رفقا وقتی عزیزتون تولدش میشه سعی میکنین در حد توانتون بهترین هدیه رو براش بخرین درسته؟؟؟ 🌸
امشب تولد امام جواده
کسی عزیز تر ازیشون برامون هست؟؟؟🌸
یکییی از بهترین هدیه هایی ک در توانت میتونی بهشون بدی بنظرت #نمازشب نمیتونه باشه؟؟؟🌸
تو این دنیا بی رحم و بی وفا هم به این ادمای پر از مشکل وقتی هدیه ای میدی جبران میکنن 🌸
حالا تو فکر کن امام که اصلا قابل مقایسه نیست معرفت جبران کردنش 🌸
رفیق نشون بده چقدر برات باارزشن حتی باهمین کارای کوچیک 🌸
نوید دلها 🫀🪖
رفقا وقتی عزیزتون تولدش میشه سعی میکنین در حد توانتون بهترین هدیه رو براش بخرین درسته؟؟؟ 🌸 امشب تولد
#نمازشب امشب هدیه به امام جواد (ع) و حضرت علی اصغر (ع) 🌸🌿
⊰•💔🕊•⊱
.
شدمازعشـقِتوشیداڪجایی!
بہجـانمیجویَمـتجـانانڪجایے💔:)!
.
⊰•🕊•⊱¦⇢#امـامزـمآنـم
#السلامعلیکیابقيةاللهفىأرضه
⊰•🖤🔏•⊱
.
شھیدشدۍڪهـرفیـقمباشۍ!
میدانـمایناتفــاقۍنیسـت(؛
.
⊰•🔏•⊱¦⇢#داداشنویدم
#استوری.
چقد خوبه که تو سختیا و گرههای زندگی؛ این جمله آقا نوید رو یادمون نره.😉
شهید نوید♥️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو
قسمت_صد_شانزدهم
بخش_دوم
چشم هایم را محکم میبندم .
دلم میخواهد وقتی چشم هایم را باز میکنم بگویند این مدت خواب بودی و حالا بیدار شده ای .
نه سوگل رفته و نه سجاد سرطان دارد .
میزنم زیر گریه و به سجده میروم
+خدایا شهروز این همه اذیتم کرد ازت شکایت نکردم گفتم بنده بدی بودم دارم تاوان پس میدم ، سوگل سکوت کردم و گفتم حتما قسمت بوده ولی دیگه چرا سجاد باید سرطان بگیره ؟
گریه ام شدت میگیرد
+خدایا مگه نگفتی فَاِنَ مَعَ العُسره یُسرا ؟
پس کو آسونی ؟ کو راحتی ؟ چرا همش سختی و درد و بدبختیه ؟
از سجده بلند میشوم .گریه ام آرام میگیرد . قران را از کنار جانماز بر میدارم و اتفاقی یکی از صفحه ها را باز میکنم . سوره مزمیل آمد . از اول با دقت به معنی شروع به خواندن میکنم . به آیه ۹ میرسم 《و صبر کن بر آنچه میگویند و به طرزی نیکو از آنان دوری گزین》. به محض خواندن این آیه از گفته هایم پشیمان میشوم . نباید ناشکری میکردم . مگر من عبد ضعیف خدا صلاحم را بهتر از خالقم میدانم که برای خدا تعیین و تکلیف میکنم ؟
با خواندن این آیه تازه میفهمم چرا اذیت های شهروز کمتر نمیشد بلکه بیشتر میشد ؛ باعث و بانی همه اش خودم بودم . اشتباهم این بود که در برابر اذیت هایش سکوت کردم .
از همان اول باید به پدرم میگفتم .
نگفتم چون فکر میکردم اگر بگویم شهروز بیشتر اذیتم میکند .
اگر به پدرم گفته بودم و خودم هیچ اقدامی نمیکردم ، پدرم کاری میکرد که شهروز تا عمر دارد جرات نکند سمت من بیاید .
عمو محسن هم قطعا با او برخورد میکرد و با تهدید به گرفتن ثروت شهروز را ساکت میکرد .
شهروز آنقدر بی عقل نیست که سر لج و لجبازی بخواهد ثروتش را از دست بدهد .
اشتباه بزرگ را من کردم .
اشتباهم این بود که خودسرانه عمل کردم .
اشتباهم این بود که از او دوری نکردم .
دوباره به سجده میروم
+خدایا مقصر خودم بودم ، مقصر همش خودم بودم ولی این بلا رو از سرم بردار . اشتباه کردم ، فهمیدم که اشتباه کردم ، پس کمکم کن .
سر بلند میکنم . قطره اشکی از گوشه چشمم سر میخورد و بین گل های چادر نمازم گم میشود .
با صدای در سر بر میگردانم .
با دیدن شهریار لبخند مهربانی میزنم
+سلام ، چه عجب یادی از ما کردی ؟
کی اومدی نفهمیدم ؟
_علیک سلام . حتما داشته چیزی بهت الهام میشده نفهمیدی .
و بعد چشمکی حواله ام میکند .
میخندم و به سمت تخت اشاره میکنم .
+چرا سر پا وایسادی بشین
در را میبنذ و روی تخت مینشیند .
به کنارش اشاره میکند
_بیا بشین کارت دارم .
سر تکان میدهم و جانمازم را جمع میکنم .
میروم و کنارش مینشینم .
