﻲ ﺍﺳﺖ، ﻳ
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: صد و نود و نه 🔷 ↩️ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﻣﻠﺎﺯﻣﻪ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ: ﻭﺍﺿﻊ ﻟﻐﺖ ﺟﺰ ﺩﺭ ﻭﺿﻊ ﺍﻟﻔﺎﻅ ﻣﻔﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﻣﻔﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﺑﺘﻨﻬﺎﺋﻲ ﺗﺼﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻲ ﭘﻴﻮﺳﺘﻦ ﺑﻌﺾ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻟﻔﺎﻅ ﺑﺒﻌﺾ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻤﻌﻨﺎﻱ ﻣﻔﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﻭﺿﻊ ﺷﺪﻩ، ﺍﻣﺮﻳﺴﺖ ﻋﻘﻠﻲ (ﻧﻪ ﻭﺿﻌﻲ)، ﻣﺜﻠﺎ، ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻴﻢ: ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ، ﺍﻓﺎﺩﻩ ﻟﻔﻆ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﺨﺼﻮﺻﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻭﺿﻊ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻓﺎﺩﻩ ﻟﻔﻆ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﻧﻴﺰ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﺨﺼﻮﺻﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻭﺿﻊ ﺁﻥ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺑﺎﻧﺴﺎﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﻲ ﺑﺮﺩﻥ ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻟﻔﻆ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﻭﺿﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺮﻳﺴﺖ ﻋﻘﻠﻲ ﻧﻪ ﻭﺿﻌﻲ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺛﺒﻮﺕ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻭﻗﺘﻴﻜﻪ ﻟﻔﻆ " ﺍﻭﻟﻲ " ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻌﻨﺎﺋﻲ ﻭﺿﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻟﻔﻆ (ﻣﻦ) ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ، ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺧﻮﻝ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﻳﮕﺮﻱ ﺑﺘﺠﻮﻳﺰ ﻋﻘﻠﻲ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻭﺿﻊ، ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺛﺒﻮﺕ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ، ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺭﺍﺯﻱ ﺹ 93. ﻭ ﺩﺭ " ﻧﻬﺎﻳﻪ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ " ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﻮﻟﻲ ﺑﻤﻌﻨﺎﻱ ﺍﻭﻟﻲ ﺑﺒﺎﻳﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺻﺤﻴﺢ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻗﺮﻳﻦ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻟﻔﻆ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﻗﺮﻳﻦ ﺁﻥ ﻟﻔﻆ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺰ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ، ﭘﺲ ﻣﻤﺘﻨﻊ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻮﻟﻲ ﺑﻤﻌﻨﺎﻱ ﺍﻭﻟﻲ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﻣﻠﺎﺯﻣﻪ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ: ﻭﺍﺿﻊ ﻟﻐﺖ ﺟﺰ ﺩﺭ ﻭﺿﻊ ﺍﻟﻔﺎﻅ ﻣﻔﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﻣﻔﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﺑﺘﻨﻬﺎﺋﻲ ﺗﺼﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻲ ﭘﻴﻮﺳﺘﻦ ﺑﻌﺾ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻟﻔﺎﻅ ﺑﺒﻌﺾ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻤﻌﻨﺎﻱ ﻣﻔﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﻭﺿﻊ ﺷﺪﻩ، ﺍﻣﺮﻳﺴﺖ ﻋﻘﻠﻲ (ﻧﻪ ﻭﺿﻌﻲ)، ﻣﺜﻠﺎ، ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻴﻢ: ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ، ﺍﻓﺎﺩﻩ ﻟﻔﻆ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﺨﺼﻮﺻﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻭﺿﻊ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻓﺎﺩﻩ ﻟﻔﻆ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﻧﻴﺰ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﺨﺼﻮﺻﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻭﺿﻊ ﺁﻥ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺑﺎﻧﺴﺎﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﻲ ﺑﺮﺩﻥ ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻟﻔﻆ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﻭﺿﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺮﻳﺴﺖ ﻋﻘﻠﻲ ﻧﻪ ﻭﺿﻌﻲ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺛﺒﻮﺕ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻭﻗﺘﻴﻜﻪ ﻟﻔﻆ " ﺍﻭﻟﻲ " ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻌﻨﺎﺋﻲ ﻭﺿﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻟﻔﻆ (ﻣﻦ) ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ، ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺧﻮﻝ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﻳﮕﺮﻱ ﺑﺘﺠﻮﻳﺰ ﻋﻘﻠﻲ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻭﺿﻊ، ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺛﺒﻮﺕ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ، ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺍﺯ ﻟﻔﻆ " ﺍﻭﻟﻲ " ﺑﺪﻭﻥ ﻛﻢ ﻭ ﺯﻳﺎﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺍﺯ ﻟﻔﻆ " ﻣﻮﻟﻲ " ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻋﻘﻞ ﻣﻘﺮﻭﻥ ﺷﺪﻥ ﻣﻔﻬﻮﻡ " ﻣﻦ " ﺭﺍ ﺑﻤﻔﻬﻮﻡ " ﺍﻭﻟﻲ " ﺩﺭﺳﺖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﺍﺩ ﻟﺎﺯﻣﻪ ﺍﺵ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻘﺮﻭﻥ ﺷﺪﻥ ﺁﻥ (ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻣﻦ) ﺑﻠﻔﻆ " ﻣﻮﻟﻲ " ﻧﻴﺰ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺻﺤﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﻗﺘﺮﺍﻥ ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﻟﻔﻆ. ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﺻﺤﻴﺢ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺧﻮﻝ ﺁﻥ ﺑﺮ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺪﻭ، ﺻﺤﻴﺢ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺧﻮﻝ ﺁﻥ ﺑﺮ ﺁﻧﺪﻳﮕﺮﻱ، ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ: ﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ﻫﻮ ﻣﻮﻟﻲ ﻣﻦ ﻓﻠﺎﻥ: ﺍﻭ ﻣﻮﻟﻲ ﺍﺯ ﻓﻠﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻲ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻫﻮ ﻣﻮﻟﻲ ﻭ ﻫﻤﺎ ﻣﻮﻟﻴﺎﻥ: ﺍﻭ ﻳﻚ ﻣﻮﻟﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺁﻧﺪﻭ ﺩﻭ ﻣﻮﻟﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻫﻮ ﺍﻭﻟﻲ ﺑﺪﻭﻥ " ﻣﻦ " ﻭ ﻫﻤﺎ ﺍﻭﻟﻴﺎﻥ. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» بِسْمِ اللَّهِ الرَّ
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیات ۴۹ تا ۵۲ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی سرانجام به سومین ایراد آنها مى پردازد، و مى گوید: آنها سر خود را از روى تعجب و انکار تکان مى دهند و مى گویند: چه زمانى این معاد واقع مى شود ؟ (فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتى هُوَ). سَیُنْغِضُونِ از ماده إَنغاض به معنى حرکت دادن سر به سوى طرف مقابل از روى تعجب است. آنها در حقیقت با این ایراد خود، مى خواستند: این مطلب را منعکس کنند که: به فرض این ماده خاکى قابل تبدیل به انسان باشد، و قدرت خدا را نیز قبول کنیم، اما این، یک وعده نسیه بیش نیست، و معلوم نیست در چه زمانى واقع مى شود؟ اگر در هزاران یا میلیون ها سال بعد باشد، چه تأثیرى در زندگى امروز ما مى کند، سخن از نقد بگو و نسیه را رها کن. قرآن در پاسخشان مى گوید: به آنها بگو: شاید زمان آن نزدیک باشد (قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَرِیباً). و البته نزدیک است; چرا که مجموعه عمر این جهان هر چه باشد، در برابر زندگى بى پایان در سراى دیگر، لحظه زود گذرى بیش نیست. و از این گذشته، اگر قیامت در مقیاس هاى کوچک و محدود ما دور به نظر برسد، آستانه قیامت که مرگ است، به همه ما نزدیک است; چرا که مرگ قیامت صغرى است، که (إِذا ماتَ الاْ ِنْسانُ قامَتْ قِیامَتُهُ). درست است که مرگ، قیامت کبرى نیست ولى یادآور آن است. ضمناً، تعبیر به عَسى شاید، اشاره به این است که: هیچ کس تاریخ قیام قیامت را دقیقاً نمى داند، حتى شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) و این از علومى است که مخصوص ذات پروردگار است، و جز او کسى از آن آگاه نیست. * * * در آیه بعد، بى آن که تاریخ دقیقى از قیامت ذکر کند، بعضى از خصوصیات آن را چنین بیان مى کند: این بازگشت به حیات، روزى خواهد بود که: شما را از قبرهایتان فرا مى خواند، و چه بخواهید؟ و چه نخواهید؟ دعوت او را اجابت مى کنید، و حمد خداگویان به زندگى بازمى گردید (یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ). و آن روز است که: فاصله مرگ و رستاخیز یعنى دوران برزخ را کوتاه خواهید شمرد، و گمان مى کنید: تنها مدت کمى در عالم برزخ درنگ کردید (وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ قَلِیلاً). آرى، آن روز این احساس به انسان دست مى دهد که: دوران برزخ ـ هر چند طولانى بوده ـ در برابر عمر بى نهایت در عالم بقاء، لحظات زودگذرى بیش نیست. بعضى از مفسران، این احتمال را نیز داده اند که: منظور، اشاره به توقف در دنیا است، یعنى آن روز است که: مى دانید، زندگى دنیا چندان طولانى نبوده، ساعاتى بوده کوتاه و بسیار زودگذر. ✔️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر خطبه ۸۹ بخش اول ✍وصف عصر جاهلیت 🔭خطبه در يك نگاه: اين خطبه در حقيقت پيرامون سه مطلب
