قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 ترجمه و شرح خطبه ۱۰۱ بخش دوم: 🔹انکار نکردن حقی ↩️ تعبيرى که در سوگند بالا آمده از ابداعات اما
📝 شرح و تفسیر خطبه ۱۰۱ بخش سوم
🔺خبر از وقوع فتنه
🔴 فتنه حاکمان شام و سرانجام دردناکشان:
امام(عليه السلام) در اين بخش - که در واقع بخش اصلى خطبه است - از روى حوادث وحشتناکى که در آينده در انتظار مردم عراق خواهد بود، پرده بر مى دارد و با دقّت هر چه تمام تر، جزئيّات بعضى از اين حوادث دردناک را تشريح مى کند تا شايد مردم آماده شوند و با هوشيارى بتوانند ضايعات آن را به حداقل برسانند. مى فرمايد:
«گويا مى بينم شخصى بسيار گمراه و گمراه کننده بر مردم شام مسلط شده، و همچون حيوانات بر آنها بانگ مى زند و (آن قدر پيشروى مى کند که) پرچم هاى خويش را در اطراف کوفه نصب مى نمايد!» (لَکَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيل(1) قَدْ نَعَقَ(2) بِالشَّامِ، وَ فَحَصَ(3) بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي کُوفَانَ(4)).
سپس در توضيح بيشترى پيرامون اين فاجعه بزرگ مى افزايد: «هنگامى که او دهن باز مى کند، و طغيانش به اوج مى رسد، و جاى پايش در زمين محکم مى گردد فتنه، فرزندان خود را با دندان هاى خويش مى گزد، و امواج جنگ به حرکت در مى آيد، چهره عبوس روزگار ظاهر مى شود، و درد و رنج و مشقّتِ شبها، نمايان مى گردد!» (فَإِذَا فَغَرَتْ(5) فَاغِرَتُهُ، وَ اشْتَدَّتْ شَکِيمَتُهُ(6)، وَ ثَقُلَتْ فِي الأَرْضِ وَطْأَتُهُ، عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا، وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا، وَ بَدَا مِنَ الأَيَّامِ کُلُوحُهَا(7)، وَ مِنَ اللَّيَالِي کُدُوحُهَا(8)).
در اين که منظور از اين فرد «ضِلّيل» (گمراه و گمراه کننده) کيست؟ شارحان نهج البلاغه به طور عمده دو قول دارند: بعضى معتقدند که منظور «معاويه» است که بعد از شهادت اميرمؤمنان(عليه السلام) و به اصطلاح صلح با امام حسن(عليه السلام) مردم عراق را در تحت شديدترين فشارها قرار داد و آنچه را در جمله هاى بالا آمد، در عمل پياده کرد; ولى جمعى ديگر معتقدند منظور «عبدالملک بن مروان» است که جنايتکار معروف تاريخ اسلام، يعنى «حجّاج» از طرف او بر کوفه و عراق مسلّط شد و ظلم و ستمى نبود که انجام ندهد! ولى هر چه هست اشاره به حاکمان بيدادگر بنى اميّه مى باشد.
جمله «عَصَّنتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا; فتنه فرزندان خود را با دندان مى گزد» اشاره به اين است که اين آشوبها و فتنه ها حتّى دامن فتنه گردان را نيز رها نمى کند! آنها نيز با اختلافات داخلى به جان هم مى افتند و يا دشمنانشان - آن گونه که در تاريخ اسلام آمده - به پا مى خيزند و طعم تلخ ظلم و بيدادگرى را به آنان نيز مى چشانند و در هر حال، فضاى جهان اسلام تاريک مى شود و پير و جوان و خُرد و کلان در امواج فتنه غرق مى شوند.
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «هنگامى که کِشت او (آن ظالم گمراه) به مرحله درو مى رسد، براى چيدنش به پا مى خيزد و به هيجان در مى آيد، و برق شمشيرش مى درخشد، در آن هنگام، پرچم هاى فتنه هاى سخت (بر ضدّ او) به اهتراز در مى آيد، و (دشمنانش) همچون شب تار و درياى متلاطم، روى مى آورند!» (فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ(9)، وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ(10)، وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ، عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ، وَ أَقْبَلْنَ کاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ).