لبخند میزنم
+بفرما
لبخندش را جمع و جود میکند و جدی نگاهم میکند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت_صد_شانزدهم
بخش سوم
_بیا بشین کارت دارم .
سر تکان میدهم و جانمازم را جمع میکنم .
میروم و کنارش مینشینم .
لبخند میزنم
+بفرما
لبخندش را جمع و جود میکند و جدی نگاهم میکند
_وضعیت سجاد رو به بهبوده
مبهم نگاهش میکنم .
از کجا میداند که من از بیماری سجاد مطلعم ؟
شاید دارد یک دستی میزند .
خودم را به بی اطلاعی میزنم
+چه وضعیتی ؟
نگاه معناداری حواله ام میکند
_میدونم که میدونی دارم راجب چی حرف میزنم .
شهروز مدارکو از زیر تخت من برداشته بود تا به تو نشون بده .
استرس میگیرم اما ظاهرم را خونسرد نشان میدهم .
سکوتم را که میبیند ادامه میدهد
_تنها کسی که میدونست چیزای مهممو زیر تختم میزارم شهروز بود .
وقتی مدارکم گم شد یه راست رفتم پیش شهروز گفتم مدارکو بده .
اونم بدون هیچ حرفی رفت مدارکو آورد .
وقتی لهش گفتم چرا برداشته گفت برداشته تا به تو نشکن بده .
حرف هایش عین پتک توی سرم میخورد .
فشارم افتاده .
اگر فکر بدی راجبم بکند چطور باید قانعش کنم ؟
اگر توضیح بخواهد چه باید بگویم ؟
نفس عمیقی میکشد
_بر میگردم سر حرف اولم .
وضعیت سجاد رو به بهبوده . حالا چرا اینو گفتم ؟
گفتم تا بدونی اگه سجاد چیزی بهت گفته برای خودت گفته ، برای این گفته که دوست داشته .
نمیخواسته اگه اتفاقی براش افتاده تو آسیب روحی ببینی .
ولی تو نامید نشو .
وضعیتش داره بهتر میشه انشالله که درست میشه .
از کجا میداند که سجاد من را دوست دارد ؟
یعنی سجاد به او گفته ؟
اصلا چرا راجب شهروز سوالی نپرسید ؟
گویی ذهنم را میخواند که میگوید
_میدونم هم تو اونو دوست داری هم اون تورو دوست داره .
نه تو چیزی به من گفتی نه سجاد ، تشخیص علاقتون کار سختی نیست .
خون به صورتم میدوند ، نمیدانم با حرف هایش گریه کنم یا بخندم .
کاش انقدر صریح صحبت نمیکرد .
کاش کمی ملاحظه میکرد .
به دست هایم خیره میشوم و بی اختیار بغض میکنم .
دستش را روی دست های قفل شده ام میگذارد
_غصه نخور خدا بزرگه . انشالله چند ماه دیگه با خبرای بهتری میام و میگم سجاد حالش خوب شده .
بلند میشود و روی سرم را میبوسد و بعد بی هیچ حرفی از اتاق خارج میشود .
دستم را روی شقیقه هایم میگذارم و محکم فشار میدهم .
دلم نمیخواهد گریه کنم .
حرف های شهریار امید بخش بود اما سنگین .
حیای دخترانه ام را قلقلک داد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
روز ها یکی پس از دیگری میگذرند و طبق گفته های شهریار حال سجاد روز به روز بهتر میشود اما هنوز هم بیمازی اش را آشکار نکرده و در جمع های خانوادگی هر دفعه بهانه جدیدی برای نیامدنش می آورد .
در این مدت علیرام به شدت اصرار داشت که برای خواستگاری بیاید .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
گفت،منیقیندارمفرداشهیدمیشم،
برایاینکهجنازمرویزمیننمونه
باماژیککفِپاماسممونوشتم..
ترکشخمپارهسرشرابرداشت
#ازکفپاششناساییشد...🌿
#شهیدعلیاصغرقربانی✨
چله#زیارت_عاشورا
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#امام_زمان(ع)
و
حاجت روایی شما بزرگواران
روز#سی و هفتم
شهید نوید صفری🦋
May 11
«🕊❤️»↴
مواظبدلتباش...
وقتۍازخداگرفتیشپاڪِپاڪبود .
مراقبباشباگناهسیاهشنکنے
آلودهاشنکنی!!
حواستباشهبهخاطریهلذتزودگذر ..
یهلکہےِسیاهزشتنندازےرودلت
کہدیگہنتونےپاکشکنی💔!
#تلنگر
ـــــ𑁍ـــــ
در دنیا هـر چه خـواستم این دسـتان
پدرم بــود...💔
🍀شادی روح پدر شهید نوید صلوات🍀
#شهیدنویدصفری
#عکس_نوشته
شهید نوید♥️
درراهرسیدنبهتوهرکسکهبمیرد
ازمنظرهرمرجعتقلیدشهیداست♥️!
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله🌱
سلام بزرگواران ایام بکام
ممنون میشم هرکس تونست حمد شفا برای مادرم بخونه🙏
ان شاءالله همیشه شادو سلامت باشین 🌺
Mohammad Hossein Poyanfar - Man Hamonam (128).mp3
2.88M
من همونم ،همیشه از خودم فراری
که جز شما نداره یاری،اگه منو به جا بیاری...♥️🖇️
🎤محمد حسین پویانفر
#امام_زمان💚 🌱