📝شرح و تفسیر خطبه ۸۹ بخش اول ↩️در ويژگى پنجم مى افزايد: «در زمانى که آتش جنگ ها زبانه مى کشيد!» (وَ تَلَظٍّ(5) مِنَ الْحُرُوبِ). چه تشبيه جالبى! جنگ را به آتش سوزان تشبيه کرده، آتشى که همه چيز را در کام خود فرو مى برد و خاکستر مى کند. و گسترش دامنه جنگ ها را به زبانه کشيدن آتش، تشبيه فرموده است. اگر به تاريخ مراجعه کنيم مى بينيم که در آن زمان صحنه جهان - مخصوصاً جزيرة العرب- مبدّل به صحنه جنگ گسترده اى شده بود. جنگ هاى ايران و روم و جنگ هاى ديگر و مخصوصاً جنگ هاى کور و بى هدفى که در ميان قبايل عرب، هر روز ظاهر مى گشت. به بهانه هاى واهى، قبايل متعصّب و جاهل و نيمه وحشى به جان هم مى افتادند و آنقدر مى کشتند، تا خسته شوند. در ششمين و هفتمين ويژگى مى فرمايد: «اين در زمانى بود که دنيا بى نور و پر از مکر و فريب و غرور شده بود.» (وَ الدُّنْيَا کَاسِفَةُ(6) النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ). در واقع نور جهان بشريّت، همان نور وحى و وجود انبيا است. هنگامى که «فترتى» واقع شود، همه چيز در تاريکى وحشتناکى فرو مى رود و بازار مکر و فريب، پر رونق مى گردد. مذاهب ساختگى رواج مى يابند و دنياپرستانِ مکّار، در لباس اصلاح طلبان ظاهر مى شوند و به فريب خلق خدا و بهره گيرى مادّى از آنان مى پردازند. در هشتمين ويژگى، امام(عليه السلام) جهان انسانيّت را به باغى تشبيه مى کند که در عصر جاهليّت: «تمام برگهايش به زردى گراييده (و در حال فرو ريختن است) و باغبان از ميوه هايش مأيوس گشته و آبها در زمين فرو نشسته (و جوى هايش خشکيده) بود». (عَلَى حِينِ اصْفِرَار مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِيَاس(7) مِنْ ثَمَرِهَا، وَ اغْوِرَار(8) مَنْ مَائِهَا). چرا که باغ پر بار جامعه انسانيّت، با گل ها و برگ هاى پر طراوت اخلاق و فضيلت زينت مى يابد و ميوه هاى آن عدالت و مروّت و محبّت است و آبى که اين درختها را سرسبز و پربار مى سازد، ايمان و تقوا است و در عصر جاهليّت خبرى از هيچ يک از اين امور نبود. حتّى از نظر جهات مادّى، کسب و تجارت و دامدارى و زراعت، بر اثر ناامنى و جنگها، به کلّى ضعيف گشته بود و فقر شديدى بر تمام مردم جاهلى حاکم بود، به گونه اى که فرزندان دلبندشان را از خوف فقر مى کشتند که قرآن از آن نهى فرمود و گفت: «وَ لاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَق; فرزندان خود را از ترس فقر نکشيد.»(9) و اين غير از کشتن دختران به خاطر احساس ننگ بود. در نهمين و دهمين ويژگى مى فرمايد: «(اين در حالى بود که) مناره هاى هدايت کهنه و فرسوده، و پرچم هاى ضلالت و هلاکت آشکار گشته بود.» (قَدْ دَرَسَتْ(10) مَنَارُالْهُدَى، وَ ظَهَرَتْ أَعْلاَمُ الرَّدَى). «مَنار» در اصل به معناى «محلّ نور» است. در زمان هاى گذشته، برج هاى بلندى بود که بر فراز آن چراغ روشن مى کردند تا هنگام شب، نشانه اى باشد براى شهرها و آبادى ها، و افراد از دور و نزديک آن را ببينند و بيراهه نروند. هنگامى که چنين بنايى کهنه و فرسوده شود، ويران مى گردد و ديگر چراغ هدايتى بالاى آن روشن نمى ماند. اين تعبير، کنايه زيبايى است براى کتب آسمانى و دستورالعمل هاى پيامبران، که همچون نورافکن هايى فرا راه جامعه انسانيّت بود; ولى در عصر جاهليّت بر اثر غلبه هوا و هوس ها، همه اينها به فراموشى سپرده شده بود و طبيعى است هنگامى که صحنه خالى شد، پرچم هاى ضلالت و هلاکت که همان سرکردگان کفر و نفاق و فسادند، جاى آنها را مى گيرند. ✔️پی نوشت: 5. «تَلظّ» از مادّه «لَظى» به معناى شعله آتش است و «تلظّى» به معناى شعله ور شدن مى باشد. 6. «کاسفه» از مادّه «کسوف» به معناى خورشيد گرفتگى است (و گاه به ماه گرفتگى نيز به جاى خسوف، کسوف گفته مى شود) و در خطبه بالا کنايه اى است از خاموش شدن انوار هدايت در عصر جاهليّت.  7. «إياس» (بر وزن قياس) به معناى قطع اميد از چيزى است. 8. «إغورار» از مادّه «غور» به معناى فرو رفتن در زمين است، که غالباً در مورد آبى که در زمين فرو مى رود گفته مى شود و در خطبه بالا کنايه از انقطاع اصول هدايت است. 9. سوره اسراء، آيه 31. 10. «دَرَسَتْ» از مادّه «دُروس» به معناى کهنگى و فرسودگى و از بين رفتن آثار است.  ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام جواد عليه السلام: هر كس نداند كارى را از كجا آغاز كند، از به سرانجام رساندن آن درماند مَن لَم يَعْرِفِ المَوارِدَ أعْيَتْهُ المَصادِرُ ميزان الحكمه جلد3 صفحه 54 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: صد و نود و نه 🔷#واقعه‌غدیرخم #علامه‌امینی ↩️ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﻣﻠﺎﺯﻣﻪ ﺍﻳﻨﺴﺖ
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: دویست 🔷 ﻭ ﻧﻴﺰ ﻣﻴﮕﻮﺋﻲ ﻫﻮ ﻣﻮﻟﻲ ﺍﻟﺮﺟﻞ ﻭ ﻣﻮﻟﻲ ﺯﻳﺪ: ﺍﻭ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺯﻳﺪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻧﻤﻴﮕﻮﺋﻲ: ﺍﻭ ﺍﻭﻟﺎﻱ ﺁﻧﻤﺮﺩ- ﺍﻭ ﺍﻭﻟﺎﻱ ﺯﻳﺪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﺋﻲ ﻫﻤﺎ ﺍﻭﻟﻲ ﺭﺟﻠﻴﻦ ﻭ ﻫﻢ ﺍﻭﻟﻲ ﺭﺟﺎﻝ: ﺁﻧﺪﻭ، ﺍﻭﻟﺎﻱ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻳﺎ- ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻭﻟﺎﻱ ﻣﺮﺩﺍﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻭﻟﻲ ﻧﻤﻴﺘﻮﺍﻧﻲ ﺑﮕﻮﺋﻲ: ﻫﻤﺎ ﻣﻮﻟﻲ ﺭﺟﻠﻴﻦ ﻭ ﻫﻢ ﻣﻮﻟﻲ ﺭﺟﺎﻝ: ﺁﻧﺪﻭ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﺮﺩﺍﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻫﻮ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻭ ﻣﻮﻟﺎﻙ: ﺍﻭ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻭ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻲ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ﻫﻮ ﺍﻭﻟﺎﻩ ﻭ ﺍﻭﻟﺎﻙ: ﺍﻭ ﺍﻭﻟﺎﻱ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺍﻭﻟﺎﻱ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻦ ﺍﻳﺮﺍﺩ ﻫﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ: ﻣﮕﺮ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻴﺴﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻮﺩ: ﻣﺎ ﺍﻭﻟﺎﻩ؟ ﻳﻌﻨﻲ: ﭼﻪ ﻣﻮﻟﺎﺋﻲ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ؟ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻴﮕﻮﺋﻴﻢ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ، ﺍﻓﻌﻞ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺍﻓﻌﻞ ﺗﻔﻀﻴﻞ، ﺑﻌﻠﺎﻭﻩ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻠﻤﻪ ﺍﻭﻟﻲ ﻓﻌﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺒﻠﻲ ﺍﺳﻢ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺿﻤﻴﺮ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﻨﺼﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺒﻠﻲ ﻣﺠﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﺣﻤﻞ ﻣﻮﻟﻲ ﺑﺮ ﺍﻭﻟﻲ ﺟﺎﻳﺰ ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻲ ﺗﻌﺠﺐ ﻛﻨﻲ ﺟﺎﻱ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺩﺭ ﻣﺸﺘﻘﺎﺕ ﺍﺯ ﺣﻴﺚ ﻟﺎﺯﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻣﺘﻌﺪﻱ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺻﻴﻐﻪ‌ﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺭﺍﺯﻱ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻣﻌﻨﻲ ﻳﺎ ﻣﺮﺍﺩﻑ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻟﻔﺎﻅ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﺬﺍﺕ ﻭ ﺟﻮﻫﺮ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ [ ﺻﻔﺤﻪ 308] ﺑﻌﻮﺍﺭﺿﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﻛﻴﺐ ﻳﺎ ﺗﺼﺮﻳﻒ ﺍﻟﻔﺎﻅ ﻭ ﺻﻴﻐﻪ‌ﻫﺎﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﻴﺎﻳﺪ؟ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺣﺎﺻﻞ ﺑﻴﻦ ﻣﻮﻟﻲ ﻭ ﺍﻭﻟﻲ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺩﺭ ﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻟﻔﻆ (ﺍﻭﻟﻲ) ﺣﺮﻑ- ﺏ- ﺭﺍ ﻭ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻟﻔﻆ (ﻣﻮﻟﻲ) ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﻴﻪ ﺻﻴﻐﻪ (ﺍﻓﻌﻞ) ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺩﻩ- ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺼﺎﺣﺒﺖ ﺣﺮﻑ (ﻣﻦ) ﺑﻄﻮﺭ ﻣﻄﻠﻖ ﻣﻘﺘﻀﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﺻﻴﻐﻪ (ﺍﻓﻌﻞ) ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﻣﻔﺎﺩ ﻭ ﻣﻌﻨﺎﻱ- ﻓﻠﺎﻥ، ﺍﻭﻟﻲ ﺑﻔﻠﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﻌﻨﺎﻱ: ﻓﻠﺎﻥ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻓﻠﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻳﻜﻲ ﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﻴﻜﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﻟﻲ ﻣﻌﻨﻲ ﺍﻭﻟﻲ ﺑﻪ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ ﺑﺎﻭ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻱ) ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ، ﻛﻤﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻟﻔﻆ ﺍﻓﻌﻞ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺑﻪ ﺗﺜﻨﻴﻪ ﻭ ﺟﻤﻊ ﻳﺎ ﺿﻤﻴﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﻝ ﻣﻴﺸﻮﺩ، (ﻣﺜﻠﺎ) ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ: ﺯﻳﺪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﺮﺟﻠﻴﻦ- ﻳﺎ- ﺯﻳﺪ ﺍﻓﻀﻠﻬﻤﺎ- ﻳﻌﻨﻲ: ﺯﻳﺪ ﻓﺎﺿﻞ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﻧﺪﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ- ﻳﺎ- ﺯﻳﺪ ﻓﺎﺿﻞ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﻧﺪﻭ ﺍﺳﺖ- ﻭ- ﺯﻳﺪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻘﻮﻡ- ﻳﺎ- ﺯﻳﺪ ﺍﻓﻀﻠﻬﻢ- ﻳﻌﻨﻲ: ﺯﻳﺪ: ﻓﺎﺿﻞ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﻧﮕﺮﻭﻫﺴﺖ- ﻳﺎ- ﺯﻳﺪ ﻓﺎﺿﻞ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻲ ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﻛﻠﻤﻪ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﻣﻔﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻨﻴﻦ (ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﺍﺿﺎﻓﻪ) ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﻝ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ- ﻳﻌﻨﻲ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ: ﺯﻳﺪ ﺍﻓﻀﻞ ﻋﻤﺮﻭ، ﻭ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺑﺎ ﻛﻤﻚ ﺣﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ (ﻣﻦ) ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﺯﻳﺪ ﺍﻓﻀﻞ ﻣﻦ ﻋﻤﺮﻭ- ﻳﻌﻨﻲ ﺯﻳﺪ ﻓﺎﺿﻞ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻴﻔﻴﺖ ﻫﻴﭻ ﻋﺎﻗﻠﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﻣﻌﻨﻲ ﻳﻜﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﺮ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﻫﻢ ﻭﺯﻥ ﺑﺎ (ﺍﻓﻌﻞ) ﻣﺜﻞ: ﺍﻋﻠﻢ ﺍﺷﺠﻊ. ﺍﺣﺴﻦ. ﺍﺳﻤﺢ. ﺍﺟﻤﻞ ﻭ ﻧﻈﺎﻳﺮ ﺁﻧﻬﺎ. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : ✅🌷شنبه، سه‌شنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها ✅🌹یکشنبه‌، دوشنبه وچهار‌شنبه‌ شرح 🌴حکمتها ✅☫روزانه‌تفسیر قرآن‌‌☫ ✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️ لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783 ✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوًّا مُّبِينًا به، بندگانم بگو: «سخنى بگویند که بهترین (سخن) باشد.» چرا که شیطان (به وسیله سخنان ناروا) میان آنها فتنه و فساد مى کند. زیرا (همیشه) شیطان دشمن آشکارى براى انسان بوده است. (اسراء/۵۳) * رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ ۖ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ ۚ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا پروردگار شما، از (نیّات و اعمال) شما آگاهتر است. اگر بخواهد (و شایسته باشید)، شما را مشمول رحمت خود مى سازد. و اگر بخواهد، مجازات مى کند. و ما تو را بعنوان مأمور بر آنان نفرستاده ایم (که آنان را مجبور به ایمان کنى.)» (اسراء/۵۴) * وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَىٰ بَعْضٍ ۖ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا پروردگار تو، از (حال همه) کسانى که در آسمانهاو زمین هستند، آگاهتر است. و (اگر تو را بر دیگران برترى دادیم، به خاطر شایستگى توست.)ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم. و به داود، «زبور» بخشیدیم. (اسراء/۵۵) *** * قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا بگو: «کسانى را که غیر از او (معبود خود) مى پندارید، بخوانید! آنها نه مى توانند زیانى را از شما برطرف سازند، و نه هیچ تغییرى در آن ایجاد کنند.» (اسراء/۵۶) * أُولَٰئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ ۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا کسانى را که آنان (به عنوان معبود) مى خوانند، خودشان وسیله اى (براى تقرّب) به پروردگارشان مى جویند، وسیله اى هر چه نزدیکتر. و به رحمت او امیدوارند. و از عذاب او مى ترسند. چرا که عذاب پروردگارت، همواره هراسناک است! (اسراء/۵۷) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیات ۴۹ تا ۵۲ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی سرانجام به سوم
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیات ۵۳ تا ۵۷ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی 🔹برخورد منطقى با همه مخالفان از آنجا که در آیات پیشین، سخن از مبدأ و معاد و دلائلى بر این دو مسأله مهم اعتقادى در میان بود، در آیات مورد بحث، روش گفتگو و استدلال با مخالفان ـ مخصوصاً مشرکان ـ را مى آموزد; چرا که مکتب، هر قدر عالى باشد و منطق قوى و نیرومند، اگر با روش صحیح بحث و مجادله توأم نگردد، و به جاى لطف و محبت، خشونت بر آن حاکم شود، بى اثر خواهد بود. لذا در نخستین آیه، مى گوید: به بندگان من بگو، سخنى را بگویند، که: بهترین باشد (وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ). بهترین از نظر محتوا، بهترین از نظر طرز بیان، و بهترین از جهت توأم بودن با فضائل اخلاقى و روش هاى انسانى . چرا که اگر قول احسن را ترک گویند، و به خشونت در کلام و مخاصمه و لجاج برخیزند، شیطان در میان آنها فساد و فتنه مى کند (إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ). و فراموش نکنید، شیطان در کمین نشسته و بى کار نیست زیرا شیطان از آغاز، دشمن آشکارى براى انسان بوده است (إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلاْ ِنْسانِ عَدُوّاً مُبِیناً). در این که: منظور از عِباد در این آیه کیانند؟ دو عقیده متفاوت در میان مفسران وجود دارد که: هر یک با قرائنى تأیید مى شود: ۱ ـ منظور: بندگان مشرکند، گر چه آنها راه خطا را پیش گرفته اند، اما خداوند براى تحریک عواطف انسانى آنها، با تعبیر عِبادِى (بندگانم) از آنها یاد کرده، و آنان را دعوت مى کند که: به سراغ أَحْسَن یعنى کلمه توحید و نفى شرک، بروند و مراقب وسوسه هاى شیطان باشند. و به این ترتیب، هدف از بیان این آیات، بعد از ذکر دلائل توحید و معاد، نفوذ در دل مشرکان است تا آنها که آمادگى دارند، بیدار شوند و به راه آیند. آیات بعد، ـ چنان که خواهد آمد ـ نیز متناسب با این معنى است. مکّى بودن این سوره، با توجه به این که: در آن زمان حکم جهاد نازل نشده بود، و تنها راه مبارزه، مبارزه منطقى بود نیز، این معنى را تأیید مى کند. ۲ ـ اشاره به مؤمنان است، و روش بحث با دشمنان را به آنها مى آموزد; چرا که گاهى مؤمنان تازه کار، طبق روشى که از پیش داشتند با هر کس که در عقیده با آنها مخالف بود، به خشونت مى پرداختند، و آنها را صریحاً اهل جهنم و عذاب و شقى و گمراه، مى خواندند، و خود را اهل نجات، و این سبب مى شد: مخالفان، یک حالت منفى در