✍ پی نوشت:
پی نوشت:
1. «ضلّيل» از مادّه «ضَلال» به معناى گمراهى گرفته شده، و به معناى کسى است که بسيار گمراه است و طبعاً، هم گمراه است و هم گمراه کننده.
2. «نَعق» از مادّه «نعق» (بر وزن نعل)در اصل به معناى صداى کلاغ است; سپس به صداهايى که براى حرکت حيوانات و امر و نهى آنها گفته مى شود، اطلاق شده و تعبير بالا اشاره به آن است که بنى اميّه گروهى از مردم شام را تحميق کرده بودند و همچون حيوانات به هر جا مى خواستند، مى بردند.
3. «فحص» از مادّه «فَحْص» به معناى بحث و جستجو است.
4. «کوفان» به معناى کوفه است و در اصل به معناى تپه شن هاى دايره مانند و سرخ رنگ است.
5. «فَغرت» از مادّه «فغر» (بر وزن فقر) به معناى گشودن دهان است.
6. «شَکيمه» در اصل به معناى دهان بند حيوان است (قطعه فلزى که متصل به افسار است و در دهن حيوان قرار مى گيرد;) سپس به هر گونه فشار اطلاق شده است و در جمله بالا به همين معناست.
7. «کُلوح» به معناى عبوس بودن است.
8. «کُدوح» به معناى شدّت تلاش و کوشش است، آنچنان که در وجود انسان اثر کند و در اصل به معناى خراش نهادن بر چيزى است.
9. «يَنع» به معناى رسيدن ميوه است; سپس به هرگونه پختگى و آمادگى براى گرفتن نتيجه اطلاق شده است.
10. «شَقاشق» جمع «شَقْشقه» به معناى پوسته اى است مانند بادکنک که شتر به هنگام هيجان از دهان خود بيرون مى آورد; سپس به هرگونه هيجان، اطلاق شده است.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️ حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام می فرمایند:
🌹منْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ اَلْأَخْلاَقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ اَلْقَائِمُ بَعْدَهُ كَانَ لَهُ مِنَ اَلْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَكَهُ فَجِدُّوا وَ اِنْتَظِرُوا،🌹
🌸هر کسی دوست دارد از اصحاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، باید در حالی که منتظر است، به ورع و محاسن اخلاق عمل کند، پس اگر از دنیا رفت و بعداً امام زمان قیام کرد، اجر او مانند کسی است که حضور خود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را درک کرده است، پس تلاش کنید و منتظر باشید.
📚 الغيبة (للنعمانی) : جلد ۱، صفحه ۲۰۰
@Nahjolbalaghe2
D1737241T15802731(Web).mp3
21.7M
#موعظه
🎙استاد کاشانی
🖇موضوع :نقش امام حسن عسکری (علیه السلام ) در منظومه انسان ۲۵۰ ساله
☀️ خصوصیات فردی اهل بیت (ع) یکسان نبود و تفاوت هایی هم بین ایشان بود. اما در مسئله هدایت از آن جایی که سرچشمه یکسان است، همه آنها مشترک بوده اند ولی شرایط، زمان، مکان و اقتضائات متفاوت بوده است. در مجموع اهل بیت در یک مسیری خاص حرکت می کردند و اهدافی داشتند.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: پانصد و سی و یک 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﻛﻤﻴﺖ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: پانصد و سی و دو
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﻣﺴﺘﻬﻞ ﮔﻔﺖ: (ﭘﺪﺭﻡ) ﻛﻤﻴﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﺭﻱ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ. ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﻤﺘﺮ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﻱ ﺍﻭﻳﻨﺪ، ﺷﺒﻲ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺑﻨﻲ ﺍﺳﺪ ﻭ ﺑﻨﻲ ﺗﻤﻴﻢ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺷﺮﺍﻑ ﻗﺮﻳﺶ ﻛﻪ ﺳﺮﻭﺭ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ " ﻋﻨﺒﺴﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﻋﺎﺹ " ﺑﻮﺩ، ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺨﺼﻴﺘﻬﺎﻱ ﻗﺮﻳﺶ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﻠﺎﻗﺎﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻋﻨﺒﺴﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻱ ﺍﺑﺎ ﺧﺎﻟﺪ ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ، ﻛﺮﺍﻣﺘﻲ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺭﺯﺍﻧﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ، ﻛﻤﻴﺖ ﺑﻦ ﺯﻳﺪ ﺍﺳﺪﻱ ﻛﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭ " ﻣﻀﺮ " ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﻴﺮ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ، ﮔﺮﻳﺨﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻭﻱ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻋﻨﺒﺴﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﺋﻴﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﻫﺸﺎﻡ ﺩﺭ ﺩﻳﺮ " ﺣﻨﻴﻨﺎﺀ " ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ. ﻛﻤﻴﺖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺮ ﮔﻮﺭ ﺍﻭ ﺧﻴﻤﻪ ﺯﺩ، ﻋﻨﺒﺴﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ " ﻣﺴﻠﻤﻪ " ﺑﻦ ﻫﺸﺎﻡ " ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﺍﺑﺎ ﺷﺎﻛﺮ ﻛﺮﺍﻣﺘﻲ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﻭﻱ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﮕﺮﻭﻱ، ﺳﺮ ﺑﻪ ﺛﺮﻳﺎ ﻣﻲﺳﺎﺋﻲ ﺍﮔﺮ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻲﺭﺳﺎﻧﻲ ﻣﻲﮔﻮﻳﻢ ﻭ ﺍﻟﺎ ﭘﻨﻬﺎﻧﺶ ﻣﻲﺩﺍﺭﻡ. ﻣﺴﻠﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺁﻥ ﻛﺮﺍﻣﺖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻋﻨﺒﺴﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻛﻤﻴﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍﻋﻤﻮﻣﺎ ﻭ ﺗﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺼﻮﺹ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺪﺡ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﻣﺴﻤﻮﻉ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺴﻠﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺁﺯﺍﺩﺵ ﻛﻨﻢ. ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭ ﻛﻪ ﻧﺎ ﺑﻬﻨﮕﺎﻡ ﺑﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺁﻣﺪ. ﻫﺸﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺯ ﺁﻣﺪﻱ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻱ. ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﮔﻔﺖ: ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺣﺎﺟﺘﻢ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎﺀ ﺁﻭﺭﻱ، ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻛﻤﻴﺖ ﭼﻜﺎﺭ ﺍﺳﺖ. ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺎﺟﺘﺶ ﺭﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﻱ. ﻫﺸﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﻧﻴﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻲ ﻛﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺴﻠﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﺘﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻥ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍﻱ، ﻋﺰﻭﺣﻞ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ. ﻭﻱ ﺷﺎﻋﺮ " ﻣﻀﺮ " ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻣﺎ ﺳﺨﻨﻲ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻫﺸﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺎﻥ ﺗﺮﺍ ﺑﻪ ﻭﻱ، ﺍﻣﻀﺎﺀ ﻛﺮﺩﻡ. ﭘﺲ ﻣﺠﻠﺴﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ، ﻣﺴﻠﻤﻪ ﻣﺠﻠﺴﻲ ﺑﺮ ﭘﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ " ﺍﺑﺮﺵ ﻛﻠﺒﻲ " ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻛﻤﻴﺖ ﺑﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﻄﺒﻪ ﺍﻱ ﺍﺭﺗﺠﺎﻟﻲ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﻫﺮ ﮔﺰ ﻣﺴﻤﻮﻉ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍﺋﻴﻪ ﺧﻮﺩ ﻫﺸﺎﻡ ﺭﺍ ﺳﺘﻮﺩ. ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﭼﻜﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺼﺮﻉ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﺭﺗﺠﺎﻟﺎ ﺳﺮﻭﺩ: .. ﺩﺭ ﺩﻳﺎﺭ ﻳﺎﺭ ﺑﺎﻳﺴﺖ، ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻥ ﺯﻳﺎﺭﺗﮕﺮ.. ﻛﻤﻴﺖ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ:
ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺩﻳﺎﺭ ﻳﺎﺭ ﺩﺭﻧﮓ ﻧﻜﺮﺩﻱ؟ ﺗﻮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺧﻮﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻱ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺩﻫﺎﻱ ﺳﺨﺖ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺴﻴﻢﻫﺎﻱ ﻣﻠﺎﻳﻢ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎﻡ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﻲﻭﺯﻳﺪ. ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ:
ﻓﺎﻟﺎﻥ ﺻﺮﺕ ﺍﻟﻲ ﺍﻣﻴﻪ
ﻭ ﺍﻟﺎﻣﻮﺭ ﺍﻟﻲ ﺍﻟﻤﺼﺎﺋﺮ
ﻫﺸﺎﻡ ﺑﺎ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﻪ ﻣﺴﻠﻤﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻙ ﺑﺸﻨﻮ ﺑﺸﻨﻮ ﺳﭙﺲ ﻛﻤﻴﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻣﺮﺛﻴﻪ ﺍﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﺸﺎﻡ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ. ﻫﺸﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪ: ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺩﻳﻦ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﻲﮔﺮﻳﻢ، ﭼﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﻜﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﻞ ﺷﺪ [جلد چهارم ﺻﻔﺤﻪ 44]
ﺩﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ، ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۵ الی ۷ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ در دو آیه بعد، ب
📝تفسیر سوره مبارکه حج آیات ۵ الی ۷
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
✔️ نکته ها:
۱ ـ مراحل هفتگانه زندگى انسان
در آیات فوق، براى تشریح مسأله رستاخیز و امکان آن، حرکت انسان را در یک مسیر هفت مرحله اى تشریح کرده است:
نخست زمانى که خاک بود، ممکن است منظور از خاک در اینجا خاکى باشد که: آدم از آن آفریده شد، و نیز امکان دارد، اشاره به این باشد که: همه انسان ها قطع نظر از این، نیز از خاکند; چرا که تمام مواد غذائى که نطفه را تشکیل مى دهد، و سپس مواد تغذیه کننده آن، همه از خاک گرفته مى شوند.
البته، بدون شک قسمت قابل توجهى از بدن انسان را آب و قسمتى را اکسیژن و کربن تشکیل مى دهند که از خاک گرفته نشده، ولى از آنجا که ستون اصلى تمام اعضاى بدن را موادى که از خاک گرفته شده تشکیل مى دهد، این تعبیر، کاملاً صحیح است که: انسان از خاک است.
مرحله دوم، مرحله نطفه است، خاک این موجود ساده و پیش پا افتاده و خالى از حس و حرکت و حیات، تبدیل به نطفه مى شود، نطفه اى که از موجودات زنده ذره بینى اسرارانگیزى تشکیل یافته که در مرد اسپرم و در زن اوول نامیده مى شود، این موجودات ذره بینى شناور، به قدرى کوچکند که در نطفه یک مرد، ممکن است میلیون ها اسپرم وجود داشته باشد!.
جالب این که: انسان بعد از تولد، معمولاً یک حرکت آرام و تدریجى را که بیشتر شکل تکامل کمّى دارد تعقیب مى کند، در حالى که حرکت او در محیط رحم همراه با جهش هاى سریع و دگرگون کننده کیفى است.
تحولات پى در پى و شگفت انگیز جنین در عالم رحم، به همان اندازه عجیب است که فى المثل سنجاق کوچک ساده اى با گذشت چند ماه، تبدیل به یک هواپیما گردد!.
امروز جنین شناسى به صورت یک علم گسترده در آمده، و دانشمندان این علم موفق شده اند جنین را در مراحل مختلف، مورد بررسى قرار داده، پرده از روى اسرار شگرف این پدیده اسرار آمیز جهان هستى را بردارند و عجائب بسیارى درباره آن ارائه دهند.
در مرحله سوم، نطفه به مرحله علقه مى رسد و سلول هاى آن همچون یک دانه توت بدون شکل (به صورت یک قطعه خون بسته) در کنار هم قرار مى گیرند که آن را در زبان علمى مورولا مى نامند.