برابر دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خود بگیرند. از این گذشته، تعبیرات توهین آمیز مخالفان، نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) که بعضى از آنها در آیات پیشین گذشت، مانند مسحور، مجنون، کاهن، شاعر، گاهى سبب مى شد که مؤمنان عنان اختیار را از دست بدهند و به مقابله با آنها در یک مشاجره لفظى خشن برخیزند، و هر چه مى خواهند بگویند. قرآن ، مؤمنان را از این کار باز مى دارد و دعوت به نرمش و لطافت در بیان و انتخاب بهترین کلمات را مى کند، تا از فساد شیطان بپرهیزند. البته، کلمه بَیْنَهُمْ (در میان آنها) طبق این تفسیر، مفهومش این است که: شیطان، سعى مى کند، میان مؤمنان و مخالفانشان فساد کند و یا سعى مى کند در دل هاى مؤمنان به طرز مرموزى نفوذ کند، و آنها را به فساد و افساد دعوت نماید (زیرا یَنْزَغُ از ماده نزغ به معنى ورود در کارى به نیت افساد است). ولى، با توجه به مجموع قرائن، تفسیر دوم با ظاهر آیه سازگارتر است چرا که در قرآن کلمه عِبادِى معمولاً براى مؤمنان ذکر مى شود. علاوه بر این، در شأن نزولى که بعضى از مفسران، نقل کرده اند، مى خوانیم: مشرکان در مکّه یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) را آزار مى کردند، هنگامى که آنها در فشار قرار مى گرفتند، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) اصرار مى کردند که به ما اجازه جهاد بده (یا اجازه خشونت در سخن و مبارزه به مثل) پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرمود: هنوز چنین دستورهائى به من داده نشده است، در این هنگام آیات فوق نازل گشت (و به آنها دستور داد تنها به مبارزه منطقى ادامه دهند). ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام حسين عليه السلام: اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ، وَاَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بالسَّلامِ ناتوان ترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد و بخيل ترين مردم كسى است كه درسلام بُخل ورزد بحارالانوار جلد93 صفحه294 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: دویست 🔷#واقعه‌غدیرخم #علامه‌امینی ﻭ ﻧﻴﺰ ﻣﻴﮕﻮﺋﻲ ﻫﻮ ﻣﻮﻟﻲ ﺍﻟﺮﺟﻞ ﻭ ﻣﻮﻟﻲ
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: دویست و یک 🔷 ﺧﺎﻟﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺯﻫﺮﻱ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ (ﺍﻓﻌﻞ ﺍﻟﺘﻔﻀﻴﻞ) ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﺎﻟﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺯﻫﺮﻱ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ (ﺍﻓﻌﻞ ﺍﻟﺘﻔﻀﻴﻞ) ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ (ﺗﺼﺮﻳﺢ) ﮔﻮﻳﺪ: ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪﻥ ﻟﻔﻈﻲ ﺑﺠﺎﻱ ﻟﻔﻆ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺮﺍﺩﻑ (ﺍﺯ ﺣﻴﺚ ﻣﻌﻨﻲ ﻣﺘﺤﺪ) ﺍﺳﺖ، ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻌﻲ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ، ﻣﺎﻧﻊ ﻫﻤﺎﻥ (ﺩﺳﺘﻮﺭ) ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺮﺍ، ﺍﺳﻢ ﺗﻔﻀﻴﻞ ﺟﺰ ﺑﺎ ﻟﻔﻆ (ﻣﻦ) ﻛﻪ ﺧﺎﺹ ﺁﻥ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﺑﺎ ﻫﻴﭽﻴﻚ ﺍﺯ ﺣﺮﻭﻑ ﺟﺎﺭﻩ ﺳﺎﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻭ ﮔﺎﻩ ﺍﻳﻦ ﻟﻔﻆ (ﻣﻦ) ﺑﺎ ﻣﺠﺮﻭﺭﺵ (ﻳﻌﻨﻲ ﺍﺳﻤﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺩﺭﺁﻣﺪﻩ) ﺣﺬﻑ ﻣﻴﺸﻮﺩ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﺟﺎﺋﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺬﻑ ﺁﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺜﻞ: " ﻭ ﺍﻟﺎﺧﺮﻩ ﺧﻴﺮ ﻭ ﺍﺑﻘﻲ ". ﻣﻀﺎﻓﺎ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ، ﺍﺷﻜﺎﻟﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺭﺍﺯﻱ ﺑﺎﻥ ﺗﺸﺒﺚ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻮﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻭ ﻭ ﻏﻴﺮ ﺍﻭ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻧﻴﺰ ﻣﻴﺸﻮﺩ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ (ﻧﺎﺻﺮ) ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﺪﻳﺚ (ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ... (ﺑﺮﺍﻱ ﻛﻠﻤﻪ: " ﻣﻮﻟﻲ " ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻛﺮﺩﻩ، ﭼﻪ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺠﺎﻱ: ﻧﺎﺻﺮ ﺩﻳﻦ ﺍﻟﻠﻪ، ﻣﻮﻟﻲ ﺩﻳﻦ ﺍﻟﻠﻪ، ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﻝ ﻧﺸﺪﻩ، ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ (ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺍﺯ) ﻋﻴﺴﻲ ﻋﻠﻲ ﻧﺒﻴﻨﺎ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ: " ﻣﻦ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﺍﻟﻲ ﺍﻟﻠﻪ " ﺑﺠﺎﻱ ﺁﻥ: " ﻣﻦ ﻣﻮﺍﻟﻲ ﺍﻟﻲ ﺍﻟﻠﻪ "، ﻧﮕﻔﺘﻪ، ﻭ ﺣﻮﺍﺭﻳﻮﻥ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ: " ﻧﺤﻦ ﻣﻮﺍﻟﻲ ﺍﻟﻠﻪ " ﺑﺠﺎﻱ ﻧﺤﻦ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﻣﻮﻟﻲ، ﻭﻟﻲ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ- ﻣﻮﻣﻦ- ﻭﻟﻲ ﺍﻟﻠﻪ- ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﻟﻐﺖ: ﻣﻮﻟﻲ ﺍﻟﻠﻪ: ﻭﺍﺭﺩ ﻧﺸﺪﻩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ، ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ: ﺍﻟﻠﻪ ﻭﻟﻲ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻭ ﻣﻮﻟﺎﻫﻢ. ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺭﺍﻏﺐ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ (ﻣﻔﺮﺩﺍﺕ) ﺩﺭ ﺹ 555 ﺑﺎﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﺗﺼﺮﻳﺢ ﻧﻤﻮﺩﻩ. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیات ۵۳ تا ۵۷ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی 🔹برخورد منطقى