بعد از گذشتن مدت کوتاهى حفره تقسیم، که سر آغاز تقسیم نواحى جنین است پیدا مى شود (و جنین را در این مرحله لاستولا مى نامند).
در مرحله چهارم، کم کم جنین، شکل یک قطعه گوشت جویده شده به خود مى گیرد، بى آن که اعضاى مختلف بدن در آن مشخص باشد.
اما ناگهان در پوسته جنین ، تغییراتى پیدا مى شود، و شکل آن متناسب با کارى که باید انجام دهد، تغییر مى یابد و اعضاى بدن کم کم ظاهر مى شود، اما جنین هائى که از این مرحله نگذرند، و همچنان به صورت سابق و یا ناقص بمانند، ساقط مى شوند، و از رده خارج مى گردند، جمله مُخَلَّقَة وَ غَیْرِ مُخَلَّقَة ممکن است اشاره به این مرحله باشد یعنى کامل الخلقه و غیر کامل الخلقه .
جالب این که: قرآن مجید، بعد از ذکر این چهار مرحله، جمله لِنُبَیِّنَ لَکُمْ را آورده است، اشاره به این که: این دگرگونى هاى سریع و شگفت انگیز که سبب مى شود یک قطره کوچک آب، به یک انسان کامل تبدیل گردد، دلیل روشنى است بر قدرت خداوند بر همه چیز.
سپس، به مراحل سه گانه پنجم و ششم و هفتم جنین که بعد از تولد صورت مى گیرد، یعنى طفولیت ، بلوغ و پیرى اشاره کرده است.(۵)
این نکته نیز لازم به یاد آورى است که: تولد انسان از خاک به صورت یک موجود زنده، خود یک جهش بزرگ است، و مراحل گوناگون جنین، همه جهش هاى پى در پى محسوب مى شوند، و نیز تولد انسان از مادر، خود جهش بسیار مهمى است، و مراحل بلوغ و کهولت نیز جهش محسوب مى شوند.
تعبیر قرآن در آیه بالا از قیامت به بعث گویا اشاره به همین مفهوم جهش باشد که در رستاخیز نیز صورت مى گیرد.
به این نکته، نیز باید توجه کرد که: سخن گفتن قرآن از این مراحل مختلف این تعبیر، ممکن است به خاطر آن باشد که: طفل معنى مصدرى دارد، و در آن مفرد و جمع یکسان است، و یا از این جهت باشد که: هدف، بیان جنس است نه خصوصیات و ویژگى هاى اطفال که در این مرحله تفاوت انسان ها مستور و مکتوم است و در مراحل بعد ظهور و بروز مى کند.
جنین، در آن روز که نه علم جنین شناسى به وجود آمده بود و نه مردم اطلاع قابل ملاحظه اى درباره دوران جنینى انسان داشتند، خود گواه زنده اى است بر این که: این کتاب بزرگ از جهان وحى و ماوراء طبیعت سرچشمه مى گیرد.
✍ پی نوشت:
۵ ـ قابل توجه این که: در مورد تولد انسان، تعبیر به ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً مى کند، در حالى که، قاعدتاً باید به صورت جمع (اطفال) ذکر شود.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۰۵ 🔺 دنیاطلبان متظاهر به دین 🔸 اين مرد لجوج را رها كن: از مقدمه اين كلام است
📝 شرح و تفسیر حکمت ۴۰۵
🔺 دنیاطلبان متظاهر به دین
🔸 اين مرد لجوج را رها كن:
↩️ "ولى مؤمنان راستين كسانى هستند كه آيين خدا را به طور كامل با تمام وجود مى پذيرند خواه به منفعت مادى آن ها باشد يا به زيان آن و اصولاً بر سر همين دو راهى، دينداران از افراد منافق و بى دين، شناخته مى شوند كه دين از يك مسير مى رود و منافع مادى آن ها از مسير ديگر در جمله دوم مى فرمايد: او براى اين كه خود را در نظر خويش يا در نظر مردم معذور بشمرد عمداً حقايق را بر خود مشتبه مى سازد و شبهاتى را بهانه براى كارهاى خلافش قرار مى دهد و اين همان كارى است كه همه منافقين انجام مى دهند; به شبهات پناه مى برند و وجدان خود را فريب مى دهند و كارهاى خلاف خود را به اين وسيله توجيه مى كنند.
قرآن مجيد درباره بعضى از كافران مى گويد: «(بَلْ يُرِيدُ الاِْنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ * يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ); (انسان شك در معاد ندارد) بلكه مى خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند! (ازاين رو) مى پرسد: «قيامت كى خواهد بود؟».[4]
بر اين اساس امام(عليه السلام) عمار را نهى كرد ازاين كه سخن را با او ادامه دهد زيرا او كسى نبود كه در برابر حق تسليم شود و يا حتى حق را نشناخته باشد آگاهانه مخالفت مى كرد و براى حفظ منافع مادى خود طرح شبهه مى نمود، و سخن گفتن با چنين كسى روا نيست; نه مصداق ارشاد جاهل است و نه تنبيه غافل اين گونه افراد در واقع مصداق آيه شريفه (سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ)[5] مى باشند.
*
نكته ها:
1. ماجراى گفتگوى عمار ياسر و مغيره:
مرحوم سيد رضى به اين نكته اشاره نكرده كه ميان عمار ياسر و مغيرة بن شعبه چه گفتگويى بود كه على(عليه السلام) به عمار چنان فرمود. اما مرحوم علامه شوشترى نقل مى كند كه گفتگوى عمار با مغيره درباره اين بود كه عمار مغيره را دعوت كرد تا با اميرمؤمنان(عليه السلام) بيعت كند و او را در برابر دشمنانش (ازجمله معاويه) يارى دهد. مغيره نپذيرفت و به عمار گفت: يارى تو براى على بن ابى طالب مانند كسى است كه از گرما به بيابان سوزان فرار كند يعنى تو از آن مصيبت هاى زمان عثمان فرار كردى و الآن در فشار معاويه اى خواهى افتاد كه مصائبش بيشتر از اوست. هنگامى كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) اين گفتگو را (يا گوشه اى از آن را شنيد) آن سخنان را به عمار فرمود.[6]
2. عمار ياسر و مغيرة بن شعبه را بيشتر بشناسيم:
درباره عمار ياسر، آن صحابى بزرگ و مخلص رسول الله(صلى الله عليه وآله) و صحابى فداكار جانشينش، اميرمؤمنان على(عليه السلام) پيش از اين در جلد 7، صفحه 83 از همين كتاب و جاهاى ديگر سخن گفته ايم ولى فضايل و مناقب آن مرد پاكباز بيش از اين هاست. او كسى است كه يكى از آيات قرآن درباره او نازل شد زمانى كه جماعتى از مشركين، او و پدر و مادرش را شكنجه كردند تا اظهار برائت از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كنند پدر و مادرش حاضر نشدند و شهيد گشتند ولى عمار با زبان و لفظ خود آنچه را مى خواستند گفت و گريه كنان خدمت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) آمد. آيه شريفه نازل شد: «(مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْيمَانِ); كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند (مجازات مى شوند) به جز آن ها كه تحت فشار واقع شده اند در حالى كه قلبشان با ايمان، آرام است»[7] در اين جا بعضى از ناآگاهان گفتند: عمار با گفتن الفاظ مربوط به برائت و بيزارى از اسلام، كافر شد. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «كَلاَّ إِنَّ عَمَّاراً مَلِىءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اخْتَلَطَ الاِْيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِه; چنين نيست، عمار از فرق سر تا قدم مملو از ايمان است و ايمان با گوشت و خون او آميخته است». سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) افزود: اگر باز در چنين شرايطى قرار گرفتى همين گونه عمل كن.[8]"
✍ پی نوشت:
[4]. قيامت، آيات 5 و 6.
[5]. بقره، آيه 6.
[6]. بهج الصباغة، ج 9، ص 593.
[7]. نحل، آيه 106.
[8]. بحارالانوار، ج 19، ص 35.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2