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیات ۵۳ تا ۵۷ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی آیه بعد، اضافه مى کند: پروردگار شما از حال شما آگاه تر است، اگر بخواهد شما را مشمول رحمت خویش قرار مى دهد، و اگر بخواهد مجازاتتان خواهد کرد (رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ). در ارتباط با دو تفسیر آیه قبل، این آیه نیز تاب دو تفسیر دارد: نخست این که: اى مشرکان و اى افراد بى ایمان، خداى شما هم رحمت واسعه دارد، و هم مجازات دردناک، و شما را شایسته هر یک ببیند، مشمول آن مى سازد، چه بهتر که دست به دامن رحمت واسعه او بزنید و از عذابش بپرهیزید. اما طبق تفسیر دوم، مفهومش چنین است: گمان نکنید که شما مؤمنان، تنها اهل نجاتید و دیگران اهل دوزخند، خدا از اعمال شما و دل هاى شما آگاه تر است، اگر بخواهد به خاطر گناهانتان شما را مجازات مى کند و اگر بخواهد مشمول رحمت مى سازد، کمى به حال خود بیندیشید و درباره خود و دیگران عادلانه تر قضاوت کنید. به هر حال، در پایان آیه، روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، و به عنوان دلدارى و پیشگیرى از ناراحتى فوق العاده پیامبر(صلى الله علیه وآله) از عدم ایمان مشرکان، مى فرماید: ما تو را وکیل بر آنها نساخته ایم که ملزم باشى حتماً آنها ایمان بیاورند (وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً). وظیفه تو ابلاغ آشکار و دعوت مجدّانه به سوى حق است، اگر ایمان آوردند چه بهتر، و گرنه زیانى به تو نخواهد رسید، تو وظیفه خود را انجام داده اى! گر چه، مخاطب در این جمله شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ولى بعید نیست ـ مانند بسیارى دیگر از خطاب هاى قرآن ـ هدف همه مؤمنان باشند، در این صورت، قرینه دیگرى خواهد بود بر تفسیر دوم; چرا که قرآن مى گوید: وظیفه شما مسلمین دعوت به حق است، خواه ایمان بیاورند یا نه، بنابراین، جوش و خروش بى حدّ، که موجب توسل به خشونت در سخن، و هتاکى و توهین شود، دلیلى ندارد. * * * آیه بعد، سخن را از این فراتر برده مى گوید: خدا تنها آگاه از حال شما نیست بلکه: پروردگارت نسبت به حال همه کسانى که در آسمان ها و زمین هستند، از همه آگاه تر است (وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الاْ َرْضِ). آنگاه اضافه مى کند: ما بعضى از پیامبران را بر بعض دیگرى فضیلت بخشیدیم و به داود کتاب زبور دادیم (وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى بَعْض وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً). این جمله، در حقیقت پاسخ به یکى از ایرادات مشرکان است، که: با تعبیر تحقیرآمیزى، مى گفتند: آیا خداوند شخص دیگرى را نداشت که محمّد یتیم را به نبوت انتخاب کرد؟ وانگهى چه شد که: او سرآمد همه پیامبران و خاتم آنها شد؟! قرآن مى گوید: این جاى تعجب نیست، خداوند از ارزش انسانى هر کس آگاه است، و پیامبران خود را از میان همین توده مردم برگزیده، و بعضى را بر بعضى فضیلت و برترى داده، یکى را به عنوان خلیل اللّهى مفتخر ساخت، دیگرى را کلیم اللّه ، و سومى را روح اللّه قرار داد، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را به عنوان حبیب اللّه برگزید و خلاصه، بعضى را بر بعضى فضیلت بخشید، طبق موازینى که خودش مى داند و حکمتش اقتضاء مى کند. و اما این که: چرا از میان همه پیامبران، سخن از داود و زبور به میان آمده، ممکن است به خاطر جهات زیر باشد: ۱ ـ زبور داود، از میان کتب پیامبران، این ویژگى را دارد که: تمام آن مناجات، نیایش و اندرز است و با قول احسن و گفتار نیکو که، در آیات قبل به آن دستور داده شد از همه متناسب تر مى باشد. ۲ ـ در زبور داود، خبر از حکومت صالحان و نیکان داده شده، هر چند ظاهراً مردمى تهى دست و فقیر و یتیم باشند.(۲) و این با دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان راستین که غالباً در زمره تهى دستان بودند، کاملاً هماهنگ است، و پاسخى است به ایراد مشرکان. ۳ ـ با این که داود، داراى حکومت عظیم و کشور پهناورى بود، خداوند این را افتخار او قرار نمى دهد، بلکه کتاب زبور را افتخار او مى شمرد، تا مشرکان بدانند عظمت یک انسان، به مال و ثروت، داشتن قدرت و حکومت ظاهرى نیست و یتیم و بى مال بودن، دلیلى بر تحقیر نخواهد شد. ✔️پی نوشت: ۲ ـ در کتاب مزامیر داود (زبور) که امروز در دست ما است، در مزمور ۳۷ چنین مى خوانیم: ...زیرا که شریران منقطع خواهند شد، اما متوکّلان به خداوند وارث زمین خواهند شد، هان! بعد از مدتى شریر نخواهد بود در مکانش تأمل خواهى کرد و نخواهد بود، اما حکیمان (صالحان) وارث زمین خواهند شد. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝شرح و تفسیر خطبه ۸۹ بخش اول ↩️در ويژگى پنجم مى افزايد: «در زمانى که آتش جنگ ها زبانه مى کشيد!» (وَ
📝 شرح و تفسیر خطبه ۸۹بخش اول ✍وصف عصر جاهلیت ↩️سپس در يازدهمين ويژگى مى فرمايد: «دنياى آن زمان، در برابر اهلش قيافه اى خشن و در مقابل طالبانش چهره اى عبوس داشت.» (فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لاَِهْلِهَا،عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا). اين تعبير، کنايه اى از شدّت خشونت و نزاع و درگيرى و تنگى معيشت و سختى زندگى است; چرا که آرامش و آسايش و راحتى در گرو عدالت اجتماعى و محبّت و برادرى و دوستى است; چيزى که در عصر جاهليّت خبرى از آن نبود. در دوازدهمين و سيزدهمين ويژگى مى افزايد: «در آن زمان که ميوه اش فتنه بود و طعامش مردار.» (ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ). طبيعى است محيطى که اصولى اين چنين بر آن حاکم باشد، ثمره اى جز فتنه و غذايى جز مردار ندارد; تعبير به «جيفه» (مردار) مى تواند اشاره به وضع زندگى مادّى عصر جاهليّت باشد; چرا که «مردار» هم گنديده و بدبو، و هم نفرت انگيز است; به يقين زندگى در چنان محيط متعفّنى نيز نفرت انگيز بود; درآمدهاى آنها غالباً از غارتگرى و دزدى، يا طرق ديگرى بود که عقل سليم از آن نفرت دارد. اضافه بر اينکه، در جاهليّت واقعاً گوشت مردار را هم مى خوردند که قرآن مجيد از آن نهى مى کند و مى فرمايد: «حُرِّمِتْ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ...; مردار و خون و گوشت خنزير و... بر شما حرام شده است.» به يقين «ثمره» و «طعام» در عبارت بالا جنبه کنايى دارد. اشاره به اينکه غذاى انسان معمولاً يا از ميوه هاست، يا از گوشت ها; و در عصر جاهليّت، چيزى جز فتنه و افکار متعفّن و نفرت انگيز نصيب مردم نمى شد; ثمرات و بهره هاى زندگى مادّى و معنوى آنان، آميخته با تعفّن و فساد و ننگ بود. در چهاردهمين و پانزدهمين ويژگى آن عصر، مى فرمايد: «در درون وحشت و اضطراب و در برون شمشير، حکومت مى کرد!» (وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ، و دِثَارُهَا السَّيْفُ). با توجّه به اينکه «شعار» به معناى «لباس زيرين» و «دثار» به معناى «لباس رويين» است، تعبير بالا کنايه لطيف و فصيح و بليغى است از شرايط آن زمان، در ارتباط با حاکميّت ترس و شمشير از درون و برون. همه از يکديگر مى ترسيدند، هر قبيله اى احتمال مى داد که قبيله ديگر، شبانه بر او بتازد و شبيخون زند و اموال او را به غارت برد; بر اثر همين خوف و وحشت، هميشه شمشيرها آماده حرکت بود و در واقع، تمام بدبختى هاى آن عصر را مى توان در همين دو جمله خلاصه کرد. بديهى است محيطى که نور هدايت از آن رخت بربندد و پرچم هاى ضلالت در آن برافراشته شود و انسانها از تعليمات انبيا، دور بمانند نتيجه اى جز اين نخواهد داشت که ترس و ناامنى و اضطراب و وحشت بر همه جا حاکم شود. ترسيم گويايى که امام(عليه السلام) ضمن اين پانزده ويژگى از عصر جاهليّت، فرمود، تنها منحصر به جزيره عربستان نبود، بلکه در بسيارى از نقاط ديگر عالم نيز حاکم بود; هر چند در ميان قبايل عرب شديدتر بود. «گوينده» هر چند قدرت داشته باشد و «نويسنده» هر قدر توانا باشد، نمى تواند درباره فجايع و مفاسد آن زمان چيزى بيش از اين بگويد و راستى توصيف بالا از عصر «جاهليّت» در عباراتى بسيار کوتاه و با اين جامعيّت، چيزى شبيه اعجاز است و همانگونه که در بحث نکته ها خواهد آمد، با نهايت تأسّف، در عصر و زمان ما که «جاهليّت» نوين بر آن حکومت مى کند، همين ويژگى ها ديده مى شود. حال فکر کنيد پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) چه کار مهمى انجام داد که چنان جامعه ظلمانى و فاسد و ننگينى را به جامعه اى نورانى که امنيّت و ايمان و اخوّت و برادرى بر آن حاکم بود، مبدّل ساخت. اضافه بر اين، زندگى اسف بار مادّى آنها نيز به زندگى آبرومندى تبديل شد و اين گروهِ نيمه وحشى و بسيار عقب افتاده، کارشان به جايى رسيد که شرق و غرب جهان آن روز را در زير پرچم اسلام قرار دادند; شاهان دنيا در مقابلشان تسليم شدند و اقوام ظالم و سرکش، در برابر آنها سلاح بر زمين نهادند و کاروان جامعه انسانى در سايه تعليمات آن پيامبر بزرگ، با شتاب فراوان به پيشرفت هاى عظيمى در زمينه علوم و صنايع و فرهنگ نائل شد و اين به راستى يکى از معجزات جاويدان پيامبر اسلام است; زيرا مطابق محاسبات مادّى، چنان جامعه اى را از آن وضع، به اين موقعيّت و جايگاه رساندن، با اسباب و موازين عادّى غير ممکن است! همان گونه که گفتيم هدف امام(عليه السلام) از بيان اين ويژگى ها آن است که به مردم عصر خويش هشدار دهد که مراقب باشيد آن مفاسد در لباس هاى نوينى، بار ديگر در ميان شما در حال شکل گرفتن است و همان کارى که پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى نجات مردم در عصر جاهليّت انجام داد، من که جانشين به حقِّ او هستم، انجام مى دهم. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2